هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

فراخوان لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷:۲۱ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲:۴۶ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۵۶:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 8
آفلاین
خانم ترزا مک‌کینز

هر دو چالشت رو خوندم.
خوب بودن.
تا فارغ‌التحصیل شدنت از هاگوارتز چیزی نمونده.
به نظر میرسه معجون‌ساز خوبی هستی.

چالش اول و چالش دوم تایید شدن.


پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸:۰۴ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

گریفیندور

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۲۶:۴۷
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 45
آفلاین
اینم چالش دومم پروفسور!
امیدوارم راضی باشین! آخرش کاملا تو افق محو شدم.


تصویر کوچک شده


Evarything is possible


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵:۱۹ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳

گریفیندور

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۲۶:۴۷
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 45
آفلاین
چالش اول:

احتمالا تا حالا درباره تست mbti شنیدین. یا شایدم نه. خب این یه تست شخصیت شناسیه و توی دنیای ماگل ها خیلی معروفه. این تست آدم ها رو بر اساس ۴ ویژگی توی ۱۶ گروه قرار میده.
درون گرایی(I)/ برون گرایی(E)
حسی(S)/ شهودی(N)
منطقی(T)/ احساساتی(F)
و آخری رو دقیقا نمیدونم اسماشون چیه. یه چیزی تو مایه های قضاوت گرا و برنامه ریز. دقیق یادم نیست!

من یه ENFP ام. یعنی برونگرای شهودی احساسی ام که با تغییر شرایط راحت میتونم برنامم رو تغییر بدم.

یه مشکل بزرگی که من و افرادی مثل من داریم اینه که بقیه فکر میکنن ما هیچ وقت ناراحت نمیشیم! درسته که ما آدم های شوخ و پرانرژی هستیم ولی دلیل نمیشه که هیچ وقت ناراحت نشیم. مسئله اینه که شما هیچ وقت ناراحتی ما رو نمیبینین! مسئله اینه که ما هیچ وقت ناراحتیمون رو به شما نشون نمیدیم!

هر کس دلایل مختلفی برای این کار داره. دلایلی مثل این که نمیخوام بقیه ناراحت بشن و... ولی من... من به دلیل دیگه ای ناراحتیمو نشون نمیدم. من...

************


اون روز آخرین امتحانم رو داده بودم. به زودی امسال هم تموم میشد و میتونستم برگردم پیش پدرم! پدر برام جغد فرستاده بود و گفته بود که یه سفر عالی ترتیب داده تا با هم بریم ژاپن! همیشه دوست داشتم به کشور های دیگه سفر کنم. دیدن فرهنگ های مختلف همیشه برام جذاب بوده! دلم خیلی برای پدرم هم تنگ شده بود. تعطیلات کریسمس رو هم نتونستم برگردم چون پدر سفر کاری داشت. پدرم سرش خیلی شلوغه. اون موقع ها که هنوز نیومده بودم هاگوارتز هم خیلی کم میدیدمش ولی حالا قرار بود یک ماه کامل پیش من باشه و با هم ژاپن رو بگردیم!

بعد از امتحان با بچه ها به سمت سالن عمومی راه افتادیم. همه داشتن درباره برنامه تابستونشون حرف میزدن. من هم خیلی از برنامه سفر با پدرم خوشحال بودم.
- بچه ها شما تابستون چیکار میکنین؟ جیمز؟
- خب من بابام کاراگاهه و درگیره ولی قراره با مامان و لیلی و آلبوس بریم پناهگاه. همه عمو هام تابستون با خانوادشون میان اونجا. خیلی خوش میگذره! تو چی سامر تو چیکار میکنی؟

سامر لبخند برزگی زد.
- ما قراره بریم مصر. میخوایم بریم اهرام مصر رو ببینیم. توی اهرام کلی جادو ها و نفرین های باستانی هست!

سامر تقریبا داشت از ذوق بالا پایین میپرید. کیو داشت به سامر نگاه میکرد و چشم هاش برق میزد.
- من هنوز برنامم معلوم نیست.

دست سامر رو گرفت.
- بیا بریم تو محوطه یه دوری بزنیم.

سامر معلوم بود از پیشنهاد کوئنتین خوشش اومده.
- باشه بریم! بچه ها شما نمیاین؟

من و جیمز نگاهی به هم کردیم. به نظر میومد کیو میخواد با سامر تنها باشه. گفتم:
- نه ممنون من باید برم وسایلم رو جمع کنم.
- آم ... آره آره منم باید وسایلم رو جمع کنم.

سامر و کیو رفتن و ما هم راهمون رو به سمت سالن عمومی ادامه دادیم. جیمز گفت:
- برنامه تو برای تابستون چیه ترزا؟
- من قراره با پدرم برم سفر. خیلی وقته ندیدمش. چند وقت پیش جغد فرستاد برام...

به تابلوی بانوی چاق رسیدیم.
- ماهگوساله!

در باز شد. جیمز رفت تو و منم پشت سرش رفتم.
- آره دیگه تو نامش گفته بود قراره با هم یه ماه بریم ژاپن. خیلی خوبه که بعد مدت ها پدرم رو میبینم.
- دنیای ماگل ها واقعا حوصله سر بره. چطوری میتونن بدون جادو زندگی کنن؟ حتما دیدن پدرت خیلی برات خوشحال کنندس ولی تا وقتی با اونی نمیتونی بری بخش های جادویی دنیا رو ببینی. با اون توی دنیایی هستی که متعلق بهش نیستی! تو متعلق به دنیای جادویی! واقعا متاسفم که مجبوری تابستونتو بدون جادو بگذرونی!

حرف های جیمز خیلی برام عجیب بود. هیچ وقت ندیده بودم درباره ماگل ها اینطوری حرف بزنه. شاید تمام این مدت اشتباه دربارش فکر میکردم. شاید اونم مثل خیلیای دیگه یه اصیل زاده نژاد پرست بود. تو اون موقعیت فقط میخواستم ازش دور بشم.
- من میرم وسایلم رو جمع کنم.
- باشه. میبینمت!

سریع رفتم به اتاقم. در چمدونم رو باز کردم ول محتویاتش رو ریختم رو تخت. اعصابم به هم ریخته بود. لای لباس هام یه پارچه براق نقره ای دیدم. شنل نامرئی جیمز بود. هنوز بهش پس نداده بودم. شنل رو روی سرم کشیدم و زدم بیرون. آروم از در بیرون رفتم و به سمت درخت کنار دریاچه رفتم. وقتی رسیدم شنل رو در آوردم و نشستم. پاهامو توی بغلم جمع کردم و اشک هام جاری شد.

- چرا اینجوری گفت. حالا باید چیکارکنم؟ یعنی واقعا همچین آدمیه؟

چند تا نفس عمیق کشیدم. به دریاچه خیره شدم. آفتاب داشت غروب میکرد و انگار گرد طلایی روی آب دریاچه میپاشید.

- ترزا! ترزا!

برگشتم. گابریل داشت دوان دوان به سمتم میومد و دست تکون میداد. اشک هامو از روی صورتم پاک کردم و لبخند زدم.
- گابریل! چه خبرا؟ خیلی وقته ندیدمت!
- آره درگیر امتحانا بودم. صبر کن ببینم! گریه کردی؟ چی شده؟ حالت خوبه؟

سرمو تکون دادم.
- اوهوم خوبم.

گابریل نشست و به دریاچه خیره شد.
- غروب آفتاب خیلی قشنگه! هر وقت فرصت داشته باشم میام غروب رو اینجا تماشا میکنم.

کنارش نشستم و منم به افق صورتی رنگ خیره شدم.
- اوهوم خیلی قشنگه!
- ترزا میدونی که میتونی باهام حرف بزنی. هرچی بخوای بگی من میشنوم.

زمان توی سکوت میگدشت. بالاخره تصمیم گرفتم قضیه رو برای گابریل تعریف کنم. وقتی همه چی رو براش تعریف کردم گفت:
- خب چرا باهاش حرف نمیزنی؟ بهش بگو که از این حرفش ناراحت شدی.
- راستش میدونی چیه من هیچ وقت ناراحتیمو به کسی نمیگم. همه آدمو قضاوت میکنن. هیچ کس نیست که بدون قضاوت به حرف هات گوش بده و احساست رو بپذیره. برای چی وقتی میدونم قراره قضاوت بشم این کار رو بکنم؟
- تا حالا با جیمز حرف زدی؟
- نه...
- فکر نمیکنی بهتر باشه حداقل یه بار امتحانش کنی؟ آدم ها با هم فرق دارن. میتونی بهش یه فرصت بدی قبل از این که قضاوتش کنی!
- نمیدونم! شاید!

گابریل دیگه حرفی نزد. در سکوت کنار هم غروب رو تماشا کردیم. بعد به سمت سرسرا راه افتادیم. گابریل برخلاف همیشه ساکت بود و هیچی نمیگفت. انگار داشت بهم فرصت فکر کردن میداد. حتی با این که در سکوت میرفتیم حضورش در کنارم حس خوبی داشت. توی سرسرا از هم جدا شدیم و من به سمت سالن عمومی برگشتم. تصمیم گرفتم به جیمز یه فرصت بدم!

وارد سالن که شدم جیمز و سامر و کیو به سمتم اومدن. جیمز خیلی آشفته و سراسیمه بود.
- کجا بودی؟ همه جا رو دنبالت گشتیم!
- باید باهات حرف بزنم.

رفتم و با جیمز صحبت کردم. واکنشش خوب بود. گفت میخواسته شوخی کنه و فکر نمیکرده ناراحت بشه. خوشحالم که بهش این فرصت رو دادم که منو بفهمه.


تصویر کوچک شده


Evarything is possible


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲:۴۶ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۵۶:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 8
آفلاین
آقای بلک!

اشتباهات قبلی رو دوباره تکرار نکردید و این خوبه.

اینکه به نوعی از طرف سوم شخص راوی ماجرا بودید جالبه. خودتون رو خیلی آرام وارد سوژه کردید و همون طوری هم از سوژه خارج شدید، این خوبه. همانطور که قبلا بهتون گفتم.

نقل قول:
او برای بار دوم، بعد از اینکه توسط پروفسور اسنیپ، بخاطر ناقص بودن مواد معجونش سرزنش شده بود، به قصد پیدا کردن باقی مواد، راهی سفر شده بود.


اینجا گذاشتن کاما دوم و سوم اصلا نیازی نبوده. نقطه رو هم در پایان جمله فراموش کردید.

نقل قول:
از فیلمی کمدی/اکشن

اینجا هم نیازی نبود که بین کمدی و اکشن از علائم نگارشی استفاده کنید. فقط کافیه که از " و " استفاده بشه.


چالش دومت هم تایید میشه و کارت در این کلاس به پایان می رسه.


پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲:۰۷ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

سیگنس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲:۴۴ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۰۴:۳۱
از عمارت بیچارگان بلک
گروه:
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 48
آفلاین
ممنونم از نقد و نظر صادقانه، این چالش یکم برای من سخته، اما خب بفرمایید


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹:۵۸ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲:۴۶ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۵۶:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 8
آفلاین
آقای بلک!

یک موردی که رعایت نکردی، این بود که پستت رو از داخل دخمه‌ها شروع کردی. در حالی که نفر قبل انتهای پستش رو برده به جنگل‌های پشت قلعه. کاری که میشد اینجا کرد این بود که حتی یه کم هم که شده در مورد جنگل و اتفاقات داخلش بنویسی، که ارتباطت با پست قبلی رو حفظ کنی.

سوژه رو اصلا پیش نبردی، که این کار خوبیه. استفاده‌ت از شخصیت سیگنس و نحوه پیدا کردن مواد معجون خوب بود. ولی چرا اصلا بین پاراگراف‌ها اینتر نزدی؟ الان اونجایی که جملاتی رو نوشتی و روشون خط زدی، می‌تونستی دوتا پاراگراف رو جدا کنی با دوتا اینتر، که این کار رو در پست‌های دیگه‌ت به درستی انجام دادی.

نقل قول:
سیگنس با خودش فکر کرد؛ ″مرلین رو شکر، عقل ندارن! همینجوری روی میز رهاشون کردن″
او با همین طرز تفکر، قدم به قدم به میز نزدیک شد.‌

این قسمت هم باید با دوتا اینتر توصیفات بعد از تفکر سیگنس رو جدا میکردی.

در پایانش هم سوژه رو برگردوندی به تلما و مرگخواران، که کار خیلی درستی بوده.

مواردی که رعایت نکردی متاسفانه باعث میشن که این چالشت رو رد کنم.

یه سوژه دیگه رو پیدا کن و بنویس. از دیالوگ هم استفاده کن توی پستت!


پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰:۱۹ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

سیگنس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲:۴۴ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۰۴:۳۱
از عمارت بیچارگان بلک
گروه:
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 48
آفلاین
سلام، امیدوارم اشتباه متوجه منظورِ چالش نشده باشم. این هم از چالش دوم ما.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶:۳۸ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲:۴۶ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۵۶:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 8
آفلاین
آقای بلک!

خوب و جالب نوشته‌بودی. شکاک بودن سیگنس رو خوب نشون داده‌بودی.

چالش اولت تایید میشه.

سال بالایی شدنت رو هم تبریک میگم. منتظر دیدن فارغ‌التحصیلیت هستم.


ویرایش شده توسط پروفسور اسنیپ در تاریخ ۱۴۰۳/۶/۱۵ ۱۷:۰۱:۰۰

پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸:۵۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

سیگنس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲:۴۴ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۰۴:۳۱
از عمارت بیچارگان بلک
گروه:
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 48
آفلاین
نقطه ضعف: شکاک (پارانوید)
چالش اول؛


سیگنس به همراه خواهرش، پشت پاتیل ایستاده بود و معجون تقویت کننده‌ای که با هزار بدبختی آماده کرده بودند را، در شیشه مخصوصش پر‌ می‌کرد. آنها طبق تکلیفی که پروفسور اعلام کرده بود، می‌دانستند که مجبور به نوشیدن معجون هستند.

- من خواهر بزرگترتم پس حق اینو دارم که بهت دستور بدم، تو باید معجون رو بخوری!
- اتفاقا چون خواهر بزرگتری، باید مواظب برادر کوچکت باشی پس یعنی اجازه ندی من معجون رو بخورم. فداکاری خواهرانه کجا رفته پس؟
- خجالت بکش سیگنوس! تو مردی، باید شجاع باشی و معجونو سر بکشی نه اینکه با من یکی به دو بکنی.
- به هرحال من این معجون رو نمی‌خورم.

آنها همچنان درحال بحث با یکدیگر بودند، که نگاه های سنگین پروفسور را پشت سرشان حس می‌کنند. هردو همزمان ساکت شده و نگاهشان را به سمت پروفسور می‌چرخانند. صدای محکم و عصبی پروفسور، تن هردو جادوآموز را می‌لرزاند.

- خجالت نمی‌کشید؟! چطور جرعت می‌کنین آبروی اسلیترین رو به خطر بندازین؟ این فقط یه معجون تقویت کننده‌س. سیگنس، تو زحمت بیشتری برای درست کردن معجون کشیدی پس‌ خودت می‌خوریش.
- آخه پروفسور!
- ساکت! تو که نمی‌خوای منو عصبی کنی؟

سیگنس با لبخند هیستریکی سرش را تکان می‌دهد و بجای پذیرفتن ریسکِ دعوا با پروفسور، در معجون را باز کرده و تمام محتویاتش را یک نفس سر می‌کشد. از طرفی می‌ترسید، و از طرفی کنجکاو بود! با اینکه هیچوقت به دیگران نشان نمی‌داد، نقطه ضعف های زیادی داشت... غرور کاذبش، قلب مهربانش، خودپسندی هایش و... سیگنس همه‌ی این خصلت ها را، نقطه ضعف محض می‌دانست اما اطلاع نداشت، کدام نقطه ضعفش از همه بارزتر است؟ تا دقایقی بعد از سر کشیدن معجون، اتفاق خاصی نیفتاده بود. تا اینکه کم کم، از نظرش نگاه اطرافیان تغییر می‌کند. ناگهان به این نتیجه می‌رسد که اطرافیان قصد آزار و اذیتش را دارند. نکند خواهرش قصد جان او را داشت؟

- صبر کن! تو می‌خواستی... نقطه ضعف منو ببینی! واسه همین اصرار داشتی این معجون رو بخورم. می‌خواستی نقطه ضعفمو پیدا کنی تا... تا منو بکشی؟
- دیوونه شدی؟ چرا باید برادرمو بکشم؟
- سوال منم همینه... چرا می‌خواستی برادرتو بکشی؟
- بیخیال، تو الان حالت خوب نیست. بعدا راجع بهش حرف می‌زنیم باشه؟
- فهمیدم! داری مکالمه رو موکول می‌کنی برای بعدا چون اصلا بعدی وجود نداره. تو تا اونموقع نقشه‌ت رو عملی کردی و منو کشتی.
- من؟ من نقشه کشیدم که بعدا بکشمت؟
- خودتم اعتراف کردی! چقدر خوب شد که معجون رو خوردم. چشمامو به واقعیت باز کرد، به اینکه چه ماری تو آستینم پرورش دادم! نکنه پروفسور.. شما هم داشتین کمکش می‌کردین؟

پروفسور اسنیپ با حالتی پوکر به سیگنس نگاه می‌کرد. سیگنس مضطربی که از شدت خشم دستانش را مشت کرده بود، چشمانش، نشان دهنده‌ی عطش غیرقابل اتمامش برای قتل بود. او تحت تأثیر معجون، خشم غیرقابل اجتنابی بخاطر افکار دروغینش پیدا کرده بود، و حالا خطر بزرگی محسوب میشد. بنابراین، پروفسور اسنیپ بدون اینکه جوابی به سوال سیگنس بدهد، چوبدستی خودش را بالا آورد و طلسم بیهوشی موقت را روی سیگنس اجرا کرد. شاید بهتر بود تا هنگام از بین رفتن اثر معجون، او و افکار پر از تردیدش را به دنیای خواب و خیال می‌سپردند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱:۴۵:۰۱ چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲:۴۶ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۵۶:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 8
آفلاین
بانو گانت!

شما هر معجونی نیاز داشتین کافی بود به خودم بگین تا براتون تهیه کنم!
کارتون بسیار خوب بود. 30 امتیاز برای اسلیترین حتی اگه از قبل فارغ‌التحصیل شدین.


آقای اسمیت!

هم رول خوبی زده بودی و هم کارت در وارد و خارج کردن خودت به سوژه خیلی خوب بود. دقیقا همون‌چیزی که در نظر داشتم بدون آسیب زدن به سوژه. البته خیلی موقعیتی پیش نیومد که بتونیم با شخصیت زاخاریاس بیشتر آشنا بشیم، ولی به هر حال خوب بود.
تصورت هم درسته، طول پستت کاملا متناسبه. توی تاپیکای رول ادامه‌دار ترجیح بر اینه که تا جای ممکن پست طولانی نشه.

چالش دومت هم تایید می‌شه و کارت در این کلاس به پایان می‌رسه.


ویرایش شده توسط پروفسور اسنیپ در تاریخ ۱۴۰۳/۶/۲ ۱۷:۱۷:۱۱

پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.