- در این برحه(هه؟ جادوکاری تو سرت بخوره؟!) ی حساس کنونی حقیقتا دو تا سوال اساسی برای نگارنده مطرح بود که هیچ ربطی به شما خوانندههای گل پای لپ تاپ, تبلت, گوشی, اپ جغدی و ایناتون نداره اما مرلین وکیلی (که من و این بچه قرتی بیناموس و تیمامون رو یه لنگه پا و در پناه تنبون خال خالیش دم در فدراسیون رها کرده) باید بدونین که سوال اول اینه یه چیزی تو این مایه هاست که این داستانی که شروع شده چه دخلی به روایت فتح محفل داشت که بندهی حقیر هم آخر از طریق پروفایل پیدا کردم و چنان بازتابی داشت که آدم دلش میخواست پستای جادوگران seen خور و تعداد دفعات نمایش داشتن!
که این قضیه ما رو میرسونه به سوال دوم که مرلین وکیلی (که من و این بچه قرتی بیناموس و تیمامون رو یه لنگه پا و در پناه تنبون خال خالیش دم در فدراسیون رها کرده) چرا انقدر سر و دست میشکنین داستان رو بعد ما ادامه بدین که ما دوباره برگردیم سر سوال اول که ساختار سوالی نداره؟
- یه نفس بگیر وسطش خب .. تموم شد؟
-
- په اون لامصبو پس بده!
جیمز چکششو که از پست قبلی با خودش آورده بود و این وسط نفهمیده بود کی تدی کش رفته بود, ازش پس گرفت و ردش کرد رفت.
- خب.. حالا بیا ببینیم چه خاکی تو سر ویولت بریزیم؟
- خاک پای مادرم!
-
..تو رو ارواح مادرت تمرکز کن تدی... تمرکز کن!
تدی تمرکز کرد... خیلی تمرکز کرد... در واقع بعد ضرباتی که "خاک-۲-سر-من" گویان به سرش خورده بود, تمرکز کار آسونی نبود ولی دقت کنین کلا تدی از اول این ماجرا هم حالش خیلی خوب نبود.
- هوووم.. متوجه یه نکته ی خیلی عمیقی شدم جیمز!
- ایول... قطعه ی گمشدهی مدارک.. راز ننگ روونا... بگو.. بگووووووو!
- که اون دیالوگ اولم طولانیترین دیالوگم از اول عضویتم بود!
- (چیزی فی مابین
و
.. یعنی کلا ببینین این بچه چی کشیده که دیگه کاملا از ایفای نقشش خارج شده و تدی رو وسط رول جلوی چشم کس و ناکس داره میزنه و بعد از عذاب وجدان و :دابی بد: خودشو میزنه.. طفلک!)
- فلاش بک نقل قول:
- چیزایی هست که شما نمیدونین ولی من میدونم... بذار نشونت بدم!
- پایان فلاش بک- الان این چی بود این وسط؟
- همین تمرکز و قطعه ی گمشده که گفتی دیگه.. قول میدم جاده خاکی نزنم. از این به بعد تدی خوبی باشم, شبا مسواک بزنم, پشت گوشامو تمیز کنم و دیگه جدی خودمونیم... گند ژانگولرو در آوردیم!
- موافقم! خو حالا چی از این فلاش بکه دستگیرت شد؟
- که اون چش سفید با اون بیناموس کجا رفته!
تدی و جیمز رفتن اونجا ... همونجا که دفتر آدرس داده بود دیگه.
از پشت در اونجا صدای کرکر خنده خیلی زشت و زننده میومد یه جوری که خون غیرت محفلی جیمز جوشید و با یه لگد درو آورد پایین و پرید تو.
ویولت بالای پاتیل خیلی بزرگی ایستاده بود, با یه قاشق ولدک رو هم میزد و ولدک هم قلقلکش میومد و میخندید و ویولت هم خندهش میگرفت.
- ارباااابب... فدای خندهتون! میخندین این معجونه خراب میشه. بذارین وردو بگم دیگه.. استخوان پدر... گوشت نوکر... دهه... نخندین اربا... وات دِ کاف! پاتر؟
- لوپین؟
- ویو...لِت؟
- ویولت کجا بود؟ ارباب این ردا رو بگیرین چشم نامحرم بهتون نیفته..من هکتور دگورث گرنجرم!
والا اگه شما گیج شدین, باور کنین ما خیلی خیلی وقته گیج شدیم.. الان خدمتتون عرض میکنم چرا!
- بله ما تائید میکنیم! شما سوپتونو میدین ویولت بپزه که ما معجون بازگشت شکوهمندمون رو بدیم اون بپزه؟
حقیقتا ولدک به نکته ی خوبی اشاره کرده بود. تدی متفکرانه گفت:
- نه خب... په چرا خودشو شکل ویولت کرده؟
جیمز هم تند تند سرشو تکون داد که یعنی این سوال منم هست.
- اینو میگی؟
من و ویولت و ریگولوس از زندان که در رفتیم شکل هم شدیم .. اتحاد و تیم و این مزخرفات! عین شما دو تا که ... همم...نصفتون یه شکله, نصفتون یه شکل دیگه.
- این خو آواتارمونه... نقاشی تدیه!
- خو اینم آواتار ماست! یه عمره ملت شما دو تا رو با هم قاطی کردن مشکلی نبود, حالا همه یهو گیج شدن. کیش ... کیش (افکت بیرون انداختن!) برین رد کارتون, ارباب ته گرفت.
تدی و جیمز که کاملا قانع شده بودند, سرشون رو انداختن پایین, به اصرار قبل از رفتن با ولدمورت روبوسی کردن و معذرت خواستن مزاحمشون شدن و رد کارشون رفتن جای دیگه دنبال ویولت بگردن.