- بدو ببینم!
بلا بر پشت تام که سرخود پشت لپ تاپ نشسته بود کوبید و مثل رودولف دوباره او را روی زمین پرت کرد و خودش جای تام نشست. روی پیام شخصی درخشان که چشمک میزد کلیک کرد و پیام ایوای ناظر برایشان باز شد.
سلام!
اول یه آفرین بگم که انقدر زود تو نقشتون فرو رفتین. قطعا توی سایت آینده درخشانی دارین! اصلا اون جدی نوشتن و اینکه هرکاری کنم از چشم خودم دیدم خیلی عالی بود! آفرین! درمورد تغییر شناسه هم من متاسفانه نمیتونم کاری بکنم. من ناظرم، باید برای تغییر شناسه از مدیرای سایت کمک بگیرین. البته اگه کمکی خواستین منم باز هستم. کمکتون میکنم!
موفق باشید! یکی از آن پشت، در میان جمعیت مرگخواران با نگاه خیره اش ایوای مرگخوار را ذوب کرد. هیچکس برای مدتی حرفی نزد و پس چنددقیقه که گویا بهترین موقع برای تک خوانی جیرجیرک پشت پنجره بود بلا شروع به حرف زدن کرد.
-نقش بازی کردن؟
-بذار یه سوال مهمتر بپرسم. مدیر؟ مدیر از کجا پیدا کنیم؟
ولی بلا نقش بازی کردن را ول نمیکرد.
-فکر میکرد ما داریم نقش بازی میکنیم؟
و واضح بود که مرگخواران نمیخواستند دعوای بلا و کسی که نمیشناختند را ببینند، فعلا سر این گیج شده بودند که مدیر از کجا پیدا کنند. همه گیج به همدیگر نگاه کردند. آنها در گشت و گذار در سایت مدیری ندیدند، همه شان ناظر بودند. از منظره. ناظرهای خوش منظره.
-کسی میدونه چطوری مدیر پیدا کنیم؟
-امم... من یه ایده ای دارم.
جمعیت همانند فیلم های اکشن به دو قسمت تقسیم شد و مرگخواران پیتر را دیدند که عینک دودی زده است و موز میخورد. و اگر راستش را بخواهید، زیاد به هم نمی آمدند و همین باعث شد از بین جمعیت کاغذ مچاله ای به سر پیتر بخورد و عینکش بیفتد.
-چه ایده ای؟
-فضا بدین. میتونم پیداشون کنم. سایت یه چیزی داره به اسم چت باکس. اگه بتونیم وارد بشیم...
پیتر بدون اینکه ادامه حرفش را بگوید روی صندلی نشست و سیب روبان دارش را بوس کرد و روی میز گذاشت، شروع کرد به وارد شدن به چت باکس و پس از چنددقیقه پیروزمندانه گفت:
-وارد شدم!
و ادامه داد:
-اینجا میتونیم با اعضای دیگه حرف بزنیم. ازشون میپرسیم مدیرا کیان.
ولی خون او هم رنگین تر از بقیه ی مرگخوارها نبود، بلا او را هم روی زمین پرت کرد و روی صندلی نشست و شروع به تایپ کرد.
مدیر میخوایم. مدیرا کجان؟ زود باشین بگین. حداقل به یه دردی بخورین.و آن را فرستاد. پیام های جواب کم کم پدیدار شدند و بیشترشان چیزی به جز خنده نبود. اینکه میگفتند که چقدر خوب در نقشش فرو رفته یا حتی شوخی میکردند و این دفعه بار دومی بود که حرف زدن بلا را فرو رفتن در نقش میدانستند و واضح بود مرگخواران دیگر نمیتوانستند جلوی بلا را بگیرند و گذاشتند که او هر حرفی میخواست بنویسد و بفرستد.
وقتی چت باکس را بستند فهمیده بودند که از کجا میشود مدیران را پیدا کرد، از بخشی به اسم سایت جادوگران و بخش مدیران.
ولی قبل از اینکه به دنبال مدیران سایت بروند فهمیدند که پیام های خصوصیشان باز هم میدرخشد و چشمک میزند. روی آن کلیک کردند و پیامی که برایشان آمده بود را خواندند.
هی تازه وارد! خیلی بامزه ای. قشنگ ایفای نقش میکنی. منم تازه واردم، میای با هم دوست بشیم و دوئل کنیم؟ فکر نمیکنم بتونی توی دوئل کردن از من ببری.