هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰:۲۳ شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۲:۰۸:۲۸ شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 10
آفلاین
دوشیزه بلک!

بعنوان یه تازه‌وارد و برای شروع کار، به نظرم سوژه رو خوب جلو بردی. اما نمی‌دونم چرا هردفعه توضیحاتی که تو کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه داده شده و پایه‌ی هر داستانی که می‌نویسی هست رو فراموش می‌کنی و دیگه رعایتش نمی‌کنی. در واقع انگار هردفعه فقط آخرین نکته‌ای که بهت گفته شده رو رعایت می‌کنی و قبلیا رو دیگه بهش اهمیت نمی‌دی. مثلا اینجا خوش‌حالم که به حرفم گوش دادی و دیالوگ‌ها رو محاوره کردی، ولی باقی مواردی که قبلا فکر می‌کردیم یاد گرفتی چرا فراموش شدن؟

تو هرچقدرم که بهترین داستان دنیا رو بنویسی، ولی وقتی ظاهرش درست نباشه یه حالت دافعه‌ای برای خواننده ایجاد می‌کنه. لطفا به نکاتی که مادام هوچ تو کلاس پرواز و کوییدیچ و قبل از اون پروفسور مودی تو پست تدریسش و پستای جواب به چالشات در مورد دیالوگ و پاراگراف‌بندی گفته رو بخون و رعایت کن.

ضمنا برای پستای طنز سعی کن برای دیالوگات از شکلک استفاده کنی تا حالت گوینده حین بیان دیالوگ برای خواننده قابل تصورتر باشه.

با ارفاق بسیار زیادی چالش دومت تایید می‌شه.


پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰:۱۱ جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳

اسلیترین

نارسیسا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۰ شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۰۸:۱۹ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳
از عمارت بلک
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموز سال‌بالایی
پیام: 31
آفلاین
اوه! بله پرفسور من متوجه منظورتون نشده بودم لینک سعی کردم تمام نکات رو رعایت کنم و رول قبل رو ادامه بدم.


°نارسیسا°
° ° °
° °° °
° °
° ° °بلک°
° °


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱:۰۶ جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۲:۰۸:۲۸ شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 10
آفلاین
دوشیزه بلک!

توصیفاتی که به کار می‌بری و طرز بیان احساسات شخصیت‌هات خیلی خوب هستن. آفرین. اما وسط رولای زیبات، ناگهان با دیالوگایی مواجه می‌شیم که کاملا ذوق خواننده رو کور می‌کنه. نه از این نظر که دیالوگات بد باشن. نه، به نظرم اتفاقا دیالوگات مناسب هستن. بلکه از این نظر که دیالوگات هم کتابی هستن! چرا؟ مگه توی گفتگوی روزمره که با اطرافیانت داری کتابی حرف می‌زنی؟ دقیقا با همون لحنی که با بقیه صحبت می‌کنی، دیالوگات هم باید همونطور باشن. یعنی محاوره‌ای!

نقل قول:
– نارسیسا، اگر این رنگ‌ها را با هم ترکیب کنی، می‌توانی یک اثر هنری واقعی بسازی! تصور کن که چطور این لباس می‌تواند بر روی صحنه بدرخشد و همه را مجذوب خود کند.

- نارسیسا، اگه این رنگا رو با هم ترک کنی، می‌تونی یه اثر هنری واقعی بسازی! تصور کن چطور این لباس می‌تونه روی صحنه بدرخشه و همه رو مجذوب خودش کنه!

نقل قول:
با صدای لرزانی گفتم:
– بلاتریکس، من... من نمی‌دانم چطور باید این کار را بکنم.



– نارسیسا، تو باید به خودت اعتماد کنی. هیچ‌کس نمی‌تواند تو را قضاوت کند مگر اینکه خودت این اجازه را به آن‌ها بدهی.

ما تو نوشته‌هامون کلا دو مدل اینتر زدن بیشتر نداریم یا "یک بار" یا "دو بار" اینتر. بیشتر از این تعداد اشتباهه و الان بین دو دیالوگی که باید با یه اینتر از هم جدا می‌شدن، سه بار اینتر زدی که اشتباهه. پس درستش اینه:

با صدای لرزانی گفتم:
- بلاتریکس، من... من نمی‌دونم چطور باید این کارو بکنم.
- نارسیسا، تو باید به خودت اعتماد کنی. هیچ‌کس نمی‌تونه تو رو قضاوت کنه مگه اینکه خودت این اجازه رو به اونا بدهی.

به جز این دو مورد، اشکال قابل توجه دیگه‌ای که قبلا بهت گفته نشده باشه ندارم. بنابراین چالش اولت تایید می‌شه.

و اما چالش دوم...

در مورد نوشتارت حرفم همونیه که بالاتر گفتم. چه در مورد نکات مثبت و چه منفی. یعنی توصیفات خیلی خوبی داری اما دیالوگات چون کتابی هستن کیفیت کارو پایین میارن.

چیزی که باعث می‌شه نتونم این چالشت رو تایید کنم اینه که ازت خواسته شده بود یه رول ادامه‌دار تو یه تاپیک ادامه‌دار بزنی. تاپیک ادامه‌دار رو درست انتخاب کردی، ولی رولی که نوشتی در ادامه‌ی داستان اون تاپیک و نفرات قبل از خودت نبود.

وقتی به یه تاپیک می‌ری که از نوع "رول ادامه‌داره"، به این معناس که یه نفر یه سوژه‌ای داده و نفرات بعد داستانی که نفرات قبل از خودش نوشتن رو ادامه می‌دن. این داستان توسط افراد مختلف اینقد ادامه داده می‌شه تا جایی که داستان به پایان برسه و یه سوژه جدید از نو شروع بشه. پس تو باید پست نفرات قبل از خودت رو بخونی (حالا یا از پست آغازین سوژه که بالاش حتما تیترِ "سوژه جدید" خورده، یا از پستی که بالاش نوشته شده "خلاصه")، در جریان داستان قرار بگیری و بعد خودت بخشی از این داستان رو با خلاقیت خودت جلو ببری و بنویسی.

الان سوژه تاپیک آکادمی هنر لندن طبق آخرین خلاصه‌ای که اینجا زده شده اینه که لرد از مرگخوارا خواسته فیلمی در ژانر وحشت بسازن و توی پست نفرِ آخرِ قبل از خودت، سوژه به جایی رسیده که لرد می‌خواد تمرین مرگخوارا رو ببینه اما اونا سعی دارن وقت بخرن و لردو بپیچونن. بنابراین تو باید همین ماجرا رو یک مقدار جلو ببری و بگی که در ادامه داستان چی می‌شه؟ در حالی که رولی که تو نوشتی ربطی به داستانی که تو اون تاپیک در جریانه نداره و کاملا در مورد یه موضوع دیگه نوشتی که با این که خوب نوشته بودی، اما چون در ادامه‌ی داستان نفرات قبل از خودت نیست درست نیست.

وقتی می‌خوای یه داستان مجزا از خودت خلق کنی و بنویسی، باید حتما تاپیک‌های "تک پستی" رو انتخاب کنی که همه انجمنا حداقل یکی از انواع این تاپیک‌های تک‌پستی رو دارن. تو تاپیک‌های تک‌پستی تو باید بدون توجه به داستان‌هایی که نفرات قبل از خودت نوشتن، از نو یه داستان رو شروع کنی و به اتمام برسونی. یعنی دقیقا همین کاری که الان کردی، ولی توی تاپیک اشتباهی انجام دادی.

برای تشخیص این که یه تاپیک ادامه‌داره یا تک‌پستی، کافیه به پست اول تاپیک مراجعه کنی یا نگاهی به رولای نفرات آخر بندازی. با یه نگاه متوجه می‌شی که آخرین نفرات داستان همدیگه رو ادامه دادن، یا هرکس به صورت مجزا داستان خودشو نوشته.

برای این چالش ازت یه رول ادامه‌دار تو یه تاپیک ادامه‌دار می‌خواستم که انجام نشده. پس چالش دومت رد می‌شه.


پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۳:۰۷:۲۰ جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳

اسلیترین

نارسیسا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۰ شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۰۸:۱۹ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳
از عمارت بلک
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموز سال‌بالایی
پیام: 31
آفلاین
سلام پرفسور! خسته نباشید. تمام سعی خودم دو کردم عیب و ایرادی نداشته باشه لینک پست هست امیدوارم مورد تایید باشه.



پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۲:۲۷:۲۴ جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳

اسلیترین

نارسیسا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۰ شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۰۸:۱۹ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳
از عمارت بلک
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموز سال‌بالایی
پیام: 31
آفلاین
من نارسیسا بلک هستم، دختر خانواده‌ای با تاریخچه‌ای پر از جادو و قدرت. از کودکی به من آموخته‌اند که باید به خانواده‌ام وفادار باشم و هرگز از اصول و ارزش‌های ما منحرف نشوم. اما در دل من، تضادهایی وجود دارد که هر روز بیشتر و بیشتر به آن‌ها فکر می‌کنم.

در محفل خانواده بلک، همیشه برتری و قدرت حرف اول را می‌زند. من به عنوان یک بلک، باید به تمام اصول و قوانین خانواده پایبند باشم. اما درونم، احساسات و ترس‌هایی دارم که نمی‌توانم آن‌ها را نادیده بگیرم. یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های من، ترس از قضاوت دیگران است. این ترس باعث می‌شود که نتوانم به راحتی خودم را ابراز کنم و همیشه در سایه دیگران زندگی کنم.

در یک روز عادی، در باغ بزرگ و زیبا خانه‌مان نشسته بودم و به گل‌های رنگارنگ نگاه می‌کردم. صدای خنده و شادی خواهرم، بلاتریکس، به گوشم می‌رسید. او همیشه با اعتماد به نفس و قدرت در مرکز توجه قرار می‌گرفت. من همواره در تلاش بودم تا به او نزدیک شوم، اما ترس از قضاوت و انتقاد او مانع می‌شد.

بلاتکریس با صدای بلندی گفت:

– نارسیسا، چرا همیشه در گوشه باغ نشسته‌ای؟ بیا و به ما ملحق شو!


– من... من فقط دارم به گل‌ها نگاه می‌کنم.

جواب دادم و سعی کردم صدایم را آرام نگه‌دارم. در دل می‌دانستم که این بهانه‌ای بیش نیست. ترس از اینکه مبادا به اندازه کافی خوب نباشم، همیشه مرا عقب نگه می‌داشت.

بلاتریکس با چشمانش به من نگاه کرد و گفت:

– تو باید یاد بگیری که خودت را نشان دهی. زندگی کوتاه‌تر از آن است که در سایه دیگران بمانی!

این جمله او در من طنین‌انداز شد. اما در عین حال، ترس از قضاوت و انتقاد خانواده‌ام، به ویژه از سوی بلاتریکس، مرا به عقب می‌کشید. من نمی‌خواستم که به عنوان یک فرد ضعیف شناخته شوم. اما آیا واقعاً می‌توانستم به خودم اجازه دهم که از این ترس رها شوم؟

در آن لحظه، احساس کردم که باید با ترس‌هایم روبرو شوم. اما چگونه می‌توانستم این کار را انجام دهم؟ آیا می‌توانستم به بلاتریکس بگویم که از او می‌ترسم؟ آیا می‌توانستم به او بگویم که می‌خواهم خودم را نشان دهم، اما نمی‌دانم چگونه؟

با صدای لرزانی گفتم:
– بلاتریکس، من... من نمی‌دانم چطور باید این کار را بکنم.



– نارسیسا، تو باید به خودت اعتماد کنی. هیچ‌کس نمی‌تواند تو را قضاوت کند مگر اینکه خودت این اجازه را به آن‌ها بدهی.

بلاتریکس با صداقت و قدرتی که همیشه در او بود، گفت. این کلمات در ذهنم چرخیدند. آیا واقعاً می‌توانستم به خودم اعتماد کنم؟ آیا می‌توانستم از این ترس رها شوم و به آنچه که هستم، افتخار کنم؟

در آن لحظه، تصمیم گرفتم که باید تغییر کنم. باید یاد بگیرم که خودم را نشان دهم، حتی اگر این به معنای مواجهه با ترس‌هایم باشد. من نارسیسا بلک هستم و باید یاد بگیرم که در دنیای جادوگری که در آن زندگی می‌کنم، صدای خودم را پیدا کنم.

ضعف ها: بی اعتمادی به خود،
نداشتن اعتماد به نفس، ترس از تصور دیگران



پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۲:۰۸:۲۸ شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 10
آفلاین
خانم ترزا مک‌کینز

هر دو چالشت رو خوندم.
خوب بودن.
تا فارغ‌التحصیل شدنت از هاگوارتز چیزی نمونده.
به نظر میرسه معجون‌ساز خوبی هستی.

چالش اول و چالش دوم تایید شدن.


پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۱۸:۲۱
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 157
آفلاین
اینم چالش دومم پروفسور!
امیدوارم راضی باشین! آخرش کاملا تو افق محو شدم.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

F-E-A-R has two meanings
"Forget Everything And Run"
"or "Face Everything And Rise
.The choice is yours


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۱۸:۲۱
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 157
آفلاین
چالش اول:

احتمالا تا حالا درباره تست mbti شنیدین. یا شایدم نه. خب این یه تست شخصیت شناسیه و توی دنیای ماگل ها خیلی معروفه. این تست آدم ها رو بر اساس ۴ ویژگی توی ۱۶ گروه قرار میده.
درون گرایی(I)/ برون گرایی(E)
حسی(S)/ شهودی(N)
منطقی(T)/ احساساتی(F)
و آخری رو دقیقا نمیدونم اسماشون چیه. یه چیزی تو مایه های قضاوت گرا و برنامه ریز. دقیق یادم نیست!

من یه ENFP ام. یعنی برونگرای شهودی احساسی ام که با تغییر شرایط راحت میتونم برنامم رو تغییر بدم.

یه مشکل بزرگی که من و افرادی مثل من داریم اینه که بقیه فکر میکنن ما هیچ وقت ناراحت نمیشیم! درسته که ما آدم های شوخ و پرانرژی هستیم ولی دلیل نمیشه که هیچ وقت ناراحت نشیم. مسئله اینه که شما هیچ وقت ناراحتی ما رو نمیبینین! مسئله اینه که ما هیچ وقت ناراحتیمون رو به شما نشون نمیدیم!

هر کس دلایل مختلفی برای این کار داره. دلایلی مثل این که نمیخوام بقیه ناراحت بشن و... ولی من... من به دلیل دیگه ای ناراحتیمو نشون نمیدم. من...

************


اون روز آخرین امتحانم رو داده بودم. به زودی امسال هم تموم میشد و میتونستم برگردم پیش پدرم! پدر برام جغد فرستاده بود و گفته بود که یه سفر عالی ترتیب داده تا با هم بریم ژاپن! همیشه دوست داشتم به کشور های دیگه سفر کنم. دیدن فرهنگ های مختلف همیشه برام جذاب بوده! دلم خیلی برای پدرم هم تنگ شده بود. تعطیلات کریسمس رو هم نتونستم برگردم چون پدر سفر کاری داشت. پدرم سرش خیلی شلوغه. اون موقع ها که هنوز نیومده بودم هاگوارتز هم خیلی کم میدیدمش ولی حالا قرار بود یک ماه کامل پیش من باشه و با هم ژاپن رو بگردیم!

بعد از امتحان با بچه ها به سمت سالن عمومی راه افتادیم. همه داشتن درباره برنامه تابستونشون حرف میزدن. من هم خیلی از برنامه سفر با پدرم خوشحال بودم.
- بچه ها شما تابستون چیکار میکنین؟ جیمز؟
- خب من بابام کاراگاهه و درگیره ولی قراره با مامان و لیلی و آلبوس بریم پناهگاه. همه عمو هام تابستون با خانوادشون میان اونجا. خیلی خوش میگذره! تو چی سامر تو چیکار میکنی؟

سامر لبخند برزگی زد.
- ما قراره بریم مصر. میخوایم بریم اهرام مصر رو ببینیم. توی اهرام کلی جادو ها و نفرین های باستانی هست!

سامر تقریبا داشت از ذوق بالا پایین میپرید. کیو داشت به سامر نگاه میکرد و چشم هاش برق میزد.
- من هنوز برنامم معلوم نیست.

دست سامر رو گرفت.
- بیا بریم تو محوطه یه دوری بزنیم.

سامر معلوم بود از پیشنهاد کوئنتین خوشش اومده.
- باشه بریم! بچه ها شما نمیاین؟

من و جیمز نگاهی به هم کردیم. به نظر میومد کیو میخواد با سامر تنها باشه. گفتم:
- نه ممنون من باید برم وسایلم رو جمع کنم.
- آم ... آره آره منم باید وسایلم رو جمع کنم.

سامر و کیو رفتن و ما هم راهمون رو به سمت سالن عمومی ادامه دادیم. جیمز گفت:
- برنامه تو برای تابستون چیه ترزا؟
- من قراره با پدرم برم سفر. خیلی وقته ندیدمش. چند وقت پیش جغد فرستاد برام...

به تابلوی بانوی چاق رسیدیم.
- ماهگوساله!

در باز شد. جیمز رفت تو و منم پشت سرش رفتم.
- آره دیگه تو نامش گفته بود قراره با هم یه ماه بریم ژاپن. خیلی خوبه که بعد مدت ها پدرم رو میبینم.
- دنیای ماگل ها واقعا حوصله سر بره. چطوری میتونن بدون جادو زندگی کنن؟ حتما دیدن پدرت خیلی برات خوشحال کنندس ولی تا وقتی با اونی نمیتونی بری بخش های جادویی دنیا رو ببینی. با اون توی دنیایی هستی که متعلق بهش نیستی! تو متعلق به دنیای جادویی! واقعا متاسفم که مجبوری تابستونتو بدون جادو بگذرونی!

حرف های جیمز خیلی برام عجیب بود. هیچ وقت ندیده بودم درباره ماگل ها اینطوری حرف بزنه. شاید تمام این مدت اشتباه دربارش فکر میکردم. شاید اونم مثل خیلیای دیگه یه اصیل زاده نژاد پرست بود. تو اون موقعیت فقط میخواستم ازش دور بشم.
- من میرم وسایلم رو جمع کنم.
- باشه. میبینمت!

سریع رفتم به اتاقم. در چمدونم رو باز کردم ول محتویاتش رو ریختم رو تخت. اعصابم به هم ریخته بود. لای لباس هام یه پارچه براق نقره ای دیدم. شنل نامرئی جیمز بود. هنوز بهش پس نداده بودم. شنل رو روی سرم کشیدم و زدم بیرون. آروم از در بیرون رفتم و به سمت درخت کنار دریاچه رفتم. وقتی رسیدم شنل رو در آوردم و نشستم. پاهامو توی بغلم جمع کردم و اشک هام جاری شد.

- چرا اینجوری گفت. حالا باید چیکارکنم؟ یعنی واقعا همچین آدمیه؟

چند تا نفس عمیق کشیدم. به دریاچه خیره شدم. آفتاب داشت غروب میکرد و انگار گرد طلایی روی آب دریاچه میپاشید.

- ترزا! ترزا!

برگشتم. گابریل داشت دوان دوان به سمتم میومد و دست تکون میداد. اشک هامو از روی صورتم پاک کردم و لبخند زدم.
- گابریل! چه خبرا؟ خیلی وقته ندیدمت!
- آره درگیر امتحانا بودم. صبر کن ببینم! گریه کردی؟ چی شده؟ حالت خوبه؟

سرمو تکون دادم.
- اوهوم خوبم.

گابریل نشست و به دریاچه خیره شد.
- غروب آفتاب خیلی قشنگه! هر وقت فرصت داشته باشم میام غروب رو اینجا تماشا میکنم.

کنارش نشستم و منم به افق صورتی رنگ خیره شدم.
- اوهوم خیلی قشنگه!
- ترزا میدونی که میتونی باهام حرف بزنی. هرچی بخوای بگی من میشنوم.

زمان توی سکوت میگدشت. بالاخره تصمیم گرفتم قضیه رو برای گابریل تعریف کنم. وقتی همه چی رو براش تعریف کردم گفت:
- خب چرا باهاش حرف نمیزنی؟ بهش بگو که از این حرفش ناراحت شدی.
- راستش میدونی چیه من هیچ وقت ناراحتیمو به کسی نمیگم. همه آدمو قضاوت میکنن. هیچ کس نیست که بدون قضاوت به حرف هات گوش بده و احساست رو بپذیره. برای چی وقتی میدونم قراره قضاوت بشم این کار رو بکنم؟
- تا حالا با جیمز حرف زدی؟
- نه...
- فکر نمیکنی بهتر باشه حداقل یه بار امتحانش کنی؟ آدم ها با هم فرق دارن. میتونی بهش یه فرصت بدی قبل از این که قضاوتش کنی!
- نمیدونم! شاید!

گابریل دیگه حرفی نزد. در سکوت کنار هم غروب رو تماشا کردیم. بعد به سمت سرسرا راه افتادیم. گابریل برخلاف همیشه ساکت بود و هیچی نمیگفت. انگار داشت بهم فرصت فکر کردن میداد. حتی با این که در سکوت میرفتیم حضورش در کنارم حس خوبی داشت. توی سرسرا از هم جدا شدیم و من به سمت سالن عمومی برگشتم. تصمیم گرفتم به جیمز یه فرصت بدم!

وارد سالن که شدم جیمز و سامر و کیو به سمتم اومدن. جیمز خیلی آشفته و سراسیمه بود.
- کجا بودی؟ همه جا رو دنبالت گشتیم!
- باید باهات حرف بزنم.

رفتم و با جیمز صحبت کردم. واکنشش خوب بود. گفت میخواسته شوخی کنه و فکر نمیکرده ناراحت بشه. خوشحالم که بهش این فرصت رو دادم که منو بفهمه.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

F-E-A-R has two meanings
"Forget Everything And Run"
"or "Face Everything And Rise
.The choice is yours


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۲ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۲:۰۸:۲۸ شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 10
آفلاین
آقای بلک!

اشتباهات قبلی رو دوباره تکرار نکردید و این خوبه.

اینکه به نوعی از طرف سوم شخص راوی ماجرا بودید جالبه. خودتون رو خیلی آرام وارد سوژه کردید و همون طوری هم از سوژه خارج شدید، این خوبه. همانطور که قبلا بهتون گفتم.

نقل قول:
او برای بار دوم، بعد از اینکه توسط پروفسور اسنیپ، بخاطر ناقص بودن مواد معجونش سرزنش شده بود، به قصد پیدا کردن باقی مواد، راهی سفر شده بود.


اینجا گذاشتن کاما دوم و سوم اصلا نیازی نبوده. نقطه رو هم در پایان جمله فراموش کردید.

نقل قول:
از فیلمی کمدی/اکشن

اینجا هم نیازی نبود که بین کمدی و اکشن از علائم نگارشی استفاده کنید. فقط کافیه که از " و " استفاده بشه.


چالش دومت هم تایید میشه و کارت در این کلاس به پایان می رسه.


پیش از شرکت در کلاس معجون‌سازی حتماً پست تدریس را به طور کامل و دقیق مطالعه کنید.


پاسخ به: كلاس معجون‌سازی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

سیگنس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۸:۳۸:۵۶
از خاستگاه شرارت
گروه:
اسلیترین
مرگخوار
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 131
آفلاین
ممنونم از نقد و نظر صادقانه، این چالش یکم برای من سخته، اما خب بفرمایید


تصویر کوچک شده

Let the game begin







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.