دفتر خاطراتم رو بیرون آوردم و داخل یکی از کاغذ پوستی های اون شروع به نوشتن تک تک لحظاتم کردم.
برای اولین بار پام رو داخل مدرسه جدیدم گذاشتم. پدر و مادرم تصمیم گرفته بودن من رو داخل یک مدرسه شبانه روزی ثبت نام کنن، اونم مدرسه ای که همه شاگردانش موجودات عجیب و غریب هستن ولی من نه! یعنی والدینم اصرار دارند که من هم یکی از اون بچه ها هستم و باور دارند یک پری ام ولی من طور دیگه ای فکر میکنم. غیرممکنه یک پری باشم! همیشه هم بهشون گفتم که منظورشون از این حرفا چیه؟ کاشکی چیزی میگفتن که بتونم درکش کنم. پری ها دارای قدرت های خارقالعاده و شگفت انگیزی هستند و خیلی مشخصات دیگری دارند که من ندارم.
خیلی استرس داشتم و هر شب رو با افکار عجیب و گاهاً تلخی به صبح میرسوندم. اگر بخوام از افکارم بگم... خب چیزایی بودن مثل اگه نتونم دوستی پیدا کنم چی؟ اگه همه از من بدشون بیاد؟ اگه یه رفتاری کنم که آزارشون بده؟ و خیلی چیزای دیگه.
از فکر و خیال اومدم بیرون و از پله ها بالا رفتم و به سمت اتاق مدیر حرکت کردم تا اتاقم و بقیه جاهای مدرسه رو بهم نشون بدن.
تقه ای به در زدم و اجازه ورود خواستم، وقتی صدایی از داخل شنیدم در را باز کردم و جلو رفتم.
-ببخشید من دانش آموز جدیدم
مدیر که زنی خوش برخورد بود و لباسی به رنگ ابی لاجوردی و کلاه ست باهاش پوشیده بود لبخندی زد و شروع به حرف زدن کرد:
-خوش اومدی عزیزم،بیا اتاقت رو نشونت بدم.
و من رو به سمت خوابگاه برد و اونجا با چیزی رو به رو شدم که به هیچ وجه توقعش رو نداشتم! من باید با یک نفر هم اتاقی بشم؟؟؟
حواسم نبود که افکارم رو با صدای بلند بیان کرده بودم و مدیر شنیده بود
-البته! نگران نباش امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم! کلارا بقیه مدرسه رو بهت نشون میده اوقات خوبی رو براتون ارزو میکنم دخترا
و با خنده ای از روی شیطنتی مارو تنها گذاشت.
با تردید به سمتش رفتم و دستم رو به سمتش گرفتم
-ا..از آشنایی باهات خوشبختم
باهام دست داد و با لحنی خنثی پاسخ داد
-هوم.. منم همینطور. بیا مدرسه رو بهت نشون بدم ،فکر کنم وظیفه منه ، راستی اسمت چیه؟
-من اریکا هستم.
-قشنگه ، این منم که حتما میدونی
-آره
بعد از نشون دادن کل مدرسه بهم و توضیحات لازم به اتاقمون برگشتیم و تمام شب رو صحبت کردیم.
داستان جالبی نوشته بودی. نسبت به تعداد کلمات یکم طولانی بود ولی عیبی نداره.
تنها چیزی که به چشمم اومد این بود که یسری جاها از علائم نگارشی استفاده نکرده بودی. مخصوصا آخر جملاتت. البته که این چیزی نیست که بخواد تو رو تو این مرحله متوقفت کنه!
تایید شد!مرحلهی بعد: گروهبندی!