هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸

جرالد ویکرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۷ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۴ یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
لودو و سو که مجبور بودند جلوتر از کریس و لینی حرکت کنند، برای تغییر شکل آماده می شدند. کریس چوبدستی اش را از پشت روی سر لودو گذاشته بود تا دوباره مجبور نشود که دوباره دنبال آن ها بگردد. دیگر از دست آن دو کلافه شده بود!
کریس درسالن را باز کرد و لودو و سو را مجبور کرد که روی صندلی بنشینند.
لودو خواهش کنان گفت:
-میشه برم دست شویی؟
کریس چوب دستی اش را محکم تر روی سر لودو فشار داد و گفت:
-نه نمیشه!لینی سریع تر شروع کن .
لودو لب هایش آویزان شد و وقتی فهمید بهانه هایش کارساز نیست دیگر چیزی نگفت. شاید جانورنمایی انقدر که او و سو فکر می کردند، بد نبود.

-ولی اگه کانگورو شم چجوری کلاهمو سرم کنم؟
سو این را گفت و چشم هایش را مانند گربه ی شرک کرد.

لینی انگار حرف های او را نشنید .چوب دستی اش را بالا برد و دهانش را باز کرد که طلسم را بخواند که ناگهان لونا با شدت در را باز کرد و با قیافه ای که شبیه وحشی های آمازون بود با خشم به کریس و لینی نگاه کرد.و در این فکر بود که چرا آن ها باید روی او طلسم اجرا کنند.

-یا مرلین.
کریس با دیدن قیافه ی لینی این را گفت و صلیبی روی سینه اش کشید.


Cause I dont wanna lose you now Im looking right at the other half of me


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
کریس بعد از زدن کروشیو و انواع طلسم های نابخشودنی به لونا و خالی کردن حرص خود سر او،شاخک لینی را گرفت و برد تا دنبال لودو و سو بگردند.
کریس ساعت ها قدم زنان دنبال سو و لودو میگشت،لینی هم که حق اعتراض نداشت و یک گوشه نشسته بود،بالاخره بعد از پنج ساعت لینی بلند شد،پرواز کرد و مکان دقیق لودو و سو را از آسمان ها به کریس داد.
-سو که داره برمیگرده تالار،لودو هم تو زمین کوییدیچه!
-نمیتونستی زودتر بگی اینو؟

کریس به سمت زمین کوییدیچ رفت و جارویی که لودو با آن درحال پرواز بود را از پهنا توی زمین فرو کرد،سپس خواست لودو را با زنجیر به اسب ببندد که متوجه شد اسب ندارد و همینطور زنجیر.بنابراین تصمیم گرفت مثل آدم دست لودو را بگیرد و به تالار برگردد.
وقتی به تالار رسیدند،کریس با عصبانیت رو به سو گفت:
-هوی!چرا فرار میکنی؟چرا مارو بازی میدی؟چرا ابروی ریونو به خطر میندازی؟
-درست صحبت کن بابا من ناظر ریونما مثلا!
-هستی که هستی،منم...منم...

کریس رو به لینی برگشت.
-لینی من چیم؟
-اممم...خب...تو...

کریس پوکرفیس به لینی نگاه کرد.
-اینا مهم نیست!همین الان برمیگردیم و کار جانورنما شدن رو شروع میکنیم!وقت کمه!


ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۵:۳۸:۵۱

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸

میراندا فلاکتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۷ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۴۰ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 41
آفلاین
سو با شور و هیجان میخندید.
-میگم لودو. به نظرت کار درستیه که ما جانورنما بشیم؟
لودو که کمی شادی اش فروکش شده بود گفت:
-نمیدونم. اما به نظرم کار خطرناکیه. شاید مغزمون پر از نارگل بشه.
سو کلاهش را مرتب کرد و گفت:
-نارگل دیگه چیه؟
-نمیدونم! خودمم نفهمیدم. ولی به نظرم باید بریم پیش لونی لاوگود.
-عاها. نه بابا ولش کن . حوصله ندارم.
لودو با شور وهجان بیشتر اصرار کردو در اخر سو قبول کرد که برن پیش لونا.

ازطرفی لینی و کریس که داشتند از حرص خوردن دیوانه میشدند؛ به طرف سالن عمومی ریونکلاو که حالا پر از عکس حیوانات شده بود راه افتادن.
وقتی اسم رمز رو گفتن و وارد سال شدن. صدای رویاگونهِ لونا لاوگود رو شنیدند که سعی داشت چیزی رو به چند نفر دیگه بفهمونه.
با دیدن سو و لودو کنار لونا نیششون تا بناگوششون باز شد و به سمتشون حمله ور شدند.
سو و لودو که هول شده بودند بلند شدن و تلپی افتادن زمین. سو دوتا دستشو روی کلاهش گذاشت تا خیالش از بابت اون راحت بشه.

-بلاخره گیرتون اوردیم.
کریس در ادامه ی حرف لینی گفت:
-بیبینین ما کاری به کارتون نداریم. فعلا. اما میخوایم بهتون یه پیشنهاد بدیم. قبوله؟
سو که به فکر دوتا کلاه جدید بود گفت:
-بگو.
کریس دستش رو توی ردایش فرو برد وچوبدستی اش را بیرون کشید.
-طلسم فرمان چطوره؟
همه ، حتی لونا با دهان باز به او چشم دوختند.
لینی اروم دم گوش او گفت:
-کریس. فکر نمیکنی یکم داریم زیاده روی میکنیم؟
-نه اصلا.
-هرطور میلته. فقط من جواب گو نیستم. زت زیاد.
و بعد به سمت خوابگاه دختران راه افتاد.
کریس زیر لب گفت:
-اوف. کِی من فقط میکنم برم به خواهش و تمنا برای راضی کردن خانم؟!
و وقتی سرش رو برگردوند، سو و لودو غیبشون زده بود.

- رفتن بیرون.
این صدای خوابالود لونا بود که با او صحبت میکرد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۱۷ ۱۳:۳۵:۳۷
دلیل ویرایش: حذف خلاصه

Ravenclow for ever
Hp


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱:۰۰ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۸

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۴:۴۹ جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
خلاصه: نامه ای به دست ریونیا میرسه که توش نوشته شده قراره برای آخر هفته چند تا بازرس بیان و از باغ وحش بازدید کنن. ریونیا هیچ حیوونی ندارن و تصمیم میگیرن بجای حیوون ها، چندتاشون جانورنما بشن و با اجراهای خاص، نمایشی برای روز بازدید آماده کنن. کریس و لینی که قبلا جانورنما شدن، به ترتیب سگ و پیکسی، قراره به لودو و سو یاد بدن. لودو قراره زنبور بشه، سو هم کانگورو. الان سو و لودو برای تمرین کردن مقاومت می کنن.
نکته: ریونیا حق استفاده از کتابخونه رو از دست دادن.


لینی نگاه خاضعانه‌ای به کریس کرد و گفت:
-با این شرایط که تسترالمون زاییده.
- تازه نمیدونن اول باید بشون یاد بدیم که طوری کانگورو و زنبور رفتار میکنند تا سوتی ندن اون وسط.

لینی و کریس اندکی به یک دیگر نگاه کردند و به فکر فرو رفتند تا این که لینی گفت:
-شاید بشه یه انگیزه‌ای بشون بدیم. مثلا واسه سو یه کلاه جدید بخریم یا واسه لودو یه میکروفون لوکس برای گزارشگری بگیریم.
-ایده خوبی به نظر میرسه.

اینگونه شد که لینی و کریس این موضوع را با لودو و سو مطرح کردند و قرار شد که یک ساعت بعد کنار شومینه برای شروع کلاس آماده شوند.

بعد از نیم ساعت تاخیر، بالاخره سو و لودو از راه رسیدن و چشم غره های لینی و کریس به استقبال آنها آمد.
-خب شروع میکنیم. اول میریم سراغ ویژگی‌های کانگو....

لودو حرف کریس را قطع کرد و گفت:
-استاد یه چیزی از رداتون افتاد.

کریس نگاهی به زمین انداخت سپس رو به لودو گفت:
-اینجا که چیزی نیست
-ههه

حال ایندفعه نوبت سو شده بود که شیطنت خود را بکند. چوبدستیش را دستش گرفت و با آن صدای زنگ مدرسه را در آورد. سپس به همراه لودو با سرعت هرچه تمام‌تر در حالی که جزوهایشان را به در و دیوار پرتاب میکرند از کلاس خارج شدند.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۱۴ ۱:۰۳:۵۳
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۱۴ ۱:۰۴:۲۳


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۸

گریک الیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
- چی رو شروع کنیم؟
- خب معلومه دیگه! ... شروع کنیم به تمرین!

اونا فکر می کردن که حیوون شدن به مین سادگیاست!

- کریس تو نگفتی باید تمرین کنیم!
- اولا گفتم... دوما مگه باید بگم؟ این یه طلسمه. باید تمرین بشه تا توش مسلط باشین که وسط باغ وحش سوتی ندین که ریونی جماعت ضایع بشه! بعدشم چیزی نیست که، یه دو سه ساعت تمرین کنین حله! حالا آماده این؟

سو وقتی مدت زمان رو شنید چشماش چهارتا شد!
- مگه میخوایم سپر مدافع درست کنیم؟ ... یه کانگورو شدن انقد زمان میخواد؟

سو وقتی حرف از "کانگورو شدن" زد، کمی فکر کرد که نکنه داره به خودش فحش میده!
کریس که انگار به چیزی که توش حرفه ای بود توهین شده بود گفت:
-نه پس فکر کردی مثل یه "کلاه روی سر گذاشتنه"!

سو به سمت لودو چرخید و گفت:
- تو نمی خوای چیزی بهش بگی؟

لودو تا اون موقع فقط داشت دعوا رو تماشا می کرد چون فکر می کرد چون قرار زنبور عسل بشه و زنبور عسل موجود کوچیکی هستش، کار آسونی داره!
- نه!... برای چی چیزی بگم؟ من قرار زنبور عسل بشم و خب کارم راحته تو باید باهاشون دعوا کنی چون قرار کانگورو بشی!

لینی به لودو گفت:
- کار تو سخت تر از سو هستش!

چالشی جدید پیش روی لینی و کریس بود... قانع کردن بچه ها برای تمرین!


ویرایش شده توسط گریک الیواندر در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۳ ۱۴:۴۴:۴۳
ویرایش شده توسط گریک الیواندر در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۳ ۱۴:۵۵:۵۰

Ravenclaw is my everything



تصویر کوچک شده


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
لودو به لینی خیره شد.
-آخه زنبور؟

لینی روی شانه سو نشست.
-آره لودو!مخصوصا موهات که زرده!

لودو پوکرفیس به لینی نگاه کرد.
-زرد نیست،طلاییه.
-حالا هرچی!سو نظر تو چیه؟

سو با خجالت به لودو نگاه کرد.
-خب بنظر من پاندا بهتر بود...
-درمورد لودو نه!درمورد خودت!

سو پایش را به زمین کوبید.
-من گفتم نمیتونم!
-چرا میتونی سو!

سو با فریاد لینی که دقیقا کنار گوشش بود چند متر بالا پرید،نه اینکه مبالغه باشد،او واقعا چند متر بالا پرید.کریس با تعجب به سو نگاه کرد و سپس نظرش را گفت.
-سو میشه کانگورو!

سو ابتدا با خشم به کریس نگاه کرد،ولی بعد متوجه شد کانگورو حیوان خوبی است.

-خب پس شروع کنیم!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ یکشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۷

لودو بگمن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۱:۴۲ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از Wizardry pardic
گروه:
کاربران عضو
پیام: 158
آفلاین
صبح روز بعد که نه ظهر آن روز بعد از اتمام کلاس کسل کننده معجون سازی ، سو ، کریس ، لودو و لینی نیمه دوان دوان به سوی تالار ریون شتافتند...

_سو آماده ای؟
_آماده تر از همیشه !
_فقط به یه داوطلب جدید نیاز داریم که جانورنما بشن.
خب کی میخواد جانور نما بشه؟

در حالی که لودو داشت پسته میخورد و حواسش به سو نبود همه یک قدم به عقب رفته بودند و لودو که متوجه حرکت عقب رو بچه ها شده بود رو به بقیه کرد و پرسید ؛

_چیزی شده ؟ چرا همه رفتین عقب؟
_به نظرتون شبیه چه حیوونیه؟:
_منو میگی لا؟
_من میگم باید شانپانزه بشه آخه سپر مدافعشم همینه!
_ااام، آندریا باید بگم سپر من یه گوریل نه یه شانپانزه.
_من میگم ورزشکارم که هست خیلی راحت میتونه پاندا بشه!
_گادفری؟
_بله؟
_ورزشکار؟
_آره!
_پاندا؟
_خب شاید نه !

در حالی که همه انگشت شصت و اشارشونو مثل مارک نایک کرده بودن و زیر چونه گذاشته بودن و سعی میکردن خلل و فرج مغزشون رو با هوش و ایده ای ناب پر کنن ، هر کس متفکرانه به یه جای لودو خیره بود و در این فکر بودن که چیش شبیه چیه !
در همین حالت یکهو لینی اظهار فضل میکنه و نطق می گشاید؛

_لودو فقط شبیه زنبور عسله !


تصویر کوچک شده


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ جمعه ۹ آذر ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-پناه بر روونا! لینی چرا هول شدی یکهو؟ من که چیزی نگفتم!
-چیزی نگفتی؟! بعد از این همه بدبختی و مشقت، اومدی میگی یه مشکلی هست! الآن این چیزی نیست؟!

سو سرش رو انداخت پایین و به جلوی کفش هاش خیره شد.
-آخه همچین مشکل بزرگی هم نیست...

ریونی ها نفس راحتی کشیدن و کمی آروم شدن. لا که تا اون لحظه توی بحث لینی و سو مداخله نکرده بود، جلو اومد و روبروی سو ایستاد.
-میخوای بگی مشکل چیه؟ نکنه نوشته هات رو گم کردی؟
-نه! اونا جاشون امنه. فقط مشکل اینه که الآن ساعت از دوازده شب گذشته و فردا هم صبح زود کلاس داریم! گفتم شاید بهتر باشه از فردا شروع کنیم.

لینی که حسابی از سو عصبانی و دلخور بود، فرصت رو غنیمت شمرد و با نهایت احترام، سو رو به خوابگاه هدایت کرد!
بعد از رفتن سو، لینی لحن صداش رو آروم کرد و گفت:
-با اینکه نزدیک بود از دستش سکته کنم، ولی با حرفش موافقم؛ الآن همه خسته ایم، شاید منم بخاطر همین حالت جانورنمام رو از دست دادم.
-خیلی خب! همه سریع به خوابگاه هاتون برید؛ زود تر بخوابید که فردا بعد از کلاسها کلی کار داریم.

با تموم شدن جمله لا، همه متفرق شدن و طولی نکشید که تالار اصلی ریون، ساکت و خالی شد...


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۹ ۱۷:۰۲:۲۰

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۰:۱۳ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷

آندریا کگورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۱۳ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۱ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹
از کوچه دیاگون پلاک شیش
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 144
آفلاین
-سو تو فوق العاده ای!

-ایول!

لینی با هیجان رو به سو گفت:
-خب سو حالا که این جانفشانی رو در حق ریون کردی بیا این قصه رو تمومش کن و به چندتا از اینا یاد بده جانورنما شن ماعم بریم سر خونه ریدل و زندگیمون...

سو که از هیجان ریونکلاوی ها به وجد امده بود سریع قبول کرد. اما مشکلی بود! سو طوری که کسی نشنود به لینی گفت:
-اع...خب...لینی یه مشکلی هست...

هر موجودی کاسه صبرش به یک اندازه است و نمیتوان گفت چون لینی هم پیکسی و هم انسان است به اندازه هردوی انها کاسه صبر دارد. خیر کاسه صبر طی تحقیقات اخیر ریونکلاویون تنها به موقعیت و موضوع تاپیک بستگی دارد، هرچند که لینی بسی خوش قلب و صبور و برخلاف مرگخوار بودنش با اعضای گروهش مهربان بود...ولی خب ...کاسه صبرش لبریز شد بهترین جمله برای وصف حال او بود:

-چیییییییییییییی؟! مشکلللللللل؟!!! دوباره؟! چیه؟ نکنه بخواطر تعطیل شدن کتابخونه افسردگی گرفتین؟! یا بخواطر موهای آندریاعه؟؟ یا مشکلتون منم ؟!!! میخواین منم بکشین راحت شین! خستم کردین به روونا...

ریونکلاوی ها که تا کنون خشم لینی گریبان گیرشان نشده بود نمیدانستند بهتر است هرچه زودتر سنگر بگیرند ولی خب چیزی که جلو رویشان بود انقدر تعجب برانگیز بود که حتی لیسا هم (برای چند صدم ثانیه)قهر بودن با همه کس را به فراموشی سپرد. در این میان تنها یک نفر بود که سکوت مرگبار لینی را درحالی که از سر و کله اش اتش میبارید و با خشم به ریونیان نگاه میکرد شکست:

-مگه موهای من چشه؟

در ان لحظه بس تعجب برانگیز و خفن ناک کسی به اینکه لینی موهای آندریا را جز معضلات جامعه ریون شناخته بود اهمیت نمیداد ولی خب چند نفری امدند تا نگذارند آندریا درحالی که تاسف بارانه بر روی زمین زار میزد و سعی میکرد موهایش را دسته دسته بکند صحنه تماشایی را از دست بدهد.

نگهان پنه با تته پته گفت:
-لی...لینی تو انسان شدی!

بله انگار جانورنمای لینی کاسه صبرش زیادی پر شده بود و سر ریز کرد و بروی دم دستگاه مغز لینی ریخت و اتصالی کرده بود.
لینی درحالی که ناباورانه به دست و پاهای بزرگش زل زده بود گفت:
-چ ... چی؟چرا اینطوری شد؟

و بعد درحالی که سعی میکرد روبه روی هزار جفت چشم دوباره پیکسی شود متوجه شد که برای مدتی طولانی جانورنما ماندن معضلاتی هم دارد مانند بیاد نیاوردن چگونگی تغییر شکل.
ناشیانه سعی میکرد راه برود تا به سو برسد (که البته در طول مسیر دو متری رکورد پنی را شکست بس که زمین خورد) و بعد دستان سو را که الان هم اندازه دست خودش شده بود فشرد و گفت:
-سو ...

و بعد برای اینکه ریونیان نشنوند و امیدشان به کف پایشان سقوت نکند در گوش سو گفت:
-فکر کنم باید به منم یاد بدی چطوری به حالت قبلم برگردم.

-هعییییییییی

این «هعییییییییی» صدای تمام ریونکلاویان(بجز یکی که قهر بود و یکی که به حال خودش و موهایش زار میزد) بود که بطور نامحسوس درحال استراق سمع بودند و بعد از فهمیدن مشکل جدید نتوانستند خودشان را کنترل کنند تا ابراز بدبختی نکنند.



ویرایش شده توسط آندریا کگورت در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۴ ۱۱:۰۱:۲۶


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
خلاصه:
نامه ای به دست ریونیا میرسه که توش نوشته شده قراره برای آخر هفته چند تا بازرس بیان و از باغ وحش بازدید کنن. ریونیا هیچ حیوونی ندارن و تصمیم میگیرن بجای حیوون ها، چندتاشون جانورنما بشن و با اجراهای خاص، نمایشی برای روز بازدید آماده کنن و بقیه هم باغ وحش رو آماده کنن. کریس و لینی که قبلا جانورنما شدن، به ترتیب سگ و پیکسی، قراره از روی کتاب توی کتابخونه به لودو و سو یاد بدن که اونا هم با سه نفر دیگه تمرین کنن. شب، بعد از تموم شدن بخشی از کار باغ وحش، در حالی که فقط سه روز از وقتشون مونده، ریونیا خبردار میشن که جانورنماهاشون گیر افتادن و کل اعضای ریون، حق استفاده از کتابخونه رو برای مدتی از دست دادن.
لودو پیشنهاد میکنه کریس و لینی طبق چیزهایی که بلدن به بقیه آموزش بدن...
__________________________

ریونی ها متعجب و منتظر به لینی و کریس چشم میدوزن؛همه انتظار پاسخ مثبت از اونها دارن.

-خب نظرتون چیه؟
-آخه اون مال خیلی وقت پیشه... دفعه اول یه فرقایی داره خب...
-آره منم اونارو یادم نیست اگر میشد فقط یه بار دیگه به کتابخونه بریم، میتونستم با یه نگاه همه رو به یادم بیارم.

لیسا سعی میکنه حالت قهر بودنش رو حفظ کنه.
-خب یواشکی میریم!

آندریا وسط میپره و همونطور که دستاشو تکون میده میگه:
-نه نه! اصلا فکرشم نکن! پرفسور مک گوناگل طلسمی جلوی در کتابخونه گذاشته که اگر بخوایم واردش بشیم با خبر میشه.
-من قهرم!

پنه نا امیدانه نگاهی به لینی و کریس میندازه.
-یعنی هیچ راه دیگه ای برای فهمیدن اون نکات نیست؟
-چرا خب... من دارمشون!

با شنیدن این جمله، همه ریونیا به طرف سو میچرخن و چندتا از گردن ها هم در اثر چرخش رگ به رگ میشن.

-تو الآن چی گفتی؟
-خب اونموقع که شما داشتید به لودو توضیح میدادید، منم حوصلم سر رفت از روی کتاب حفظشون کردم...


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۳۰ ۲۲:۱۸:۱۲
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۳۰ ۲۲:۲۸:۱۹
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱ ۰:۰۰:۰۳

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.