هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 201
آفلاین
سلام...با اجازتون من این پست ارزشیه بینز رو ویرایش میکنم..
*********************
مایکل : اگه تو بذاری چرا دیگه
مایکل به طرف بینز اشاره میکنه
مایکل : این که میبینی بینزه از اون عوضیهاست یوقت دنبالش راه نیفتی خیلی ابله و بی آبروست فقط ور میزنه و جنجال میکنه الان شده دشمن کریچر اصلا فقط دنبال دعواست
مایکل به طرف کریچر اشاره میکنه
مایکل : این کریچره مدیره اونم چه مدیری خیلی ادعاش میشه فکر میکنه چیکار کرده حالا یه پستی گرفته و به بچه ها همش زور میگه
مایکل به ادی اشاره میکنه
مایکل : این ادیه ناظر تالار این (از اینجا به بعد توسط خودم سانسور شد فعلا ادی رو برای کارای مهمتر نیاز داریم )
مایکل به دزیره اشاره میکنه
مایکل : این دزیرس خیلی خوشکلو زیباست...همه ی پسرا چه از ریون چه از گروه های دیگه دنبالشند...اون در زیبایی تک شناخته شده رفته پی کارش...( فورا دزیره غیب میشه) خوب...اهم اهم...کوش؟ خیلی خوب بریم سر آوریل...
مایکل به سمت آوریل اشاره میکنه
مایکل : این آوریله خیلی ارزشیه قبلا ناظر تالار بود ولی خوشبختانه طی یک عملیات انتحاری سرنگون شد از هر صد کلمه که میگه یه نصف کلمش بدرد میخوره من فکر کنم جاسوسه کریچره ولی خودشو مخالف نشون میده مراقبش باش خیلی زیرآب زنه
مایکل : دیگه دیگه دیگه آهان این ققنوسه با تازه واردا زیاد خوب نیست ولی خیلی این کارس داره میزنه چشم کریچرو کور میکنه نوکش خیلی تیزه
مایکل به سمت سدریک اشاره میکنه
مایکل : این سدریکه نشانه بارز جمله معروفه تفرقه بندازو حکومت کنه میاد همه رو به میریزه از آب گل آلود ماهی میگیره کلا طرفش نرو
ادمه دارد .........



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱:۴۱ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
مایکل : اگه تو بذاری چرا دیگه
مایکل به طرف بینز اشاره میکنه
مایکل : این که میبینی بینزه از اون عوضیهاست یوقت دنبالش راه نیفتی خیلی ابله و بی آبروست فقط ور میزنه و جنجال میکنه الان شده دشمن کریچر اصلا فقط دنبال دعواست
مایکل به طرف کریچر اشاره میکنه
مایکل : این کریچره مدیره اونم چه مدیری خیلی ادعاش میشه فکر میکنه چیکار کرده حالا یه پستی گرفته و به بچه ها همش زور میگه
مایکل به ادی اشاره میکنه
مایکل : این ادیه ناظر تالار این (از اینجا به بعد توسط خودم سانسور شد فعلا ادی رو برای کارای مهمتر نیاز داریم )
مایکل به دزیره اشاره میکنه
مایکل : این دزیرس خیلی خشنه اصلا اهل شوخی و این حرفا نیست یه حالت سادیسمی داره بهش بگی تو تمومه کارت بین خودمون باشه عاشق شکنجه دادن دیگرانه
مایکل به سمت آوریل اشاره میکنه
مایکل : این آوریله خیلی ارزشیه قبلا ناظر تالار بود ولی خوشبختانه طی یک عملیات انتحاری سرنگون شد از هر صد کلمه که میگه یه نصف کلمش بدرد میخوره من فکر کنم جاسوسه کریچره ولی خودشو مخالف نشون میده مراقبش باش خیلی زیرآب زنه
مایکل : دیگه دیگه دیگه آهان این ققنوسه با تازه واردا زیاد خوب نیست ولی خیلی این کارس داره میزنه چشم کریچرو کور میکنه نوکش خیلی تیزه
مایکل به سمت سدریک اشاره میکنه
مایکل : این سدریکه نشانه بارز جمله معروفه تفرقه بندازو حکومت کنه میاد همه رو به میریزه از آب گل آلود ماهی میگیره کلا طرفش نرو
ادمه دارد .........
-----------------------------------------------------------------------------------
فکر کنم از شانست بدترین نفر اومد برای معرفی دیگران
اگر شخص دیگه ای خواستی بگو تا برات معرفی کنم


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۰:۳۸ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۷ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
از خودم هم نمیدونم(آواره)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
موضوع : ادامه پست خودم و دویل

هدف : خودم هم نمیدونم
...........................................................................

مایکل با صدای بلند رو به آنتونی : آنتونی این هم بچه هاااااااااااا

آنتونی : (درحالی که گوشهاش رو گرفته ) : خب بابا چرا داد میزنی ؟

خدا بخیر کنه زندگی با تو ، تو یک خوابگاه رو

مایکل : خب دارم معرفی می کنم دیگه

آنتونی : این معرفی به درد ... میخوره من نگفتم داد و بیداد راه

بنداز گفتم مثل آدم معرفی کن

مایکل :خب بابا بی جنبه

آنتونی : بابا تو دیگه چقدر پررویی

مایکل :

بقیه بچه ها همچنان دارن به مناظره این دو نگاه میکنن و عشق

دعوا ها هم میخندن

آنتونی : بالاخره نمی خوای معرفی کنی؟

مایکل : اگه تو بذاری چرا دیگه

و.....

...........................................................................

ببخشید ادامه نمیدم چون میخوام یک نفر واسم معرفی کنه


when you need a light in aloanly night cry me like a fire in your heart :bigkiss:


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 433
آفلاین
موضوع : ادامه پست آنتونی
هدف : همین جوری
=====================
مایکل و آنتو نی وارد تالار میشن همه تقریبا تو تالارن ...ققی و سدی و ادی و بینز یه گوشه تالار نشستن و با هم پچ پچ می کنن و هر از چند گاهی یه نیگاه بد به کریچ می کنن . کریچ داره کف تالار رو تمیز میکنه و زیر لب غر غر میکنه . دویل یه گوشه تالار نشسته و داره یه قورباغه رو تشریح میکنه . الکسا و یونا هم کنارش نشستن ...
الکسا : دویل این کجاشه ؟؟؟( و به قلب قورباغه اشاره میکنه )
دویل : ایـــــــن ؟؟؟ ... فکر کنم سیرابیش باشه
یونا و الکسا :
آوریل و دزیره و فلور و گابریل دور هم نشستن و با خود نمایی تمام می گن و می خندن...لونا هم رو یکی از مبل های کنار شومینه نشسته و داره مجله میخونه...
مایکل یهو داد میزنه : بچه ها این آنتونیه
همه :
مایکل : همین دیگه
و رو به آنتونی می کنه و با صدای بلند میگه : ...



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۰:۴۶ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۷ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
از خودم هم نمیدونم(آواره)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
موضوع : منم هستم به خدا

هدف : خب معلومه جلب توجه

(البته اگر اجازه داشته باشم )
...........................................................................

عضو تازه واردی مثل آنتونی گلداستین که زیاد کسیو نمیشناسه مثل تمام آدمهای غریب داره واسه خودش قدم میزنه که متوجه میشه از روبرو یک نفر داره بهش نزدیک میشه وقتی خوب دقت میکنه میبینه همون آدمیه که شب ورود باهاش برخورد داشته یعنی مایکل کرنر جلو میره و سلام میکنه اما از اونجایی که شرارت و خباثت از سرو روی این آدم میباره تا میبینه آنتونی نزدیک شد
راهشو کج میکنه و میپیچه تو یک راهرو آنتون ی که هنگ کرده و احساس میکنه ضایع شده تصمیم میگیره به راهش ادامه بده اما ناگهان دردی درناحیه پشت گردن احساس میکنه وااااااااااااای درنهایت عصبانی بر میگرده و با یک چهره که دهنش تا بناگوش بازه روبرو میشه اون فرد کسی نیست جز همون مایکل کرنر که تنها هدفش آزار و اذیته به هرحال مایکل که میبنه آنتونی به شدت عصبانیه خودشو میزنه به اون راه و سریع بحثو عوض میکنه
مایکل : سلام آنتونی خوبی؟
آنتونی :(درحالی که نفس عمیقی میکشه) بله به مرحمت شما
مایکل : خب چه عجب از این طرفا ؟
آنتونی :هیچی داشتم قدم میزدم
مایکل : خوبه ادامه بده مزاحمت نمیشم
آنتونی :نه صبر کن من کارت دارم وقت داری؟
مایکل : خب بگو گوش میدم
آنتونی : خوبه ببین من فعلا اینجا تازه واردم و فقط تورو اون هم یک کم میشناسم میشه بچه ها رو به من معرفی کنی؟
مایکل : بذار فکر کنم ببینم میشه
آنتونی : ببین اگه میخوای اذیت کنی بگو من برم چون اصلا حوصله ندارم تو هم که ماشاالله کم ... شوخی نیستی
مایکل : باشه شوخی کردم بیا بریم ببینم کی هست تا معرفیش کنم

و...



گذاشتن فاصله اضافي ممنوع! پاراگراف بندي پست كمي تصحيح شد!
با تشكر...ادی


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۱ ۱۷:۲۱:۰۳

when you need a light in aloanly night cry me like a fire in your heart :bigkiss:


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
وقتي سدريك به محوطه ي پايين قلعه نگاه كرد ميتونست جسد كفتر بيچاره رو ببينه....
سدریک با شنیدن صدای چند جفت پا به سرعت از توی جیبش یه قطره چکون پر از آب دراورد و توی چشماش آب ریخت و بعدش با حقه بازی تمام شروع به ناله و شیون و گریه به شیوه پیرزنهای یکصد ساله کرد!!
سدریک : ایییییی...ققیم.....کفی خوبم.....قربون اون پرهای خوشگلت برم...قربون اون فاکل قشنگت برم....چه زود منو تنها
گذاشتی.....
صدای پاها که متعلق به ادی و مایکل و دویل و کریچر بوده با سرعت بیشتر به گوش میرسه و بچه ها میان پیش سدریک.
دویل : چی شده سدی؟ چرا گریه میکنی؟
ادی : من میدونم، این دوباره با عزرائیل قرار ازدواج گذاشته، کی ایشالا؟
سدریک صورتش رو برمیگردونه و به صورت کاملا فیلمانه!! یه فین محکم میکنه تا بینیش هم قرمز شه، بعد دوباره روش رو برمیگردونه.
سدی : ققی.....ققی عزیزمو کشتن.....
کریچر : چی؟ ققی؟ ایشالا زودتر!! جسدش کو؟
سدی با انگشتش به پایین اشاره میکنه و 5عدد کله یکی پس از دیگری از پنجره نمایان میشه......5جفت چشم به جسد بیجان ققی خیره شده و همه در تلاش هستن که توی چشماشون اشک جمع کنن!!
مایکل : آخی ققی.....زود بود بمیره.....لابد صلاحش همین بود دیگه.
ادی : آره دیگه، کفتر خوبی بود ولی بیچاره زندگی خوبی نداشت....شاید اون دنیا راحت شه.
سدی : باید براش مراسم بگیریم.....یه مراسم خوب و کامل!!
کریچر در حالیکه با کله به سمت آشپزخونه میره داد میزنه : آخ جون حلواااا!! نمردیم و حلوای ققی رو هم خوردیم.......چه توهمی مامان جون!!
ادی : خوب دیگه بریم به بچه ها این خبر خوب....نه یعنی این خبر تاسفبار رو بدیم.

در همین زمان که این چهارنفر میرن تا بچه های ریون رو از مرگ ناگهانی ققی مطلع کنن، ققی که خیلی وقت بود بهوش اومده بود و از اون پایین بچه ها رو زیر نظر گرفته بود آروم چشماش رو باز کرد.....

______________________________________________
پستی ارزشی به دلایل امنیتی.....!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
موضوع:ارزشي بازي
هدف:جلب توجه

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

يكي بود دو تا نبود,سه تا نبود,خلاصه غير از خداي مهربون چهارتا نبود همون سه تا بود.

يه روز از روزا كفتر ما تصميم گرفت بره به سفر بره و همه ي دنيا رو بگرده بره و عجايب هشتگانه ي دنيا رو كشف كنه...
خلاصه اين كفتر بار سفر رو بسته بود ميخواست كه از اينجا بره ولي يهو وقتي رسيد دمه در تالار ديدي دره تالار قفله و هيچ راهي براي خارج شدن نيست,قصش گرفت همونجا پشت در نشست و تا ميتونست گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد,اينقدر گريه كرد تا خوابش برد.

فرشته ي مهربون داشت از دمه پنجره تالار رد ميشد كه يهو ديد يه كفتر غمگين اونجا خوابيده,دلش سوخت ولي يادش افتاد بايد بره به پينوكيو كمك كنه,خلاصه چند ساعت گذشت و كم كم داشت صبح ميشد كه يهويي سدريك كه براي گرفتن نون تازه ي بربري داشت از تالار ميرفت بيرون چشمش به كفتر افتاد,رفت و اون بيدار كرد,گفت كفترم قشنگم عزيزم چي شده؟
كفتر كه هنوز غصه دار بود گفت:هيچي دلمو شكستن ,ميخوام برم سفر اين در اينجا بستس كليدشم گم شده حالا به نظرت من چيكار كنم؟
سدريك كه دلش به حاله كفتر سوخته بود نشست فكر كرد,فكر و فكر و فكر كرد تا بالاخره يه فكري به ذهنش رسيد,گفت كفترم خوشگلم ناراحت نباش تو مگه كفتر نيستي؟خب الان ميريم پنجره رو باز ميكنيم منم تو رو پر ميدم تا بري سفر و همه جارو بگردي,كفترم خوشحال شد و دو سه تا تنفس مصنوعي در اون وسط رد و بدل شد.

خلاصه سدريك دست كفتر رو گرفت و برد دمه پنجره,يه نگاهي به كفتر انداخت و گفت:آماده اي؟
كفترم با خنده اي پاسخ داد:بله.
سدريك كفتر رو پرتاب كرد رو به آسمان,چند لحظه اي از رفتنش نگذشته بود كه فرشته ي مهربون از اون سمت آسمون ظاهر شد و در حاليكه يك ام پي تري پلير توي گوشش بود به سمت كفتر پرواز ميكرد,هيچكدوم حواسشون نبود كه دارن به همديگه ميخورن, سدريك نگران شد و فرياد زد كفتر نهههههههههههههههههههههههه
ولي ديگه دير شده كفتر با فرشته ي مهربون برخورد كرده بود و هردو به سمت زمين سقوط ميكردند.
وقتي سدريك به محوطه ي پايين قلعه نگاه كرد ميتونست جسد كفتر بيچاره رو ببينه....

_-----------------------------------------------------------------------------------------------

نكات مجهول:١_اين كفتر هيچ ربطي به اون كفتره خودمون ندارهوگرنه عمرا اينقدر عشق بهش ميورزيدم


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱:۲۶ دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۴

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۰ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
از دفتر کارآگاهان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
موضوع : لباس دزیره !
هدف : عوض کردن موضوع
----------------------------------------------------------------------
ادی : امروز کلا با خودش درگیره
مایکل یه نگاهی می اندازه می بینه دویل چسبیده به دیوار و تانکس هم جلوس ایستاده هر چی از دهنش در میاد داره بارش میکنه
مایکل : ادی بدو بیا تا این صحنه رو از دست ندادی
ادی چون قدش بلند تره از بالای سر مایکل نگاه میکنه
ادی : این دوبل هم شانس نداره
مایکل یه نگاهی به ادی می اندازه میگه : نه این که من و تو خیلی داریم
دو تایی می زنن زیر خنده ، تو همین حال هستن و کرکر میخندن که یه صدایی از پشت سرشون میگه : باز دارین کی رو مسخره می کنین؟
دو تایی صدای دزیره رو تشخیص می دن برمیگردن می بینن دزیره لباس کولی ها رو پوشیده
مایکل با دیدن این صحنه بی اختیار پوزخند می زنه ولی سریعا به سختی جلوش رو میگیره و ادی هم اصلا به روی خودش نمیاره
دزیره: چیه؟ ... به چی می خندی؟
مایکل : هان؟ ... من؟ ... هیچی به این دویل و با دست به سمت دویل اشاره میکنه که حالا از فریادهای نیمفی خلاص شده و داره به سمتون میاد
دویل : این چه لباس ضایعی هست؟
دزیره : به تو چه ... کی از تو نظر خواست؟
مایکل و ادی :
دوبل : اوه چه خشن ، فقط گفتم بهت گفته باشم که باز فردا نگی بهت نگفتم و وقتی گفتنی هارو بقیه بهت گفتن ناراحت بشی ، خداحافظ
مایکل و ادی همچنان :
دزیره : این چی گفت؟
ادی : خودت رو ناراحت نکن ، اون کلا مدلش اینجوریه که هر چی به ذهنش میرسه به زبون میاره ، به نظر من که لباست خیلی هم قشنگه
دزیره : یادم نمیاد از تو هم نظر خواسته باشم
ادی : اه منو بگو که ازت تعریف می کنم دلت خوش باشه ، آخه اینم لباسه ، حال آدم بهم میخوره
مایکل :
دزیره :
ادی هم راه می افته میره و مایکل با نگاهش دور شدن ادی رو دنبال می کنه ، وقتی برمیگرده می بینه دزیره زل زده بهش
مایکل : حالا بگو از لباست تعریف کنم یا نه؟
...


تصویر کوچک شده














کارآگاه و بازرس ویژه
----------


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 433
آفلاین
موضوع : ادامه پست مایکل
هدف : خود نمایی
---------------------------------------------------------------------
در تالار :
دویل از تالار پسرا بیرون میاد و تانکس رو میبینه که گوشه تالار نشسته
دویل : سلا................
تانکس با عصبانیت : چیه ؟؟ تو دیگه چی از جونم می خوای ؟؟؟
دویل : من فقط می ............
تانکس : چی می خواستی بگی ها ها ها
دویل که یکم برا تانکس نگران شده با دلسوزی به تانکس نیگا میکنه : حالت خوبه نیمی جون ؟؟؟ :angel:
تانکس : با کی بودی گفتی جون ها ؟؟؟
دویل با ملایمت : میخوای ببرمت پیش خانم پامفری ؟
تانکس :برو گم شو از جلو چشام نمیخوام هیچ کودومتونو ببینم
دویل خیلی ملایم تر از پیش : چرا ؟ با من در میون بزار خودتو خالی کن .....
تانکس : ببین دویل من امروز اصلا حوصله ندارم
دویل : اره ملومه این جور مواقع بهتره با یکی حرف بزنی
تانکس که با هر کلمه صداش بلند تر میشد : دارم میگم از اینجا برو
دویل با ملایمت تمام : ....
پشت درهای تالار :
ادی : هی مایکل صب کن
مایکل : چی شده ؟؟؟
ادی : خوب گوش کن این صدای نیمی نیست ؟؟؟
مایکل : اره فک کنم .... چرا داره داد میزنه ؟؟؟
.....................



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱:۰۶ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۰ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
از دفتر کارآگاهان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
موضوع : ادامه سریع پست ادی
هدف : همه ببینن چقدر فعالیت از خودم در وکنم
----------------------------------------------------------------------
تانکس : هیچی فقط از جلوی چشمم دور شو
ادی بد جوری میخوره تو ذوقش ، راهش رو میکشه میره بیرون ، تو راه زیر چشمی یک نگاهی به تانکس میکنه میبینه مثل لبو قرمز شده ، ادی خارج میشه توی راه مایکل رو میبینه
مایکل : ســـــــــــــــلام ادی
ادی قیافه اش خفن دمق هست یک سلام خشک خالی تحویل میده
مایکل : چته تو؟
ادی : از من میشنوی نرو اونجا
مایکل : هوووم! چرا؟
ادی : باز این تانکس قاط زده
مایکل : ای بابا ، ساده ای تو هم ، واسه تو قاط زده من فرق فوکولم ، مهم نیست ، فعلا خداحافظ
ادی :
ادی شونه بالا می اندازه و میره
مایکل وارد میشه این طرف اون طرف سرک میکشه تا نیمفی رو پیدا کنه ، هر چی میگرده میبینه نه خبری نیست
مایکل : نیــــــــــــــمفی ، آهای نیمفی جونــــــم ، کجایی؟
تانکس از توی دستشویی میاد بیرون مایکل خوشحال رو میبینه
تانکس : چیه صدات رو به سرت انداختی؟
مایکل : هوووم! چه عصبانی
تانکس : ببین کرنر ، اگر اومدی چرت و پرت های همیشگیت رو بگی اصلا حال و حوصله ندارم ، گمشو بیرون
مایکل :
مایکل یواش یواش میره عقب و همین جور به تانکس " نیگا " میکنه تا به در میرسه و پشتشو میکنه با خودش میگه کاش به حرف ادی گوش میکردم ، حالا خوبه اینجا نیست وگرنه کلی ضایع میشدم
در همین لحظه بود که صدای قهقهه یک نفر بلند شد ، مایکل برگشت دید ادی پشت در وزنش رو انداخته روی طی و داره کرکر بهش می خنده ، مایکل هم به روی خودش نمیاره راهش رو میکشه میره


تصویر کوچک شده














کارآگاه و بازرس ویژه
----------







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.