دامبلدور نمیتونه مار زبون باشه چون ما میبینیم که در کتاب دوم فقط هری هست که میتونه از بین دیوار ها صداهایی رو تشخیص بده در صورتی که دامبلدور نمیتونست متوجه بشه. ولی اگر اون مار زبون بود و خودشم میدونست مار زبونه میفهمید که این صداهایی که میاد هیس هیس نیست بلکه صدای یک ماره و اونوقت خیلی سریع می فهمید جریان چیه.
کلا به نظر من اتفاقاتی که اونجا رخ دادن چیزهایی بودن که بدون حرف زدنم میشده اونا رو حدس زد و ضمنا یادتونم باشه دامبلدور در آزکابان دوباره با مورفین حرف زده. به نظر من اگر قرار بوده موضوع هایی رو هم ازشون سردر بیاره اونجا بهترین فرصت بوده.
ضمنا اونجور که من از کتاب برداشت کردم زبون مارها زبون عادیی نیست که یکی مثل دامبلدور خون اسلیترین در رگ هاش نباشه ولی اونو بتونه یاد بگیره. در حقیقت زبون مارها یک توانایی اکتسابی نیست یک تواناییه ذاتیه. چون از این زبان به عنوان یک توانایی ویژه یاد شده. اگر بقیه هم میتونستند زبون مارها رو به یاد بگیرند این دیگه چیز خاصی نبودش که...
به نظر من یک نفر مثل دامبلدور هر چقدرم که با استعداد باشه میتونه زبان های خاصی رو مثل زبون موجودات جادویی مثل مردمان دریایی یا غول های غارنشین و ... رو یاد بگیره ولی به طور مثال نمیتونه که زبون گربه ها رو یاد بگیره! زبون مارها هم دقیقا همینجوره. یعنی با آموزش عادی نمیشه اونو یاد گرفت.
مگر اینکه بخوایم بگیم که دامبلدورم از نواده های سالازاره که خوب من کاملا با این فرضیه مخالفم.
نقل قول:
احتمالا تنها مارزبانهایی که از زمان سالازار اسلایثرین به هاگوارتز اومدیم.
آرتور عزیز اگر اشتباه نکرده باشم شما جمله رو اشتباه نوشتید. اصل جمله این بود که هری و ولدمورت تنها مار زبان هایی بودند که در این
قرن وارد هاگوارتز شدند.
به ایوان:
مار زبون ها در کنار زبون ماریشون زبون بقیه رو هم بلدن برای همین اگر اونجوری حساب کنید هم دامبلدور میتونسته با تکیه بر زبون دیگر آنها به ذهنشون راه پیدا کنه. ضمن اینکه ما میدونیم اونا همیشه هم با هم به زبون ماری حرف نمیزدند و این خود مدرکیه که نشون میده انا به زبان های دیگه هم فکر میکنند.