دنیامون جای عجیبیه.. روابطمون... دوستیامون...
یه زمانی از ناکجا اومدیم دور هم جم شدیم، رفیق شدیم و دشمن شدیم، خندیدیم و گریه کردیم، نوشتیم و خوندیم و گاهی وقتا فحش دادیم... توی این دنیای کوچیک متولد شدیم و همدیگه رو شناختیم و همهمون ازش زدیم بیرون برای کشف دنیای بزرگتر...
بعضیامون همدیگه رو گم نکردیم... حتی اگه شده به سایهی هم چنگ زدیم تا کنار هم بمونیم..
بعضیامون هم خب..
مجازی بودیم، واقعی شدیم
واقعی شدیم ولی توی دنیای مجازی شبکههای اجتماعی فکر کردیم واقعی هستیم.. شدیم ممدها و فاطیهایی که چون تو حلقهی دوستان هم بودین فکر میکردیم هنوز دوستیم ولی خاطرات کمرنگ میشدن...
شناسههایی که میشدن اسم واقعی افراد... کم بودن اونایی که شناسهشون همون اسم واقعیش بود... کمیاب بودن.. هنوزم هستن.
فکر میکردم فراموش شده... ولی نه نشده... شاید دیگه اون حس قدیم برنگرده... ولی هنوزم وقتی اسمای قدیمی رو میبینم که میان برای پس گرفتن شناسهشون، قلبم از هیجان به شدت میزنه... می فهمم اونا هم فراموش نکردن که یه زمانی یه خونواده بودیم... با همه داستانهای تلخ و شیرینش... میفهمم که اونا هم این مدت حتما روزایی شده که دلشون پر بکشه... و بالاخره تسلیم شدن...
یکی به بهونه مبارزه با وزارت... یکی به بهونه تاپیکی که از جون و دل دوستش داره.. یکی به بهونه رفاقتهایی که براش عزیزن..
شبیه یه خوابه وقتی بعد از ۶ سال میبینم اسماشون اون کنار هنوز نوشته میشه و خودشون هستن.. اونایی که مجازی بودن، واقعی شدن، مجازی/واقعی شدن و همیشه موندنی شدن!
برای جیمز، عمو لارتن، لیلی، پیوز، دنیس، دابی، ویولت و اونایی که فکر میکنم قراره باز بیان!