موضوع:ارزشي بازي
هدف:جلب توجه
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
يكي بود دو تا نبود,سه تا نبود,خلاصه غير از خداي مهربون چهارتا نبود همون سه تا بود.
يه روز از روزا كفتر ما تصميم گرفت بره به سفر بره و همه ي دنيا رو بگرده بره و عجايب هشتگانه ي دنيا رو كشف كنه...
خلاصه اين كفتر بار سفر رو بسته بود ميخواست كه از اينجا بره ولي يهو وقتي رسيد دمه در تالار ديدي دره تالار قفله و هيچ راهي براي خارج شدن نيست,قصش گرفت همونجا پشت در نشست و تا ميتونست گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد,اينقدر گريه كرد تا خوابش برد.
فرشته ي مهربون داشت از دمه پنجره تالار رد ميشد كه يهو ديد يه كفتر غمگين اونجا خوابيده,دلش سوخت ولي يادش افتاد بايد بره به پينوكيو كمك كنه,خلاصه چند ساعت گذشت و كم كم داشت صبح ميشد كه يهويي سدريك كه براي گرفتن نون تازه ي بربري داشت از تالار ميرفت بيرون چشمش به كفتر افتاد,رفت و اون بيدار كرد,گفت كفترم قشنگم عزيزم چي شده؟
كفتر كه هنوز غصه دار بود گفت:هيچي دلمو شكستن ,ميخوام برم سفر اين در اينجا بستس كليدشم گم شده حالا به نظرت من چيكار كنم؟
سدريك كه دلش به حاله كفتر سوخته بود نشست فكر كرد,فكر و فكر و فكر كرد تا بالاخره يه فكري به ذهنش رسيد,گفت كفترم خوشگلم ناراحت نباش تو مگه كفتر نيستي؟خب الان ميريم پنجره رو باز ميكنيم منم تو رو پر ميدم تا بري سفر و همه جارو بگردي,كفترم خوشحال شد و دو سه تا تنفس مصنوعي در اون وسط رد و بدل شد.
خلاصه سدريك دست كفتر رو گرفت و برد دمه پنجره,يه نگاهي به كفتر انداخت و گفت:آماده اي؟
كفترم با خنده اي پاسخ داد:بله.
سدريك كفتر رو پرتاب كرد رو به آسمان,چند لحظه اي از رفتنش نگذشته بود كه فرشته ي مهربون از اون سمت آسمون ظاهر شد و در حاليكه يك ام پي تري پلير توي گوشش بود به سمت كفتر پرواز ميكرد,هيچكدوم حواسشون نبود كه دارن به همديگه ميخورن, سدريك نگران شد و فرياد زد كفتر نهههههههههههههههههههههههه
ولي ديگه دير شده كفتر با فرشته ي مهربون برخورد كرده بود و هردو به سمت زمين سقوط ميكردند.
وقتي سدريك به محوطه ي پايين قلعه نگاه كرد ميتونست جسد كفتر بيچاره رو ببينه....
_-----------------------------------------------------------------------------------------------
نكات مجهول:١_اين كفتر هيچ ربطي به اون كفتره خودمون ندارهوگرنه عمرا اينقدر عشق بهش ميورزيدم
[size=medium][color=0000FF]غÙ
٠اÙدÙ٠را Ù
٠ستاÙÙ
زÙرا ÙÙ
Ùار٠ÙÙ
را٠Ù
٠بÙد٠Ø