هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

اگر خیال می‌کردید وزارت سحر و جادو حق و حقوق اقلیت‌های جامعه جادویی را نادیده گرفته است، باید بگوییم اشتباه کردید! وقتی وزیر سحر و جادو خودش از اقلیت‌ها باشد، مشخص است که شما را فراموش نخواهد کرد.


از تمامی اقلیت‌های جادویی و باقی اعضای این جامعه جادویی دعوت به عمل می‌آوریم تا در برنامه‌های ویژه وزارتخانه برای اقلیت‌ها شرکت کنند.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: دیروز ۲۲:۲۰:۵۴

هافلپاف، مرگخواران

مرگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۷:۴۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۸:۵۵
از کجا میدونی داسم زیر گلوت نیست؟
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
جـادوگـر
شـاغـل
مرگخوار
پیام: 24
آفلاین
سالازار اسلیترین کبیر، درحالیکه گیسوانش در باد تکون تکون می‌ خوردن، خودشو به جلوی عرشه کشتی رسوند. به نقطه‌ای نامعلوم در دور دست خیره شده بود و چهره‌ای مصمم ولی کمی اخمو به خودش گرفته بود.
- از همین الان ما جستجومون رو برای پیدا کردن باقی اعضای بدن این بی‌خاصیت شروع...

وزش باد ناگهان شدت گرفت و گیسوان یکدست سفید سالازار وارد صورتش شد. سالازار سعی کرد که موهاش رو از جلوی صورتش کنار بزنه، اما به نظر می‌ اومد که باد بسیار لج کرده بود. سالازار همینطور دیوانه‌وار و تند تند موهارو از صورتش کنار می‌زد و باد هم بدون لحظه‌ای مکث و فاصله به اذیت کردن سالزار و پخش کردن موها در صورتش ادامه می‌داد.

سالازار دیگه کم‌کم داشت صبر خودش رو از دست می‌داد. وقتی یه مرد با ابهت صبرشو از دست بده، ابهتشم از دست میده. ابهتشو از دست بده، غرورشم از دست میده. وقتی غرورتو از دست بدی، دیگه غرور نداری. آدم خوبه غرور داشته باشه اما مغرور نباشه.

- تلاشت شایسته تقدیر بود، باد. اما من سالزار اسلیترینم.

سالازار از پشت موهای پخش شده در صورتش، لبخندی به پهنای صورت زد و به باد نشان داد درسته که رگ و ریشه‌ای از مار داره، اما هیچوقت فس و فیس نمی‌کنه و شایسته جایگاهی که داره، هست.

- از همین الان جستجومون رو شروع می‌کنیم.


MAYBE YOU ARE THE NEXT


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷:۲۴ دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۳۰:۲۵
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 686
آفلاین
به هر حال چه تام حقه‌ای ماگلی پیاده کرده بود یا حقیقت را می‌گفت، توانسته بود نظر سالازار اسلیترین کبیر را نسبت به داستان تجدید حیات لرد سیاه با استخوان پدرش جلب کند.
- به نظر می‌رسد که با اینکه از اعماق قلب تاریک‌مان به این‌کار رضایت نداریم اما برای امنیت نواده عزیزم یعنی لرد سیاه هم که شده لازم است به دنبال بقایای پیکر این موجود بی‌ارزش بگردیم.

کله تام در صندوق را باز کرد و با خوشحالی از جواب دادن نقشه‌اش از صندوقچه بیرون پرید و غل غل خوران خودش را به میان اسلیترینی‌ها رساند.
- می‌دونستم بلاخره به ارزش جواهر کمیابی مثل من پی می‌برین. فقط مراقب باشین حین پیدا کردن قطعات بدنم یه وقت خط و خش ورندارن. آخه می‌دونین لیدی‌های زیادی دل در گرو این قطعات دارن! مثلا همین سیسیلیا همیشه عاشق شکم شیش تیکه...

جمله تام هرگز به پایان نرسید زیرا این مروپ بود که با کفش فوتبالی‌اش وارد صحنه شد و با شوتی تماشایی، کله تام را رو به جلو پرتاب کرد.
- جد بزرگوار مامان، می‌دونم صدای این موجود بی‌ارزش داشت پرده‌های گوشتونو آزار می‌داد. اصلا جای نگرانی نیست چون مامان اینجاست تا در طی مسیر پیدا کردن قطعات بدن منحوس شوهر بی‌لیاقت مامان، هی کله‌شو شوت کنه رو به جلو تا کمتر صحبت کنه.

سالازار نگاهی پر رضایت به مروپ انداخت. زمانش رسیده بود تا جستجوی‌شان را آغاز کنند.


In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷:۱۹ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱:۱۳ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۹:۱۲
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 101
آفلاین
- هعی مرلین کجایی که ببینی اینا یه کوه طلا جلوی چشمشونه ولی قدر نمیدونن.

سالازار که کمی فقط اندکی کنجکاوی اش تحریک شده بود در حالی که اسباب بازی باسیلیسک را تمیز می‌کرد به حرف‌های تام گوش فرا داد.

-اینا نمی‌دونن اون زمان که گور به گور شده بودم از استخون من بچه‌ام جون گرفت و یهو به زندگی برگشت. کی می‌دونه بقیه اعضای بدنم ممکنه چه گنجینه‌ای توش مخفی شده باشه و چه جادویی بشه ازش درآورد؟ اصلا بیخیال...گفتنش به اینا چه فایده‌ای داره؟ نمی‌خوان بدنمو پیدا کنن نکنن، اشکال نداره! کسی که ضرر کرده من نیستم، خودشونن. پس چرا باید برای ضرر اونا نگران باشم.

تام ریدل که سخنش تمام شده بود کله اش را بر روی زمین انداخت و قل خورد و قل خورد و خودش را در صندوقچه‌ای انداخت و در صندوقچه را با تکانی بست. با وجود اینکه خودش را درون صندوقچه حبس کرده بود اما همچنان به غرغرکردن‌هایش ادامه می‌داد. اما این مسئله دیگر برای سالازار مهم نبود تنها نکته‌ای که توجهش را جلب کرد فواید و نتایجی بود که از به دست آوردن بدن تکه تکه شده و گم شده تام می‌توانست به دست آورد. کسی چه می‌دانست شاید جادویی جدید یا حتی شاید میتوانست هورکراسی جدید برای نواده اش پیدا کند. معلوم نبود تام چه نقشه ای در سر دارد اما هرچه که بود برای کنجکاو کردن سالازار و بقیه کافی بود. آیا او حقیقت را میگفت یا حقه ی ماگلی خودش را برای فریب و استفاده از آنان سوار کرده بود؟


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۶/۱۹ ۲۳:۰۴:۴۴

S.O.S



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰:۳۱ پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۴۱:۳۰
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
پیام: 389
آفلاین
خلاصه: تام ریدل (پدر) تیکه تیکه شده و هر تکه از بدنش در نقطه‌ای نامعلوم پراکنده شده است. اسلیترینی‌ها سر تام را به عنوان اولین تکه‌ای که می‌توانست حرف بزند و از ترس می‌لرزید، پیدا کرده‌اند. حالا قصد دارند با استفاده از دستگاه لرزه‌یاب، بقیه اجزای بدن او را نیز بیابند.

----
مانند صحنه‌ای از فیلم‌های هندی، سالازار شروع به نظاره تک تک اعضای اسلیترین کرد، و همگی با نفس‌هایی حبس شده منتظر بودند ببینند آیا بزرگ‌ترین جادوگر تاریخ می‌تواند با مهارت‌های لرزه‌یابی خود، بقیه بدن تام را پیدا کند. همه در انتظار بودند تا شاید بتوانند از این داستان غم‌انگیز رهایی یابند و به سراغ ماجراهای جدیدتر بروند.سالازار، با عصای جادویی‌اش در دست، شروع به تکان دادن آن به سمت چپ و راست کرد و هر از گاهی به زمین می‌زد تا شاید امواج لرزه‌ای به او نشانه‌ای بدهد. ناگهان صدای بلندی از عصای او به گوش رسید و سالازار با خوشحالی فریاد زد:

- پیداش کردم! پیداش کردم! اسباب بازی باسیلیسک رو بالاخره پیدا کردم، زیر مبل تالار اسرار افتاده ... بچه بیچارم یک هفته ایه که افسرده است.

وقتی که سالازار این خبر خوش را اعلام کرد، هیجان و خوشحالی در میان اعضای اسلیترین پیچید. جشن و پایکوبی آغاز شد، چرا که باسیلیسک دیگر نیاز نبود هیچ کسی را به دلیل گم شدن اسباب‌بازی‌اش مورد شکنجه و آزار قرار بدهد. این خبر نه تنها سبب شادی آنها شد بلکه نوید آرامش و صلحی دوباره در تالارهای هاگوارتز را می‌داد. اما در میان جشن و خوشحالی، تام که همچنان ترس و دلهره در چشمانش موج می‌زد، با صدایی لرزان پرسید:

- پس بقیه بدن من چی؟

سالازار نگاهی به تام انداخت و چون نمی‌خواست که بدبختی یک ماگل از خوشحالی‌اش کم کند، با بی‌مهری در جواب گفت:

- توی ماگل بقیه بدنت رو میخوای چیکار؟ به نظرم همین سر هم زیادیته، خوشحال باش همینم ازت نمیگیرم.

تام که متوجه شد اعضای اسلیترین دیگر وقت خود را برای پیدا کردن بدنش تلف نخواهند کرد، به سرعت در تلاش بود تا کلکی بیاندیشد که آنها را ترغیب کند به جستجویش ادامه دهند. وقت آن رسیده بود که از کلک‌های ماگلی برای گول زدن جادوگران اصیل استفاده کند.




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱:۱۸ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۶:۴۳
از پشت درخت خشک زندگی
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
مرگخوار
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
مترجم
پیام: 416
آفلاین
به مناسبت تولد تام ریدل؛ ماگلی که جادو را فهمید و به تالار اسلیترین راه یافت.

***

سالازار با لبخندی موذیانه بر لب، سر تام را به داخل کشتی منتقل کرد.
-چی گفتی؟ سیسیلیا؟

بلافاصله چشمان مروپ که از اشک شوق پر شده بود، تبدیل به دو گوی آتشین شد و سوپرمن‌وارانه لیزرهایی قرمز از آن خارج گشت. اگر کسی کاری نمی‌کرد، به زودی همگی مثل تام تبدیل به تکه‌هایی نامساوی با لبه‌هایی صاف می‌شدند.

-شوخی کرد! شوخی کرد!

دوریا که پشت بشکه‌ای روی زمین دراز کشیده بود، فریاد می‌کشید. اما سالازار که به نظر می‌رسید هیچ خطری را احساس نمی‌کند به سمت او برگشت و به دلیل خراب کردن شوخی بامزه‌ش نگاه سرزنش‌آمیزی به او انداخت.
-چرا شوخی‌مو خراب کردی، نواده‌ی عزیزم؟
-شوخی چیه؟ داریم می‌میریم!

سالازار آهی کشید و در حالیکه سر تام را به سمت مروپ پرت می‌کرد، به امید اینکه سرش هم به دونیم تقسیم شود، شانه‌هایش را بالا انداخت.
- مروپ نوه‌ی اصیلم، شوخی کردم.

بلافاصله چشمان مروپ به همان حالت همیشه مهربانش برگشت.
-چقدر نگرانت بودم شوهر من!

تام که هنوز داشت از ترس به خود می‌لرزید، به اطراف نگاه کرد.
-د...دست و پ...پام
-اوه آره! باید دنبالشون بگردیم.
-ولی چطوری؟

همه بهم نگاه کردند مگر کسی ایده‌ای داشته باشد. دوریا درحالیکه از پشت بشکه بلند می‌شد و خاک لباسش را می‌تکاند، نگاهی به سر لرزان تام کرد.
-اگه داره سرش اینطوری می‌لرزه، پس حتما دست و پاشم دارن می‌لرزن. کسی لرزه‌یابی بلده؟


Between what is said and not meant & what is meant and not said, most of love is lost

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱:۰۴ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۴۰:۴۹
از شیون آوارگان
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
پیام: 1335 | خلاصه ها: 1
آفلاین
به مناسبت تولد بی‌جادوی اسلیترین

کشتی به جایی که نام سالازار برده شده بود رسید اما جز چند لاک‌پشت عصبانی چیزی ندیدند.

سالازار: ای وای بی‌دوماد شدم. ای امان از این شانس. حالا مامان ولدمورت بدون شوهر و پسرش چیکار کنه؟ لابد میخواد پاشه بیاد خونه‌ی من. ای امان... تُف... تُف...

- آآی چرا تُف می‌کنید تو صورتم. رفت تو چشمم.

اسکورپیوس از لبه‌ی کشتی خم شد و گفت: نیگا نیگا نیگا عمو اونجاست... نیگا کنید!

ووشت... کینگزلی شکلبوت چند لحظه ظاهر می‌شود و دست به کمر و با حالتی طلبکارانه به اسکورپیوس زل می‌زند و دوباره غیب می‌شود.

سالازار: اِ دوماد خودمه. پس بقیه‌ی بدنت کجاست عسلم؟ بیا... دستتو بده به من بیارمت بالا

تام: داشتیم؟ الان تو این وضعیت این چه شوخی‌ایه. اِ راستی مرسی لاک‌پشتا رو فراری دادید. حالا منو نجات بدید...


زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!

قابلیت‌های ویژه:
بازی با ذهن انسان‌ها و جذابیت ذاتی

دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمان‌برگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بی‌انتها (به لطف ابرچوبدستی)


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰:۵۳ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۴:۰۷
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 100
آفلاین
به مناسبت تولد هم‌گروهی عزیزمون
_____


- مگه کشکه؟ من خودم نصف عمرمو تلاش کردم و بسی رنج بردم در این سال سی که شماها بیاین تو پنج دقیقه شکست‌ناپذیر بشین؟ واه واه واه، به حق چیزای ندیده و نشنیده.

تام در حالی که برای زنده‌ ماندن سعی می‌کرد قدرتمند و حرفه‌ای به نظر بیاید، همین‌طور برای لاکپشت‌ها داستان هزار و یک شب می‌خواند و در حالی که با شهرزاد احساس هم‌دردی می‌کرد سعی بر طولانی کردن حرف‌هایش داشت.
- زمان ما که لاکپشتا انقدر عجول نبودن، سال‌ها یه‌ جا عین بچه آدم منتظر می‌موندن جیکشونم در نمی‌اومد. اصلا از قدیم می‌گن لاکپشت عجول لاکپشت مرده‌ست! یادمه یه لاک‌پشتیو می‌شناختم که می‌خواست با چند تا لک‌لک پرواز کنه ولی به خاطر عجله کردن از اون بالا افتاد و مرد. سالازار رحمتش کنه .

کمی آن‌طرف‌تر

سالازار که هر بار شخصی نامش را می‌برد برای رسیدگی به امورات معنوی موقعیت شخص با جی‌پی‌اس برایش فرستاده می‌شد، با شنیدن اسم خودش از مکانی کمی دورتر از کشتی خودشان موقعیت جایی که باید دهان و به طبع سر تام قرار داشت را شناسایی کرد و به اطلاع بقیه افراد کشتی رساند.

- هی به شوهر مامان گفتم انقدر مامانو اذیت نکنه، بیا کارما تیکه تیکش کرد.

اسکارلت در حالی که به پرچم اسلیترین، اسکلت مشهور دزدان دریایی را هم اضافه می‌کرد رو به مروپ کرد.
- فکر کنم شوهرتون با کمک کوسه‌ها دچار فروپاشی جسمی_روانی شده. مگرنه چرا باید از سالازار اسم ببره؟
- حتما به حجم زیادی از درماندگی رسیده که دست به دامن ما شده.
- تا سر شوهر مامانو هم از دست ندادیم بریم دنبالش.



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹:۱۵ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۸:۵۸
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
هیئت مدیره
اسلیترین
مترجم
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 306
آفلاین
به مناسبت تولد دوست خوبم

- دورت حلقه تشکیل بدیم؟ مطمئنی میخوای چکار کنی؟

نماینده لاک پشت ها در حالی اینو می‌گفت که داشت به طور متداوم با چشمان لاکپشت مانندش به تام ریدل اون رو مورد بازرسی قرار میداد. اون که در میان لاک پشت ها باتجربه و دنیا دیده آنها حساب میشد در طول عمرش نقل قول های زیادی از تام ریدل شنیده بود. ولی داخل هیچ کدومش به یه کله پر مو و بدون بدن و دست پا اشاره نشده بود.

- راستش خودمم نمیدونم دارم چکار میکنم. ولی میدونم یکاری حتما باید انجام بدم من تام ریدل بزرگم جادوگر قدرتمند اعصار و نواده تالار اسلایترین در کار خودم واردم و میدونم باید چکار کنم.

تام ریدل با نطقی که کرده بود توانسته بود تا حدی ماهی ها را قانع کند. حالا هم باید کاری انجام می داد. ماهی ها دور
او حلقه زده بودند و منتظر اقدامات او بودند. تام ریدل با کله ای تنها نمی توانست برای مدت طولانی لاک پشت ها را برای فریب دهد و فقط باید وقت تلف میکرد تا اسلایترینی ها به دادش برسند.

- لاک پشت های گرامی با من تکرار کنید. حتما قبلش لاک هاتون رو بهم بچسبونید. حالا با من تکرار کنید. یه لاک پشت یه لاک زد به پشت بعد گرفت شست. چندبار پشت سر هم بگین و برای درست انجام شدنش حتما درست تکرار کنید.

لاک پشت ها همگی سعی در تقلید حرف های او یکی یکی از دور خارج شدند. خود تان ریدل هم تصور نمی کرد حرف هایش اینقدر تاثیر گذار باشد. بنظر می آمد توانسته لاک پشت ها سردرگم کند و فرصتی برای فرار پیدا کند با صحبت لاک پشت باتجربه امید هایش بر باد رفت.


- لاکپشت ها حلقه رو محاصره تنگ کنید. هعی تو جادوگر بهتره زودتر مارو شکست ناپذیر کنی وگرنه همین کله رو هم از دست میدی.


ثروت، قدرتی است که می‌تواند به انسان‌ها اجازه دهد تا از زنجیرهای فقر رهایی یابند و به دستاوردهای بزرگ دست یابند.


Wealth is a power that can enable people to break the chains of poverty and achieve great accomplishments.


الثروة هي قوة تمكن الناس من كسر قيود الفقر وتحقيق إنجازات عظيمة.


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵:۴۵ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۴۱:۳۰
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
پیام: 389
آفلاین
به مناسبت تولد تنها ماگل‌زاده تالار من
----

کمی اونورتر تو یکی از جزایر اطراف:

از هر طرف لاک‌پشتی بهش نزدیک می‌شدند، ولی خیالش راحت بود که تا لاک‌پشت‌ها بتونن بهش برسن ساعت‌ها طول می‌کشه و قطعاً می‌تونه فرار کنه. واسه همین با خیال راحت رو ساحل لم داد و شروع کرد به آفتاب‌گیری و به آینده‌اش به عنوان خوش‌تیپ‌ترین موجود زنده فکر می‌کرد. شاید بتونه از این همه زیبایی توی مد هم استفاده کنه و تو تبلیغات ریش‌تراش‌های ماگلی شرکت کنه. همین‌جوری که داشت به این آینده جذاب فکر می‌کرد، کمی حس کرد این آفتاب درخشان فقط داره صورتش رو می‌سوزونه و این اشعه‌های بنفش و یو وی و غیره رو نمی‌تونست جاهای دیگه بدنش حس کنه. به این نتیجه رسید که حتماً لباسی چیزی مانع برخورد مستقیم خورشید با پوستش شده و سعی کرد با دستش لباس رو جا به جا کنه، اما هر چی به دست‌هاش دستور داد که این کار رو انجام بدن، چیزی تغییر نمی‌کرد. بالاخره با کلی عصبانیت چشماش رو باز کرد تا ببینه چرا دست‌هاش تکون نمی‌خورن که با صحنه‌ای وحشتناک روبه‌رو شد. تام ریدل دیگه بدنی نداشت و فقط یک سر براش مونده بود. بیخود نبود که دست‌هاش دستورات مغزش رو نمی‌تونستن انجام بدن. همین‌جوری وحشت‌زده سعی کرد سرش رو از حالت افقی به عمودی تغییر جهت بده که شاید بتونه بقیه اعضای بدنش رو پیدا کنه.

بالاخره وقتی تونست با موفقیت به صورت عمودی در بیاد، تازه یادش افتاد که صدها لاک‌پشت از گرسنگی دارن بهش نزدیک میشن. تام با وحشت به اطراف نگاه کرد و تلاش کرد فکری به ذهنش برسه. هر لحظه که می‌گذشت، لاک‌پشت‌ها نزدیک‌تر می‌شدن و اون هیچ راهی برای فرار نمی‌دید. حتی با وجود این که سرش تنها چیزی بود که از بدنش باقی مونده بود، باید راهی پیدا می‌کرد تا از این وضعیت نجات پیدا کنه.

ناگهان فکری به ذهنش رسید. با صدای بلند فریاد زد:

-ای لاک‌پشت‌های محترم، من تام ریدل هستم! من می‌تونم به شما قدرت جادویی بدم!

لاک‌پشت‌ها با تعجب متوقف شدند و به سر تام نگاه کردند. یکی از آن‌ها که به نظر می‌رسید رهبر گروه باشه، نزدیک‌تر شد و با صدای آرام گفت:

- قدرت جادویی؟ تو همون تام ریدل هستی که رئیس مرگخوارهاست و نواده مستقیم سالازار اسلیترینه؟

تام با حیله‌گری خاص خودش جواب داد:

- خود خودشم، خوشحالم که اسمم رو شنیدین و قیافه‌ام رو نمی‌شناسین. من قدرتی دارم که نیاز به بدن نداره. می‌تونم شما رو تبدیل به لاک‌پشت‌های جادویی کنم که هیچ دشمنی نتونه بهتون آسیب برسونه.

لاک‌پشت‌ها کمی مشورت کردن و بالاخره رهبرشان گفت:

- اگر راست میگی، نشون بده ببینم چیکارا بلدی.

تام که حالا فرصتی برای نجات پیدا کرده بود، به سرعت نقشه‌ای کشید تا زمان بخره و راهی برای فرار پیدا کنه.

- برای این کار، باید همه شما دور من حلقه بزنین و به من اجازه بدید که انرژی جادویی رو به شما منتقل کنم.


ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۰ ۱۶:۳۱:۱۳



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸:۵۲ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۳۰:۲۵
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 686
آفلاین
به مناسبت تولد شوهر مامان!

***

- هه... فکر کردی می‌تونی منو بخوری کوسه؟ من جذاب‌ترین مرد تمام اعصارم... پدر لرد سیاه... مردی که خورشید با دیدنش دچار خورشید گرفتگی می‌شه... اقیانوس‌ها تبدیل به برکه می‌شن... کوه‌ها تبدیل به تپه می‌شن... آلوچه‌ها تبدیل به آلو...

کوسه که گل گاوزبانش را نخورده بود و به دلیل گرمایش زمین و آب شدن یخ‌های قطبی اعصابش تعطیل کرده و افاده‌های تام حوصله‌اش را سر برده بود، یقه او را گرفت و جذاب‌ترین مرد تمام اعصار را از نقاط مختلف بدنش به قسمت‌های نامساوی تقسیم کرد و هر تکه را به بخش‌های مختلف جهان پرتاب کرد. سپس لبخند زنان در حالی که تمدد اعصابش را به دست آورده بود به راهش ادامه داد.

- شوهر مامانو تیکه تیکه کرد!

اسلیترین‌ها که روی کشتی نه چندان پیشرفته‌شان شاهد این صحنه فجیع بودند، آب قندی برای مروپ آوردند.

- اشکال نداره نوه عزیزم، از اولم اضافی بود و میزان اکسیژن اصیل‌زاده‌هارو کاهش داده بود.
- ولی شوهر مامان بود... پدر عزیز‌ مامان بود! مامان خانه سالمندان لازم شد.

سالازار نگاهی به مروپ انداخت و آهی کشید.
- خب حالا... نمیخواد ماتم یه مشنگ‌ رو بگیری! هنوز که نمرده! میریم تیکه تیکه‌‌هاشو پیدا می‌کنیم و دوباره وصلش می‌کنیم بهم که بدیمش به باسیلیسک بخوردش!

یوریکا که لباس دزدان دریایی را پوشیده بود و بجای یک چشم‌بند هر دو چشمش را چشم‌بند زده بود تا قرینه بودن لباسش حفظ شود، فریادی کشید.
- بانو اصلا نگران نباشین... من با دقت روی بادبان نشستم و دارم دیده‌بانی می‌کنم. مطمئن باشین هر وقت تیکه‌ای رو دیدم خبرتون می‌کنم.

مروپ چندان اطمینان نداشت که یوریکا حتی بتواند جلوی پایش را ببیند!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۰ ۱۳:۳۰:۳۴

In mama's heart, you will always be my sweet baby







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.