از آنجا که ما هنوز در دوران امتحانات به سر می بریم ، نظرم رو با پیامی از کتاب دینی مون شروع می کنم : کسانی از مرگ می ترسند که سرای آخرت خود را خراب کرده و دنیای خود را آباد کرده اند ، در دنیا به شهوت ها و هوسها پرداخته اند و توشه ای برای آخرت نفرستاده اند
پس مرگ لزوما بد نیست که بدتر داشته باشه .بنابراین سوال اصولا مشکل دارد -نیومده ایراد گیری شروع شد!-اما حالا ما هم افتخار میدیم و نظر میدیم-!-
توی کتاب رولینگ اشاره کرده که بوسه دیوانه ساز که باعث خروج روح از بدن می شه از مرگ بدتره . چون آدم رو تبدیل به یه پوسته تو خالی می کنه -آره؟-اما به نظر من بدتر از مردن،دیدن مرگ یه عزیز ، زندانی شدن و تخریب شخصیت توسط دیگرانه جلوی یه مشت آدم غریبه ست . آدم اون لحظه می خواد بمیره و از اون درد رهایی پیدا کنه .

به نظر من بوسه ی دیوانه ساز بدتر از مرگه.چون طرف دیوانه می شه و مرگ بهتر از دیوانه شدنه.

به نظر من بوسه ی دیوانه ساز بدتر از مرگه.چون طرف دیوانه می شه و مرگ بهتر از دیوانه شدنه.

بد تر از مرگ ؟ بدتر از مرگ کلمه ی هولناک شکستن وجود دارد ! جلوی کسانی که دوستشان داری و خیلی به تو اطمینان دارند و خیلی رویت حساب می کنند بشکنی ! شکستن جلوی دیگران از دست دادن غرور به اندازه یعنی یاس و ناامیدی که بد ترین چیز زندگیست

هدویک نوشته :
نقل قول:

زندگی بدون عشق ...کی گفته بدون عشق نمی توان زیست ؟ نتیجه ی زندگی بدون عشق یاس و ناامیدی و تیرگیست که این بر می گردد به حرف اون دوستمون که می گوید زندگی با یاس از مرگ هم بدتر است


کینگزلی نوشته :
نقل قول:

درسته اگر مرگ را بپزیریم دیگر مردن هیچ گاه سخت نیست ولی شکنچه شدن همان حکم مرگ را دارد! زیرا درد و شکست غروری را به همراه دارد که .....


پرنل فلامل نوشته :

نقل قول:

زندگی بدون روح خیلی سخت است مثله کتاب های درن شان که روح در قلمرو ی شیطانی شکنجه شود و جسم خود را ببیند که زنده است ولی هیچ توانایی و اراده ای ندارد و حتی زندگی بدون امید یعنی همون یاس در زندان ازکابان بد تر از مرگ است


با تشکر

هرمیون گرنجر

يه چيز ديگه هم هست كه خيلي بدتر از مردنه و اون هم زندگي بدون عشقه. كه من بهش اشاره نكرده بودم.
بله. من با نوربرتا هم موافقم. وقتي كسي شكنجه ميشه هم خيلي بده.

تو کتاب سوم گفته می شه که خارج شدن روح از بدن بد تر از مرگ هستش. بوسه ی دیوانه سازها روحو از بدن خارج می کنه و فقط ما جسم داریم و از همه چیزم بدتره.

پس بوسه ی دیوونه ساز (خارج شدن روح از بدن) از مرگ خیلی خیلی بدتره و اصلا قابل مقایسه با مرگ نیست.

به نظر من مرگ يه چيز كاملا طبيعيه. براي هركسي پيش مياد و دست كسي هم نيست. تازه مرگ خيلي هم چيز بدي نيست.
اما مهم چه طور مردن است. بد مردن خيلي بده. اگه كسي آدم بدي باشه و بميره و بعد از مرگش همه ازش بد بگن خيلي خيلي بدتر از خود مرگه.

مرگ خيلي خيلي هم بد نيست ديگه شتري يه كه در خونه ي همه
مي خوابه
از مرگ بدتر چيز هاي زيادي وجود داره مثلا مامان باباي نويل كه انقدر شكنجه دادنشون كه ديوانه شدند خب هر كي باشه مرگ رو
ترجيح مي ده.

من فکر میکنم مرگ هم خوبه هم بد.بستگی به کسی داره که قراره بمیره.ولی اگه مرگ رو بد بگیریم خیلی چیزا هست که از مرگ بدتره.اگه بخوایم مربوط به کتاب هری پاتر باشه،بوسه دیوانه ساز(زندگی بدون روح) و حبس ابد در آزکابان(زندگی بدون عشق و امید).

بد تر از مرگ اينه كه تو رول ها جلوي ققنوسي ها ضايع بشيم.حتي فكرشم منو آزار مي ده