ياهو
سارا خانوم :
!
اين حركت سارا بچه ها رو يادِ كارتون فوتبالست ها ميندازه كه هميشه با هم متحد هستن و كلي شعار ميدن و در نهايت همه ي توپ ها به سوباسا ختم ميشه، پس ما درسي كه ميگيريم اين است كه وقتي كسي شاكي شد همه سارا خانوم را نشان دهيم !
همه ي بچه ها در عرض چند دقيقه تمام وسيله ي كشنده ي سردي مثل ( چاقو - بيل - ساتور- چنگال- تبر و ... ) رو كه داشتن ميارن و خوش خوشان دنبالِ سارا حركت ميكنن!
... بين راه ...- منيروا ... منيروا ما داريم مياييم !!
- جنگ جنگ تا پيروزي !!!
- جـــــيــــــــغ !
گروه برادران :
... اند ... گروه خواهران : :root2:
تعدادي نورممد و كماندو جهت امنيت بيشتر :
در همين حال چنديدن گزارشگر خوبِ شبكه ي جادوگران تي وي وارد امين آباد ميشن و با حالتِ هيستريايي به ديوانگانِ حاضر خيره ميشن! در اين بين يك جان بر كف خودش رو براي عملياتِ انتحاري آماده ميكنه و دوربين به دوش و ميكروفون به دست وارد جمعيت ميشه !!
...
بيب ( افكت روشن شدن دوربين )
- بله بينندگانِ عزيز ! اين عظيم ترين شورش توسط ديوانگان حساب ميشه ... من به خودم جرات ميدم و براي مصاحبه پيشِ اونها ميرم .... گزارشگر تـف ش رو قورت ميده و ميره پيش يكي از اونها:
گزارشگر :علت تجمع و اين حركتِ شما چيه ؟!
- نــدا رو زدن ! نترس ... واااي، ندا نترس ... ندا بمون ...
بـــــمووون ...
گزارشگر :
هِــــم ؟!
- بووووه ! بزن گاراژ باوو !
.
.
.
فردِ خاطي بدون توجه به جوابِ اون يارو ، به سراغِ دختر خانومِ جواني ميره كه روي تخته سنگِ بزرگي ايستاده بود و ديگران رو به شعار دادن دعوت ميكرد همچنين با نيزه اي كه در دست داشت مشغول به سيخ كشيدن يك فروند جغد بود ؛
- ببخشيد خانوم! ميشه بپرسم علت چيه ؟!
دختر قصه ي ما به محض ديدن دوربين و آن فردِ خاطيه جوان و زيبا، كمي مِنو مِن ميكنه و نيزه رو ميندازه زمين و با عشوه ي زياد ميگه:
- آآممم ! من اسمم سارا هستش و خيلي خفن هستم و رنگِ مورد علاقه م صورتي هستش و خيلي خانواده م رو دوست دارم و هميشه دلم ميخواست بازيگر شم و معروف شم ! ... راستي شماره تماستون چنده ؟! ... يه وقت فكر نكنين من چيز هستما، فقط براي اينكه براي محفل عضو جمع كنم ميخوام !! حالا محضِ احتياط واسه منو ياددداشت كنين. 09123456789.......
يارو :
سارا :
.
.
.
گزارشگر خوب و مستعدِ داستانِ ما كه حسابي خسته شده بود، ترجيح داد ديگه مصاحبه نكنه و فقط جنگ و دعواها رو فيلم بگيره ! بنابراين دوربين رو روشن ميكنه و ثبت ميكنه ( صداي موزيك فيلم " سربه داران " به گوش ميرسيد) :
چنديدن نور ممد با چماق هاشون داشتن جيمز رو كه با دندون داشت گازشون ميگرفت رو ميزدن.... تدي كه ترجيح داد براي اولين بار از نيرو گرگينه اي بودنش استفاده كنه تعداد كثيري از كاراگاهها رو به در و ديوار كوبيد و شپلخشون كرد ... آماتا، آليشا و تعدادي ديگر از دختران مشغول كندن موهاي يك فاطي كماندو بودند.
.:. چند مين بعد .:. همه چيز تغيير كرده بود ! ... ديگر هيچ اثري از اتاق هايي كه با كاغذديواري هاي بچه ها تزئين شده بود، نبود !
منيروا كه هنوز آدم نشده بود، با وجود آنكه تمام نيرويش توسط امين آبادي ها نابود شده بود، كلاهش رو بغل ميكنه و تو دلش ميگه:
- " ژوووهاهاها ! من ______ !!! " اما همين كه خواست فعلِ جمله اش را به زبان بياورد، بيلِ مونتي دست به كار ميشه و خودش رو ميكوبه به سرِ منيروا !
.:. همان لحظه در كنارِ آبرفورث .:.س.ن : همانطور كه در پستهاي قبل خونديم آبرفورث در اتاقي پر از سوسك و عنكبوت زنداني بود! طي آخرين خبرها هم قرار بود عنكبوتي ايشون رو ميل بفرمايند ! .... و اما ادامه ماجرا::
- ديگه چه خبر ؟!
- هعي! گفتني ها رو گفتيم ! ... بد خنجري خورديم از اين جونيورهاي نارفيق ... هعي روزگار ...
- به نظرم چون گوشت تلخ هستي اينطوره !
آبروفورث نگاه خشانت باري به عنكبوته ميكنه و ساكت ميشه!
ناگهان ...
بــــــــــوممم ... گــــوپس ( افكت خوردن در به ديوار )
آبر : واااووو ... جونيورهاي جيگر ! خوشحالم منو فراموش نكردين!!
در همين حال جسمي (!) عظيم به كنار آبر پرت ميشه و همگي بدون هيچ حرفي خارج ميشن !!!
آبر :
عنكبوت پس از ديدن منيروا : به نظر خوشمزه مياد !!!