بله، آرسینوس جیگر به همراه تمام لباس هایش و ما یتعلق به، بجز نقابش، آب شده و در زمین فرو رفته بود. البته این اولین فکری بود که به ذهنِ دخترِ سامورایی رسید، تا این که لیزا به چیزی روی زمین اشاره کرد:
- جماعت، اون جا رو ببینین!
جماعت انگشتانِ لیزا را دنبال کردند و "آن جا" را دیدند. ردِ رنگی که تا دمِ در کافه بر روی زمین به چشم می خورد و نشان می داد یک نفر را کشان کشان از آن جا خارج کرده اند.
تاتسویا کاتانایش را بیرون کشید و آماده ی دفاع از خود و همگروهی هایش شد. ادوارد قیچی هایش را بالا گرفته و به درِ بازِ کافه خیره شده بود.
صدای متینِ سر کادوگان که دستورهای نظامی را فریاد می زد، در جیغِ هرماینی گم شد.
- پشتِ در... پشت در یه چیزی نوشته!
آستریکس با سرعتِ خون آشام واری به در نزدیک شد و با دیدنِ سه حرف بد خطی که روی آن نوشته شده بود، خشکش زد.
"
کمک"
حالا بر همگان آشکار بود که روحِ تسخیرکننده ی کافه گریف، آرسینوسی که وجودش را انکار می کرد، گروگان گرفته بود.
اعضای گریفندور وحشتزده بر روی زمین نشستند، خاک ها بر سر ریختند و کاسه ی "چه کنم؟ چه کنم؟" به دست گرفتند.
دومین نشانه را رون ویزلی پیدا کرد. تکه ای کاغذِ مچاله در جیب ردایش بود که این کلمات رویش به چشم می خورد:
" زیرِ میزی که یک پایه اش مشکی است را نگاه کنید."
این یکی مسلما دست خطِ خودِ آرسینوس بود! ملتِ هاج و واج، از کاغذ به رون و از رون به کاغذ نگاه می کردند تا این که سر کادوگان عاقبت حرف زد:
- معطلِ چی هستین همرزمان؟
هرچه سریع تر اون میزِ ملعون رو پیدا کنید همرزمان!
اعضای گریفندور، یامرلینی گفتند و میز هارا دوباره مرتب چیدند، با تمامِ قوا تمیزشان کردند و میزی با یک پایه ی سیاه پیدا کردند.
با ناباوری به یک دیگر زل زدند. تاتسویا تکه کاغذی که به پایه ی میز چسبیده بود را با نوکِ تیز کاتانا برداشت و خواند.
"پشتِ پنجره ی پرده ای که سه تا گلِ سرخ و سه تا گلِ زرد داره، نشانه ای از گمشده وجود داره"
گریفندوری ها این بار بی درنگ پرده های خاک گرفته ی کافه را تمیز کرده و پنجره ها را پاک کردند.
لابه لایِ میله های پنجره ی گفته شده، تکه پارچه ای که با خون روی آن نوشته شده بود " بر دیوارهای پوشیده از غبار، نقشه ی است که شما را به گمشده می رساند."
- این جا گفته نشده کدوم دیوار سربازان. پس تک تکِ دیوارای این جا رو تمیز کنین یا این که عصاکاری تون می کنم!
کارآگاه مودی در حالی که عصایش را به سمت جماعت تکان می داد، این جملات را فریاد زد.
این بار پس از تمیز کردنِ تمامِ دیوارهای کافه، طرحِ کمرنگی از یک نقشه بر روی یک دیوار به چشم می خورد.
هرماینی، به سرعت طرحِ سریع از روی نقشه کشید و اعضای گریفندور برای یافتنِ آرسینوس از کافه خارج شدند؛ درواقع آن ها به قدری در نقشه فرو رفته بودند که متوجه نشدند دوباره از درِ پشتی وارد کافه شده اند.
از راه پله ای که به زیرزمینِ کافه منتهی می شد، پایین رفتند و وارد راهرویی تنگ و باریک شدند.
- هوی! قیچی هاتو از سر رام بکش کنار!
- چرا مگس هات هی می آن رو سر و کله ی من؟
- عزیزان من، یه کلمه دیگه بشنوم، کاتانا رو از چشم هاتون وارد می کنم و از گوش هاتون خارج می کنم.
در پیِ این تهدیدِ وحشت آور از سوی تاتسویا، سکوتِ سنگینی حکم فرما شد.
راه پله ی دیگری با پله های درب و داغان مقابلشان بود که به سختی و بدونِ تلفات از آن پایین رفتند و همانند یک کابوس، سکوت با صدای شرشرِ آب شکسته شد.
- یه غارِ ظیر ذمینی کفش کردیم جونِ طو!
گریفندوری های شجاع با پاهایی لرزان به منبع صدا نزدیک شدند. صدا از اتاقکی شیشه ای و بخار گرفته به گوش می رسید.
طبقِ دستوراتِ کارآگاه، اتاقک را محاصره کردند و با شمارش معکوس، نعره زنان وارد شدن تا کار روحِ خبیث را بسازند اما...
با آرسینوسی مواجه شدند که با کراوات و ردای رسمی درحال دوش گرفتن بود!
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۶ ۱۶:۵۳:۲۵
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۶ ۱۷:۲۶:۴۷