قبل از هر چیزی اصرار می کنیم که
قوانین نقد ما رو مطالعه بفرمایید.
_______________________
آرسینوسچه کار جالبی کردین. اسم خودتونو با ترکیب رنگ های سیاه و قرمز و اسم سیسرون رو با ترکیب سفید و سبز نوشتین.
بررسی پست شماره
230 باشگاه دوئل آرسینوس جیگر:
اول درباره ایرادی که خودتون فکر می کردین پستتون داره توضیح بدم.
پست شما طولانیه...این مهم نیست. پست دوئل(پست تکی) می تونه خیلی طولانی باشه. برای این که نمی تونین ریسک کنین و داستان رو خلاصه کنین. طولانی نوشتن امتیاز منفی محسوب نمی شه. ولی شما زیادی کشش دادین! موضوع های پستتون کمی برای یک پست تکی زیاده. راضی کردن لرد...رفتن به جنگل...پیدا کردن عنکبوت...پیدا کردن گرگینه. آزمایش معجون...برگشتن پیش لرد!
به نظر من حتی همون قسمت اولش برای نوشتن یک پست تکی کافی بود. این که آرسینوس سعی می کرد لرد رو راضی کنه که بره ماموریت.
در پست های دوئل دنبال یه نکته خاص می کردیم...یه موضوع خاص...یه داستان خاص...یه پایان خاص!
وقتی سوژه ماموریته شما می تونین استفاده های زیادی از این سوژه بکنین. یکی از بهترین شکل های این استفاده همین بود. این که آرسینوس سعی کنه لرد رو راضی کنه. البته این سوژه ساده ایه...برای قوی شدنش احتیاج به شخصیت ها و دیالوگ های خیلی قوی دارین.
سوژه بعد شما هم خیلی جالب بود. درمان گرگینه ها! اگه انتخاب شما این سوژه بود می تونستین قسمت اول رو خلاصه تر کنین. به دلیل وجود قسمت اول شما مجبور شدین قسمت ماموریت رو کمی سریع پیش ببرین.
نقل قول:
لرد نگاه خشمگین دیگری به آرسینوس انداخت و غرید:
- آرسینوس! تو یک بار دیگه این درخواست رو از ما بکن و ببین که چه بلایی به سرت میاریم.
طرز حرف زدن لردتون بسیار آشناست! شباهت زیادی به طرز حرف زدن و جمله های ما داره!
نقل قول:
آرسینوس با اندوه سر در گریبان فرو برد و گفت:
- ارباب.... لطفا اجازه بدید! اگه موفق بشم یه انقلاب واقعی در زمینه ی معجون سازی به وجود میاد.
- کروشیو!
نکنین این کار رو....نکنین!
هزاران بار تکرار کردم! تقریبا در هر نقد می گم. به خاطر یک رد درخواست کسی رو شکنجه نمی کنن. برای عصبانیت های عادی هم شکنجه نمی کنن. شکنجه مال اشتباهات خیلی بزرگه...مثل کاری که لوسیوس در تالار اسرار انجام داد و گوی پیشگویی شکست. یا مال گرفتن اعتراف های خیلی مهمه!
نقل قول:
آرسینوس به سختی از روی زمین بلند شد و گفت:
- ارباب.... اگه نذارید برم ماموریت خودمو میکشم.
این قسمت خیلی اغراق آمیزه...و از اون نوع اغراقایی نیست که به عنوان طنز قبولش کنیم.هیچ مرگخواری جلوی لرد نه همچین چیزی می گه نه این حرکات رو انجام می ده. وقتی بی دلیل و بی مقدمه از چارچوب خارج بشین طنزتون غیر قابل قبول می شه.
نقل قول:
در همین هنگام هکتور خودش را به داخل اتاق انداخت و پس از نوش جان کردن یک عدد کروشیو، فریاد زد:
- ارباب! بذارید خودشو بکشه! این دست نوشته های مارو کش رفته! این معجون های مارو کش رفته!
اینجا برعکس بالا...خیلی خوب بود. هیچ مرگخواری جلوی لرد این جمله ها رو هم نمی گه...ویبره هم نمیزنه! ولی هکتور اینجا حضور نداشت. یهو پریده تو سوژه و دیالوگ و شکلکی متناسب با شخصیتش گفته و رفته. این طنزه. خنده داره! مثل مورد بالا نیست که آرسینوس جدی و عادی داشت با لرد حرف می زد.
ورود مرلین کمی ساده بود... می تونستین بهش شاخ و برگ بدین. می تونست کمی سرسخت تر باشه. نه اینکه اینجوری سعی کنه با ملایمت لرد رو راضی کنه. مثلا میومد و با جدیت می گفت آیه نازل شده و آرسینوس حتما باید بره!
نقل قول:
- ارباب قبول کردن... بالاخره میتونم تحقیقاتم رو انجام بدم!
- تبریک میگم جیگر!
- مبارکت باشه!
- مارو نا امید نکن!
- اگه بر نگشتی هم معجون ها و پاتیلت واسه من!
دیالوگ هاتون رو هدفدار کنین...اینا حرفای ساده ای هستن که فقط فضای پست شما رو پر می کنن. فقط آخری جالبه. بقیه شون هم می تونستن مثل اون باشن. حرف های ساده و قابل پیش بینی و عادی بهتره زده نشن.
نقل قول:
آرسینوس پس از اینکه با تمام مرگخواران صحبت و مرلین حافظی کرد. مقداری غذا، یک عدد لیوان، یک پاتیل تاشو، یک چاقوی معجون سازی و یک ملاقه را در کوله پشتی سیاهش ریخت و از خانه بیرون رفت.
آرسینوس همچنان که از پله های ورودی خانه پایین میرفت نگاهی به علامت شوم انداخت و لبخندی زد و سپس روی جنگل های آمازون تمرکز کرد و با صدای پاق بسیار بلندی غیب شد.
وقتی فقط یک شخصیت در داستان حضور داره لازم نیست اسمشو تکرار کنین. در پاراگراف دوم "آرسینوس" اضافی بود.
نقل قول:
در یک لحظه که آرسینوس از این تفکرات لذت میبرد و دلگرم میشد
در یک لحظه نمی شه لذت برد و دلگرم شد. این فعل ها مال محدوده زمان طولانی تری هستن.
نقل قول:
آرسینوس فرصتی برای فکر کردن نداشت و به سرعت از جیبش یک شیشه معجون بیرون کشید و مستقیم روی هیولا خالی اش کرد.
ایده خوبی بود که آرسینوس به جای طلسم اول از معجون استفاده کنه. روی ویژگی های شخصیت ها در هر موقعیت مناسبی باید تاکید کرد.
قسمت درست کردن معجون هم می تونست به تنهایی موضوع یک پست باشه. بزرگترین اشکال پست شما همین بود که سعی کردین موضوع های زیادی رو در یک پست جا بدین و طبیعتا به هیچکدوم به اندازه کافی پرداخته نشده. می تونستین یکیشونو انتخاب کنین و روش بیشتر کار کنین.
نقل قول:
- اینکه ما اینجا گرگینه ای نداریم که درمان شود.
ایده این قسمت خیلی خوب بود. این که در کل پست طرف کاری رو انجام بده و آخر بفهمیم کارش بی فایده بوده...ولی توجیهش کافی نبود. اینا گرگینه ای ندارن. ولی این دلیل نمی شه که معجون بی مصرف باشه. بعد ها ممکنه با گرگینه ای مواجه بشن. به نظر من جمله ای که هکتور وسط پستتون گفت پایان خیلی جالب تری بود. این که هکتور معجون رو دو سال پیش درست کرده ولی چون معجون ساز خوبی نیست کسی به حرفش توجه نکرده! با وجود این پایانتون خوب بود. یه پایان ساده می تونست تاثیر کل پستتون رو از بین ببره.
______________________
جن مسلح ارباب!بررسی پست شماره
69 زمان برگردان مرگخواران، وینکی:
نقل قول:
ملت مرگخوار کلا موجوداتی هستن که وقتی بخوان به کسی یا چیزی زل بزنن، مثل گوریل انگوری همچین به طرف نگاه میکنن که طرف احساس میکنه چندین شاخه ی انگور رو درسته خورده. اون موقع، درست از همچین مواقعی بود.
سوژه و شکل توصیف خیلی خوب بود...ولی مثال گوریل انگوری تاثیر لازم رو نمی ذاره! شخصیت گوریل انگوری به چیزی زل نمی زد...به انگور هم ربطی نداشت. کنایه ها و مثال هایی که می زنیم باید ربطی با واقعیت داشته باشن. همینه که باعث خنده دار شدنشون می شه. واژگون کردن واقعیت ها!
نقل قول:
روونا همچنان در حالت ابرو بالا انداختن و از نوک بینی نگاه کردن بود. اما با گذشت زمان، همینطور لب و لوچه ـش آویزون و آویزون تر شد. تا اینکه عملا اعتراف کرد:
-یادم رفت.
به همین دلیله که به اعضای سایت توصیه می کنم مسئولیت های جدی به عهده نفر بعدی نذارن. این که " فکر فوق العاده ای به ذهنم رسید" یه مسئولیته...نفر بعدی باید بشینه فکر کنه که فکر عالی چی بوده! بعد یا گره رو باز کنه یا اون قسمت رو یه جوری از سرش باز کنه. شما این "از سر باز کردن" رو با مهارت خودتون انجام دادین. حتی ازش برای نوشتن چند خط اولتون استفاده کردین. کار شما خوب بود.
نقل قول:
مطمئنم کفشم تا چند دقیقه ی دیگه به دو تیکه ی نامساویِ بخش پذیر بر 3 تبدیل میشه!
طنز شما تغییر شکل داده...در بعضی جاها یه کمی حالت "اجبارا باید خواننده رو بخندونیم" به خودش گرفته. اگه غلظتش رو کمتر کنین درست می شه...ولی بعضی از تاکید های بیش از حد این تاثیر منفی رو می ذاره. گاهی یه اشاره کوچیک قدرت بیشتری داره. گاهی هم رقیقه! نمی تونه ضربه لازم رو بزنه:
نقل قول:
-ای بــــــــــابـــــــــا! اینم از زندگی ما. این آخه حق منه؟ نه من از شما می پرسم. این حقه؟ من اعتراض دارم. نمیشه. شوهر نداریم که داریم! یعنی چیز... شوهر خوب داریم که نداریم! لودو نداریم که داریم. بدبختی نداریم که نداریم. اصن بیخیال... کراب اعتراض داره. من شوهر خوب میخوام. شوهر باید شوهر باشه. شوهری که شوهر نباشه، شوهر نیست اصن! هوووم...
نقل قول:
ملت مرگخوار از اینکه یک نفر بتونه چنین جمله ی بلندی رو فریاد بزنه خیلی به وجد اومدن.
جمله های بالا کوتاه بودن البته...دیالوگ طولانی بود. ولی به هر حال فکری که ملت مرگخوار کردن بامزه بود!
نقل قول:
-اربابا... وینکی تونست با مسلسل به جنگ توپ و تانک رفت؟ وینکی با مسلسل زد دهن دشمن رو صاف کرد. وینکی جن خانگی وفادار... وینکی جن خانگی کماندو! وینکی جن خانگی با تریپ جیمز باندِ جوگیر! وینکی جن خانگی خوووب! :
وینکی مثل همیشه عالیه...حضورش مفید، جالب و سرگرم کننده اس. حضور یک شخصیت خوب و حساب شده می تونه کل پست رو نجات بده.
پست شما در حالت عادی خوب بود. یعنی اگه با سطح متوسط سایت مقایسه کنیم خوب بود...ولی اگه با پست های قبلیتون مقایسه کنم بهتر و یا برابر با اونا نبود. کمی ضعیف تر بود. پررنگ ترین نقطه پست های شما طنزشونه...طنز این پست کمی خام بود! مخصوصا برای کسایی که با سبک و نوشته های شما آشنا باشن. این وسط تنها چیزی که فرقی نکرده بود وینکی بود. البته سوژه هم کمی نامساعد بود. چون همه در حال فرار بودن و زیاد جای مانور نداشت.
________________
بررسی پسا شماره
58 افسانه لرد ولدمورت، رون ویزلی:
ارتباطتون با پست قبلی قطع شده. سعی کنین تا وقتی دلیل خوبی وجود نداره دقیقا از پایان پست قبلی ادامه بدین.
نقل قول:
لرد همچنان در جای خود نشسته بود و مرگخواران هم همچنان زیر چشمی به او نگاه می کردند.قیافه لرد به گونه ای بود که انگار در فکر عمیقی بود.و هیچ چیز نمی توانست اورا از فکر در اورد و یکی از مرگخواران خواست از این موقعیت استفاده کنه و مکانش را کمی تکان دهد اما با نور سبز خیره کننده ای به سمتی پرت شد و باعث شد مرگخواران با ترس بیشتری در جای خود باقی بمانند و حتی نفس هم نکشند که البته کار بسیار مشکلی بود.
این قسمت خوب بود. موقعیت خوبی رو توصیف کردین. همین موقعیت ها رو بزرگ نمایی کنین...کمی بیشتر! اینجوری تبدیل به طنز می شن.
لرد غرق در فکره...این حالت رو بیشتر و شدید تر جلوه بدین. مرگخوارا هر کاری کنن لرد از فکر نیاد بیرون! آخر یه تکونی بخوره و بگه داشت فکر می کرد. این از موقعیت ها...در مورد شخصیت ها هم همینطوره. هر شخصیتی یه ویژگی خاص داره. مثبت یا منفی! فرقی نمی کنه. هر دو رو اگه بزرگ کنین خنده دار می شن. مهربونی دامبلدور...بی رحمی لرد سیاه...وفاداری بلاتریکس...بچه های ویزلی ها!
بین شخصیت و دیالوگش فاصله نذارین. این کار پستتونو پراکنده جلوه می ده.
نقل قول:
و تعظیم کنان به سمت در رفت و در راه ردولف را هم که داشت همچنان به مورگانا با فرمت نگاه می کرد را باخودش به بیرون کشید و در مقابل در غیب شد.
این قسمت خیلی خوب بود. دو خط نوشتین...هم حالت مضحک بلاتریکس رو توضیح دادین و هم به شخصیت چشم چران رودولف پرداختین.صحنه هم جالب بود. این که بلاتریکس در حین حرکت و تعظیم رودولف رو همراه خودش بکشه.
نقل قول:
لرد با فرمت به سمت صدا برگشت
این شکل توصیف رو سه بار تکرار کردین. کمتر اصطلاح و حالتی وجود داره که سه بار تکرار بشه و تاثیر خودش رو حفظ کنه. سعی کنین حالت ها رو با کلمات توضیح بدین...جایی که واقعا امکانش وجود نداره شکل توصیفتون رو کمی تغییر بدین که عینا تکرار نشه.
پست شما کمی جدی بود. پست جدی به پستی می گم که سخت گرفته باشه! روی سوژه تمرکز کرده باشه. کمی بی خیال سوزه بشین. درباره شخصیت ها بنویسین. مهم نیست کتابا چی می شن و مرلین چیکار می کنه. شما اجازه بدین این جادوگرا دور هم جمع بشن. حرف بزنن...حرفاشون الزاما درباره سوژه و حل کردن ماجرا نباشه. سریع نگیم فلانی کتاب رو آورد لرد خوشش نیومد و فلانی رو فرستاد اصلاحش کنه!
لرد می تونه بشینه کمی از کتاب رو بخونه...یا از یکی از مرگخواراش بخواد بخونن. می تونه عصبانی بشه. مرگخوارا رو مجبور کنه با صفحه های کتاب هر چی دوست دارن درست کنن...یا صفحه ها رو ببرن بدن به سبزی فروش محله...اونم سبزیاشو بپیچه لای ورقا و بفروشه. یکی این صفحه ها رو بخره و خوشش بیاد و بره هی سبزی بخره و کل کتاب رو دوباره جمع کنه!
اینا مثال بود برای این که سوژه از جدیت در بیاد! مسخره، ولی جالب بشه. سوژه ای که جدی گرفته بشه و تو یه مسیر راست و مستقیم و قابل پیش بینی پیش بره برای خواننده خسته کننده می شه.
اینا رو گفتم برای اینکه اشکالات ابتدایی شما برطرف شده. و وقتی اشکال های ابتدایی برطرف می شن وقتشه که یک قدم جلوتر بریم.
موفق باشید.