هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۱۱ جمعه ۷ فروردین ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۳۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 705
آفلاین
ارباب! نقد می فرمایید؟

اربابا، یه سوال داشتیم، ما وقتی به پست هایی که توصیفاتشون چند پاراگراف پشت سر همه نگاه می کنیم، می بینیم مثلا دو تا پاراگراف فقط با یه اینتر جدا شدن ولی پاراگراف بعدی با دو تا اینتر؛ چطوریاست؟
بعد هم اینکه مثل این پستی که خدمتتون دادم، مثلا استفاده از یه کلمه با سه نقطه توی یه سطر، ایراد از نظر نظم و ترتیب و ظاهر رول محسوب میشه یا نه؟

ممنونیم اربابا.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 298 خاطرات مرگخواران، نجینی:


من با انسان شدن نجینی مخالفم. نجینی جانور نما نبود. مار بود. قبول دارم که اینجوری نوشتن و ایفای نقشتون با بقیه متفاوت می شه. ولی نکته های مثبت خیلی زیادی هم داره که بقیه نمی تونن ازش استفاده کنن. مخصوصا اگه نجینی قراره نقش دختر لرد سیاه رو بازی کنه این حالت براش مشکل ساز می شه. لرد یه دختر واقعی نداشت...یه مار داشت! یه خزنده! ولی باز تصمیم و انتخاب با خودتونه. این نظر من بود. اگه فکر می کنین به همین شکل جالبه ادامه بدین. شایدم به این شکل بهتر بتونین ایفای نقش کنین.


درباره نیمفادورا خودتون برام توضیح دادین. اینجا هم تکرار می کنم که بقیه اعضایی که شاید این نقد رو بخونن متوجه باشن که این اشتباه رو ندیده نگرفتیم. جبهه و گروه شخصیت های کتاب باید حفظ بشه. تانکس محفلی بود. در سایت هم سفید محسوب می شه. هیچوقت نمی تونه مرگخوار باشه یا حتی مثل یه جادوگر سیاه رفتار کنه. البته شما اشاره نکردین که تانکس مرگخواره. ولی رابطه خوبی با سیاها داره و این خلاف چیزیه که در کتاب دیدیم.


سوژه تون خیلی خوب بود. معمولا اعضایی که میان سراغ این تاپیک فکر می کنن خاطره شون باید اتفاق مهم و سرنوشت سازی باشه. درحالی که یک محدوده زمانی کوتاه از زندگی هر شخصی می تونه خاطره باشه. خاطره انتخابی شما خیلی خوب بود.


یکی از نکته های زیبای پستتون شروع و پایان یکسانش بود. این که پایان پستتون برگرده به نقطه اولش روش خیلی خوبیه. حس خوبی به خواننده می ده.


نقل قول:
نجینی متفکرانه با طرح اسکلت های صورتی رو تختی اش ور رفت.
- آتیش زدن کلکسیون قمه های رودولف، انداختن یه تسترال تو اتاق مورگانا و ریختن معجون عشق تو غذای اسنیپ .

کارای مفیدی که نجینی انجام داده بود عالی بودن. شخصیت شر و پلیدی که براش ساختین کاملا متناسب با شخصیتیه که می شه برای یک مار در نظر گرفت.
ریختن معجون عشق تو غذای اسنیپ حرکت جالب و عجیبی بود! عجیب تر از اون ارتباط دادنش به لرد بود. این کار فقط از نجینی بر میومد! اگه این یک سوژه ادامه دار بود این حرکتتون می تونست سوژه ساز ولی خطرناک باشه...چون احتمال به حاشیه کشیده شدنش زیاده. ولی شما اینجا فقط اشاره کوتاه و گذرایی داشتین. همین اشاره کافیه که خواننده اتفاقایی رو که ممکنه بیفته تصور کنه!


نقل قول:
نیمفادورا با درماندگی ازلبه ی تخت بلند، پشت پنجره ایستاد و به نمای با شکوه « گورستان ریدل ها» که قابل رؤیت بود، چشم دوخت.

با توجه به این که تاپیکی به همین نام داریم اشاره خیلی قشنگی بود. تاکیدی که روی اسم "گورستان ریدل ها" داشتین هم به جا و خوب بود.


بدون در نظر گرفتن این که نیمفادورا و نجینی نمی تونن نسبتی با هم داشته باشن، رابطه جالبی براشون ترسیم کردین. شیطنت و بی خیالی نجینی و نگرانی نیمفادورا برای تو دردسر افتادنش. احساس مسئولیتی که نسبت به نجینی داره. همه قشنگ و قابل درک بودن.


نقل قول:
- در مورد قطع رابطه یهویی تو با ریموس؟
- نه!
- در مورد پسرت!اون توله گرگ نفرت انگیز؟
- نـــه!
- در مورد این که من چطوری جانشین پدرم بشم؟

دیالوگ های نجینی خیلی خوب و حساب شده بودن. خوندن کتاب آسمانی ایده جالبی بود.

رول شما شاد بود! پر از شیطنت...سرگرم کننده. مثبت بود. خواننده احتمالا در پایان رول شما لبخند می زنه.این نشون می ده که کارتون رو خوب انجام دادین. هیچوقت از این سادگی و صمیمیتی که در نوشته تون وجود داره صرفنظر نکنین.همینه که رولتون رو دوست داشتنی کرده.


موفق باشید.






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ سه شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 297 خاطرات مرگخواران، نارسیسا مالفوی:


نقل قول:
باران به تندی می بارید. قطرات شفاف باران، شیشه های بخار گرفته ی پنجره ی اتاق نارسیسا را در آغوش گرفته بودند. نارسیسا پیشانی داغش را به شیشه ی یخ زده چسبانده بود و اشک می ریخت. انگشتان باریکش به نرمی قطرات اشک را پخش می کردند و هردم بر سنگینی بغضش افزوده می شد. ساعت ها تنهای تنها در اتاقش، مقابل آسمان گریان ایستاده بود و می گریست.

دو جمله اولتون برای شروع خیلی خوب بود. جمله های بعدی برای توصیف صحنه گریه نارسیسا کمی زیاد بودن. بهتر بود اون قسمت هم با یک جمله هر چند طولانی توصیف می شد. وقتی در شروع برای صحنه ای بیشتر از چیزی که لازمه وقت بذارین خواننده تصور می کنه در ادامه هم با جمله ها و توصیفات کش دار و طولانی مواجه خواهد شد. بهتره روی یک صحنه زیاد توقف نکنین. جمله ها رو زیاد تکرار نکنین. در جمله آخر "آسمان گریان" و " می گریست" خیلی نزدیک به همن. این تاکید و تکرار ممکنه برای خواننده جالب نباشه.


نقل قول:
حالا زمان آن ها به پایان رسیده بود. تاریکی آرامش بخش شب، جای خود را به نور کورکننده ای که سخت چشمانش را می آزرد، داده بود. حالا باید شاهد آن باشد که تمام آرمان هایش، زیر پای مشنگ زاده های بی اصل نسب پایمال شود. او زندگی خود را نجات داده بود، به همراه زندگی لوسیوس و تعدادی از دوستانشان، اما تازه می فهمید که این زندگی را نمی خواهد.

اینجا خواننده با خوندن جمله اول فکر می کنه که منظورتون از آنها کدام هاست؟! منظور شما یک نسل و یک گروهه.بهتر بود " آن ها" رو از بقیه جمله جدا می کردین. با بولد(ضخیم کردن) یا عوض کردن فونت. اینجوری خواننده می فهمید که منظور خاصی دارین.
توصیفاتتون کمی بیشتر از حد لازم شده. فقط کمی. خواننده رو خسته نمی کنن...ولی به مرز خستگی می رسونن. باید مواظب باشین. توضیحات رو فقط در حدی که لازمه بدین.


نقل قول:
و مهمتر از آن ها، بلاتریکس بود. نارسیسا هرگز با خواهر بزرگش صمیمی نبود و هرگز از دوری او اشک نریخته بود اما حالا فکر کردن به او، مانند فرو رفتن تیری زهرآلود در قلبش بود. دیگر هیچوقت اورا نمی دید و صدایش را نمی شنید. علی رغم ظاهرسازی هایش، با تمام وجود متکی به خانواده اش بود اما همه آن ها اورا تنها گذاشته بودند؛ پدرش، مادرش، آندرومدا و حالا هم بلاتریکس. نارسیسا تنها مانده بود. آن روز با تمام وجود به مرگ فکر می کرد.

این پاراگراف خیلی خوب بود. احساسات نارسیسا رو به زیبایی توصیف کردین. و در ضمن این توصیف شخصیتش رو حفظ کردین. نارسیسا همون نارسیساییه که ما می شناسیم. ولی در نوشته شما با ابعاد جدیدی از شخصیتش آشنا می شیم. این باور پذیر بودن شخصیت شما خیلی مهمه.


نقل قول:
صدای گریه ای کودکانه از دور به گوشش رسید، حتی از آن کودک بی گناه هم نفرت داشت.

صحنه خیلی قشنگی بود.بچه به موقع وارد داستان شد! از احساسات مادرانه نارسیسا خیلی خوب و به موقع استفاده کردین.


نقل قول:
بیرون از قصر مالفوی ها، آسمان بر فراز هیاهوی شب شیون می کرد، جغد ها نغمه ی شوم خود را سر داده بودند و چشمان نارسیسا برای دیدن دوباره ی علامتی آشنا، در آسمان شب جستجو می کرد؛ تا زمانی که در غروبی خونین شاهد بازگشت فرمانروای تاریکی باشد.

نارسیسا تغییر کرد. تصمیمی گرفت. و شما باید خواننده رو برای این تغییر آماده کنین. قانعش کنین. شما این کار رو به خوبی انجام دادین.
پایانتون بسیار زیبا و تاثیر گذار بود و همیشه تکرار می کنم که پایان پست جدی مهمترین قسمتشه.


شما بخشی از زندگی نارسیسا رو برای ما نوشتین. بخشی رو که در کتاب نبود. ولی شخصیت هاتون اونقدر قوی و محکم بودن که خواننده به راختی قبول می کنه که این شخصی که داره دربارش می خونه همون نارسیساست.


موفق باشید.

__________

بررسی پست شماره 534 خانه ریدل، دروئلا روزیه:

جمله آخر پست قبل رو در ابتدای پستتون تکرار نکنین. شما می خوایین رشته ارتباطتون با پست قبلی قطع نشه. ولی خواننده این پست رو بلافاصله بعد از پست قبل می خونه و این تکرار براش جالب نیست.


نقل قول:
با عشوه روی صندلی اش جا به جا شد.دستی به موهای بلوندش کشید و در این فکر بود که "از من خوشگل تر هم داریم مگه؟!" اما یکدفعه وسط تفکرات خودشیفته وار و تحسین و تمجید هایش از قیافه ای که با هفت هشت تا عمل زیبایی و استفاده از دو سه کیلو لوازم آرایشی قابل تحمل تر شده بود،چند تار از موهایش به ناخنش گیر کرد.
ریتا با صورتی رنگ پریده که سفیدی اش با آن همه پودر سفیدکننده ی روی صورتش با رنگ دستمال جیبی اش که گوشه ی آن R.S گلدوزی شده بود برابری میکرد،نگاهی به ناخن هایش انداخت.نمی توانست این فاجعه ی عظیم را تحمل کند!شکستن گوشه ی راست ناخن انگشت کوچک دست چپش اتفاقی نبود که ساده از آن بگذرد.حالا %0.5 از زیباییش کم شده بود!

صحنه خیلی ساده و بی اهمیتی رو به شکلی طولانی توصیف کردین...ولی این کار رو به شکلی انجام دادین که خواننده خسته نمی شه. توصیف های شما هم سرگرم کننده اس و هم مطابق با شخصیت ریتا اسکیتره. طنزتون هم ظریف و زیباست. همینا دست به دست هم می دن که خواننده رو دنبال شما بکشونن.


نقل قول:
پاک آن خبرچین بدبخت را فراموش کرده بود.البته ناخنش از هر چیزی مهمتر بود!

این قسمت رو که خوندم امیدوار شدم...گفتم یعنی ممکنه دروئلا همچین کار جالبی انجام داده باشه؟ ممکنه سوژه رو ول کرده باشه و کل پستش رو به شکستن گوشه ناخن ریتا اختصاص داده باشه؟ بقیه پست رو خوندم و خوشبختانه دیدم که شما همین کار رو انجام دادین. با توجه به این که مدت زیادیه نمی نویسین تعجب کردم. کاری بهتر از این نمی شد در این قسمت انجام داد. کارتون حرف نداشت. شخصیت ریتا اسکیتر رو گرفتین و فکر کردین که در این سوژه چه استفاده ای می تونین ازش بکنین. هم به بهترین نتیجه ممکن برای پست خودتون رسیدین و هم سر نخ هایی به ریتا اسکیتر دادین که چطور می تونه شخصیتش رو بسازه و بقیه چطور می تونن ازش استفاده کنن. عالی بود.


این اشکال جزئی و کوچیکیه. ولی روی ظاهر پستتون تاثیر منفی می ذاره. بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. مثلا وقتی می گین: "ریتا از جا بلند شد." و بعد قصد دارین دیالوگ ریتا رو بنویسین یک خط فاصله نذارین.به این شکل بنویسین:
ریتا از جا بلند شد.
-من نمی تونم این کارو انجام بدم!


اگه دیالوگ مال ریتا نبود می تونین فاصله بذارین:
ریتا از جا بلند شد.

-من نمی تونم این کارو انجام بدم!

ریتا به طرف گوینده برگشت. لینی را در مقابلش دید.



نقل قول:
-چیکار کنم حالا؟!ینی الآن از من خوشگل تر داریم؟؟نــــــه...نباید همچین کسی وجود داشته باشه ...صب کن ببینم...آره خودشه!

معمولا از حضور شکلک ها در وسط دیالوگ ها استقبال نمی کنیم. ولی شما استفاده درستی ازشون کردین. چون حالت شخصیتتون بعد از شکلک اول عوض شده. این توضیح رو برای این دادم که بقیه بفهمن کی می شه این کارو کرد.


نقل قول:
خبر هایی که آن خبرچین فشفشه برایش آورده بود حتما خبرساز میشد.

شما کاری با سوژه نداشتین...درباره ریتا نوشتین! درباره گوشه ناخن ریتا! و در پایان پستتون برگشتین سر نقطه اول. سوژه رو اصلا پیش نبردین. این کار در حالت عادی کاری خیلی خوب و مفید و جالبیه. همیشه از چنین پست هایی استقبال می کنم و معتقدم پست هایی که زیاد روی سوژه تمرکز نکردن بهتر از آب در میان...ولی شما علاوه بر این که سوژه رو پیش نبردین، کل پستتون رو به ریتا اسکیتر اختصاص دادین. ریتا شخصیت سوژه سازی نیست. این کاری که شما کردین شاید به ذهن هر کسی نرسه. شما استعداد خیلی خوبی برای دیدن نکته های ریز شخصیت ها دارین. حتما ازش استفاده کنین. هم نوشته های خودتون بهتر می شن و هم به بقیه اعضا و ایفای نقش برای پیدا کردن و پرورش سوژه های جدید کمک می کنین.


قسمتی که ریتا ناخنش رو سوهان می کشه وکل مشکلاتش حل می شه بهترین قسمت پست شما بود.

خیلی خوب بود.

موفق باشید.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۴ ۲۲:۵۸:۳۹
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۵ ۱:۵۹:۰۶



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ سه شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۴

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
سلام. میشه اینو نقد کنین؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۴

دروئلا روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۶:۰۹ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲
از کتابخونه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
سلام ارباب!
ارباب؟!میشه لطفا یه نگاهی به این که بعد از تقریبا 2سال ننوشتن،نوشتم بندازید؟!
بسی ممنون!


One must always be careful of the books and what's inside them, for the words have the power to change us

-Tessa Gray-

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۱۴ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۴

نارسیسا مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۲ شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۴
از جهنم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 49
آفلاین
درود سایه ها بر لرد تاریکی!
ما درخواست نقد این بیچاره را داشتیم!
اگر ممکنه نقد گردد:
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=295413



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 75 زمان برگردان مرگخواران، روونا ریونکلاو:


طنز نوشتن رو فراموش نکنین. شما حرفای عادیتون هم طنز داره. این یعنی طنز در زندگی شما جریان داره. خیلی خوب از عهده نوشتنش بر میایین. نذارین با ننوشتن یا کم نوشتن استعدادتون خاموش بشه.


نقل قول:
مابقی مرگخوارن هم به تبعیت از لرد، دو به دو آماده کوبیدن قاشق به سر یکدیگر شدند:

شاید اگه شخص دیگه ای بود احساس می کرد همینقدر "ضربه به سر" کافیه و بهتره سوژه رو ادامه بدیم. ولی نویسنده شخص دیگه ای نبوده و شما بودین! و شما تشخیص دادین که هنوز هم می شه از این سوژه استفاده کرد و حیفه که نیمه کاره رها بشه. این انتخاب خوب و درستی بود.


نقل قول:
ایرما داشت با صدای بلند، کتاب مضرات ضربه زدن به سر را میخواند:

ایرما شخصیت جالب و پر سوژه ایه. خیلی خوبه که این شخصیت ها رو بی استفاده نذارین و وارد موقعیت های مختلف کنین. قسمت مربوط به ضربه مغزی که ایرما داشت می خوند و شما هم با همون جدیت نوشتینش جالب بود. ولی می تونست کمی کوتاه تر باشه. برای خواننده سخته که وسط یک پست طنز یه پاراگراگراف کامل درباره ضربه مغزی بخونه.


نقل قول:
کمی آن طرف تر، روونا سعی داشت موهای طلایی فلور را از دور قاشق باز کند:
-غوونا... تو... گفتم این کاغو... نکن... آخ... موهام...! تو هم... با این هوشِـ... غیونیت!

این اشتباه رو خیلیا انجام می دن. در بیشتر نقد هام بهش اشاره می کنم.
شما چون می دونین موضوع چیه ممکنه متوجه منظورم نشین. مثال منو بخونین:

لینی داشت قاشق های هکتور را یکی یکی امتحان می کرد.
-به اون یکی دست نزن.اونو نمی تونم بدم بهت.


دیالوگ مال لینیه یا هکتور؟
چون فاعل آخرین جمله لینیه، دیالوگ هم به لینی بر می گرده. حتی اگه از مفهومش بفهمیم که گوینده هکتوره. حالا شما اسم روونا رو در دیالوگ بردین و گوینده مشخص شده. ولی گاهی اینطور نمی شه. اگه قرار دیالوگتون مال آخرین فاعل نباشه یا اسم گوینده رو مشخص کنین و یا یک خط فاصله بذارین. اگه این دیالوگ مال لینی بود احتیاجی به فاصله نداشتیم.


نقل قول:
-آهان! از نظغ تو این که غاشغ غو ببندی به کش موهای من و بجای زدن قاشق تو سرم، هی کش غو باز و بسته کنی بهتغه؟
روونا حق به جانب، به فلور نگاه کرد:
-معلومه! از لحاظ علمی انرژی کمتری مصرف میشه!

هم ایده روونا خوب بود و هم دیالوگش که حتی تو این موقعیت هم دنبال یه راه حل علمی می گرده.


دیالوگ هاتون خیلی خوب نوشته شدن. شخصیت های شما بی هدف حرکت نمی کنن و بی هدف حرف نمی زنن.طنزتون هم خوبه. فقط مواظب مقدارش باشین. سعی نکنین تک تک جمله ها طنز باشن. این روش هم خواننده رو خسته می کنه و هم تاثیر جمله های طنزتون رو کمتر می کنه. گهگاهی یه استراحتی به خواننده بدین. دو سه قسمت طنز خوب رو انتخاب کنین و روی همونا کار کنین. روی همونا تمرکز کنین.


مرگخوارا یه کمی از قالب خودشون خارج شدن. شبیه بچه مدرسه ای شیطون و البته کمی خنگ! وقتی این کار رو انجام می دین بهتره لرد رو کمی کمرنگ تر کنین که حداقل در چنین صحنه هایی حضور فعال نداشته باشه. شیطنت مرگخوارا رو می شه قبول کرد. ولی این که لرد با آرامش تماشا کنه رو نه زیاد. وقتی لازم نیست بهتره ساکت بمونه که هم ابهت خودش حفظ بشه و هم کیفیت نوشته های ما.

سوژه رو خوب پیش بردین. آخرش هم خوب بود...گرچه عالی نبود. تموم کردن پست با اون همه شکلک شاید زیاد برای شخصی که می خواد ادامه بده جذاب نباشه. اگه تو همون دیالوگ روونا تموم می شد بهتر بود.

_____________


ایرما

نقل قول:
اربابا!ما همچنان مقرضیم!بی پول و تنها در چهار راه هاگزمید گدایی میکنیم!

از جنبه مثبت به قضیه نگاه کنین...شما کلاه دارین. می تونین به جای کاسه ازش استفاده کنین.

بررسی پست شماره 33 زمان برگردان مرگخواران، ایرما پینس:


پستتون کوتاهه و ما همیشه گفتیم که طرفدار پست های کوتاه هستیم. پست های بی دلیل طولانی مانع بزرگی برای ادامه داده شدن سوژه باشن.


نقل قول:
لاکرتیا:بله،با خودم فکر کردم که ساحره ای مثل من که بازرس وزارتخونه و محافظ جان و مال جنای خونگیه نباید زود قضاوت کنه!فورا اون معجون رو بده که خیلی کار دارم و باید به وزارتخانه برم و صدای اعتراض جن های خونگی رو به گوش جامعه جهانی برسونم!

هکتور که در تمام مدت با تعجب به لاکرتیا که حملات بالارو یک نفس و پشت هم ادا میکرد

جمله آخر وقتی تاثیر بهتری می ذاشت که پاراگراف بالا طولانی تر می شد. یعنی لاکرتیا بدون وقفه و پشت سر هم حرف می زد...بیشتر و طولانی تر از این! می تونست یه سخنرانی کوتاه درباره جن های خونگی و شرایطشون بکنه. اینجا بود که بهت زدگی هکتورو بهتر درک می کردیم.


نقل قول:
جیب هکتور همواره مملو از بطری های کوچک معجون بود،که هیچکس حتی خود هکتور هم کاربرد آن ها را نمیدانست.در آخر هکتور بطری کوچک حاوی معجون صورتی روشنی را به لاکرتیا داد.

اینم ایده خیلی خوبی بود که اینجا کمی حیف شده! سریع ازش رد شدین. بهتر بود باز می شد. مثلا هکتور یکی یکی بطری ها رو از جیبش خارج می کرد و کاربرد بعضیا رو توضیح می داد و بعضی ها رو حتی خودش هم نمی دونست. وقتی سوژه های زیادی برای یک پست دارین حتما انتخاب کنین. یکی دو تا شو انتخاب کنین و روی همونا کار کنین. همین سوژه به نظر من برای کل پست شما کافی بود.


نقل قول:
لاکرتیا با تردید نگاهی به معجون انداخت،باید از چیزی مطمئن میشد.
-در این معجون از هیچ یک از اجزای جن های خونگی استفاده نشده؟هیچ جنی برای تهیه این معجون مجبور به کار نشده؟روی هیچ جن بی دفاعی آزمایش نشده؟

دیالوگ خیلی خوب بود. همونطور که برای پرورش شخصیت خودتون کار می کنین روی شخصیت های دیگه هم کار کنین. شناخته شدن و جا افتادن شخصیت های دیگه به نفع همه ماست و شما در مورد لاکرتیا این کار رو با همین یک دیالوگ به خوبی انجام دادین.


نقل قول:
با شنیدن اینم حرف لاکرتیا مجاب شد!آزادی جن ها آرزوی همیشگی او بود!پس بطری معجون را به آرامی به لبهایش نزدیک کرد!

بهترین پایان برای این پست.
اتفاقی افتاده که هر نتیجه ای می تونه داشته باشه. همین نکته می تونه هر خواننده ای رو برای ادامه دادن تشویق کنه.

سوژه رو خوب پیش بردین. ولی مواظب ایده های خوبی که دارین باشین. این ایده ها حیفن که در یکی دو خط سرسری ازشون رد بشیم. بهتره داستان رو کند تر پیش ببرین و به جاش به این سوژه های فرعی بپردازین.

___________________

مورگانا

نقل قول:
اجازه می دهید عای....آیا؟

خیر!

بررسی پست شماره 76 زمان برگردان مرگخواران، مورگانا لی فای:


نقل قول:
مورگانا با دیدن دستی که عقب می رفت تا یک بمب دیگر به طرفش پرتاب کند، جیغ قرمزی کشید و پرید بغل مرلین! بیچاره مرلین که بخاطر حرکت ناگهانی مورگانا که کم از انفجار دوم نداشت به تیر چراغ برق برخورد کرد.

بیچاره مرلین؟
"بیچاره مرلین" احساس شماست...جز در موارد خیلی حساس و استثنایی، احساس شما نباید وارد رولتون بشه. کمی هم از در صد لوس بودن مورگانا کم کنین...داره به سمت دختر بچه جیغ جیغو می ره! جلوشو بگیرین. البته اگه نقشی که قصد دارین براش تعریف کنین واقعا این نیست.


نقل قول:
مرلین: راوی؟ دقیقا میشه بگی چرا قرمز؟
- خوب گفتم شاید اگر بگم بنفش...
- خیلی خوب خیلی خوب نگو!

این قسمت قرار بوده طنز باشه...ولی اونقدر ناقص مونده که نه طنز شده نه مفهومشو رسونده. مشکل مرلین با قرمز چیه؟ اگه بنفش می شد چه فرقی می کرد؟
این قسمت ارزشش رو نداشت که حواس خواننده رو پرت، و از داستان جداش کنین و با راوی گپ بزنین. گاهی می شه این کار رو انجام داد...ولی باید مطمئن بشین که قسمت طنز اونقدر قوی هست که این گسستگی رو جبران کنه.


در قاشق زنی شکلات و هر نوع خوراکی ای هم می دن...ولی اگه نمی دادن هم جای توضیحش اینجا نبود. حداقل نه بطور مستقیم. تاثیر خوبی روی سوژه نمی ذاره. مثل اصلاح سوژه می مونه. گاهی حتی اگه اشتباهی در سوژه پیش بیاد بهتره همون اشتباه رو ادامه بدین. گاهی روند داستان مهم تره. شما این اصلاح رو می تونستین در راستای سوژه انجام بدین. به جای توضیح دادن یک حقیقت از پیش تعیین شده که مفلوم نیست چرا مورگانا می دونستش، بگین که مثلا اینا نمی دونستن که در اون شهر رسم نیست شکلات بدن...یا حتی رسمه همشون یه چیز دیگه بدن. چیزی که به درد لرد و مرگخوارا نمی خورد!


نقل قول:
و در نزدیکی یکی از خانه ها شروع کرد روی سر لودو به آهنگ بندری ضرب گرفتن! کم کم اخم های لودو داشت در هم گره می خورد که ظرف کوچکی با آجیل از پنجره پایین آمد.

- آجیل؟ ما شکلات می خواهیم!

لرد کمی بیشتر از حد مجاز از قالبش خارج شده... ولی خب...تقصیر شما نیست. سوژه به این شکل پیش رفته. بد هم نشده. چون به هر حال در دنیا و محیط دیگه ای هستن و نمی دونن چطور باید رفتار کنن. فقط باید مواظب لرد باشین که حرکاتش در همین حد باقی بمونه. کار خوبی کردین که اجازه ندادین لرد به شکلاتش برسه.


نقل قول:
- جای اسکلتمان خالی! اگر در خانه ریدل هم به استخوان هایش می کوفتیم، حتی آن ریشو هم می شنید.

اشاره به ایوان و استخوناش اشاره به موقع و بجایی بود.

پست شما می تونست کوتاه تر باشه. اگه قست هایی مثل انفجار ها و چشمک و پرش در بغل رو ازش حذف کنیم چیزی ازش کم نمی شه. حتی کیفیتش بالا می ره. نکته مهم این سوژه اینه که در عین مسخرگی جدیتش رو حفظ کنیم. لرد و مرگخوارا نمی دونن که دارن کارای بچگانه ای انجام می دن! قضیه رو کاملا جدی گرفتن. شما هم موقع نوشتن این جدیت رو حفظ کنین. نباید بذارین تبدیل به بازی بشه.

موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۲۴ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اینکه ما بیشترین درخواست کننده نقد هستیم ( بعد از جیگر البته)
باید در مرگخوارنامه ثبت گردد ارباب!
اجازه می دهید عای....آیا؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
اربابا!ما همچنان مقرضیم!بی پول و تنها در چهار راه هاگزمید گدایی میکنیم!
نقدی نمیکنید؟!


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
ارباب ما نیازمند یک عدد نقد طنز هستیم:| ارباب مدتهاست طنزنوشتیم طنزدانمان خاک گرفته!
ارباب؟ ارباب!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.