پاسخ به: ارتش وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: سهشنبه 23 بهمن 1403 08:52
تاریخ عضویت: 1398/06/21
تولد نقش: 1398/06/25
آخرین ورود: امروز ساعت 15:56
از: خونِ جوانان محفل لاله دمیده...
خلاصه:
زمان تغییر فرا رسیده است! ارتش تاریکی، در تلاشی برای به قدرت رساندن یکی از قدرتمندترین جادوگران تاریک تمام دوران، یعنی گلرت گریندلوالد، به وزارت سحر و جادو حمله کرده است. پس از ایجاد وحشت و ویرانی در لندن و تخریب نقاط مهم شهر، اکنون نبرد اصلی به داخل وزارتخانه کشیده شده است.
ارتش سفید، با استفاده از آشنایی دقیق با ساختار وزارتخانه، نقشهای طرح کرده تا ارتش تاریکی را به درون ساختمان بکشاند و درگیری را در فضایی کنترلشدهتر ادامه دهد. این نقشه، اکنون به تشدید ویرانی منجر شده و جنگ در هر گوشهی ساختمان شعلهور شده است. در میان این نبردها، سیریوس بلک، پس از گاز گرفته شدن توسط فنریر گریبک، تبدیل به یک گرگینه شده است و با همراهی ریموس لوپین گرگینه شده، مغشول دریدن و کشتن اعضای ارتش تاریکی است. همزمان، مرگخواران اطلاعاتی مخفی را فاش کردهاند که نشان میدهد فردی به نام سایمون دامبلدور وجود دارد.
گلرت گریندلوالد پس از شناسایی مکان سایمون، او را در مقابل چشمان آلبوس دامبلدور از میان میبرد تا پس از کشته شدن خواهر آلبوس، او را بیش از هر زمان آسیب پذیرتر کرده باشد. حالا نبرد در وزارتخانه همچنان ادامه دارد و پس از پاک شدن مه سرخ رنگ توهمزای ملانی توسط آلبوس دامبلدور، هردو ارتش مجددا مشغول مبارزه شده اند...
تلفات جنگ تاکنون: آریانا دامبلدور، هیزل استیکنی، نیکلاس فلامل، سایمون دامبلدور، ملانی استانفورد
عصای مرلین بر: لرد ولدمورت (بازنگشته)، آلبوس دامبلدور (با استفاده معجون بازگشته به سوژه)
---------------------------------
پس از پاکسازی مه سرخ رنگ توهم زا توسط آلبوس دامبلدور، نور خورشید که درحال طلوع کردن بود خودنمایی کرد و از میان پنجرههای وزارتخانه، به اجساد بیجان هردو ارتش تابید. نبرد خیلی فرسایشی شده بود. گویی که هردو ارتش، سالها مشغول نبرد با یکدیگر بودند و جانی برایشان نمانده بود تا نبرد را ادامه دهند. به هرحال جادوگران بیشتر از جنس انسانها هستند تا خدایان و انسانها نیز شکننده، آسیب پذیر و محدود هستند.
رنگ از رخسار اعضای هردو جبهه پریده بود. صرفا چیزی به کلام نمیآوردند تا طرف مقابلشان متوجه خستگی آنها نشود و عنان کار را به دست گیرد، مگرنه خستگی تک تک استخوانهای بدنشان را لمس کرده بود. هیچکس از این قاعده مستثنی نبود. چه دامبلدور باشی، چه سالازار و چه هرکس دیگر، سرانجام طعم خستگی را خواهی کشید. تنها تفاوت در این میاد در میزان استقامت و پایداری بود.
حتی هیچکدام از اعضای دوجبهه فرصت سوگواری و خداحافظی با دوستان از دست رفتهشان را هم پیدا نکرده بودند. زخم روی زخم بود که جانهایشان مینشست و امان هیچ کار دیگری را نمیداد.
پس از طلوع خورشید، پانمدی و مهتابی هردو بیجان و نیمه هوشیار گوشهای افتاده بودند و به شکل انسانیشان بازگشته بودند. هیچکدامشان از اتفاقات شب گذشته چیزی در خاطر نداشتند. مگر صحنههایی بسیار محو و ناشفاف. مهتابی تکانی به خودش میدهد و پانمدی را صدا میزند:
- سیریوس! حالت خوبه؟ میدونی الان کجایی دوست من؟
پانمدی کمی بعد نسبتا هوشیار میشود و پاسخ مهتابی را میدهد:
- از حالم نپرس ولی میدونم کجام. در میانه آتش و خون!
در همین حال آلنیس به تازگی از چاقویی که در درون بدنش فرو رفته بود، شفا یافته بود. گرچه که او گرگی به مراتب آب دیدهتر از این حرفها بود و یک چاقو هرگز نمیتوانست او را از پای در بیاورد. گابریل شتابان به سمت آلنیس رفت و چشمانی معصوم و نگران به او نگاه میکرد:
- حالت خوبه آلنیس؟
- اوه گب عزیز! معلومه که خوبم. بنظر میرسه الستور داره با پانمدی صحبت میکنه. میشه صداش بزنی تا ببینیم چکار باید بکنیم؟
پس شتابان رفت تا الستور را صدا بزند. الستور تا پیش از خودش را به پانمدی و مهتابی رسانده بود تا از وضعیت آنان مطمئن شود. سایهاش هرسه تای آنان را پوشش میداد تا مبادا آسیبی بهشان نرسد. پانمدی که شکل انسانی خود را سرانجام بدست آورده بود، تقاضای مهمی را الستور میکند که یکی از مهمترین نقشههای او برای این نبرد بود:
- ال! وقتشه دیوانه ساز هارو آزاد کنیم و به اینجا بیاریم. نوبت به این رسیده تا دوستانمون در ارتش تاریکی بالاخره طعم بوسه دیوانهساز هارو احساس کنن!ال خنده شیطنت آمیزی برروی لبانش نشست و سپس به همراه گابریل به سمت آلنیس رفت...
ویرایش شده توسط سیریوس بلک در 1403/11/23 9:01:06
We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are