سوژه: ماموریت
کلمات: مجسمه، قهوه، گارسون، تعظیم، اجزا، هاگوارتز، ردانمی خواست که آنجا را هم ول کند. در صندوق چوبی رنگ را کشید و کلیدی از درون آن درآورد. کلید را درون زبانه ی آهنین در کرد و وارد مسیر باریکی شد. آهنگ
Faded درون ذهنش مرور می شد.
***
تو برای نور من سایه بودی
?Did you feel us
احساسمون کردی؟
Another star, you fade away
ستاره ای دیگه، که تو محوش کردی
Afraid our aim is out of sight
میترسم که هدفمان دور از دسترس باشد
Wanna see us, alive
می خواهی ما را ببینی، زنده
?Where are you now
الان کجایی؟
?Where are you now
الان کجایی؟
?Where are you now
الان کجایی؟
?Was it all in my fantasy
همه اش خیالاتم بود؟
?Where are you now
الان کجایی؟
?Were you only imaginary
فقط خیالات بودی؟
?Where are you now
الان کجایی؟
Atlantis, under the sea, under the sea
آتلانتیس، زیر دریا، زیر دریا
?Where are you now
الان کجایی؟
Another dream
رویایی دیگه
The monster’s running wild inside of me
هیولاها در درونم وحشیانه می تازند
I’m faded, I’m faded
پژمرده شدم، پژمرده شدم
So lost, I’m faded, I’m faded
بدجور گم شدم، پژمرده شدم، پژمرده شدم
So lost, I’m faded
بدجور گم شدم، پژمرده شدم
These shallow waters never met what I needed
این آب های کم عمق هرگز آنچه من می خواهم را برآورده نمی کنند
I’m letting go, a deeper dive
رهایش می کنم برود، شیرجه ای عمیق تر
Eternal silence of the sea
سکوت ابدی دریا
I’m breathing, alive
نفس می کشم، زنده
?Where are you now
الان کجایی؟
?Where are you now
الان کجایی؟
Under the bright but faded lights
زیر نور درخشان اما کم سو
You set my heart on fire
قلبم را به آتش کشیدی
?Where are you now
الان کجایی؟
?Where are you now
الان کجایی؟
?Where are you now
الان کجایی؟
Atlantis, under the sea, under the sea
آتلانتیس، زیر دریا، زیر دریا
?Where are you now
الان کجایی؟
Another dream
رویایی دیگه
The monster’s running wild inside of me
هیولاها در درونم وحشیانه می تازند
I’m faded, I’m faded
پژمرده شدم، پژمرده شدم
So lost, I’m faded, I’m faded
بدجور گم شدم، پژمرده شدم، پژمرده شدم
So lost, I’m faded
بدجور گم شدم، پژمرده شدم
***
صدای باران از پشت در شنیده می شد. به سختی از لای دیوار ها عبور کرد. از
هاگوارتز دور شده بود. در انتهای راهرو یک تابلو بود که او را به سمت
مجسمه ی
گارسون قهوه به دست هدایت می کرد. بر روی تابلو شیری وجود داشت که بر اسکلت
تعظیم کرده بود.
اجزای آن تابلو گنگ بودند. با تند شدن آهنگ باران هم تندتر می شد. سرعتش را بیشتر کرد و خودش را به مجسمه رساند.
ردای خاکستری ای را از روی شونه ی مجسمه برداشت و به طرف راهرو حرکت کرد. شاید این آخرین ماموریتی بود که می توانست داشته باشد.
کلمات نفر بعد: کتاب، کلید، دریچه، قهوه ای، صندوقچه، کیف پول، دستکش،