هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 75 زمان برگردان مرگخواران، روونا ریونکلاو:


طنز نوشتن رو فراموش نکنین. شما حرفای عادیتون هم طنز داره. این یعنی طنز در زندگی شما جریان داره. خیلی خوب از عهده نوشتنش بر میایین. نذارین با ننوشتن یا کم نوشتن استعدادتون خاموش بشه.


نقل قول:
مابقی مرگخوارن هم به تبعیت از لرد، دو به دو آماده کوبیدن قاشق به سر یکدیگر شدند:

شاید اگه شخص دیگه ای بود احساس می کرد همینقدر "ضربه به سر" کافیه و بهتره سوژه رو ادامه بدیم. ولی نویسنده شخص دیگه ای نبوده و شما بودین! و شما تشخیص دادین که هنوز هم می شه از این سوژه استفاده کرد و حیفه که نیمه کاره رها بشه. این انتخاب خوب و درستی بود.


نقل قول:
ایرما داشت با صدای بلند، کتاب مضرات ضربه زدن به سر را میخواند:

ایرما شخصیت جالب و پر سوژه ایه. خیلی خوبه که این شخصیت ها رو بی استفاده نذارین و وارد موقعیت های مختلف کنین. قسمت مربوط به ضربه مغزی که ایرما داشت می خوند و شما هم با همون جدیت نوشتینش جالب بود. ولی می تونست کمی کوتاه تر باشه. برای خواننده سخته که وسط یک پست طنز یه پاراگراگراف کامل درباره ضربه مغزی بخونه.


نقل قول:
کمی آن طرف تر، روونا سعی داشت موهای طلایی فلور را از دور قاشق باز کند:
-غوونا... تو... گفتم این کاغو... نکن... آخ... موهام...! تو هم... با این هوشِـ... غیونیت!

این اشتباه رو خیلیا انجام می دن. در بیشتر نقد هام بهش اشاره می کنم.
شما چون می دونین موضوع چیه ممکنه متوجه منظورم نشین. مثال منو بخونین:

لینی داشت قاشق های هکتور را یکی یکی امتحان می کرد.
-به اون یکی دست نزن.اونو نمی تونم بدم بهت.


دیالوگ مال لینیه یا هکتور؟
چون فاعل آخرین جمله لینیه، دیالوگ هم به لینی بر می گرده. حتی اگه از مفهومش بفهمیم که گوینده هکتوره. حالا شما اسم روونا رو در دیالوگ بردین و گوینده مشخص شده. ولی گاهی اینطور نمی شه. اگه قرار دیالوگتون مال آخرین فاعل نباشه یا اسم گوینده رو مشخص کنین و یا یک خط فاصله بذارین. اگه این دیالوگ مال لینی بود احتیاجی به فاصله نداشتیم.


نقل قول:
-آهان! از نظغ تو این که غاشغ غو ببندی به کش موهای من و بجای زدن قاشق تو سرم، هی کش غو باز و بسته کنی بهتغه؟
روونا حق به جانب، به فلور نگاه کرد:
-معلومه! از لحاظ علمی انرژی کمتری مصرف میشه!

هم ایده روونا خوب بود و هم دیالوگش که حتی تو این موقعیت هم دنبال یه راه حل علمی می گرده.


دیالوگ هاتون خیلی خوب نوشته شدن. شخصیت های شما بی هدف حرکت نمی کنن و بی هدف حرف نمی زنن.طنزتون هم خوبه. فقط مواظب مقدارش باشین. سعی نکنین تک تک جمله ها طنز باشن. این روش هم خواننده رو خسته می کنه و هم تاثیر جمله های طنزتون رو کمتر می کنه. گهگاهی یه استراحتی به خواننده بدین. دو سه قسمت طنز خوب رو انتخاب کنین و روی همونا کار کنین. روی همونا تمرکز کنین.


مرگخوارا یه کمی از قالب خودشون خارج شدن. شبیه بچه مدرسه ای شیطون و البته کمی خنگ! وقتی این کار رو انجام می دین بهتره لرد رو کمی کمرنگ تر کنین که حداقل در چنین صحنه هایی حضور فعال نداشته باشه. شیطنت مرگخوارا رو می شه قبول کرد. ولی این که لرد با آرامش تماشا کنه رو نه زیاد. وقتی لازم نیست بهتره ساکت بمونه که هم ابهت خودش حفظ بشه و هم کیفیت نوشته های ما.

سوژه رو خوب پیش بردین. آخرش هم خوب بود...گرچه عالی نبود. تموم کردن پست با اون همه شکلک شاید زیاد برای شخصی که می خواد ادامه بده جذاب نباشه. اگه تو همون دیالوگ روونا تموم می شد بهتر بود.

_____________


ایرما

نقل قول:
اربابا!ما همچنان مقرضیم!بی پول و تنها در چهار راه هاگزمید گدایی میکنیم!

از جنبه مثبت به قضیه نگاه کنین...شما کلاه دارین. می تونین به جای کاسه ازش استفاده کنین.

بررسی پست شماره 33 زمان برگردان مرگخواران، ایرما پینس:


پستتون کوتاهه و ما همیشه گفتیم که طرفدار پست های کوتاه هستیم. پست های بی دلیل طولانی مانع بزرگی برای ادامه داده شدن سوژه باشن.


نقل قول:
لاکرتیا:بله،با خودم فکر کردم که ساحره ای مثل من که بازرس وزارتخونه و محافظ جان و مال جنای خونگیه نباید زود قضاوت کنه!فورا اون معجون رو بده که خیلی کار دارم و باید به وزارتخانه برم و صدای اعتراض جن های خونگی رو به گوش جامعه جهانی برسونم!

هکتور که در تمام مدت با تعجب به لاکرتیا که حملات بالارو یک نفس و پشت هم ادا میکرد

جمله آخر وقتی تاثیر بهتری می ذاشت که پاراگراف بالا طولانی تر می شد. یعنی لاکرتیا بدون وقفه و پشت سر هم حرف می زد...بیشتر و طولانی تر از این! می تونست یه سخنرانی کوتاه درباره جن های خونگی و شرایطشون بکنه. اینجا بود که بهت زدگی هکتورو بهتر درک می کردیم.


نقل قول:
جیب هکتور همواره مملو از بطری های کوچک معجون بود،که هیچکس حتی خود هکتور هم کاربرد آن ها را نمیدانست.در آخر هکتور بطری کوچک حاوی معجون صورتی روشنی را به لاکرتیا داد.

اینم ایده خیلی خوبی بود که اینجا کمی حیف شده! سریع ازش رد شدین. بهتر بود باز می شد. مثلا هکتور یکی یکی بطری ها رو از جیبش خارج می کرد و کاربرد بعضیا رو توضیح می داد و بعضی ها رو حتی خودش هم نمی دونست. وقتی سوژه های زیادی برای یک پست دارین حتما انتخاب کنین. یکی دو تا شو انتخاب کنین و روی همونا کار کنین. همین سوژه به نظر من برای کل پست شما کافی بود.


نقل قول:
لاکرتیا با تردید نگاهی به معجون انداخت،باید از چیزی مطمئن میشد.
-در این معجون از هیچ یک از اجزای جن های خونگی استفاده نشده؟هیچ جنی برای تهیه این معجون مجبور به کار نشده؟روی هیچ جن بی دفاعی آزمایش نشده؟

دیالوگ خیلی خوب بود. همونطور که برای پرورش شخصیت خودتون کار می کنین روی شخصیت های دیگه هم کار کنین. شناخته شدن و جا افتادن شخصیت های دیگه به نفع همه ماست و شما در مورد لاکرتیا این کار رو با همین یک دیالوگ به خوبی انجام دادین.


نقل قول:
با شنیدن اینم حرف لاکرتیا مجاب شد!آزادی جن ها آرزوی همیشگی او بود!پس بطری معجون را به آرامی به لبهایش نزدیک کرد!

بهترین پایان برای این پست.
اتفاقی افتاده که هر نتیجه ای می تونه داشته باشه. همین نکته می تونه هر خواننده ای رو برای ادامه دادن تشویق کنه.

سوژه رو خوب پیش بردین. ولی مواظب ایده های خوبی که دارین باشین. این ایده ها حیفن که در یکی دو خط سرسری ازشون رد بشیم. بهتره داستان رو کند تر پیش ببرین و به جاش به این سوژه های فرعی بپردازین.

___________________

مورگانا

نقل قول:
اجازه می دهید عای....آیا؟

خیر!

بررسی پست شماره 76 زمان برگردان مرگخواران، مورگانا لی فای:


نقل قول:
مورگانا با دیدن دستی که عقب می رفت تا یک بمب دیگر به طرفش پرتاب کند، جیغ قرمزی کشید و پرید بغل مرلین! بیچاره مرلین که بخاطر حرکت ناگهانی مورگانا که کم از انفجار دوم نداشت به تیر چراغ برق برخورد کرد.

بیچاره مرلین؟
"بیچاره مرلین" احساس شماست...جز در موارد خیلی حساس و استثنایی، احساس شما نباید وارد رولتون بشه. کمی هم از در صد لوس بودن مورگانا کم کنین...داره به سمت دختر بچه جیغ جیغو می ره! جلوشو بگیرین. البته اگه نقشی که قصد دارین براش تعریف کنین واقعا این نیست.


نقل قول:
مرلین: راوی؟ دقیقا میشه بگی چرا قرمز؟
- خوب گفتم شاید اگر بگم بنفش...
- خیلی خوب خیلی خوب نگو!

این قسمت قرار بوده طنز باشه...ولی اونقدر ناقص مونده که نه طنز شده نه مفهومشو رسونده. مشکل مرلین با قرمز چیه؟ اگه بنفش می شد چه فرقی می کرد؟
این قسمت ارزشش رو نداشت که حواس خواننده رو پرت، و از داستان جداش کنین و با راوی گپ بزنین. گاهی می شه این کار رو انجام داد...ولی باید مطمئن بشین که قسمت طنز اونقدر قوی هست که این گسستگی رو جبران کنه.


در قاشق زنی شکلات و هر نوع خوراکی ای هم می دن...ولی اگه نمی دادن هم جای توضیحش اینجا نبود. حداقل نه بطور مستقیم. تاثیر خوبی روی سوژه نمی ذاره. مثل اصلاح سوژه می مونه. گاهی حتی اگه اشتباهی در سوژه پیش بیاد بهتره همون اشتباه رو ادامه بدین. گاهی روند داستان مهم تره. شما این اصلاح رو می تونستین در راستای سوژه انجام بدین. به جای توضیح دادن یک حقیقت از پیش تعیین شده که مفلوم نیست چرا مورگانا می دونستش، بگین که مثلا اینا نمی دونستن که در اون شهر رسم نیست شکلات بدن...یا حتی رسمه همشون یه چیز دیگه بدن. چیزی که به درد لرد و مرگخوارا نمی خورد!


نقل قول:
و در نزدیکی یکی از خانه ها شروع کرد روی سر لودو به آهنگ بندری ضرب گرفتن! کم کم اخم های لودو داشت در هم گره می خورد که ظرف کوچکی با آجیل از پنجره پایین آمد.

- آجیل؟ ما شکلات می خواهیم!

لرد کمی بیشتر از حد مجاز از قالبش خارج شده... ولی خب...تقصیر شما نیست. سوژه به این شکل پیش رفته. بد هم نشده. چون به هر حال در دنیا و محیط دیگه ای هستن و نمی دونن چطور باید رفتار کنن. فقط باید مواظب لرد باشین که حرکاتش در همین حد باقی بمونه. کار خوبی کردین که اجازه ندادین لرد به شکلاتش برسه.


نقل قول:
- جای اسکلتمان خالی! اگر در خانه ریدل هم به استخوان هایش می کوفتیم، حتی آن ریشو هم می شنید.

اشاره به ایوان و استخوناش اشاره به موقع و بجایی بود.

پست شما می تونست کوتاه تر باشه. اگه قست هایی مثل انفجار ها و چشمک و پرش در بغل رو ازش حذف کنیم چیزی ازش کم نمی شه. حتی کیفیتش بالا می ره. نکته مهم این سوژه اینه که در عین مسخرگی جدیتش رو حفظ کنیم. لرد و مرگخوارا نمی دونن که دارن کارای بچگانه ای انجام می دن! قضیه رو کاملا جدی گرفتن. شما هم موقع نوشتن این جدیت رو حفظ کنین. نباید بذارین تبدیل به بازی بشه.

موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۲۴ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اینکه ما بیشترین درخواست کننده نقد هستیم ( بعد از جیگر البته)
باید در مرگخوارنامه ثبت گردد ارباب!
اجازه می دهید عای....آیا؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
اربابا!ما همچنان مقرضیم!بی پول و تنها در چهار راه هاگزمید گدایی میکنیم!
نقدی نمیکنید؟!


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
ارباب ما نیازمند یک عدد نقد طنز هستیم:| ارباب مدتهاست طنزنوشتیم طنزدانمان خاک گرفته!
ارباب؟ ارباب!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 242 باشگاه دوئل، لاکرتیا بلک:


پستتون کمی کوتاه بود. کوتاه بودن به معنی کم بودن طولش نیست. کمی ناقص بود. اولش خوب بود...آخرش خوب بود. ولی وسطش کمی خام مونده. به اندازه کافی توضیح داده نشده. موضوع به خوبی برای خواننده جا نمیفته.


سوژه ای که انتخاب کردین خوبه. ساده و پیش پا افتاده نیست. انتخاب سوژه مهمترین بخش نوشتن پست دوئله.


نقل قول:
باد از میان درزهای پنجره زوزه میکشید.خورشید هرگز زیباتر از امروز در پشت ابرها پنهان نشده و ماه هیچگاه نرم تر از امشب بر فراز لندن بزرگ نتابیده بود.در سرتاسر لندن که در سرزمین پهناور خواب فرو رفته بود چهره ای پیدا بود که در زیر نور غم انگیز ماه میدرخشید.مرد چنان سرورویش را پوشانده بود که باعث میشد ظاهرش هم مانند باطنش پنهان بماند.شاید کسی در این شهر انتظار مرد را میکشید،شاید سرنوشت کسی به مرد بستگی داشت و یا هزاران شاید دیگر.مرد به درون کوچه ای باریک پیچید و بعد وارد آپارتمان 99 خیابان سنت هارلی شد.همانطور که از پله ها به آهستگی بالا میرفت برق شیئ در زیر کتش پیدا بود.دستانش میلرزید و قلبش به شدت میتپید،آیا به آن درجه از پستی رسیده بود که شب هنگام به دختر بی دفاعی حمله کند؟بی دفاع؟ولی همان دختر به ظاهر بی دفاع بهترین دوستش را کشته بود،زندگیش را نابود کرده و رویاهایش را به خون کشیده بود...ثانیه ها به سرعت میگذشتند و لحظه مرگ دختر هم به سرعت نزدیک میشد.

پاراگراف اول رو یک نفس و بدون فاصله و استراحت نوشتین. اشتباه بزرگیه. این کار باعث می شه خواننده در همون شروع رولتون خسته بشه. مشکل دیگه ای که این کار ایجاد می کنه اینه که پستتونو بی حس و بی روح جلوه می ده. چون به خواننده فرصت درک و حس کردن احساسات و حالت ها رو نمی دین:

باد از میان درزهای پنجره زوزه میکشید.خورشید هرگز زیباتر از امروز در پشت ابرها پنهان نشده و ماه هیچگاه نرم تر از امشب بر فراز لندن بزرگ نتابیده بود.در سرتاسر لندن که در سرزمین پهناور خواب فرو رفته بود چهره ای پیدا بود که در زیر نور غم انگیز ماه میدرخشید.
مرد چنان سرورویش را پوشانده بود که باعث میشد ظاهرش هم مانند باطنش پنهان بماند. شاید کسی در این شهر انتظار مرد را میکشید،شاید سرنوشت کسی به مرد بستگی داشت و یا هزاران شاید دیگر...
مرد به درون کوچه ای باریک پیچید و بعد وارد آپارتمان 99 خیابان سنت هارلی شد. همانطور که از پله ها به آهستگی بالا میرفت برق شیئ در زیر کتش پیدا بود.دستانش میلرزید و قلبش به شدت میتپید،آیا به آن درجه از پستی رسیده بود که شب هنگام به دختر بی دفاعی حمله کند؟
بی دفاع؟!
همان دختر به ظاهر بی دفاع بهترین دوستش را کشته بود،زندگیش را نابود کرده و رویاهایش را به خون کشیده بود...
ثانیه ها به سرعت میگذشتند و لحظه مرگ دختر هم به سرعت نزدیک میشد.

اینجوری خیلی بهتر و قابل درک تر شد. جمله های شما قشنگن. تاثیر گذارن. نذارین اشتباهات و ایرادهای ظاهری پست تاثیرشون رو کم کنن.


نقل قول:
-اهم!

قبل و بعد از این "اهم" چی داریم؟ ...سکوت!...این سکوت رو باید نشون بدین. با گذاشتن یک خط فاصله قبل و بعدش.


همونطور که گفتم قسمت اصلی داستان شما خام مونده. دلیل و اصل ماجرا خوب توضیح داده نشده. و این چیزیه که خواننده دنبالش می گرده. می خواد بدونه. به احساسات لاکرتیا هم به اندازه کافی پرداخته نشده. قسمت برخورد مرد و لاکرتیا کمی باید طولانی تر و کامل تر می شد.


نقل قول:
پژواک صدا در ساختمان پیچید.لاکرتیا بلک روی تختش نشسته بود و نامنظم و تند نفس میکشید.عرق سرد وحشت را در پشتش حس میکرد.کابوس ترسناکی بود...خیلی ترسناک!سرش را کمی چرخاند و بعد پیکره ای سیاه توجه اش را جلب کرد...نفسش در سینه حبس شد...مرد کابوس هایش روبه رویش ایستاده بود...کابوس هاهم به حقیقت میپیوندند!

پایان پستتون بهترین قسمتش بود. عالی بود. همچین پایان تاثیرگذاری خیلی از اشکالات و اشتباهات رو جبران می کنه. مخصوصا در پست های جدی که پایان اهمیت خیلی زیادی داره. این پایان ناقص که خواننده بقیه شو می دونه بهترین پایانی بود که می تونستین برای این رول در نظر بگیرین.

____________________

بررسی پست شماره 74 زمان برگردان، آرسینوس جیگر:

ممنون بابت خلاصه. خلاصه تون خوب و کامل بود. داستان رو کاملا برای خواننده روشن می کرد. البته موقع خلاصه کردن می تونین از همه اتفاقای قبلی که تموم شدن و دیگه به درد نمی خورن صرفنظر کنین. مثلا اینجا اشکالی نداشت که برای خلاصه می نوشتین لرد و مرگخوارا با زمان برگردان مرلین اشتباها به مکانی می رن که چهارشنبه سوریه...یعنی کلا جنگ و ماشین رو فراموش کنین. چون اون اتفاقا دیگه به دردمون نمی خورن.


نقل قول:
لرد نگاه دیگری به لودو میکند و سپس میگوید:
- هوم... رسوم زیادی بوده که ما شکسته ایم! این هم روش!
- ارباب... ممکنه در طی انجام قاشق زنی کلی هم شکلات بگیریم!
- شکلات؟! برویم برای انجام قاشق زنی و سپس میرویم برای انجام انفجار و نابود کردن مشنگ ها!

مخالفت بی دلیل و بی معنی لرد...شکلک تکرار شده لرد...و اشاره به شکلات یک شروع خیلی خوب و برای شما تشکیل دادن. از شکلک خیلی خوب استفاده کردین. این حس بدون شکلک منتقل نمی شد. این که لرد بدون به هم زدن حالتش حرف خودشو رد می کنه!


نقل قول:
در طی این مکالمه ها از هر سو صدای انفجار از هر طرف به گوش میرسه ولی مرگخواران و لرد که در گوشه ای پناه گرفتن هیچ اهمیتی به انفجار ها نمیدن که ناگهان ایرما میگوید:

فعل ها و حالتشون با هم هماهنگ نیست. میرسه و میگوید. جمله هاتون بایدبه یک شکل نوشته بشن. به نظر من حالت جمله های اول بهتره.


نقل قول:
ناگهان ایرما میگوید:
- چقدر سر و صدا! من نمیتونم مطالعه کنم!

خیلی جالب و بامزه بود. اینو اگه ایرما می نوشت شاید اینقدر تاثیر نمی ذاشت. شما کار خوبی کردین که این ویژگی ایرما رو فراموش نکردین و فکر کردین که در چنین موقعیتی چطور می شه ازش استفاده کرد.


نقل قول:
- یک نفر به ما قاشقی بدهد! ما قاشق خودمان را نیاورده ایم!
دیالوگ لرد هم خیلی با مزه بود.


شخصیت هاتون خیلی خوبن. خیلی قوی و پر رنگن. مثلا همین دیالوگی که احتیاج به تعیین گوینده هم نداشته:
نقل قول:
- چه چیزی سرورم؟! بگید تا همین الان براتون در کتاب تاریخ مرگخواران ثبتش کنم!

فقط مواظب باشین پستتون خیلی شلوغ نشه. پر نشه از شخصیت هایی که در هر خط دارین به ویژگیاشون اشاره می کنین. برای هر رول از دو سه نفر استفاده کنین.

ایده کله لودو فوق العاده بود. بهترین ایده ای که می شد برای قاشق زنی داد!
طنزتون خیلی خوب بود. شخصیت هاتون خیلی خوب بودن. دیالوگ هاتون درست و حساب شده بودن و سوژه رو فقط یک قدم جلوتر برده بودین. کارتون خیلی خوب بود.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
ارباب؟!

ارباب میشود یک نقد مفید و خفن هم روی ایشون انجام بدید؟

با تشکرات



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۳

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
ارباب...سوژه دوئلمو نقد میکنید؟؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
پاترچه!


با ذات ناجور، موذی و آب زیرکاه شما به اندازه کافی آشنایی داریم. به همن جهت قصد داشتیم جواب شما رو 24 ساعت دیگه بدیم که چشاتون در بیاد. ولی روی شما زیاده و چشاتون به این سادگیا در نمیاد. پس ما به جای قورت دادن حرفامون می زنیمشون!


نقل قول:
من الان نقد نشم، سرخورده می‌شم، بوق می‌شم، چارلی می‌شم، می‌رم هی درخواست ِ مرگخواری می‌دم، مرگخوار می‌شم، با جیمز و تدی میایم تو خونه‌ی ریدل، بعد اونجا من و جیمز دعوامون می‌شه، تدی گرگ می‌شه، بعد همه‌ رو می‌خوره، بعد همه مرگخوارا جیز می‌شن هااااا..!

چقدر هم برای من مهمه که شما(هر سه تون) سرخورده نشین! اصلا یکی از اهداف زندگی ما این بوده که غرور و شخصیت این گروه هماهنگ و دوست داشتنی رو حفظ کنیم. یه داستانی بود که یه گربه و سگ و خر و خروس می رن گروه تشکیل می دن که آواز بخونن...شما سه تا شبیه اون گروهین الان! و نیا بپرس کی خروسه و کی گربه و کی...!
یاران ما هرگز جیز نمی شن. آب یخ می ریزیم روشون...چیــــــسسسسسس می کنن و خنک می شن.


درخواست مرگخواری بدین! جیمز درخواست الف دال ما رو حتما به خاطر داره! تاییدش هم کرده بود.


نقل قول:
{اسمایلی لگد زدن به ویولت!}

از این یکی حمایت می کنیم شدیدا!


نقل قول:
برو اونور توی نوبت خودت باید ویرایشات رو می کردی الان نوبت منه با ولدک بازی کنــ....

ما با این حشمت و عظمت بازیچه تو یه الف بچه هستیم؟ پدر مادر نداری تو؟ بچه ای که عین تارزان زیر دست وحوش گرگ نما بزرگ شده باشه همین می شه. یعنی هیچی!
هیچی نمی شه. برو "غریزه" نوشتن رو یاد بگیر اول. تو پست دوئلت دیده بودم ولی به کسی نگفته بودم که آبروت نره. خودت خواستی!


نقل قول:
ولدک لطفا این پست رو برای من نقد کن. خیلی مهمه برام که..

خب...متاسفانه برای من مهم نیست!


ضمنا ما از گرگ شدن تدی نمی ترسیم. اگه شما تدی رو دارین، ما هم...ما هم...چیزو داریم...کیو داشتیم؟
مهم نیست...ما دستور می دیم تدی رو نیارین!

وارد چت باکس نشدنت به نفع همه اس. همین که وارد سایت می شی به اندازه کافی مضره.


نقد بی نقد.

لطفا بقیه بیان که براشون نقد های بلند بلند مفید و زیبا و زیاد و طولانی انجام بدیم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۲۱ ۲۱:۵۳:۴۴
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۲۲ ۲:۵۸:۲۶



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
ولدک سلام!
ولدک ولدک من یه پست نوشتم که می خوام نقد..

لردک ببین!
من الان نقد نشم، سرخورده می‌شم، بوق می‌شم، چارلی می‌شم، می‌رم هی درخواست ِ مرگخواری می‌دم، مرگخوار می‌شم، با جیمز و تدی میایم تو خونه‌ی ریدل، بعد اونجا من و جیمز دعوامون می‌شه، تدی گرگ می‌شه، بعد همه‌ رو می‌خوره، بعد همه مرگخوارا جیز می‌شن هااااا..!


{اسمایلی لگد زدن به ویولت!}
برو اونور توی نوبت خودت باید ویرایشات رو می کردی الان نوبت منه با ولدک بازی کنــ....

ببین چی تبعات داره نقد نشدن ِ بچه‌ها!
جیمز برو اونور!! دارم حرف می‌زنم!
نقدم کن دیگههههه!!
ببخشید!

چیز ینی.. ببخشید!:-"


ولدک لطفا این پست رو برای من نقد کن. خیلی مهمه برام که..

من بستگان محترم ندارم! من یتیمم! تو بیا بستگان ِ محترمم شو که من سرخورده نشم، بوق نشم، چارلی نشم، نرم درخواست ِ مرگخواری بدم، با جیمز و تدی نیایم خونه‌ی ریدلا با جیمز دعوام نشه، تدی گرگ نشه، مرگخوارا جیز نشن، خـــــــب؟!

ولدک ببین من چه ساکت و معصوم و مظلوم و سایلنتم؟ من حتی نمیتونم وارد چت باکس شم نمیدونم چرا. لطفا پست منو نقد کن.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 296 خاطرات مرگخواران، گلرت پرودفوت:


نقل قول:
هوا سرد بود و گلوله های سفید برف آرام آرام بر روی زمین می نشستند. درختان، تن هایشان را به امید جذب کمی از نور خورشید لخت کرده بودند، اما هوا ابری و تاریک بود. اگر به خاطر نور پرنده ی آبی رنگ بالای سرشان نبود، چیز قابل تشخیصی در آن تاریکی وجود نداشت.

فضاسازی کار حساسیه. نویسنده می نویسه و رد می شه. شاید حتی فقط برای اینکه شروعی کرده باشه. ولی خواننده تصور می کنه و در این حالت کوچترین اشکال ها و ابهام ها می تونه براش گیج کننده باشه. مثلا این "نور پرنده آبی رنگ"...پرنده چرا باید نور داشته باشه؟ می دونم که این توصیف دلیل خاصی داره. ولی حتی اگه دلیل داشته باشه هم باید همین جا توضیح داده بشه. قبل از این که ذهن خواننده درگیر این موضوع بشه که چرا پرنده نورانیه! همینطور بارش برف و تاریکی مطلق زیاد قابل تصور نیست. برف نور رو منعکس می کنه. برای همین شب هایی که برف می باره معمولا تاریک نیست. همین نکته های کوچیک می تونه تصورات خواننده رو به هم بزنه.


نقل قول:
او و افرادش حالا در مکانی غیر قابل آپارات در محاصره ی آرورها بودند. اگرچه آرورها هنوز تعدادشان کمتر بود ولی آن چهار آرور راه را بر او و افرادش بسته بودند و شکست سختی را به آنها تحمیل کرده بودند؛ و حالا آن پرنده ی آبی داشت محل مرگخواران را به مامورین وزارتخوانه نشان می داد؛ یک سگ شکاری برای شکارچی!

صحنه محاصره صحنه هیجان انگیزیه...ولی شروع شما شدیدا ساکت و خاموشه! بی هیجانه. به نظر من اگه از همین صحنه شروع می کردین و بعد به فضاسازی می پرداختین بهتر می شد. اون شروع هیجان انگیز بیشتر می تونست خواننده رو جذب کنه. یا حتی می تونستین با جغد آبی رنگ(و بعد توضیح درباره اون) شروع کنین!
جمله های شما زیبا و ساده هستن. بدون پیچیده کردن ماجرا می تونین صحنه های زیبایی خلق و توصیف کنین. این مهارت مهمیه.


نقل قول:
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود. مرگخوارها مانند ملخ هایی که به محصول بزنند، بر سر سه آرور ریخته بودند؛ آرورها کاملا در حالت دفاعی فرو رفته بودند و به جز دفع انبوه طلسم هایی که به سوی آنها فرستاده می شد، کار دیگری از دستشان بر نمی آمد. تنها زمان می توانست گویای این باشد که آن سه دوئلیست آموزش دیده تا چه مدت می توانند در برابر این مرگخواران مقاومت کنند. نتیجه ی مبارزه به نفع مرگخواران تقریبا مشخص شده بود، که آرور چهارم رسید. مرگخوارها بدون متوجه شدن از حظور او، به فرستادن طلسم های پی در پی خود ادامه می دادند. در این بین، ناگهان یکی از مرگخوارها نیم تنه ی بالای بدنش، از نیم تنه ی پایین تنش جدا شده و خون از محل انفصال به بیرون فوران کرد!

توصیف صحنه های دوئل و مبارزه کار سختیه. توصیف صحنه های جدید در این مورد خلاقیت زیادی لازم داره. شما صحنه های بسیار خوبی خلق می کنین. ولی گاهی بهتره سرعت توصیفون رو(با ایجاد فاصله) کمتر کنین. مثلا این صحنه که مرگخواره نصف می شه! صحنه عادی و ساده ای نیست. اینجور صحنه ها رو که هضمشون کمی سخته با یه خط فاصله بنویسین که خواننده آروم تر و راحت تر بخوندش.


نقل قول:
آپارات گزینه ی عاقلانه ای برای احمق هایی که نمی فهمیدند پس از فرار، اربابشان قطعاً آنها را خواهد کشت به نظر می آمد

بهتره از ابراز احساسات بیش از حد در متن خودداری کنین. فحش(احمق) ابراز احساسات بیش از حده! می تونستین کمی خفیف ترش کنین. مثلا از "ساده لوح" استفاده کنین.


اشتباه های املایی زیادی دارین. و این اشتباه ها در پست های جدی تاثیر منفی خیلی بیشتری می ذاره. حضور...طناب...خلع سلاح...


نقل قول:
او به این راحتی ها تسلیم نمی شد! او مسئول این حمله بود و او باید پاسخگوی اربابش می بود.

وقتی پستتون رو بر محور یک شخصیت می نویسین لازم نبیست دائم ضمیرش رو تکرار کنین. بدون "او" هم این جمله ها همین مفهوم رو داشتن. اینجا هم "این" دوم نباید تکرار می شد:
نقل قول:
این اولین اتفاق عجیب ثبت شده در ماموریت های گلرت برای دفتر کاراگاهان بود، اما این آخرینشان نبود!



گلرتتون کمی حالت اغراق آمیز داشت. زیادی قوی...زیادی قهرمان...زیادی خونسرد! مواظب باشین که مخصوصا در مورد شخصیت خودتون این کارو انجام ندین.
فرقی نمی کنه شخصیت چقدر قویه. شما فکر کنین من بنویسم همه محفلیا به اضافه دامبلدور لرد رو محاصره کردن. لرد یکی یکی دخلشونو آورد و بعد با لبخندی تمسخر آمیز صحنه رو ترک کرد.
این طرز نوشتن میتونه برای خواننده زننده باشه. چه سفید باشه و چه سیاه. یه نکته ای وجود داره که تازه واردهای سایت خیلی دیر کشفش می کنن. معمولا چیزی که یک شخصیت رو جذاب می کنه ضعف هاشه... مورفین چرا جالبه؟ چون معتاده! هکتور چرا جالبه؟ چون دست و پا چلفتیه! رودولف چرا جالبه؟ چون زشته و اعتماد به نفس بی دلیلی داره! جیمز بچه فضول و خرابکاریه.
شخصیت باید ضعف داشته باشه. اگه دقت کنین در همه نویسنده های خوب و شخصیت های جا افتاده ایفای نقش ضعف های مشخصی پیدا می کنین. شخصیت هایی که این نکته رو رعایت نمی کنن موندگار و تاثیر گذار نمی شن. خیلی راحت فراموش می شن.
در پست طنز نشون دادن این ضعف ها خیلی راحته. طرف فرار می کنه...غر می زنه. زمین می خوره! له می شه!
حالا پست شما جدی بود. در پست جدی این ضعف رو باید بصورت جدی نشون بدین. گلرت بجنگه...شکست بخوره...زخمی بشه. مخصوصا در برابر اون همه مرگخوار. و در پایان به یه دلیلی پیروز بشه. مثلا شانس! یا حداقل اتفاقی برای رقیباش بیفته...یا اشاره کنین که اینا مرگخوارای ضعیفی بودن.


پست شما به نظر من کاملا سیاه بود. هم گلرتتون سیاه بود و هم کل نوشته.

پایان پست جدی خیلی مهمه و پایان پست شما زیبا بود.

_____________________

بررسی پست شماره 295 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


نقل قول:
اگر مورگانا کمی رک تر بود در چنین موقعیتی، وقتی یک دستمال سر خاک گرفته به موهایش و یک پیشبند آشپزی بسته و سرتاپایش را خاک گرفته بود،ممکن بود ناسزا هم بگوید حتی!

شروعتون خیلی ناگهانی بود. پست تکی می تونه ناگهانی شروع بشه. ولی این جمله اول شما بیشتر شبیه ادامه یک سوژه بود. این شروع باعث می شه خواننده برگرده و برای اطمینان نگاهی به عنوان تاپیک و پایان پست قبلی بندازه.


نقل قول:
- اوهوی اون دستمال رو یه کمی یواش تر حرکت بده! جیوه هام ساییده شد!

دیالوگ آینه بسیار ناگهانی و به همون دلیل بسیار با مزه بود!


نقل قول:
و البته باید این را هم گفت ریتا چنین شانسی نداشت. اینکه بروی سراغ اتاق یک پیغمبره زن مورخ عشق گل زر! و بخواهی جایی را که خودش فی نفسه تمیز هست، تمیز کنی، زیاد شبیه شرایطی نیست که آدمیزاد دلش بخواهد در آن گیر بیافتد.خواه ماگل باشد خواه جادوگر و خواه ساحره! و یا حتی فشفشه! و یا حتی سوسک! آنهم از نوع فضول خبرنگار.
عمق فاجعه وقتی بیشتر می شود که بخواهی چیزهایی را تمییز کنی که عملا نمیدانی به چه دردی می خورند.

اینجا توضیحاتتون کمی طولانی شده. مخصوصا به دلیل لحن و سبک خاصی که داره خواننده رو زود خسته می کنه. جالبه...ولی کمترش کنین. قبل از این که خواننده خسته بشه تمومش کنین.


نقل قول:
بلاخره یکی هم به کتابچه های به درد نخور کتابخانه مورگانا که به او لطف کرده و همه را دور ریخته بود.

این جمله رو من چند بار خوندم و متوجه مفهومش نشدم. به کتاب ها غر زده بود؟ به مورگانا؟ به صاحب کتابا؟


ریتا اینجا چیکار می کنه؟! وسط خونه تکونی خانه ریدل!


نقل قول:
در آن میان، یک نفر سعی داشت با ارامش با هکتور روبرو شود.
- من؟
- تو؟ زود باش هر چی معجون و دست نوشته کش رفتی پس بده!
- هی اونا معجون خودمن! اسم من زیرشون نوشته شده!
- اونا مال من....

کشمکش هکتور و آرسینوس و استفاده ای که شما از این موقعیت(خونه تکونی) کردین خیلی خوب و هوشمندانه بود.


نقل قول:
هکتوری که تا چند لحظه پیش با جیر جیر بالا و پایین می پرید

اینجا "با جیر جیر" توصیف مناسبی نبود! با جیغ و داد؟ با سرو صدا؟


در طول پستتون پنج بار به گل های رز اشاره کردین. زیاده! این همه اشاره خواننده رو زده می کنه. از هر چی گل رزه متنفر می کنه!


نقل قول:
- من اصلا به مردهایی که دعوا نمی کنند علاقه خاص ندارم!

دیالوگ برعکس شده و تکرار شده رودولف خیلی خوب بود.


نقل قول:
- خوب پس ساحره های ما کجان؟ اونارم تکوندین؟

این دیالوگ لرد هم خیلی خوب بود.


ترجیحا بهتره وسط دعواهای بچگانه مرگخوارا(که اشکالی نداره به این شکل دعوا کنن) لرد نقش مبصر رو ایفا نکنه.

آخر پستتون به نتیجه ای نرسید. این یه اشکال و ایراد نیست. پست تکی می تونه بخشی از زندگی باشه. یک ساعت از یک روز! بدون شروع و پایان و موضوع خاص. کارتون درست بود. باز هم رول هایی مثل این رو که مورگانا در اونا محوریت نداره بنویسین. این کار رو خوب انجام می دین.

_______________


بررسی پست شماره 31 خورندگان مرگ ایرما پینس:


نقل قول:
اربابا!یکم کوتاه نیست این پست؟

پست ها(چه تکی و چه ادامه دار) اندازه مشخص و استانداردی ندارن. با توجه به محتواشون میشه قضاوت کرد که این پست کوتاهه(احتیاج به توضیح یا مورد اضافه ای داره) یا طولانیه(بیخودی کش داده شده)...ولی اگه این مورد رو کنار بذاریم بلند بودن پست، مخصوصا وقتی نویسنده شون شناخته شده نباشه می تونه خواننده رو فراری بده. ولی کوتاه بودن پست هیچ ضرری نداره.
این پست شما بدون توجه به محتواش و فقط با در نظر گرفتن طولش کاملا مناسبه. نه بلنده و نه کوتاه.


نقل قول:
الا-خودتو نگران نکن خواهر من،این یه جن بی ارزش بود،لازم نیست خودتو خیلی نگران کنی!

دیالوگی که گوینده داشته باشه به این شکل نوشته نمی شه. بعد از اسم دو نقطه بذارین. فقط دیالوگ های بدون گوینده رو به این شکل بنویسین. مثلا:
-چطور تونستی اون جن رو بکشی؟!


نقل قول:
لاکرتیا-به چه حقی اون جن بی دفاعو کشتی؟ این جنایته!قساوته!دنائته!
ظالم!شرور!قاتل!فاسق!فاجر!

وسط دیالوگ هیچوقت نرین سر خط. خواننده اینطور برداشت می کنه که گوینده عوض شده. وسط دیالوگ ها بهتره شکلک هم نذارین. مگه این که حالت شخصیتتون در جمله های بعدی عوض شده باشه. که اینجا هم کمی عوض شده. ولی اگه نمی شد هم مشکلی پیش نمیومد. شکلک آخری کافی بود. گذشته از این اشکالات که همش به ظاهر نوشته شما مربوط می شد دیالوگتون جالب بود.کلمات هم وزنی که بکار بردین خیلی خوب بودن. حتی می تونستین یکی دو کلمه با همین وزن ولی بی معنی بهشون اضافه کنین. طوری که مشخص باشه لاکرتیا معنی شونو نمی دونه. البته به همین شکل هم جالبه.


نقل قول:
هکتور سریعا به فکر فرو رفت،اگر پای لاکرتیا به سازمان ملل می رسید و وضعیت جن های خانگی راگزارش میداد،اربابش او را زنده نمیگذاشت!

ایده های کوچیک، مثل آب و غذایی هستن که باعث زنده موندن سوژه می شن. ایده خوبی به این قسمت اضافه کردین.


نقل قول:
پس به سرعت دنبال لاکرتیا به راه افتاد و در مسیر تنه ای به ایرما،که تازه وارد خانه شده بود و مشغول مرتب کردن کتاب ها بود زد.

ورود ایرما خیلی جالب بود. می تونستین وانمود کنین ایرما از قبل همونجا بوده. ولی این یه کار عادی بود. شما سعی کردین همین ورود رو هم خاص و جالب کنین. کارتون خوب بود. قسمت جالب ترش اینه که ایرما بعدش هم حضور نداره! همه نقشش همون تنه ایه که سر راه می خوره و همین کارتون حضور ایرما رو دوست داشتنی تر کرده.


ایده خوروندن معجون به لاکرتیا هم ایده بسیار خوبیه. با توجه به این که مشخص نیست لاکرتیا معجون رو بخوره یا نه و بعدش چه اتفاقی براش بیفته خواننده ترغیب می شه پستت شما رو ادامه بده.


پست شما طولانی نبود. ولی محتواش کافی بود! طنزش کافی بود. روی سوژه به اندازه کافی تاثیر گذاشته.. سانسور یا خلاصه نشده که بگم کاش کمی بیشتر توضیح داده بودین. همیشه همین کارو بکنین. به اندازه ای که حرفی برای گفتن دارین بنویسین.
نوشته های شما طنز ملایم و دلنشینی دارن. منظور از ملایم ضعیف نیست. بعضی طنزا تند هستن...بعضیا پیچیده هستن. بعضیا زننده هستن حتی. طنز شما لطیف و قشنگه.

___________________

روونای ما

نقل قول:
ما ده ساعتمون رو استراحت کردیم،

ده ساعت بعد می شد چهار صبح! شما کمی زیادی استراحت کردی. یادم باشه از حقوقتون کم کنم.
ضمنا ماموران راه آهن مشنگی براتون نامه ای فرستادن. فکر می کنیم صورتحساب یک تخت غیر جادویی توش باشه!

بررسی پست شماره 45 نوری در تاریکی روونا ریونکلاو:


کل پستتون به یک شکل نوشته نشده بود. بعضی جاها فاصله داره و بعضی جاها نداره. سعی کنین همشو به یک شکل بنویسین. مثلا اینجا خیلی پشت سر هم نوشتین:
نقل قول:
-خوب شد که اومدی، من و آلبوس گم شده بودیم!
در برابر لبخند پر از شوقِ آنتونین،با بی تفاوتی پلک هایش را بر هم گذاشت.
-آلبوس کجاست؟
نگاه آنتونین رنگ نگرانی گرفت:
-خب من... خواستم بیای اینجا تا... کمک کنی اونو پیدا کنیم!



در اولین نگاه پست شما پر از دیالوگه...و این معمولا برای یک پست جدی نکته مثبتی محسوب نمی شه. پست جدی یعنی احساس...حالت...توصیف دقیق صحنه ها. ولی با خوندن پست شما(مخصوصا نیمه اولش) کمبودی از این لحاظ احساس نکردم. دیالوگ های شما خیلی کوتاهن. اینم در نگاه اول ممکنه به شکل " از سر باز کردن!" به نظر برسه. ولی اینطور نیست. کوتاه بودن دیالوگ هاتون سردرگمی شخصیت هاتونو می رسونه. در پست شما احساس شخصیت هاتونه که مهمه...نه هوا و دار و درخت. کار خوبی کردین که روی شخصیت ها تمرکز کردین و سراغ توصیفات بی دلیل و اضافه نرفتین.


شخصیت های شما جالبن. تام شما لرد ولدمورتی که می شناسیم نیست. این خیلی مهمه. تام ریدل یک جادوگر بلندپرواز و مصمم، ولی درعین حال خام و بی تجربه اس. تام شما همین حالت رو داره. اون سنگینی و آرامش لرد رو نداره.


نقل قول:
آنتونین خیلی سریع چند قدم به عقب برداشت. دست راستش را بلند کرد و با ذوق بچگانه ای برای تام دست تکان داد.
-میشنوی؟ عمه میگه وقت عصرونس! من میرم... فردا تو مدرسه می بینمت!

این صحنه خنده دار بود! اونم وسط یک پست جدی...ولی اصلا آزار دهنده نبود و ترکیب پست رو به هم نمی زد. حتی یه جورایی خواننده رو نگران می کرد. در حالت عادی اگه یکی بخنده بقیه هم می خندن. ولی اگه همین کار رو در موقعیت دیگه ای انجام بده وضعیت فرق می کنه. مثلا وسط فیلم ترسناک یکی شروع کنه به قهقهه زدن. بقیه نمی خندن! وحشت می کنن. این این احساسات متضاد استفاده های خوبی می شه کرد. شما هم ظاهرا توانایی انجام این کار رو دارین.


سوژه رو خوب پیش بردین و در قسمت جالبی رها کردین.


موفق باشید.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.