هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹:۲۹ یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۵:۵۲ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 719
آفلاین
- یه روز یه دیوونه زنجیری میاد داخل تالار گریفیندور تا یه قتل انجام بده...
- چه وحشتناک!
- یا خشتک گودریک... خواب از سرم پرید!
- داره سرگرم کننده می‌شه. بعدش چی شد؟

سیریوس که قصد داشت با گفتن داستان‌های ترسناک، مانع خوابیدن گریفیندوری‌ها شود، داستانش را ادامه داد.
- بعدش در حالی که یه چاقوی تیز توی دستش داره با تابلوی بانوی چاق رو به رو می‌شه که بدون رمز عبور اجازه نمی‌ده اون عبور کنه و وارد تالار بشه. دیوونه هم که اعصابش تعطیل بوده چاقوشو می‌کشه رو بوم نقاشی بانو و یه برش عرضی ایجاد می‌کنه.
- بیچاره بانوی چاق... قبر خودشو کند!
- چقدر این داستان سرگرم کننده آشنا بودا سیریوس... مطمئنی خودت توی کتاب سوم یه مجموعه‌ای این دیوونه زنجیری نبودی؟

سیریوس که انتظار نداشت به این سرعت لو برود، تلاش کرد خودش را به ندانستن بزند.
- چی؟ چیشده؟ نمی‌دونم از چی صحبت می‌کنی ال! بگذریم... همگی خوابتون پرید یا بازم داستان ترسناک بگم؟

چشم سیریوس بلافاصله به کوین افتاد که با شستی در دهان به خواب رفته بود.
- آهای! یکی اونو بیدار کنه! خواب بی‌خواب حتی شما بچه عزیز!

سیریوس مصمم بود تا ریاضت‌کشی گریفیندوری‌ها را تمام و کمال اجرا کند.


In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۰:۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۳:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 491
آفلاین
- نمی‌شه!

سیریوس با جدیت اینو رو به اعضای گروهش می‌گه که با حسرت به آخرین نقطه‌ای که شیرینی ناپلئونی قبل از ناپدید شدن دیده شده بود، زل زده بودن.

ترزا کوینو از رو زمین برمی‌داره و برای جذب ترحم سیریوس بالا می‌گیردش.
- این بچه رو نگاه کن. گناه نداشت آخه؟ فقط یه دونه شیرینی ناپلئونی بود.

سیریوس به جای نگاه، به همون آخرین نقطه‌ای که شیرینی ناپلئونی قبل از ناپدید شدن دیده شده بود، اشاره می‌کنه.
- ناپلئونی رفت. تموم شد! به گذشته پیوست. فراموشش کنین. از الان آینده مهمه!

ریموس آه‌کشان می‌پرسه:
- و برنامه‌مون برای آینده چیه؟

سیریوس دستی به چونه‌ش می‌کشه و راحت‌ترین گزینه‌هایی که به ذهنش می‌رسه رو پیشنهاد می‌ده.
- نخوردن، ننوشیدن و نخوابیدن!

صدای اعتراض گریفیندوری‌ها به هوا بلند می‌شه. اونا می‌خواستن اگه قراره ریاضت بکشن، حداقل مرحله به مرحله جلو برن. نه این که چندین گزینه یکهو تو سرشون بخوره!

- سیریوس گریفیندوری نیستی!

سیریوس می‌ره بالای میزی وایمیسه و چندین بار محکم می‌کوبه به دیوار تا همگان رو به سکوت دعوت کنه.
- دوستان... چرا به جای این که طولانی مدت ریاضیت سبک بکشیم، کوتاه مدت ریاضت طولانی نکشیم شرش کنده بشه بره؟ بیاین 24 ساعت نخوریم و ننوشیم و نخوابیم تا تالارمون به سرعت پاک‌سازی بشه!

ولی آیا واقعا ریاضتِ سختِ 24 ساعته برای زدودن ارواح از تالار گریفیندور کافی بود؟


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۵:۵۲ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 719
آفلاین
- اونوقت اگر درون کوین از نیروهای پلید پاک نشه و جن و روحا هیچ وقت ولمون نکنن چی؟

گریفیندوری‌ها در فکر فرو رفتند. پس از دقایقی ترزا به سخن در آمد.
- خب کوین می‌تونه ریاضت کله گنجشکی بکشه!
- ریاضت کله گنجشکی دیگه چیه؟!
- یعنی ریاضت بکشه ولی نصف نیمه!

به نظر ایده خوبی می‌رسید؛ همه‌شان هم موافق بودند. پس همگی برخاستند و به مناسبت حل این بحران عظیم با یکدیگر دست دادند، کله زخمی پسر برگزیده را ماچ کردند و ناپلئونی را هم پخش...

- اوهوی! از الان ناپلئونی بی‌ناپلئونی! فقط ریاضیت و بدبختی باید بکشیم. به همین زودی یادتون رفت؟

سیریوس جعبه ناپلئونی را از دست گریفیندوری‌ها گرفت و از پنجره برج به بیرون پرتاب کرد.

صدای آه و افسوس بلند شد.

- حداقل کاش می‌ذاشتی یه شروع شیرین بر ریاضت‌مون داشته باشیم.
- حالا باید از کجا شروع کنیم؟ منظورم اینه که فقط به ناپلئونی نخوردن که نمی‌شه اکتفا کرد. می‌شه؟


In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶:۵۰ چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۳:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 491
آفلاین
خلاصه:
گریفیندوری‌ها قصد دارن کافه گریفو بازگشایی کنن اما هر بار که مرتب و تمیزش می‌کنن یه روح مزاحم میاد و همه جا رو بهم می‌ریزه. بنابراین تصمیم می‌گیرن همگی با هم ریاضت بکشن تا نیروهای منفی درونشون از بین بره و تالارشون از وجود روح‌های پلید پاک بشه...


~~~~~~~

کوین هیچ ایده‌ای نداشت که ریاضت چیه، ولی دوست داشت در هر عملی که به تالارش کمک می‌کنه شریک بشه. پس باید می‌فهمید ریاضت چیه و چطور بدست میاد!
- حاله حاله، شطوری باید ریاژت بکشیم؟

ترزا و تلما نگاهی به هم می‌ندازن بلکه دیگری حاضر به جواب دادن بشه، ولی هیچ‌کدوم کوتاه بیا نبودن. بنابراین بالاخره تلما جواب می‌ده:
- تحمل سختی‌ها کوین!

چهره‌ی کوین که پیش از این به یک علامت سوال بزرگ تبدیل شده بود، حالا با شنیدن این حرف نه تنها از میزان سوالی بودنش کاسته نمی‌شه، که به نظر میاد بیش از پیش براش سوال پیش میاد.
ترزا با دیدن کوین که سعی در تجزیه و تحلیل سختی کشیدن داشت، توضیحات تکمیلی ارائه می‌ده.
- یعنی مثلا برای تو می‌شه این که کم‌تر بخوری. نقاشی نکشی. تنهایی بکشی. شبا دیر بخوابـ...

ترزا با هر یک جمله‌ای که می‌گفت احساس می‌کرد روحش داره تحلیل می‌ره. اون داشت این جمله‌ها رو به کودکی سه ساله می‌گفت که هر کلمه‌ش هم‌چون کودک‌آزاری به نظر می‌رسید! بنابراین از یه جایی به بعد، سکوت اختیار می‌کنه و از خجالت آب می‌شه.

تلما به سرعت روی زمین خم می‌شه و ترزای آب شده رو جمع می‌کنه و توی لیوانی می‌ریزه تا سر موقع اونو به حالت عادی برگردونه.
سیریوس که می‌دید دوباره داره پیشنهادشون به فنا می‌ره و تا الان فقط مدام ایده مطرح شده بود اما هیچ‌کدوم پیاده نشده بود، با احتیاط می‌پرسه؟
- امکانش هست برای کوین استثنا قائل شیم و بقیه همگی با هم ریاضت بکشیم؟


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵:۵۷ دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۵:۵۲ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 719
آفلاین
تلما زمانی که دید گریفیندوری‌ها چگونه با دقت به او زل زده‌اند تا پیشنهادش را بیان کند بسیار هیجان زده شد.
- پیشنهادم اینه که... آم... اینه که... همش تقصیر این جن‌ و روحاست. تمرکز نمی‌ذارن برا آدم که! پیشنهادم یادم رفت.

گریفیندوری‌ها تلاش کردند به یادآوری تلما کمک کنند.

- در مورد گریفیندوره؟
- طبیعتا!
- پیرامون حل مشکلات فرا طبیعیه تالارمونه؟
- آره‌ها.
- بعد از به بن بست رسیدن پیدا کردن آب مقدس و دعوت لرد یه راهکار جدیده؟
- اوهوم اوهوم.

ترزا صدایش را صاف کرد.
- می‌خواستی بگی شاید برای فراری دادن اجنه باید از درون خودمون شروع کنیم و اول خودمونو از نیرو‌های منفی پاک کنیم تا بتونیم تالارو از وجود این موجودات پلید پاک کنیم؟

تلما که چشمانش را ریز کرده بود و سرگرم تفکر درباره ایده ترزا بود، ناگهان با خوشحالی لبخندی زد.
- خودشه؛ دیدین چه ایده خوبی توی ذهنم داشتم؟ حیف بود واقعا همچین ایده‌ای یادم می‌رفتا!
- این ایده رو که همشو ترزا گفت!
- نه نه این ایده توی ذهن من بود که ترزا صرفا بیانش کرد.

سیریوس که دیگر صبرش از این اوضاع جنی به سر آمده بود رو به تلما کرد.
- خب، حالا چطوری درونمونو از نیرو‌های پلید پاک کنیم؟
- چیز... ای بابا بازم یادم رفت چی می‌خواستم بگم! ترزا واقعا چی می‌خواستم بگم؟
- می‌خواستی بگی با ریاضت کشیدن؟
- خودشه. همینو می‌خواستم بگم.


In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۸:۱۵:۵۰ دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۴۰:۰۲
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 107
آفلاین
- دقیقا میخواین چی رو افتتاح کنین؟

همه سر ها به طرف ترزا برگشت که هنوز کوین را در آغوش داشت. ساکورا با خوشحالی گفت:
- اینجا رو دیگه!
- اینجا رو؟!

همه به اطرافشان نگاه کردند. حق با ترزا بود. چطور میخواستند اینجا را افتتاح کنند؟ میزها واژگون شده بود. صندلی ها شکسته بود. روی زمین و دیوار ها انواع خوراکی پاشیده بود. بخش هایی از فرش سوخته بود و قسمت‌هایی از کاغذ دیواری کنده شده بود. سقف هم از چند جا چکه میکرد با این که هوای بیرون کاملا صاف و آفتابی بود. همه نا امیدانه به فکر فرو رفتند. یکی از بچه ها خیلی امیدوارانه گفت:
- خب درستش میکنیم! بعدش افتتاحیه میگیریم!

دوباره شور و انگیزه‌ای در همه پدیدار شد تا کافه را درست کنند و باز هم ترزا آمد تا همه آن را نابود کند.
- ببخشید که دارم امیدتون رو نابود میکنم ولی مشکل ما از اول این بود که نمیتونیم اینجا رو درست کنیم. به لطف ارواح شروری که اینجا هستن ما هر چی درست کنیم خراب میشه!

باز هم حق با ترزا بود. همه نا امیدانه تر دوباره به فکر فرو رفتند. از شدت تفکر داشنتند در افق محو میشدند. وقتی بچه ها در مرز کامل محو شدن بودند تلما قدم به جلو برداشت.
- من یه ایده دارم...


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


Evarything is possible




پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴:۳۵ یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۳:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 491
آفلاین
گریفیندوریا برای دقایقی تو فکر می‌رن و بعد از مدتی همه شونه‌ها رو بالا می‌ندازن و موافقت می‌کنن. ساکورا که به نوعی منتظر بود حداقل یکی مخالفت کنه و خودش بپره وسط و به حمایت ازش برخیزه، وقتی می‌بینه خبری نمی‌شه با ناامیدی کاسه‌ی آبشو بالا می‌گیره.
- یعنی یه آب مقدسمون نشه؟

هیچ‌کس جوابی نمی‌ده و این جواب ندادن برای ساکورا از هر جواب دادن و مخالفتی سنگین‌تر بود.
- خیله خب. من می‌رم خودمو از برج ریونکلاو پرت کنم پایین. شاید بالاخره وقتش رسیده.

ساکورا اینو می‌گه و با حرکت چوبدستیش، لباس کشیشی که پوشیده بود رو از بین می‌بره و آب داخل کاسه رو هم رندوم خالی می‌کنه که موجب می‌شه رو سر کوینی که روی زمین نشسته بود و نقاشی می‌کشید خالی بشه. کوین بعد از خیس شدن خودش و کاغذ پوستی نقاشیش، گریه‌ش به هوا می‌ره.

ترزا دوان‌دوان جلو میاد تا بچه رو بغل کنه و گریه‌شو آروم کنه. ولی قبلش دستش ساکورا که قصد خروج از تالار داشتو هم می‌گیره.
- تو اصن مگه می‌دونی چطوری باید وارد تالار خصوصی ریونکلاو شد که حالا می‌خوای خودتو از برجش پایین بندازی؟

ساکورا کمی فکر می‌کنه. حق با ترزا بود. روحیه‌ی تمایل به خودکشی ساکورا ناگهان متحول می‌شه.
- ای بابا انگار که دوباره تو خودکشی شکست خوردم. خب نقشه چی بود؟

تلما جغدشو رو به بالا می‌گیره و فریاد می‌زنه:
- فرستادن نامه‌ای به لرد برای دعوتش به افتتاحیه کافه گریف و افتتاح کافه گریف!

اما ساکورا مخالفت می‌کنه.
- جغد چرا؟ تو راه هزاران بلای مختلف ممکنه سر این جغد بیاد و به مقصد نرسه و در نتیجه لرد هیچ‌وقت از افتتاحیه ما مطلع نشه! به نظرم بهترین کار اینه که شخصا لردو دعوت کنیم.


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۱۰:۱۹:۵۱ جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰:۳۹ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳
از تاریکی خوشمون میاد...
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 57
آفلاین

گریفیندوری ها مانند ذرتی که در حال پاپکورن شدن است در حال بالا و پایین پریدن و جیغ کشیدن بودند. همه وحشت کرده بودند و مدام به دنیال چیزی بودند که مقدس بوده و آنها را نجات دهد. در این بین یک گریفی اشتباها در شومینه انداخته شده و گریل شد و حتی یک گریفی دیگر اشتباها از پنجره برج به پایین پرت شد.

گریفی های پاپکورنی که دیدند با وحشت کاری از پیش نمیبرند، نفس نفس زنان ایستادند و هر کدام در یک جا نشستند.
تلما که روی زمین دراز کشیده بود و چشمهایش را بسته بود، نفس زنان گفت:
- الان چیکار….هه…. کنیم؟مرلینم ….از دست دادیم؟

با حرف تلما همه به سمت مرلین برگشتند که در گوشه ایی ایستاده بود و با چشمهایی برآمده پلک نمیزد و مدام کلمه “مقدس” را تکرار میکرد.

ساکورا چشمهایش را ریز کرد و گفت:
- خیلی به نظر بی آزار میاد! شاید واقعا جن زده نشده!
- چجوری مطمعن بشیم؟
- مرلین دفترچه راهنما نداره؟

کوین که به شکم روی زمین خوابیده بود و لپش روی زمین پخش شده بود کمی سرش را بالا آورد و گفت:
- من وختی خلسی خلاب میشه و دیگه اهنگ نمیخونه، یکم تکونش میدم و درست میژه! مرلین رو تکون بدیم؟

در ابتدا پیشنهاد کوین بسیار کودکانه به نظر میرسید، ولی پاتریشیا یا ذوق بالا پرید و گفت:
- آرههه! بیایین تکونش بدیم!

ساکورا با قیافه پوکر گفت:
- تکونش بدیم؟ که چی بشه؟ بیشتر مخلوط شه؟
- نخیر! ببین به نظرت مرلین چقدر پیره؟
- خب خیلی پیره.
- دقیقا! فرد به این پیری حتما آنالوگه و دیجیتال نشده…شاید فقط اتصالی داره و باید تکونش بدیم که اتصالی رفع بشه! حتی شاید هم باطری اش رو برعکس کنیم و بذاریم درست شه؟
- اگر نشد چی؟
- خب …. اون وقت واقعا میفهمیم جن زده شده!

گریفی ها با همهمه ایی موافقت کردند. بهرحال مرلین تنها شانسان بود و ارزش تلاش کردن را داشت.
بنابراین جلو آمدند و دست و پای مرلین را گرفته و او را افقی کردند. بعد با شمارش پاتریشیا شروع به تکان دادنش کردند. بعد از چند تکان “ مقدس” گفتن مرلین قطع شد ولی همچنان بدون پلک زدن به روبرویش خیره شده بود.

پاتریشیا که دماغ مرلین را نگه داشته بود با حرارت گفت:
- خوبه! فکر کنم تقریبا موفق شدیم! بیاین برش گردونیم سرجاش!

گریفی ها هم به حرف او گوش کرده و مرلین را به حالت اولش برگرداندند. بعد پاتریشیا به پشت مرلین رفت و با دو دستش به پشت او ، که فکر میکرد محل قرار گیری باطری هایش باشد،محکم ضربه زد.

مرلین تکانی خورد و بیپی صدا داد. بعد از چند لحظه شروع به پلک زدن کرد و‌ جمله که قبل از اتصالی‌ داشت میگفت، کامل کرد:
- هرچیزی که مرلینیه مقدس تر هم هست و در کل از ما مقدس تر نیست!

گریفی ها که از بازگشت مرلین به دنیا خوشحال بودند، هورا کشیده و دست زدند.

ترزا جلو آمد و گفت:
-مرلین بزرگ! بهمون بگو که چجوری تالارو مقدس کنیم؟

- اهم!… خب به نظرم نکنیم!
- ها؟؟
- من نظرم اینکه ما به یک اثر شیطانی احتیاج داریم! فردی که همه اشباح و اجنه اونقدری ازش بترسن که سراغ کافه نیان! یک موجود شرارت بار!
- یعنی چه کسی؟

مرلین نگاه معناداری به همه انداخت. بهرحال جواب واضح بود. وقتی که به شرارت و وحشت فکر میشد، تنها یک نام بود که در ذهن ها میدرخشید: لرد ولدمورت.

سیریوس با عصبانیت جلو آمد و گفت:
- نمیشه اقا! من قبول ندارم! از لرد بخواییم به ما کمک کنه؟ هرگز! محفلیا چی میگن؟

مرلین با همان لبخند مرموز گفت:
- اگر کمک نخواییم چی؟

- مگه میشه؟ چجوری پس لرد رو بیاریم اینجا؟
- لازم نیست بهش بگیم به اثر شرارتش احتیاج داریم! میگیم بیا افتتاح کافه گریف! بعد وقتی اومد اینجا، خود حضورش اینجا همه رو فراری میده!
- یعنی….
- یعنی فقط کافیه افتتاحیه بگیریم!


تصویر کوچک شده


THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲:۱۶ چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۰:۲۸ دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
پیام: 115
آفلاین
- بلا به دور باشه جناب مرلین، سرما خوردین؟
- همش تقصیر شماهاست. صد بار بهتون نگفتم باید اون شومینه فراری ریونکلاو رو بیاریم تالار خودمون؟
- نگران نباشین، اگه آب مقدس پیدا بشه یه کم به شما هم می‌دیم.
- یعنی مرلین وقتی مریض میشه به کی دعا می‌کنه؟

مرلین اگر با خودش فکر کرده بود که جماعت گریفیندوری به سرعت متوجه اهمیت او می‌شوند و نویسنده این سوژه را به آسانی رها می‌کند کاملا اشتباه می‌کرد.
- مریض شدن در بارگاه مقدس ما اصلا جایی نداره. ما بسیار توانمند هستیم و مریضی با ذات مقدس ما در تضاده. کلا مریض شدن در شان مرلین نیست و ارزش مقدس مرلین رو پایین میاره. مقدس بودن یکی از ویژگی های مرلینه، مرلینی که مقدس نباشه مرلین نیست و مقدسی که مرلین نباشه مقدس نیست! خلاصه که مرلین مقدسه و مقدس مرلین، اصلا هر چیزی که مقدسه مرلینیه و هر چیزی که مرلینیه مقدس هم هست. مقدس مقدس مقدس...

گریفیندوری‌ها که از شدت حجم اطلاعات مرلین مغزشان اتصالی کرده بود، دسته جمعی با دهانی باز و چشمانی چپ شده به پیامبرشان که داشت جان می‌داد تا منظورش را به آنان حالی کند خیره شده بودند. مدتی در سکوت مرلین را نظاره کردند تا اینکه صدای فریاد ساکورا به آسمان بلند شد.
- مرلین هم جن‌زده شده! آب مقدس خیلی بیشتری می‌خوایم! باید همه تالار رو تو آب مقدس غرق کنیم! اصلا دیگه آب مقدس نمی‌خوایم، دریاچه مقدس لازم داریم!

فریادهای ساکورا سکوتی که برای چند دقیقه بر پا شده بود را به هرج و مرج بسیار عظیمی تبدیل کرد. تمام گریفیندوری ها عربده‌کشان می‌دویدند و در جست‌وجوی هر گونه وسیله‌ای که به چشمشان گودریکی بیاید همه جا را زیرورو می‌کردند، در این میان تلما با زحمت توانست یک آفتابه حلبی متعلق به قرن های آغازین بشریت را از دست هم‌گروهی‌اش که با اصرار آن را مقدس می‌دانست بگیرد و تا زمان آرام شدن اوضاع در جایی مخفی کند.



پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲:۰۴ چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۳:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 491
آفلاین
ساکورا بلافاصله با طلسمی لباسشو شبیه کشیک‌ها می‌کنه و کمی آب با چوبدستیش توی کاسه‌ای می‌ریزه.

- حالا لباسو شبیه‌سازی کردی، ولی آبت به نظر مقدس نمیادا!

ساکورا که فکر همه جا رو کرده بود، موشکافانه نگاهش اطراف رو می‌کاوه.
- می‌دونم، کافیه یه چیزی پیدا کنیم که مطمئن باشیم دست‌ساز گودریکه یا حداقل بهش دست زده.

تلما هنوز متوجه نشده بود که چی داره می‌شه.
- به فرض که پیدا کردیم. بعدش چی؟
- آبو روش می‌ریزیم و آبی که ازش می‌چکه می‌شه مقدس.

گریفیندوری‌ها برای دقایقی پوکر فیس به هم خیره می‌شن. واقعا مطمئن نبودن که صرفا جاری شدن آب بر روی جایی که روزگاری پوست گودریک باهاش برخورد کرده، به معنای مقدس شدنش باشه. اما این مشکل دوم بود، مشکل اول این بود که نمی‌دونستن گودریک به کجا ممکنه درست زده باشه.
- حالا به نظرتون کجای این تالار گودریکیه؟

ترزا که گوشه‌ای سرگرم مطالعه کتابی بود که اتفاقا به تاریخچه قلعه هاگوارتز برمی‌گشت، بالاخره پا به درون مکالمه سایر گریفیندوری‌ها می‌ذاره.
- گودریک گریفیندور! تالار خصوصی گریفیندور! این شما رو یاد چیزی نمی‌ندازه؟ کل این تالار متبرک به گودریکه!
- و روح تو همین جای متبرک جولون می‌ده و گریفیندور آزاری می‌کنه؟

ترزا اصلا و ابدا چهره‌ی "اوپس" به خودش نمی‌گیره و با قدرت پیشنهاد دومی رو می‌کنه.
- خیله خب شمشیر گریفیندور چی؟
- فکر نکنم اگه کلاه گروهبندیو دست بگیریم صرفا با ذکر این که یک روح به تالارمون هجوم آورده شمشیرو برامون رو کنه.

مرلین که تمام مدت با تاسف و تاثر با هر پیشنهادی که گریفیندوریا می‌دادن سری به نشانه‌ی تاسف تکون می‌داد، با قدم‌هایی محکم که مطمئن بشه همه می‌شنون و توجهشو بهش جلب می‌کنن، جلو می‌ره و درست وسط جمع گریفیندوریا وایمیسه و گلوشو صاف می‌کنه.

اما آیا گریفیندوری‌ها به قدری باهوش بودن که بفهمن مرلینِ پیامبر راحت‌ترین گزینه برای تهیه آب مقدسه؟


🦅 Only Raven 🦅







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.