هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱:۱۷ جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳

ریونکلاو، مرگخواران

ایزابل مک‌دوگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۵ یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۲۹:۰۳
از حدشون که گذشتن، از روی جنازشون رد میشم...!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 207
آفلاین
فکر جالب و جذابی به ذهن گابریل خطور کرد و دوباره بالا و پایین پرید.
- ارباب ارباب ارباب! من یه فکر جدید دارم! یه بار دیگه بیاین توی تونل!

الستور که احساس خطر کرد، در حالی که هنوز گابریل مشغول حرف زدن بود جلوی دهانش را گرفت از بین لبخندش گفت:
- اهم... ساکت شو گابریل... ارباب با کسی شوخی ندارن.

گابریل دست الستور را گاز گرفت و روی سرش پرید و چیزی در گوش او زمزمه کرد. الستور از زور درد لبخند گشاد تری زد و گفت:
- به نفعته این دفعه نقشت کار کنه گب...

لرد سیاه که حوصله‌اش خدشه‌دار شده بود، با عصبانیت گفت:
- ما منتظریم!
- ارباب یه زحمتی بکشین دوباره بیاین توی تونل... به دلیل مشکل فنی نشد شما رو بترسونیم.

لرد سیاه چشم غره‌ای به الستور رفت و سپس دوباره به ابتدای تونل بازگشت.
- ما در حال تشریف فرما شدن هستیم.

به محض این که لرد سیاه اولین قدم را برداشت، الستور گابریل را به سوی لرد پرتاب کرد و طبق نقشه، گابریل بازوی لرد را به شدت گاز گرفت!!!


The loudest scream in the world is a tear that silently flows from the corner of the eye
تصویر کوچک شده



پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰:۰۳ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰:۳۹ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۱:۲۲:۱۹
از تاریکی خوشمون میاد...
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 22
آفلاین
الستور و گابریل وارد تونل شدند و تقریبا تا وسط تونل پیش رفتند. بعد گابریل ایستاد و به سمت ورودی برگشت. لباسها و موهایش را مرتب کرد، دستهایش را به دو طرف باز کرد و آماده بغل کردن لرد شد.
الستور و سایه اش به هم نگاه کردند و الستور سرش را به نشانه تاسف تکان داد.

- میگم... جدا فکر نمیکنم یه بغل خیلی برای ارباب ترسناک باشه ها! میخوای یه کار دیگه بکنیم؟

گابریل لبخند زد و حتی دستهایش را بیشتر باز کرد.
- اگر به اندازه کافی محکم بغلشون کنم و یکم فشارشون بدم... مطمئنم که خیلی از محبتم میترسن!

- اخه ارباب خودشون منبع ترس ملتن! چرا باید از بغل کردن بترسن؟
- اینقدر غر نزن الستور! به جای حرف زدن بیا اینجا و تو هم ارباب رو بغل کن!

الستور میخواست جواب بدهد که سایه اش گوشه ی کت قرمزش را کشید و وقتی الستور به او نگاه کرد، ابرویی بالا انداخت و چشمک زد. بهر حال الستور و سایه با فیبر نوری به هم متصل بودند و افکار سایه بلافاصله به ذهن الستور رسید. سایه پیشنهاد داده بود که برای ترساندن لرد الستور او را بغل کند.

الستور از پیشنهاد سایه اش پوکر شد و فکر کرد:
- داری اشتباه میزنی داداش... گابریل میخواد ارباب رو بغل کنه! نه من!
بعد فکرش را به سمت سایه فرستاد.

سایه جواب داد:
- خوب نکته همینه! لرد از گابریل انتظار بغل داره ولی از تو نداره! حتما اینجوری جا میخوره و میترسه!
- نکته خوبی بود ها! چه فکرهایی داری شیطون!
- سایه اتم داداش!
- ولی بغل کردن رو دوست ندارم!
- به دیدن قیافه ترسیده لرد نمی ارزه؟


سایه و الستور لبخند خبیثانه ایی بهم زدند و سرشان را تکان دادند. بعد الستور جلو رفت و کنار گابریل ایستاد.
گابریل که دستش خسته شده بود، بدون آنکه چشمش را از ورودی تونل بردارد گفت:
- چی شد پشیمون شدی؟

الستور بیشتر لبخند زد و دندانهای تیزش را نشان داد.
- فهمیدم نقشه ات خیلی عالیه و بغل بهترینه!

قبل از اینکه گابریل جواب بدهد، صدای خش خشی از ابتدای تونل آمد که نشان می داد بلاخره لرد به تونل وارد شده است.
لرد در حینی که به محل ایستادن گابریل و الستور نزدیک میشد، صدایش را صاف کرد و گفت:
- امیدواریم که وحشتی متناسب با شکوه ما آمده کرده باشید! وگرنه هردوی شما را به بوگارت تونل تبدیل میکنیم!

لرد بلاخره به گابریل و الستور رسید و گابریل بلافاصله از ردای لرد آویزان شد و او را بغل کرد.
-ارباب! ما اینقدر بهتون محبت میکنیم که بترسین!

لرد چشمانش را چرخاند و دستش را روی کله گابریل گذاشت و او را به عقب هل داد که او را از خودش جدا کند.
- اگر برنامه ترساندنت همین باشد، همینجا تو را تبدیل به...

قبل از اینکه لرد جمله اش را کامل کند، الستور جلو رفت و او هم مانند گابریل، لرد را بغل کرد و با لحن محبت آمیزی گفت:
- من هم بغلتون میکنم ارباب که محبتتون تکمیل شه!

لرد که انتظار این حرکت را نداشت به تعجب به سمت الستور برگشت و با دیدن الستور که با آن لباس های قرمز و دندانهای تیز بغلش کرده بود و به او لبخند میزد، کاملا جا خورد. در یک ثانیه اول نقشه سایه موفقیت آمیز به نظر میرسید که لرد کله هردو آنها را گرفت و از خودش جدا کرد.

- فکر کرده اید با یک بغل ساده میتوانید ارباب تاریکی را بترسانید؟ ما برای شما یک لطیفه هستیم؟ برای یک بغل ما را اینقدر معطل کردید؟ برای این توهین، شما را به نیستی واصل میکنیم!

الستور و سایه الستور و گابریل بهم نگاه کردند. باید خودشان را نجات میدادند.


THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT




پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲:۳۳ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۳

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۰:۲۶ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
از ایستگاه رادیویی
گروه:
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 221
آفلاین
چشمان سرخ لرد سیاه، صدای گابریل رو تعقیب کرد تا به الستور رسید. نگاه لرد سیاه و الستور با هم برخورد کرد و سایه‌ای از نگرانی توی چشمای الستور به وجود اومد. و بعد نگاه لرد سیاه بالا رفت و به گابریلی که روی سر الستور بالا و پایین می‌پرید، رسید.

- تو؟
- ارباب، من مطمئنم گب شوخی کرده.
- نه خیرم! من خیلیم عالی می‌تونم بترسونم!
- ما از اینکه قدت بلندتر از ما به‌نظر می‌رسه خوشمون نمیاد. باید گردن مبارکمون رو کج کنیم.

و در چشم به‌هم زدنی، لرد دید که با گابریل که از یقه رداش آویزونه، چشم تو چشم شده.
- تو کِی... چجوری اصلا؟!

لرد سیاه برای اولین بار نتونست تعجبش رو مخفی کنه، ولی این موضوع چیزی از مخوف بودن و خفن بودنش کم نکرد و به همین دلیل تعجبش خیلی سریع محو شد.
- ما بهت اجازه میدیم تلاش کنی بترسونیمون.

و گابریل با خوشحالی به سمت تونل به راه افتاد که توسط الستور متوقف شد.
- دقیقا چجوری میخوای ارباب رو بترسونی؟
- اینکه کاری نداره! توی تاریکی تونل انقدر به ارباب محبت میکنم و بغلشون میکنم که از شدت خوشحالی وحشت کنن!
- احتمالا جفتمون قراره بمیریم بعد از این حرکتت پس.
- ما اینجا هنوزم منتظریم!

لرد سیاه با قطع کردن صحبت‌های گابریل و الستور، فرصت جواب دادن رو از گابریل گرفت، و گابریل شاد و خوشحال وارد تونل شد و لرد دوباره برای ورودی شکوه‌مند به داخل تونل آماده شد.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!
پیام زده شده در: ۰:۴۷:۳۷ شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۰۷:۴۳
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 90
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا و محفلیا به شهربازی‌ای پر از وسایل خطرناک رفتن. به خاطر رقابت با هم تصمیم می‌گیرن همه‌ی وسایل شهربازی رو امتحان کنن و شجاعتشونو به رخ هم بکشن. اول به تونلی می‌رن که توش یه بوگارته و باید تنهایی داخلش برن تا با ترساشون روبه‌‌رو بشن. لرد می‌خواد وارد تونل بشه که‌ مدام مشکلاتی پیش میاد.
________

- ارباب چیزه...
- ‌دیگر کدام ابلهی ورود ما را خدشه دار کرد؟
- راستش بوگارت که اینجا غش کرده، مرگخوارتون هم که داره ورود شما رو تماشا می‌کنه، شمارو کی بترسونه؟
- این که همین الا...

بوگارت در نزدیکی ورودی تونل طاق باز پخش زمین شده و در کنار او سایه الستور ايستاده بود که فقط لبخندش او را از سایه تونل جدا می‌کرد و این‌طور که به‌نظر می‌رسید از ترساندن دیگران خوشش آمده بود.

لرد سیاه به فکر فرو رفت، مرگخوارها نیز به تبعیت از اربابشان به فکر فرو رفتند، حتی بوگارت غش کرده و کادر شهربازی نیز به فکر فرو رفتند. آنقدر به فکر فرو رفتن تکرار شد که دسته‌جمعی دچار اورثینک بیش‌از حد و فروپاشی مغزی شدند و برای لحظاتی به مشکل فنی برخورده و از دسترس خارج شدند. تا این‌ که لرد به سکوت و غرق‌شدگی در افکار حضار پایان داد.
- ما خودمان از اول می‌دانستیم، منتظر بودیم یکی از شماها عقلش برسد و جایگزین بوگارت شود.

مرگخواران که چنین پاسخ عمیق و شگفت‌آوری گرفته بودند، چندین دقیقه دست زدند، بعد دویدند و پریدند و پرواز کردند و عده بی جنبه‌ای هم همدیگر را گاز گرفتند که توسط نیرو‌های حراست به سرعت جمع‌آوری شدند. سپس همچنان سوت و جیغ و تشویق های حاضرین به نحوه مضحکی ادامه یافت. انگار قانونی نانوشته به مرگخوارها گفته بود هرچه بیشتر معطل کنند شانس این‌ که توسط دیگران قربانی شوند کمتر خواهد بود.

تشویق های حاضرین که دیگر مسخره به نظر می‌آمد حوصله لرد را سر برده بود.
- بی‌خود وقت ما را تلف نکنید. فکر می‌کنیم این دیالوگ را قبلا گفته‌ایم... اما به هر حال، یکی برود داخل تونل ما را بترساند.

گابریل که همیشه و در همه حال شوق غیر‌عادی‌ای برای داوطلب شدن داشت، خیال بقیه را از محکوم شدن راحت کرد و همان‌طور که می‌پرید تا دیده‌ شود دستش را بلند کرد.
- من من من! من حاضرم، من!



پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶:۰۷ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۴۰:۴۳
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 331
آفلاین
- پس من چی؟

لرد که تقریبا آماده شده بود و چیزی نمونده بود یک قدم به جلو برداره و رسما وارد تونل بشه، با بلند شدن صدای فریاد مرگخوار معترضش متوقف می‌شه.
- کدوم نابخردی ورود پر شکوه ما را به سخره گرفت؟

سر مرگخواران به صورت اتوماتیک‌وار به سمت مرگخواری می‌چرخه که همراه بوگارت از تونل به بیرون دویده بود و در واقع قربانی سایه الستور شده بود. مرگخوار که انتظار این همه توجه ناگهانی رو نداشت، سعی می‌کنه بهترین استفاده رو از موقعیت ببره. چرا که می‌دونست اگه دست از پا خطا کنه توسط همگیشون مورد هجوم قرار می‌گیره.
- اممم چیزه ارباب... آخه همه دور بوگارت جمع شدن ببینن چش شده، ولی آیا من که مرگخوار ارباب لرد ولدمورت کبیر هستم ارزشی بالاتر از اون بوگارت ندارم؟ الان مردم چی می‌گن در مورد جبهه مرگخواران؟

لرد همونطور که سرجاش وایساده بود یکی از ابروهاشو می‌ده بالا و بعد زیرچشمی نگاهی به اطراف و مردم می‌کنه تا ببینه چی می‌گن در مورد مرگخوارا. ولی مردمی در کار نبود. دوربین حتی سعی می‌کنه دورتر بره و شعاع بزرگ‌تری از محیط رو فیلم‌برداری کنه اما به جز صدای جیرجیرک، صدای دیگه‌ای به گوش نمی‌رسه. بنابراین دوربین با سرعت زیادی دوباره زوم کرده و به سمت لرد برمی‌گرده.
- ما مردمی نمی‌بینیم...

مرگخوار خاطی با شنیدن این حرف آب دهنش رو قورت می‌ده. این چه خبطی بود که ازش سر زده بود؟ چرا زبون به دهن نگرفته بود؟

- ولی موافقیم که مرگخواران ما نه‌تنها ارزشی بالاتر از یک بوگارت دارن، که حتی مقاومتشون هم بالاتره و به این جهت نیازی به رسیدگی نداری. مطمئنیم هم‌اکنون همه مرگخواران به ما چشم دوخته‌اند تا ورود پر شکوهی به تونل داشته باشیم.

مرگخوار خاطی که جان سالم به در برده بود نفس راحتی می‌کشه و همراه سایر مرگخواران به لرد که دوباره چرخیده بود و آماده ورود به تونل بود چشم می‌دوزه.


تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸:۵۱ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۰۰:۲۶ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
از ایستگاه رادیویی
گروه:
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 221
آفلاین
تکلیف روان درمانی!

و زمانی که لرد با وقار و آرامش می‌خواست وارد تونل بشه، صدای جیغ مرگخواری که وارد تونل شده بود هم شنیده شد. قدم‌های لرد سست شد، چشماش رو ریز کرد و ایستاد تا ببینه بعدش چی میشه، که جوابش با بیرون دویدن بوگارت و مرگخوار، داده شد. لرد به سمت مرگخوارانش چرخید، تک تکشون رو از نظر گذروند و گفت:
- ما پاسخ می‌خواهیم. چه اتفاقی افتاد؟

مرگخوارا که نمی‌دونستن چی‌شده و چرا، یک قدم عقب رفتن. باید می‌فهمیدن چی‌شده. بنابراین رفتن بوگارتی که هنوز داشت جیغ می‌زد رو گرفتن، نشوندن روی صندلی و شروع کردن به پاشیدن آب سرد به صورتش و آب‌قند دادن بهش. اصلاً هم ایده‌ای نداشتن آب‌قند تاثیر منفی روی معده بوگارت داره یا نه. در واقع بیشتر از لرد سیاه می‌ترسیدن تا اینکه بلایی سر بوگارت بیارن.
البته که مروپ دچار چنین استرسی نشده بود و داشت به طور کاملا جدی صحنه رو بررسی می‌کرد که چیز عجیبی رو دید. در واقع توی نگاه اول اصلا متوجهش نشد، ولی بعد که چشماشو ریز کرد، یک عدد هویج رو ازش سوراخ کرد و به عنوان دوربین تک‌چشمی استفاده کرد، تونست تشخیصش رو تایید کنه.
- الستور مامان؟ سایه‌ت کو؟

الستور که به جای اینکه مشغول باد زدن و آب قند دادن و پاشویه و صورت‌شویه بوگارت باشه، داشت به بوگارت راجع به انواع روش‌های پختن و خوردن بوگارت‌ها میگفت و می‌خواست ازش تایید بگیره، سریع توجهش به مروپ جلب شد. البته نه به خود مروپ، بلکه به سوال مروپ!
وقتی دید سایه‌ش رو هیچ‌جا پیدا نمیکنه، لبخند مورمورکننده‌ش تبدیل به اخم شد، عصاش رو سه بار کوبید روی زمین، و چند ثانیه بعد سایه‌ش در حالی که از خنده دولا شده بود، از توی تونل خارج شد و پیش صاحبش برگشت. الستور به مروپ نگاه کرد و گفت:
- ممنون بابت اطلاع بانوی عزیز. مشخص نیست مشغول چه شیطنتی بوده.

و بوگارت هم بالاخره حالش جا اومد و آماده کار شد. البته که هنوزم سعی می‌کرد به سایه الستور یا حتی به خودش نگاه نکنه. ولی به‌هرحال بالاخره وارد تونل شد.
لرد هم که این‌بار دیگه به نظر می‌رسید اوضاع کاملا تحت کنترله و کسی اعتراض و صحبتی نداره، جلوی ورودی تونل ایستاد و برای ورود پرشکوهش به داخل تونل آماده شد.



ویرایش شده توسط الستور مون در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۷ ۱۱:۴۱:۴۰

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴:۰۰ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۵۸:۳۴
از دنیا وارونه
گروه:
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 213
آفلاین
- عزیز مامان اگه یه وقت مرگخوارای مامان با هم دست به یکی کرده باشن چی؟ بذار مامان بره تو!
- تایم استراحت تمومه! همه برگردین سر کاراتون!

بورگارت عینک آفتابی اش را بالا زد و به ساعت مچی اش نگاهی انداخت، سپس روزنامه ای را که درآورده بود بخواند تا کرد و درون جیب لباسش گذاشت.
- اینا هم که اصلا تایم ندادن یکم استراحت کنیم! حداقل شما یه دو دقیقه نیان تو من لباس رو عوض کنم!
- ما از انتظار خوشمان نمی آید! ما همین الان می خواهیم برویم تو!
- دردونه ی مامان! مرگخوار مامان خیلی وقته که رفته تو! به نظرت نباید به بورگارت مامان اطلاع می دادیم؟

همه ی مرگخوار ها با چشمان گرد شده به در تونل نگاه کردند.

- خب چیز است می دانید! اتفاقی نمی افتد! چون ما می گویم!

هنوز جمله ی ولدمورت تمام نشده بود که صدای جیغ بورگارت از داخل تونل آمد.

- بفرمایید! دیدید! بورگارت کاملا آماده ی ترساندن شده است! حالا بروید کنار که می خواهیم وارد تونل شویم!

همه ی مرگخوار ها بدون اینکه حرفی از دهانشان بیرون بیاید از سر راه اربابشان کنار رفتند.




پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲:۳۱ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۳۱:۵۲
از من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
گروه:
شـاغـل
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
گریفیندور
مرگخوار
پیام: 185
آفلاین
مرگخوار بیچاره دوباره فکر کرد.
- نعره نمیزنم!

اینبار فکری که به ذهنش رسیده بود، عاقلانه تر بود.
- آره! اینطوری وقتی رفتم بیرون میگم من حرکاتی ترسناکی انجام دادم ولی لرد سیاه نترسید! اینجوری نمی‌میرم!

مرگخوار خوشحال از این فکری که به سرش زده بود، منتظر اومدن لرد شد. اما لرد نیومد که نیومد!

همان زمان، بیرون تونل

- مگه مامان مرده که عزیز مامان اول بره داخل؟ اگه اون مرگخوار جاسوس دشمن باشه و بخواد بلایی سر عزیز مامان بیاره چی؟

لرد فکر کرد. یه کم بیشتر فکر کرد. اما دید از هر زاویه ای نگاه کنه حق با مامانه! اون لرد سیاه بود و باید به همه احتمالات فکر میکرد.
- ما فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که حق با شماست! اول یکی از مرگخوارا بره داخل تا ما مطمئن بشیم که هیچ توطئه ای وجود نداره.

مروپ از اینکه تونسته بود وظیفه مادریش رو انجام بده خوشحال بود، به یکی از مرگخوارا که حتی اسمش رو هم نمی‌دونست اشاره کرد.
- مرگخوار مامان! بدو برو داخل تونل و مطمئن شو که امنه.

مرگخوار بی نوا که اسمش تلما بود، خودش و نشون داد و گفت:
- من؟

مروپ با حرکت سرش تایید کرد. تلمای بیچاره هم که دید مجبوره بره داخل تونل، نگاهی به هم‌رزمانش که با لبخند های خبیثانه داشتن بدرقه اش میکردن، انداخت و با بغض سمت تونل به راه افتاد.

داخل تونل

مرگخواری که قرار بود لرد و بترسونه، بخاطر تاریکی هیچ چیزی نمی‌تونست ببینه و تشخیص بده. برای همین نفهمید اون کسی که اومده داخل، لرد سیاه نیست و مثل خودش یه مرگخواره!

تلما هم با ترس، آروم آروم تونل رو طی کرد و وقتی دید خبری نیست سریع رفت بیرون.

اما اون کسی که داخل تونل مونده بود تصمیم گرفت که هر مرگخواری که اومد داخل رو به طرز وحشتناکی بترسونه!

بیرون تونل

تلما با سرعت اومد بیرون و گفت:
- ارباب همه جا امنه!

لرد سیاه که حالا دیگه مطمئن شده بود تونل امنه، تصمیم گرفت بره داخل.



تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده



پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵:۳۷ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۰۷:۴۳
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 90
آفلاین
لرد سیاه منتظر بود و هیچ علاقه‌ای به انتظار کشیدن و تلف کردن وقتش نداشت! پس باید به سرعت کسی داخل تونل می‌شد؛ ولی ترساندن ارباب از خنثی کردن بمب هم ریسک بیشتری داشت.

مرگخوار‌ها نگاهی به همدیگر انداختند و منتظر شدند یک ‌نفر پا پیش بگذارد. ولی کسی هنوز از جانش سير نشده بود، پس همچنان در سکوتی سنگین منتظر ماندند...
وقتی آنقدر منتظر ماندند تا صدای پس‌زمینه به جیرجیرک تغییر کرد، و بازهم کسی داوطلب نشد. شروع کردند به هل‌دادن یکدیگر تا بلاخره بدبخت مرلین‌زده ای به بیرون پرت شد.
- من میرم ارباب.

بعد رو به مرگخوارها کرد و گفت:
- نامردا! اگه برنگشتم به زنا و بچه هام بگین دوستشون داشتم.

سپس با حال فردی در قرون وسطی که به دادگاه تفتیش عقاید می‌رود به سمت تونل به راه افتاد. پایش را به داخل تاریکی تونل که گذاشت، شروع کرد به یادکردن تمام مقدسات و نامقدساتی که می‌شناخت.
- روونا، خودت کمکم کن.

بعد با حال زاری دو قدم جلوتر رفت.
- مرلینا، تو رو مرلین به دادم برس! من هنوز جوونم. تازه اول چلچلیمه!

و همینطور ذکرگویان و اشک ریزان رفت و رفت تا به وسط تونل رسید. آنجا ایستاد و منتظر ماند تا صدای پای اربابش را بشنود و به روشی که خودش هم نمی‌دانست او را بترساند و زنده هم بماند، اما مغزش او را یاری نمی‌داد و راه های چرت و پرتی را نشان می‌داد و چرند هم زیاد می‌گفت.
- تو این تاریکی من چجوری بپرم جلوی ارباب؟ اصلا دیده نمی‌شم!
- یعنی چی که ادای دلقک در بیارم؟ مسخرم مگه؟
- الان آهنگ تبلیغ یخچال فریزر به چه درد من میخوره که پخش میکنی؟

و ناگهان چراغی بالای سرش روشن شد که البته تاثیری بر تاریکی تونل نداشت، ولی به هر حال کمک بزرگی بود.
- نعره می‌زنم!



پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰:۲۹ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۰۵:۳۱
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 656
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا و محفلیا به شهربازی ای رفتن که پر از وسایل خطرناک و ترسناکه. از روی رقابت با هم تصمیم میگیرن همه ی وسایل مختلف شهربازی رو امتحان کنن و شجاعت و قدرتشونو به رخ هم بکشن. حالا به عنوان اولین وسیله به تونلی رسیدن که توش یه بوگارته و باید یکی یکی و تنها داخلش برن تا با ترساشون رو به رو بشن.
تا الان بلاتریکس و هری وارد این تونل شدن.
_______________

-فرزندان روشنایی، دیگه وقتش رسیده برم و تونلو براتون پر نور معرفت و عشق کنم بابا جانیا.
-هیچ علاقه ای نداریم بعدا در چنین تونلی گام بنهیم! ریشتان را از جلوی پایمان جمع کنید. قصد داریم خودمان اول به داخل تونل شرفیاب شویم.
-عزیز مامان لطفا یه لحظه صبر کن. مامان اول باید بره داخل تونل تا مطمئن شه خطری در کمین پاپایای پر فروغش نباشه.

لرد مکثی کرد و با دقت به تونل چشم دوخت.
-مادری داریم دور اندیش! شاید نقشه شومی برایمان کشیده باشند. شاید ادامه ی ریش دامبلدور در تونل باشد و پای مبارکمان را بگیرد و ما را به زمین بیندازد. شاید هم بدل کله زخمی از تونل بیرون آمده ولی خودش همچنان داخل باشد و از پشت دیوار بیرون بپرد و ما را گاز بگیرد و کله مارا مانند خودش زخمی کند.
-شایدم اون تو کیک شکلاتی باشه عزیز مامان. یا بستنی...یا حتی شکلات تلخ! به هر حال مامان وظیفه داره از این تنقلات نا سالم حفظت کنه و داخل تونلو پر پرتقال...
-به این نتیجه رسیدیم خودمان میتوانیم با تهدیدات مقابله کنیم! از روی ریش خواهیم پرید و کله زخمی را پخ خواهیم کرد تا بترسد و طرف ما نیاید. ما تشریفمان را بردیم. دنبال ما هم نیایید مادر.

قبل از آنکه مروپ بتواند بیشتر از خطرات تونل بگوید، مامور شهربازی جلو آمد و مانع ورود لرد سیاه به داخل تونل شد.
-لطفا چند دقیقه صبر کنید. تونل موقتا تعطیله تا زمان استراحت کارکنان تموم بشه.

همان لحظه بوگارتی با یک ماگ قهوه از داخل تونل بیرون آمد. صندلی ای جلوی تونل گذاشت و نشست. سپس در هوای تاریک شب عینک آفتابی ای به چشم زد و مشغول هورت کشیدن هات چاکلتش شد.

-ما علاقه ای به انتظار نداریم. یکی برود داخل تونل بجای این ملعون ما را بترساند.


In mama's heart, you will always be my sweet baby







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.