هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۷ دوشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
معمولا دو پست با هم نقد نمی شه. ولی اینا پست دوئل هستن و احتمالا می خوایین اشکالاشونو بدونین. اینو برای آیندگاه تکرار کردیم که نیان سه تا سه تا درخواست نقد بدن.

بررسی پست شماره 243 باشگاه دوئل گلرت پرود فوت:


نقل قول:
قلعه ی سیاه نورمنگارد در دنیای جادوگری به جواهری نفرین شده می مانست. دیوار های سیاه رنگش، آسمان را شکاف می دادند و دروازه ی عظیمش لرزه بر تن جادوگران و ساحره ها می انداخت. برای بیش از پنجاه سال مادر ها برای فرزندانشان تعریف می کردند که سفر به این قلعه، یک ماجراجویی بدون بازگشت است. مادرها، از مادرانشان شنیده بودند که در دوران وحشت، گلرت گریندل والد، جادوگر سیاه بزرگ، موجوداتی مخوف چون شیردال ها را برای محافظت از آن قلعه گمارده بود؛ و برخی مادرها تا آنجا پیش می رفتند که: "گریندل والد در دوران قدرتش، شیردال های قلعه را با گوشت جادوگران شکست خورده تغذیه می کرد."

در تمامی اعصار، مردم عادی علاقه ی خاصی به ساختن داستان های عجیب و غریب داشته اند و پس از مدتی، خود نیز داستان های خود را یک حقیقت غیر قابل انکار می پندارند. این داستان ها معمولا با یک جمله ی ساده آغاز شده و هر شخص جمله ای به آن می افزاید تا به طوماری بدل شود. طوماری از خیال پردازی خالص!

توضیحتون درباره قلعه خیلی زیاد بود. حداقل برای شروع خیلی زیاد بود. اول پست جاییه که باید خواننده رو جذب کنین. باید هیجان زده اش کنین. دو سه جمله درباره قلعه بد نبود...ولی بیشترش خسته کننده اس. مخصوصا چون این قلعه جاییه که خواننده حس خاصی بهش نداره. اینجا هاگوارتز یا محل آشنای دیگه ای نیست.جمله ها و توصیفاتتون قشنگ بودن. کاری که می تونستین انجام بدین این بود که این جمله ها و توصیف ها رو در کل پستتتون پخش کنین. خواننده رو کمی آروم تر با قلعه آشنا کنین.


نقل قول:
سکوتِ مطلق بود و پرودفوتِ جوان بر روی صندلی اش مشغول مطالعه بود. کتابی نچندان قطور و به رنگ سیاه به دست داشت. او تا کنون چند بار این کتاب را مطالعه کرده بود... کتاب "رازهای تاریک ترین جادو"! گلرت عاشق مطالعه بود. بر روی میز کناری، کتاب "شیطانی ترین جادو" بر روی چند کتاب در مورد جادوی صورتی قرار داشت و ان اتاق مملو از کتاب های گوناگون بود.

به نظر من پستتون اگه با این پاراگراف شروع می شد بهتر بود. این قسمت جذب کننده تره. ولی اینجا هم همون "زیاد بودن" به چشم می خوره. کتاب...مطالعه...کتاب! به موارد یکسان زیاد اشاره کردین. خواننده زده می شه.


نقل قول:
گلرت پس از قفل کردن اتاق مطالعه، به اتاق پذیرایی برای خوش آمدگویی به جادوگر بزرگ رفت.

جمله معنیشو می رسونه...ولی نه به زیبایی!
و در رول های جدی زیبایی به اندازه رسوندن معنی و شاید حتی بیشتر از اون مهمه.

گلرت پس از قفل کردن اتاق مطالعه، برای خوش آمد گویی به جادوگر بزرگ، به اتاق پذیرایی رفت.
به نظر من اینجوری بهتره.


نقل قول:
اما زمانی که آلبوس دامبلدور را دید بر جایش خشک شد. دست راست جادوگر بزرگ، سیاه شده و مرده بود. گلرت بدون توجه به آداب و رسوم رسمی به سرعت عرض اتاق را طی کرده و خود را به دامبلدور رساند.

صحنه عجیبیه...گلرت سر جاش خشک می شه. ولی خواننده خشک نمی شه. چون بهش اجازه خشک شدن(تعجب کردن) ندادین. اون حس تعجب و مکث رو می تونستین با یه فاصله خیلی بهتر منتقل کنین:

اما زمانی که آلبوس دامبلدور را دید بر جایش خشک شد!
دست راست جادوگر بزرگ، سیاه شده و مرده بود!
گلرت بدون توجه به آداب و رسوم رسمی به سرعت عرض اتاق را طی کرده و خود را به دامبلدور رساند.


شاید فکر کنین که اینجوری سر خط رفتن جالب نباشه...ولی لازمه. حس و حال صحنه رو فقط به این شکل می تونین برسونین.


نقل قول:
لباس هایش را که پوشید، به بالاترین نقطه ی قلعه رفت. در آنجا کسی بود که میخواست برای آخرین بار ملاقات کند. جوان شیک پوش از پشت میله های سلولِ مرتفع ترین زندان به درون سلول نگاه کرد. چهره ی پسرک ماتم زده بود. پدربزرگش را می دید که به چشمان او خیره شده است. اشک در چشمان قهوه ای رنگ پسر جمع شد. ظرف غذا را از زیر در عبور داد و به صورت نحیف پدربزرگش خیره شد. دو گلرت برای مدتی طولانی بدون گفتن جمله ای به یکدیگر نگریستند.

این قسمت خیلی زیبا بود. مخصوصا جمله ای که با "دوگلرت" شروع کردین واقعا خوب بود.


پستتون پایان زیبایی داشت...ولی این قسمت نتونسته نجات دهنده بقیه رول باشه. توضیحاتتون کمی طولانیه. سوژه به هیجان بیشتری احتیاج داره. کمی پستی و بلندی...کمی هیجان...کمی غافلگیری! فرقی نمی کنه درباره احساسات باشه یا صحنه ها یا خود داستان. مثلا فرض کنیم دامبلدور در کنار درخواست از گلرت برای عضویت ازش درباره سرنوشت پدربزرگش سوال می کرد. برای این که سالها بود دنبالش می گشت. شاید مثلا برای راضی کردنش برای پیوستن به محفل. و خواننده شما در پایان پستتون در بالاترین نقطه قلعه با گلرت مواجه و غافلگیر می شد.

________________

بررسی پست شماره 254 باشگاه دوئل، گلرت پرودفوت:


نقل قول:
صدها جادوگر، چوب جادو به دست، آماده ی نبرد تا پای جان، در دالانی گرد یکدیگر آمده بودند. از گوشه و کنار دالان، جایی که بوی نا می داد و موش ها و سوسک ها وول می خوردند، کودکان این خاندان های باقی مانده ی جادویی مشغول تماشای این صحنه ی غرور آفرین بودند. آن ها به قهرمانان خود افتخار می کردند.

اینجا بر خلاف پست بالا خیلی ناگهانی پریدین وسط ماجرا! سرعت کم خواننده رو خسته می کنه و سرعت زیاد میترسوندش!
یه تعادلی باید برقرار کنین. گرچه کلا به نظرم جمله اول برای یک شروع خوب نیست، ولی اینجا باز همون فاصله می تونست کمکتون کنه:
صدها جادوگر، چوب جادو به دست، آماده ی نبرد تا پای جان، در دالانی گرد یکدیگر آمده بودند.
از گوشه و کنار دالان، جایی که بوی نا می داد و موش ها و سوسک ها وول می خوردند، کودکان این خاندان های باقی مانده ی جادویی مشغول تماشای این صحنه ی غرور آفرین بودند.
آن ها به قهرمانان خود افتخار می کردند!


تشخیص دادن این جمله هایی که باید از متن جدا بشن خیلی به انتقال حس نوشته تون به خواننده کمک می کنه.


در نیمه اول پستتون خواننده رو کنجکاو کردین. ولی قضیه رو اونقدر کش دادین که خواننده کنجکاوی رو کنار می ذاره و کم کم عصبی می شه! در دو کلمه به "پیشرفت تکنولوژی" اشاره کردین و دوباره به سخنرانی آگوستوس برگشتین. اونجا همون جایی بود که باید درباره اثرات مخرب این پیشرفت توضیح می دادین. کاری که خیلی مهم بود و در کل رول به اندازه کافی انجام نگرفته. باید خواننده رو از این پیشرفت متنفر می کردین! باید خشم جادوگرا رو بهش منتقل می کردین.


سوژه خوبی انتخاب کردین. ولی سوژه خام مونده. به اندازه کافی بهش نپرداختین. آگوستوس برای چی داشت خودشو قربانی می کرد؟ گاهی این کار جالبیه که بذاریم خواننده خودش متوجه ماجرا بشه. این کار شوکه اش می کنه. بهش ضربه وارد می کنه و حس رضایت از کشف ماجرا رو بهش می ده. ولی باید در حد خیلی زیادی راهنماییش کنیم. اونو تا پشت در ببریم و اجازه بدیم در رو خودش باز کنه.


نقل قول:
آگوستوس آماده بود که خود را قربانی کند. تنها جادویی که قدرت مقابله با جادوی سیاه را داشت، جادوی صورتی بود و نه چیز دیگر! پسر جوان از دالان خارج شد. نور کور کننده بود. جوان چشمانش را برای لحظه ای بست و زمانی که باز کرد، در ایستگاه کینگز کراس بود. ایستگاهی تمیز و کاملاً سپید با قطاری که تنها انتظار او را می کشید.

انتخاب "جادوی صورتی" اصلا با فضای پستتون سازگار نبود. کلمه صورتی کلمه ملایم و خنده داریه! فضای پست شما سیاه و تاریک بود. شاید بهترین انتخابی که در این فضا می شد انجام داد "سفید" بود نه صورتی(هر چند که شاید منظورتون نیروی عشق بوده باشه)! این انتخاب مبهمتون پایان پست رو هم مبهم کرده. خواننده متوجه نمی شه که چی شد؟! اینا از چی عصبانی بودن؟ چه تصمیمی گرفتن و آخرش چی شد؟

داستان شما به توضیح و پرداخت بیشتری احتیاج داشت.

_________________________

بررسی پست شماره 255 باشگاه دوئل، مورگانا لی فای:


پست تکی با فلش بک شروع نمی شه. برای این که تا اون موقع زمان خاصی وجود نداشته که ما به گذشته برگردیم. شما اگه درباره صد سال قبل هم بنویسین اون زمان حال پستتون محسوب می شه. مگه این که در ابتدای پست حداقل یک جمله درباره زمان حالتون بنویسین و بعد به گذشته برگردین.


بزرگترین اشکال پست هاتون رو خودتون می دونین. احساسات شدید و کنترل نشده. هر حسی زیادش بده! عشق زیاد...وفاداری زیاد...غرور زیاد... ظرفیت خواننده معمولا زیاد نیست.


نقل قول:
مورگانا به طرف صدا چرخید و زیر لب غر زد

در نقد های قبلی هم گفته بودم آخر بعضی از جمله هاتون علامت نداره! و اشکالاتی که در نقد ها گفته می شه و در پست های بعدی تکرار می شن حس خوبی به نقد کننده نمی دن! هیچ جمله ای بدون علامت تموم نمی شه. حتی جمله های ناقص هم علامت دارن!


اشتباه بزرگی که انجام دادین سرمایه گذاری روی شخصیت هاییه که شما می شناسین و ما نمی شناسیم!
لی لی کیه؟ ریگولوس کیه؟ چه ارتباطی با هم دارن؟
درسته که بعدا کمی توضیح می دین...ولی اصلا برای قانع کردن خواننده ها کافی نیست. بهتر بود شخصیت های آشنایی رو که ارتباطاتشون برای خواننده ها قابل هضمه انتخاب می کردین.


نقل قول:
از آن تاریخ سه ماه می گذشت! مورگانا متنفر بود که به کسی مدیون باشد! آن هم به دختر پاتر! وای! این را برای خودش نوعی ننگ می دانست. می دانست باید از این دین بیرون برود اما چگونه؟

"وای" احساس کیه؟...کی تعجب می کنه؟ مورگانا نیست. این شمایین...و قسمت بد ماجرا اینه که این مورد رو هم قبلا بهتون گفته بودم!


نقل قول:
پاتر بزرگ اگر تصمیم می گر فت آرسینوس را به آزاد کردن پسرش مجاب کند، احتمالا به موفقیت بیشتری می رسید.

استفاده از سوژه هایی که احتمالا خیلیا چیزی دربارش نمی دونن در پست دوئل ریسک بزرگیه. ریسکی که معمولا ارزشش رو نداره!


مورگانا در اول و آخر پستتون یک شخصیت داره و در وسط پست شخصیت دیگه ای! و این دو شخصیت اونقدر با هم متفاوتن که نمی شه قبول کرد مورگانا همون مورگاناس و کمی عوض شده. یکی از نکته های امیدوار کننده پستتون در همین قسمت قرار داره. مورگانا لوس شده...ولی سرزنده تر و شاداب تر از قبل به نظر می رسه. این حالت بهتر از حالت افسرده و ناامیدشه.
سوژه شدیدا احساساتی و عاشقانه بود...همونطور که گفتم هر حسی، زیادش خواننده رو زده می کنه! و باز تکرار می کنم اگه ماجرا بین دو شخصیت دیگه اتفاق می افتاد بیشتر می شد درک و قبولش کرد.


موفق باشید.

_______________

بقیه نقد ها به زودی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ یکشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۴

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
لطفا این را نقد کنید...
بعد از سالها سر و کلیمان پیدا شد...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۴

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
کشتن نامه را نقد میکنید عایا ارباب؟



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۶ شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباباین یکی شونه


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۹۴

گلرت پرودفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۳ یکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
از قلعه ی نورمنگارد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 512
آفلاین
هر دو پست دوئلم رو اگر زحمتی نیست نقد کنید.

یک!
دو!


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

!Only Raven
!Only Raven

تصویر کوچک شده

!I am THE PROUDFOOT
!Only Raven
OnlyRaven


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۳۸ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
ریگولوس

درخواست نقد به این ناگهانی ندیده بودیم! طوری درخواست کردین که فکر کردم قبلا درباره پستتون با هم حرف زدیم!


بررسی پست شماره 78 زمان برگردان مرگخواران، ریگولوس بلک:


اول درباره شکل ظاهری رولتون بگم که بهتره عوض بشه. خوندن این حالت کمی سخته. بهتره دیالوگ هاتونو سر خط بنویسین.


نقل قول:
شهر به آتش کشیده شده بود و صدای پرواز ارواح ملتی که سرگرم بازی های برره ای جان می سپردند فضایی معنوی به منطقه جنگ زده و نابود شده بخشیده بود.

سوژه قبلی(شکلات) تموم شده بود. وقتش بود که برگردیم سراغ سوژه چهارشنبه سوری. شما به موقع این کار رو انجام دادین.


سبک جالبی دارین. در اوج جدیت طنز می نویسین. این سبک خیلی جذاب و قشنگه. مثل کسایی که جوک می گن و خودشون نمی خندن! جوکای این افراد معمولا طرفدارای بیشتری داره.


کمی بیشتر از حد لزوم صحنه ها رو توصیف می کنین. کارتون اشتباه نیست. ولی مخاطباتون در این سایت ممکنه کششش رو نداشته باشن. خسته بشن. اگه کمی خلاصه تر و کوتاه تر بنویسین احتمال بیشتری داره که خواننده همراهتون بمونه.


نقل قول:
_ببخشید راوی... ارزق شامی یعنی چی؟

این قسمت خیلی خوب بود...چون فکر می کنم با خوندن پاراگراف قبل این سوال در ذهن بیشتر خواننده های شما شکل بگیره. این عبارت در نوشته شما می تونست ایراد محسوب بشه.تنها چیزی که مانع این اتفاق شده اینه که خودتون مستقیم بهش اشاره کردین! این اشاره نویسنده رو به خواننده نزدیک می کنه. خیال خواننده رو راحت می کنه. بهش می گه که کاملا عادیه که معنی این عبارت رو ندونه. کارتون ظریف و قشنگ بود.


نقل قول:
و قد بلند و هیکل باریکش باعث میشد قد بلند و هیکل باریکی داشته باشد

خیلی جالب بود. این شکل طنز، طنزی نیست که به ذهن هر کسی برسه. در آوردن طنز از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین جمله ها و موقعیت ها، ماهرانه ترین نوع طنزه. تنها موردی که وجود داره اینه که کمی بیشتر از حد لزوم ازش استفاده می کنین! کمی سهمیه بندیش کنین. بهترین غذا رو اگه چند بار پشت سر هم به یه نفر بدین بهش عادت می کنه و ازش زده می شه. این غذا رو کم کم به خواننده بدین. خیلی کمتر از حد فعلیش.


نوشته شما در بعضی قسمت ها کمی سنگین می شه. خواننده شخصیت ها رو گم می کنه. کمی می شه ساده ترش کرد. منظورم این نیست که جملاتتون رو ابتدایی و بچگانه بنویسین، فقط کمی ساده تر و واضح تر. لحنتون گاهی سنگین می شه. مثلا اینجا:
نقل قول:
صدای مردی را در پس زمینه شنید:ارباب اون سعی داشت غنیمت مون رو بدزده!
و صدای مردی که پس کله اش فرو رفته بود را شنید که با چشمان چپ شده لبخند زد:چپ چپ چپ چپ راست راست راست...!
وایستا... ارباب؟! باید خودش را از این مخمصه نجات می داد... هر طور که شده بود... ارباب؟! احتمالا شوخی شوخی جدی شده بود!

نکته هایی که بهشون اشاره می کنین جالب و جذابن. حیفه که به خاطر لحن و سبک، فهمیده نشن.

با توجه به تازه وارد بودنتون سعی کردین از شخصیت های سایت استفاده کنین. این کارتون خیلی قشنگ و باارزشه. حتما شخصیت های سایت رو بشناسین و ازشون استفاده کنین. سوژه های سایت و شخصیت های ایفای نقش خیلی بیشتر از کتاب هستن.


پست شما ریتم تندی داره. اتفاقا پشت سر هم میفتن و خواننده باید همشونو درک و هضم کنه. لحنتون همونطور که گفتم گاهی مبهم و گیج کننده می شه. یکی از این دو تا رو باید انتخاب کنین. یا ریتم پستتون رو کند کنین و یا لحن رو ساده تر کنین. خواننده هر دو رو با هم نمی تونه تحمل کنه.


مهارت خوبی در طنز نویسی و خلق صحنه ها دارین.این دو تا مهارت های خیلی مهمی هستن. اگه توصیفشون رو هم کمی سبک تر و ساده تر کنین عالی می شه.


موفق باشید.






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
مرلین


درخواست شما رو فراموش کرده بودیم!


نقل قول:
ما وقتی به پست هایی که توصیفاتشون چند پاراگراف پشت سر همه نگاه می کنیم، می بینیم مثلا دو تا پاراگراف فقط با یه اینتر جدا شدن ولی پاراگراف بعدی با دو تا اینتر؛ چطوریاست؟

گاهی لازمه فقط بریم سر خط. موضوع اونقدر عوض نمی شه که دو تا اینتر بزنیم.اینجا فقط کافیه برین خط بعدی. ولی وقتی پاراگراف عوض می شه و دو موضوع ارتباط خیلی زیادی به هم ندارن دو تا اینتر زده می شه.


نقل قول:
بعد هم اینکه مثل این پستی که خدمتتون دادم، مثلا استفاده از یه کلمه با سه نقطه توی یه سطر، ایراد از نظر نظم و ترتیب و ظاهر رول محسوب میشه یا نه؟

نه...وقتی لازم باشه اشکالی نداره. مثل همینجا که خودم استفاده کردم!
گاهی برای نشون دادن مکث یا تردید لازمه. ولی مواظب باشین جای نقطه رو نگیره.

بررسی پست شماره 46 نوری در تاریکی، مرلین کبیر:


نقل قول:
تام ریدل جوان با بهت و حیرت به آنتونین بیهوش نگاه می کرد؛ هنوز نمی دانست چه جادویی باعث اینکار شده بود؛ هیچ طلسمی را ندیده بود که به پسرک ِ بیچاره برخورد کند؛ حتی سالگو چوبدستی اش را هم بیرون نکشیده بود. یعنی با ذهنش توانسته بود او را کنترل کند و به این وضع در بیاورد؟!

شروع خوبی داشتین.صحنه مبهم بود. خواننده هم همراه تام گیج شده. نمی دونه چه اتفاقی افتاده. وظیفه ای که شما دارین اینه که این احساس رو با خواننده شریک بشین. شما هم همین کار رو کردین. فقط بعضی از جمله ها اگه کمی تغییر کنن بهتر مفهومشون رو می رسونن. مثلا به جای:
حتی سالگو چوبدستی اش را هم بیرون نکشیده بود.
می تونستین بگین:
سالگو، حتی چوب دستی اش را هم بیرون نکشیده بود!


نقل قول:
به سمت خانه ی سالگو حرکت کرد، در طول مسیر بازگشت، به اتفاقی که برای دالاهوف افتاده بود، فکر میکرد. قدرتی که توانسته بود او را اینگونه تحت کنترل در بیاورد، بی شک می توانست هر فرد دیگری را هم به زانو در بیاورد. حتی شاید آلبوس هم به سرنوشت او دچار شده بود؛ بیهوش در گوشه ای از این جنگل دراز کشیده بود و شاید وعده ی غذایی بعدی جانوران داخل جنگل می شد.
لرزید...
نمی دانست از فکر کردن به سرنوشت دو همراهش اینگونه شده بود یا از تغییر ناگهانی هوا. ایستاد... نه... حتما از سردی هوا اینگونه شده بود، او و ترس؟! هرگز! حتی خود سالگو هم نمی توانست او را بترساند، این همه راه نیامده بود تا بترسد. باید سالگو را شکست می داد. خودش باید تنها فردی می شد که جادوی سیاه را می داند، هیچ رقیبی نباید زنده می ماند.

آنتونینو می دادین همون جانوران داخل جنگل می خوردن خب!
کلمه " لرزید" رو خیلی خوب از بقیه متن جدا کردین.
زیاد به این سوژه مسلط نیستم. کسی هم پیدا نشد خلاصه کنه! سوژه این بود که تام می خواست از سالگو یاد بگیره... نه این که شکستش بده. اگه بعدا عوض نشده باشه این قسمت اشتباهه. در اولین فرصت این سوژه رو می خونم و خلاصه می کنم.


بین دیالوگ های پشت سر هم فاصله نذارین. اینو شصت بار تکرار کردیم!

احساسات متضاد و آشفته تام رو خیلی خوب توصیف کردین.این نکته مهمی برای پست جدیه.


دیالوگ های رد و بدل شده بین جادوگر و تام خوب بودن. ولی این سوژه یه چیزی کم داره. کمی هیجان...چیزی که خواننده رو ترغیب به خوندن و ادامه دادن کنه. سوژه اصلی تا یه جایی می تونه ماجرا رو پیش ببره. بعد برای حفظ ریتم و انرژی داستان باید سوژه های فرعی بهش بدیم. اینجا داستان کمی یکنواخت شده. اتفاقا در نقطه ای قرار داره که می شه یه جهت جدید بهش داد. یه مسیری که خواننده مشتاق باشه واردش بشه. الان پست شما خوبه. جمله هاش قشنگن. توضیحاتش خوبن. ولی من خواننده مشتاقانه نمی خونمش. هیجان زده نمی شم. دلیلش سوژه اس که باید اصلاح بشه.

__________________

بررسی پست شماره 252 باشگاه دوئل، ایرما پینس:


پستتون خیلی طولانیه. واقعا خوندنش سخته. پست از نظر طول می تونه طولانی باشه. ولی خواننده نباید خسته بشه. نباید بپرسه "پس کی تموم می شه!"


گاهی زیاد وارد نکات ریز می شین. صحنه ها رو با همه جزئیاتش توضیح می دین. این کار برای نویسنده یک کتاب ممکنه خوب باشه، ولی برای این سایت سنگینه. همیشه مخاطبتون رو در نظر بگیرین. اعضای این ساید برای سرگرمی اینجا هستن. معمولا حوصله توضیحات کشدار و اضافی رو ندارن. قسمتی که درباره ورود زن به دهکده نوشتین تقریبا به اندازه یک پست مستقله! هر چند توضیحاتتون خوبن. صحنه رو خوب توصیف کردین. ولی بهتره خلاصه کنین. مخصوصا در قسمت های مربوط به خاطرات و فلش بک...در این قسمت ها بهتره به اصل ماجرا بپردازین.


نقل قول:
اهالی کهنسال لیتل هنگلتون هر گاه موضوعی برای گفتگو نمی یافتند صحبت درباره عمارت بزرگ روی تپه را پیش میکشیدند.آن جا را خانه ریدل ها مینامیدند.و از نظر همه اهالی دهکده
آن خانه قدیمی،ترسناک و چندش آور بود.در حدود نیم قرن پیش،صاحبان ثروتمند آن خانه همگی در یک شب به طرز مشکوکی از دنیا رفته بودند

در نوشتن رول جدی بیشتر دقت کنین. اینجا یه جاش اشتباها رفتین سر خط...یه جا آخر جمله علامت نذاشتین. همین نکته های به ظاهر بی اهمیت حال و هوای رولتون رو از بین می برن.


نقل قول:
و ایرما علی رغم اشتیاقش، نمیتوانست دست سرد ترس را هم ندیده بگیرد.

جمله زیبایی بود. نوشته های جدی رو همین توصیف های متفاوت قشنگ و جذاب می کنه.


نقل قول:
ساعت کاری کتابخانه در شرف اتمام بود،تنها چند دانش آموز سال هفتمی ریون کلاو هنوز مشغول مطالعه بودند.ایرمای بی حوصله،نگاهی به ساعت بزرگ کتابخانه انداخت.
-خانوم ها کم کم باید برای رفتن آماده بشید.

انتخاب ریون کلاوی ها برای باقی موند در کتابخونه انتخاب خیلی خوب و مناسبی بود. به این نکته ها همیشه دقت کنین. اینجور جزئیات ظاهرا بی اهمیت هستن ولی تاثیر زیادی روی کل نوشته تون می ذارن.


نقل قول:
در حالی که کلاه گروهبندی در آغاز تحصیلاتش پس معطلی 3 دقیقه ای به اسلیترین فرستاده بود،ایرما هنوز هم
هنوز هم نمیفهمید کلاه در او چه چیز دیده بود که به نظرش، ایرما را شایسته حضور در اسلیترین می کرد.

اینجا هم همون اشکالات ظاهری وجود داره. وسط جمله رفتین سر خط. "هنوز هم " رو اگه برای تاکید تکرار کردین درست نیست. اگه اشتباها تکرار شده دقت کنین! بعد از نوشتن یک بار دیگه پستتون رو بخونین. عدد ها رو حتما به صورت حروفی بنویسین. در بقیه رول هم اشتباهات تایپی زیادی دارین.


نقل قول:
"آن ها دیوانه های زنجیری نبودند که به پشتوانه جادو و اربابی قدرتمند دست به جنایت بزنند"
"آن ها افراد خبیثی نبودند که عاشق خونریزی و کشتن باشند"
"آن ها هرگز بی دلیل دست به کشتار نمیزدند"

به این قسمت نقل قول شده از کتاب که با افکار ایرما گره خورده بود خیلی خوب اشاره کردین.


نقل قول:
بلاتریکس با اخم به ایرما مینگریست،آوازه ی علاقه ی جنون آمیز او به اربابش در همه جا ورد زبان بود.
و همه میدانستند که او دل خوشی از مرگخوران زن ندارد.

این قسمت هم جالب بود. همه می دونن بلاتریکس به لرد علاقه داره و همه می دونن که ساحره چندان صمیمی و گرمی نیست. ولی کسی به این شکل به این موضوع اشاره نکرده بود.


نقل قول:
اما ایرما آمده بود که برای همیشه مقیم آن جا شود،پس چوبدستی اش را از جیب ردا بیرون کشید و به سمت آرسینوس یه زنجیر کشیده شده گرفت.

آرسینوس رو در قسمت مناسب و به شکل جالبی وارد داستان کردین. همینطور ذوق و شوق بلا برای کشتن و گمراه کردن ایرما کاملا باور پذیر بود.


__________________

بررسی پست شماره 247 باشگاه دوئل، آرسینوس جیگر:


نقل قول:
در یکی از کوچه های تاریک و کثیف شهر بزرگ لندن پیرمردی با لباس های پاره نشسته بود و با بغض و اندوه به انتظار مرگش بود.

خیلی ناگهانی وارد موضوع شدین. و این موضوعی نبود که ورود ناگهانی بهش جالب باشه. می تونستین از فاصله دورتری شروع کنین! کم کم به پیرمرد نزدیک بشین و توضیح بدین که ناراحته.


نقل قول:
همچنان که به گذشته و چیز هایی که از دست داده بود فکر میکرد یکی از عابران با لگدی به او زد ولی او چیزی نگفت، بیشتر از اینها در افکارش فرو رفته بود که با یک ضربه بخواهد از آنها خارج شود که ناگهان مرد غرید:
- هوی پیرمرد! داری راه ما رو سد میکنی! چرا نمیری تو یه جوب یا زیر یه پل تا بمیری؟

اینجا هم به همون سرعتی که شروع کردین ادامه دادین. خواننده فرصت نمی کنه درک کنه که کی به کی لگد زد و کی حرف زد! علامت ها هم به این سردرگمی کمک می کنه!

همچنان که به گذشته و چیز هایی که از دست داده بود فکر میکرد، یکی از عابران با لگدی به او زد... ولی او چیزی نگفت!
بیشتر از اینها در افکارش فرو رفته بود که با یک ضربه بخواهد از آنها خارج شود.
ناگهان مرد غرید:
- هوی پیرمرد! داری راه ما رو سد میکنی! چرا نمیری تو یه جوب یا زیر یه پل تا بمیری؟

اینجوری بهتر شد.


نقل قول:
آرسینوس همین را میخواست... تایید پدرش را و حالا آن را به دست آورده بود... پس لبخندی زد و به اتاقش رفت... زیر پاتیل را روشن کرد و مواد را داخل آن ریخت و سپس فاجعه... انفجار تمام قصر را نابود کرد و همه ی خانواده اش را کشت... فقط او باقی ماند... با چهره ای پیر و قدرتی مثل قدرت یک مرد بیست ساله! ولی همین فاجعه او را از خود متنفر کرد.

به جای نقطه از سه نقطه استفاده کردین. نکنین!
بعضی جاها هست که برای رسوندن مفهوم و حس و حال ماجرا باید فاصله بذارین. انفجار معجون یکی از این موقعیت هاست. این قسمت رو نباید پشت سر هم بنویسین. مخصوصا اگه اتفاق مهمی مثل مردن اعضای خانواده همراه این انفجار افتاده. به خواننده فرصت بدین ماجرا رو حس کنه. البته این قسمت پست شما حالت خاصی داره. فلش بکه. در قسمت فلش بک اصولا بهتره ماجرا خلاصه بشه. شما هم خلاصه کردین.


1-پیرمرد با یک ضربه ی دیگر رشته ی افکارش پاره شد
2-با یک ضربه ی دیگر رشته افکار پیرمرد پاره شد!
جمله دوم درست تر و بهتره. در انتخاب کلمات و نوشتن جمله ها بیشتر دقت کنین.


نقل قول:
در خانه:

کدوم خانه؟ این همون ساختمانیه که آرسینوس داشت واردش می شد. لازم نبود بطور جداگانه تعیینش کنین. بهتر بود به جای این کار در یک جمله می نوشتین وارد خونه شد!


جریان مرگخوار شدن آرسینوس سوژه اصلی شما بود. ولی واقعا حرفی برای گفتن نداشت. خیلی ساده بود. خیلی معمولی! و این چیزی نیست که در دوئل به شما کمکی کنه.


قسمت پایانی پستتون زیبا بود. ولی همچنان رول شما به یه نکته غافلگیر کننده یا جذاب احتیاج داشت.


موفق باشید.

____________

نقد ریگولوس، به زودی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
ایشون هستن جسارتا :pashmak:


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ دوشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام و درود بر سرورمان!

ارباب اگر میشود این پست دوئل ما را یک نقدی بزنید!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۶ دوشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۴

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
اربابا!
امور جاری کتابخانه هاگوارتز و همچنین رسیدگی به کتابخانه شما وقت زیادی از ما میگیرد.به نحوی که مدتیست از درخواست نقد غافل شدیم.بی توجهی مارا ببخشید!

این!


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.