هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
درود بر ارباب

ارباب میشه لطفا این رو هم نقد کنید؟

سرزمین سیاهی، پست 114



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
اینو نقد می فرمایید عایا؟



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مورگانا

نقل قول:
اووووه
ارباب....
چقدر درخواست نقد!

بله...شما هم متوجه شدین؟....خیلی درخواست نقد!


جالبه...یکی از سوژه هایی که قصد داشتیم برای دوئل شما بدیم پیک نیک بود! بعد منصرف شدیم. چون این سوژه متمایل به طنزه و شما گاهی جدی می نویسین و سعی می کنیم سوژه های برای هر دو طرف به یک اندازه سخت یا آسون باشن.

بررسی پست شماره 285 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


نقل قول:
در ظاهر به نظر مي رسيد كه همه فقط در حال فرياد زدن هستند

شروعتون خیلی ناگهانی بود. شروع ناگهانی همیشه اشتباه نیست. می شه با یه دیالوگ شروع کرد. می شه با یه جمله کنجکاو کننده شروع کرد. ولی اینجا از فضاسازی شروع شده...می تونست کمی ملایم تر شروع بشه...کمی از دور تر! یعنی خواننده رو کم کم به صحنه نزدیک می کردین. مثلا کنار رودخانه جمعیتی دیده می شدن. اول نمی دونستیم کی هستن. کمی که نزدیک می شدیم صداها واضح تر می شد و در ظاهر به نظر می رسید که همه در حال فریاد زدنن.


نقل قول:
بلا رودولف را در داخل طول رودخانه دنبال ميكرد.( البته به جرم اينكه يك پروانه فسقلي را گرفته و تصميم داشت نگه اش دارد، چون "شبيه لي لي " است.) رودولف هم با قمه از غلاف كشيده اش لودو را كه مثل لودر سنگ هاي بستر رودخانه را كنار ميزد؛ تهديد ميكرد.

نکته هایی که برای استفاده در طنز گرفتین خیلی خوب و دقیقن! وقتی روی نقطه های درستی از شخصیت ها دست بذاریم طنزمون خوب از آب در میاد و در نتیجه می تونه خواننده رو بخندونه. فقط یه مشکل وجود داره...بلا رودولف رو دنبال می کرد...رودولف داشت لودو رو تهدید می کرد! رودولف باید دو نفر باشه اینجا! می تونستین بینشون یه فاصله زمانی ایجاد کنین. بلا رودولف رو دنبال کنه... و چند دقیقه بعد رودولف لودو و تهدید کنه. به هر حال به نظر من اینجا مهم ویژگی هایی بود که ازشون استفاده کردین و اونا خیلی خوب بودن.


نقل قول:
آشا ليني را دنبال كرده بود و مي گفت قصد خوردنش را دارد. ولي هرازگاه مي ايستاد تا ليني از او سقبت بگيرد.
مرلين سعي ميكرد مخ راك وود را به كار بگيرد تا به جاي مورگانا به او ايمان بياورد. و مورگانا هم با كمانش تمرين تير اندازي ميكرد....كمي آنسوتر زير درخت هاي افرا سه معجون ساز مرگخوار، مسابقه "معجون كي بوگندوتره" راه انداخته بودند.

این قسمت هم به همون اندازه خوبه. توجه دارین که تنها کسی که داره یه کار جدی انجام می ده مورگاناست؟! خیلی پیشرفت کرده...ولی هنوز یه حصار ضعیفی دورش هست. نترسین...بشکنینش... مورگانا می تونه طنز باشه.حتی با استفاده از دیگران! مثلا یه سیب می ذاشت رو سر یکی و مجبورش می کرد ثابت وایسه و تمرینش رو به اون شکل انجام می داد.
شکلک آخر پاراگراف مال کیه؟
یکی از جمله هایی که دائما در نقد هام تکرار می کنم همینه. شکلک مال دیالوگه! الان این شکلک خنده کی رو می رسونه؟....نویسنده رو!...و ما لازمه احساس نویسنده رو بدونیم؟...اصلا!


نقل قول:
چيزي نمانده بود رودي فرياد بكشد و مورگانا وقتي جو را اينطور ديد گردنش را كج كرد و چند باري پلك زد.
- حالا كه فكرشو ميكنم... گفتي قمه...

چشم هاي رودولف خيره شد.و به من من افتاد.
- نه بابا گفتم ساطور!

این شروع بهتری بود برای مورگانا...اون حصار بالایی اینجا وجود نداره. گرچه یه غرور و " به من نزدیک نشین" خاصی هنوز در شخصیتش هست...ولی اینم اشکالی نداره و می تونه جزئی از شخصیتش محسوب بشه.


نقل قول:
قهقهه مرگخواران باغ را پر كرد.لرد هم كنار يارانش مي خنديد

ترتیب دادن اینجور برنامه ها برای مرگخوارا مانعی نداره. مطمئنا مرگخوارا هم می خندیدن و تفریح می کردن...ولی لرد نه! شخصیتش با این که بشینه و با مرگخوارا بگه و بخنده سازگار نیست. در اینجور سوژه ها یا لرد رو وارد نکنین...یا یه فاصله ای بین اون و مرگخوارا ایجاد کنین...یا می تونه حرفی نزنه. برای خودش یه گوشه بشینه! ولی اینقدر صمیمانه رفتار نکنه. در بقیه پست هم همینطوره...لرد زیادی شاد و صمیمیه. شخصیتش رو عوض نکنین.


نقل قول:
اينبار ليني جدا بايد فرار ميكرد.

اشاره خیلی با مزه ای بود!


پستتون شاد بود...خیلی شاد! ولی درباره مرگخوارا و لرد بود. خواننده تا آخرین لحظه انتظار داره اتفاقی بیفته! همه چی نمی تونه برای مرگخوارا اینقدر سفید و خوب و مثبت پیش بره. پستتون روشن بود...به کمی ابر احتیاج داشت! به کمی تیرگی! لازم نبود پیک نیکشونو به هم بزنین. اینا می تونستن کمی سیاهانه تر خوش بگذرونن. یه مثال خیلی ساده اش همون شکاره! مثلا آگوستوس در اوج سفیدی و مهربونی(در ظاهر) بره و به گرازه غذا بده. گراز کم کم بهش اعتماد کنه و نزدیکش بشه. اینم شروع به نوازشش کنه. داستان همینجا تموم می شد اگه شخصیت ما سفید بود! ولی نیست...برای همین آگوستوس رحم و مهربونی رو کنار می ذاره و گرازه رو برای ناهار شکار می کنه! ماجرا تلخ نمی شه. فقط کمی سیاه می شه.
پستتون سرگرم کننده و جالب بود. فقط کمی تیرگی باید بهش اضافه می شد. به دلیل شخصیت هایی که استفاده کرده بودین و شناختی که ازشون داریم. ولی این پست برای شما یه شروع خیلی خوبی بود. چون شما بر عکس این عمل می کردین. خیلی تیره و تار می نوشتین و بهتون توصیه می کردم کمی نگاهتونو مثبت کنین. همین که موفق شدین مثبت تر نگاه کنین عالیه. الان باید یه تعادل کوچیک ایجاد کنین و این اصلا برای شما کار سختی نیست. از پیشرفت و این تغییری که دیدم خیلی خوشحالم.


موفق باشید.

______________________

بررسی پست شماره 56 افسانه لرد ولدمورت، رون ویزلی:


رون ویزلی شروع به حرف زدن کرده...شروع به ایفای نقش! اینو دیدم. این کارو ادامه بدین. شما این شخصیت رو گرفتین و یه تعهداتی در قبالش دارین...مسئولیت دارین. کار خوبی کردین که وارد قالب رون شدین.


نقل قول:
مرلین با حالاتی بد بختانه به لرد نگاه کرد تا شاید منصرف شود اما این امکان پذیر نبود.

این بار با سوژه پیش رفتین. همیشه می گم تا جایی که ممکنه سوژه رو پیش نبرین ولی اعضای سایت این کار رو هم باید یاد بگیرن. چون اینم گاهی لازمه. گاهی که سوژه یه جا می مونه و پیش نمی ره و کم کم جذابیتشو از دست می ده. یا در ماموریت ها که سوژه ها تا آخر ماموریت باید تموم بشن.
"حالت بدبختانه" اصولا تعبیر درستی نیست...ولی در پست طنز لازم نیست همه چی رو درست و دقیق بنویسین! مهم اینه که منظورتونو برسونین و اینجا همین کلمه "بدبختانه" منظور شما رو خوب رسونده.


نقل قول:
مرلین کبیر که از مورگانا یاد گرفته بود که برود انتشارات به انتشارات رفتو چون حوصله ی جر و بحث کدرن با نگهبانها را نداشت از همان اول با حالتی عادی انها را بیهوش کرد و با فرمت وارد انتشارات شد.

دوسه خط نوشتین و چندین اشتباه تایپی داشتین. دلیلش مهم نیست. عجله یا تایپ کردن با گوشی...به اشتباهات تایپی دقت کنین. خواننده باید راحت و سریع چست شما رو بخونه! این اشتباهات شبیه سرعت گیر هستن! می رن رو اعصاب خواننده!
این قسمت رو خیلی سریع پیش بردین. هر موقعیتی سوژه هایی داره که باید ازشون استفاده کنیم. همون جرو بحث مرلین با نگهبانا سوژه اس. این سوژه ها رو نباید از دست بدین. ولی اینجا این سوژه تکراریه. مورگانا قبلا این کار رو انجام داده و با نگهبانا حرف زده. برای همین این سانسور شما ایراد محسوب نمی شه. ولی در سوژه های دیگه دقت کنین که سوژه ها از دست نرن. اگه مرلین قراره وارد جایی بشه کل سوژه تونو اختصاص بدین به ورودش! این خیلی جالب تر از اینه که بفهمیم سوژه چی شد و به چه نتیجه ای رسید.


نقل قول:
کمی فکر کرد و سپس چوبدستی اش را بالا اورد و به سمت کتاب های زیر دستگاه گرفت.وردی را بر زیر زبان اورد و گفت :
-می خواهیم ارباب زنده بماند.

ناگهان کتابها همگی تاپی کردند و مشخص شد که موضوع عوض شده است.

این قسمت خوب بود. لزومی نداشت کشش بدیم و شما هم کشش ندادین. مخصوصا با توجه به این که این قسمت سوژه تکراریه.


نقل قول:
ارباب داشت کتابی را که مرلین به او داده بود را می خواند. پس از مدتی سر کچل مبارکش را از کتاب در اورد و به سمت مرلین نگاه کرد و...

ارباب نه! لرد ولدمورت...لرد...لرد سیاه!
ارباب کلمه ایه که مرگخوارا بکار می برن.از این کلمه فقط در دیالوگ های مرگخوارا استفاده کنین.


سوژه رو خوب پیش بردین. مشخصه که مرلین خرابکاری کرده. و تعیین نکردین که این خرابکاری چی بوده. این کارتون خیلی خوب بود. نفر بعدی می تونه بشینه و فکر کنه! کار سختی هم نیست. برای همین تشویق می شه که پست شما رو ادامه بده.
این پستتون بهتر از پست قبلی بود. بیشتر در جریان ماجرا بودین. بیشتر با سوژه ارتباط برقرار کرده بودین. شخصیت هاتون مشکل خاصی نداشتن. البته نقششون کم بود. ولی در همون حد هم اشکالی خاصی در این مورد ندیدم.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
لطفا نقد شود


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آگوستوس

می تونیم؟ یعنی به نظر شما کاری وجود داره که ما نتونیم؟!

بررسی پست شماره249 نیروگاه اتمی، آگوستوس راک وود:


نقل قول:
ساحره ها می جویدند .
ساحره ها می لرزیدند . :vay:
ساحره ها میکردند .


این جمله رو خیلی تکرار می کنم...ولی واقعا وقتی رعایت نمی شه تاثیر خوبی نمی ذاره. از شکلک در قسمت های غیر دیالوگ و وسط جمله استفاده نکنین! موقعیت های خیلی کمی وجود داره که این کار درست باشه. شکلکی که در قسمت غیر دیالوگ می زنین به نویسنده بر می گرده و این اصلا جالب نیست. نویسنده احساسی رو که می خواد به خواننده تحمیل می کنه!
از شکلک ها به جای کلمات استفاده نکنین. مگه اینکه کلمه ای برای توصیف اون حالت یا موقعیت وجود نداشته باشه. مثلا شاید جایی بخوایین بگین رودولف به این حالت به بلاتریکس نگاه کرد. و کلمه مناسبی برای توصیف اون حالت پیدا نشه. اینجا اشکالی نداره که از شکلک کمک بگیرین. ولی ناخن جویدن کار ساده ایه. نباید به جاش شکلک گذاشته بشه. و همینطور دعا کردن.
این قسمت رو اگه بدون شکلک می نوشتیم خیلی جالب تر می شد:
ساحره ها ناخن هایشان را می جویدند.
ساحره ها می لرزیدند.
ساحره ها دعا میکردند.



نقل قول:
جادوگران که گوشه ای ساحره ها را جمع کرده بودند و درفکر انتخاب ازمیان آنان بودند ، ناگهان متوجه دودی سیاهی شدند که از داخل آشپز خانه می آمد .
ثانیه ای بعد ، میرزا آگوستوس در حالی که بازوی کراکن ازشانه اش آویزان بود وارد شد .

- به ریش مرلین ، اگه دفعه بعد برم تو آشپزخونه و منقل مورفین رو ببینم ... همتون میشید شام ارباب !

ورود آگوستوس خیلی خوب بود. نقش جدیدش رو خوب ایفا می کنه. این حالت " اعصاب ندار" هم خیلی بهش میاد. دیالوگش، بازوی کراکنی که ازش آویزون بود و حتی عکس العملش بعد از دیدن تجمع مرگخوارا و ساحره ها! خیلی خوب بود. آگوستوس داره جالب می شه. داره سرگرم کننده می شه و این چیزیه که بهش احتیاج داشت.


پستتون کمی پراکنده اس. دلیلش هم اینه که در شرایط یکسان کارهای مختلفی انجام دادین. مثلا آگوستوس یه کاری انجام می ده و بعدش باید دیالوگش رو بنویسن. یه جا بین این دو تا فاصله گذاشتین و یه جا نذاشتین. مثلا:
نقل قول:
آشپزباشی بقیه حرفش را با دیدن جمع شدن ساحره ها در گوشه اتاق و نزدیک شدن جادوگران ، خورد !

- آهای بی بووووووق ها ! مگه خودتون ....... و ....... ندارید ؟ بوق برشما بی غیرت های بوقی ! بزنم بوووقتون کنم !

اینجا گذاشتین...که البته به نظر من اگه نذارین بهتره.


نقل قول:
_ آخه بووووقی ها ! چرا ما باید از سرمایه های عظیم خودمون استفاده کنیم و جون ساحره هامونو به خطر بندازیم در حالی که لی لی پاتر بهترین گزینه برای مذاکره برد - برد با رودولفه !

تنها نکته منفی پست شما همین قسمتش بود. ایده لیلی مربوط به سایته...ولی در سوژه ایده خطرناکیه! لیلی عضو محفله و برای پیدا کردن یا آوردنش مرگخوارا باید کارای زیادی انجام بدن. و فراموش نکنین. گرفتن قمه ها از رودولف سوژه اصلی ما نیست. سوژه اصلی تحریم ها و شرط های ویزنگاموته. سوژه فرعیش ریش گذاشتن لرده و سوژه فرعی تر قمه رودولفه! برای یه سوژه فرعی فرعی دیگه نمی شه یه سوژه دیگه داد! اونو باید به ساده ترین حالت ممکن پیش برد. در حد همون دیالوگ ها و مذاکرات.
نکته مثبت این پست آگوستوس بود. اولین پستی که بعد از مرگخوار شدنتون از شما خوندم رو کاملا یادم میاد. یه پست خشک و تلخ و کشدار! پستی که تا مجبور نشیم احتمالا سراغش نمی ریم. این آگوستوسی که الان می بینم زنده تر، جالب تر و دوست داشتنی تره. همینطور ادامه بدین.

________________________

آرسینوس

دو پست رو با هم نقد نمی کنیم! این دفعه رو انجام می دیم.ولی لطفا درخواست نکنین. این کار اسمش نظر خواهیه...نه نقد. ما اینجا نقد می کنیم!

بررسی پست شماره 253نیروگاه اتمی، آرسینوس جیگر:


همین بالا در نقد آگوستوس هم توضیح دادم. موقع ادامه دادن دقت کنین که سوژه اصلی چیه...این سوژه ای که شما دارین دربارش می نویسین چقدر فرعیه! همین تصمیمه که باعث می شه سوژه منحرف بشه یا زنده بمونه!
سوژه های فرعی رو نباید پیچ و تاب بدین. باید ساده ادامه بدین. در حد چند دیالوگ و مذاکره. نباید راه حل های پیچیده ای مثل مراجعه به محفل وارد این سوژه ها بشه. این سوژه گرفتن قمه های رودولف یه سوژه فرعیه که برای یه سوژه فرعی دیگه داده شده! دیگه جا نداره اینم بپیچونیم!


دیالوگ های جنون آمیز و بی منطق بلاتریکس خیلی خوب بودن. شخصیتی که از بلاتریکس می شناسیم همینه و همین شخصیته که باید توصیف و برای طنز بزرگنمایی بشه! گرچه خود شخصیت هم کاریکاتور واره و برای طنز شدن احتیاج به تغییر زیادی نداره.


نقل قول:
رودولف و آرسینوس با آرامش در گوشه ی اتاق نشسته بودند. آرسینوس همچنان که از ذخیره ی ذرت بو داده اش به رودولف میداد گفت:

ذخیره ذرت بو داده؟!
یعنی اینجا صحنه ای مسخره تر و بی معنی تر از این نمی شد توصیف کرد! برای همین عالی بود! خیلی ساده بود. ولی همین بی معنی بودن با مزش کرده! گاهی جذابیت رو می شه از همین جملات و صحنه های ساده گرفت.


نقل قول:
اینبار روونا چرخشی به چشمانش داد و گفت:
- خوب و درد! منظورم اینه که رودولف و آرسی رو از اونجا بیار بیرون، رودولف میره سر پست دربونیش آرسی هم میتونه با دوست محفلیش تماس بگیره.

کل پستتون خوب بود. طنز خوبی داشت. شخصیت های محکمی داشت. آرسینوس شما حضور کمرنگ ولی جالبی داشت! تنها نکته منفیش مسیر سوژه بود که به سمت محفل منحرف شده. البته در مقابل طنز و شخصیت ها و کل پست، سوژه برای من اهمیت زیادی نداره. البته فراموش نکنین که این حالت در تاپیک های عادی وجود داره. در ماموریت ها سوژه نسبتا مهم تره و کسی نباید منحرفش کنه.

_______________________________

بررسی پست شماره 523 خانه ریدل، جیگر!


نقل قول:
روونا مثل همیشه با یاری هوش ریونی گفت:
- خوب! واضحه که اگر بخوایم با جادو بیاریمش پایین مشنگ ها میریزن سرمون! پس باید یه حرکت دیگه انجام بدیم.

یادآوری خوب و بجایی بود. این گره باید ایجاد می شد. این که مرگخوارا نمی تونن به راحتی از جادو استفاده کنن. شخصی که می خواد ادامه بده نباید این مورد رو فراموش کنه. یک یادآوری بجای دیگه رو در ادامه انجام دادین:
نقل قول:
لودو که همزمان هم فضای اطرافش را زیر نظر داشت و هم مراقب بود که لرد یا مرگخوار دیگری از جمع آنها فاصله نگیرد گفت:

نقش راهنما و نسبتا کلافه ای که لودو در این سوژه داره!


نقل قول:
- اگه هرچه زودتر نیاریدم پایین رو همتون معجون میریزم!

دیالوگ و شکلک خیلی خوب بودن. فاصله ای که قبل و بعد از این دیالوگ گذاشتین کاملا درست بود و باعث می شد خواننده راحت تر پستتون رو بخونه و گوینده رو حدس بزنه!


ایده قلاب گرفتن عالی بود. این ایده قبل از اجرا شدن هم می تونه خواننده رو بخندونه! صحنه ای که مرگخوارا با اون ابهت و غرورشون برای هم قبلا بگیرن تا برسن بالای درخت! حضور اعصاب خرد کن لرد هم خیلی خوب بود. همراهی لرد بجز دردسر و مشکل و تکرار راه حل های دیگران چیزی نداره. همینه که جالبش کرده.


کل پست شما درباره درگیری و تلاش مرگخوارا برای پایین آوردن هکتور از بالای درخت بود. جا داشت جلو تر برین! کمی زیاده روی کنین. مثلا لرد لاغر و سبکه! می شد لرد رو مجبور کرد بره بالای درخت. ولی به همین شکلی که شما نوشتین هم کاملا قابل قبول و جالبه. چیزی که گفتم فقط یه ایده بود که بدونین از بعضی موقعیت ها می شه سوء استفاده کرد.


نقل قول:
لرد کمی به هکتور نگاه کرد و سپس رو به لودو گفت:
- لودو! سریعا ما را به یکی از غذا خوری های شهر راهنمایی کن! به شدت گرسنه هستیم
.
مشکل کوچیک هکتور رو حل کردین و سوژه بعدی رو به نفر بعدی دادین. یه سوژه خوب و روشن و جذاب!

خیلی خوب بود.

______________________


کیک خور اعظم! مسموم نشدین؟ بعد از اون همه نفرینی که ما کردیم متعجبیم که هنوز زنده این. بسیار پوست کلفت تشریف دارین.

بررسی پست شماره 525 خانه ریدل، روبیوس هاگرید:


خلاصه کردین...تشکر می کنیم.


"هتل زیاد ستاره" انتخاب بسیار خوبی بود. همین انتخاب خوب تبدیل به یه شروع خوب می شه.


نقل قول:
(متاسفانه از مرگخوار شیرین و بامزه مورد نظر خبری در دسترسمان نیست.نور سبزی دیدیم تحفه درویش ولی مرگخواری آنجا نبود.نهایتا اگر خبری دارید بگید خانوادش دلواپسن...)

با توضیح های داخل پرانتر مخالفم! چون معمولا بهتره اجازه بدین خواننده برداشت خودشو انجام بده و نویسنده در رسوندن مفهوم و منظور دخالت نکنه...ولی هر قانونی استثناهایی داره. اینجا هم یکی از اون استثناهاست که توضیح داخل پرانتز بجا و مناسب بود. انتخاب جمله هاتون بار طنزش رو بیشتر کرده. خوب بود.


نقل قول:
ولدمورت که حس کرد اهمیتش کم تر از چند برادر مشنگ است و خود را در حال خارج شدن از کانون توجهات دید،نعره ای سر داد.
-ما خسته ایم لودو .جلوس میکنیم به داخل هتل!

جلوس کردن یعنی نشستن!
گذشته از این نکته که اهمیت زیادی نداشت و حتی می تونیم به لرد نسبتش بدیم و بگیم اون بود که معنیشو نمی دونست، عکس العمل لرد خیلی خوب بود. اینکه طاقت نداره از مرگز توجه ملت خارج بشه. مخصوصا جمله "حس کرد اهمیتش کمتر است" تاکید خیلی خوبی روی این ویژگی لرد بود.


نقل قول:
در این میان حواس کسی به لودو نبود و هیچ کس او را در حال گرفتن دستمزد خود از برادران ظفرپور برای تبلیغ هتل،ندید.

نکته های ریز خوب و هوشمندانه ای در پست شما وجود داره. کمی بالاتر می خواستم بگم این همه اشاره به هتل و حرف زدن دربارش چه لزومی داشت؟...ولی اینجا با همین اشاره کوچیک همون صحبت های غیر ضروری رو دارای هدف کردین! الان جالب شد!


صحنه باز شدن در خنده دار بود. حتی دیالوگ سبکی مثل "-وایی فرار کنید.کله زخمی اون تو قایم شده.جان پیچ هام." کاملا در این صحنه قابل قبوله! چون صحنه مسخره اس. خنده داره...و این وسط حتی این دیالوگ غیر منطقی رو هم می شه از لرد قبول کرد و بهش خندید. کارتون خیلی خوب بود. در دیالوگ بعدی شکلکی گذاشتین که هرگز نمی شه برای لرد سیاه قبولش کرد...ولی خب..شده!
از همین جا نتیجه می گیریم که هر کاری وقتی در جای مناسب خودش و به شکل درستی انجام بگیره جالب از آب در میاد.


سوژه رو خیلی کند پیش بردین. بله...ما اینجوری دوست داریم!(دیدیم پشت سرمون حرف می زدین!)
پست های طنز خوب به این شکل نوشته می شن. اگه طرف انرژی شو بذاره رو سوژه و فکر کنه که داستان رو چطوری پیش ببره دیگه برای جزئیات و شخصیت ها و استفاده از موقعیت ها وقت صرف نمی کنه...حیف می شن.
الان نصف پست شما درباره گذشتن اینا از در هتله...و چقدر خنده داره! حیف نبود که اینا همینجوری سرشونو می نداختن پایین و وارد هتل می شدن؟!
کند پیش بزدن سوژه باعث شده شما صبر کنین...موقعیت رو بسنجین و ببینین که می شه از اینجا این سوژه رو در آورد و دربارش نوشت.
طنز پستتون خیلی خوب بود. و این نکته ایه که اگه به اندازه کافی خوب باشه می تونه خیلی از اشکالای دیگه رو بپوشونه. دیالوگ هاتون خیلی خوب بودن.
پستتون تقریبا شکلک بارون شده، ولی این یه اشکال محسوب نمی شه چون شکلک ها وظایفشونو به خوبی انجام دادن.


خوب بود...کیکا تاثیر خوبی گذاشتن!

_________________________

بررسی پست شماره 524 خانه ریدل، فنریر گری بک:


درباره پست قبلیتون گفته بودم که فقط کمی اشکال سوژه داره...خب...این یکی اصلا این اشکال رو نداره. این مشکل رو به بهترین شکل حل کردین. امیدوارم اتفاقی نبوده باشه و همینطور پیش برین.
مرگخوارا قرار بود برن رستوران. در پست شما رفتن رستوران و کل پستتون رو به سفارش و خوردن غذا اختصاص دادین. از موقعیت استفاده کردین. داستان رو پیش نبردین. این کارتون خیلی خوب بود.


طنز پستتون خیلی خوبه...من تعجب کردم. اعضای کم تجربه معمولا نمی تونن همچین طنز جاافتاده ای رو خوب از کار دربیارن. این نکته خیلی مهمیه...چون طنز یکی از چیزاییه که نمی شه به کسی یاد داد. فقط می شه کمی راهنمایی کرد. طرف باید خودش یاد بگیره. خوشبختانه شما استعداد طنز نویسی دارین.


نقل قول:
مرگ خواران ان طرف تر دور از چشم لرد هکتور را دست انداخته بودند:
-پس از ارتفاع میترسی؟
-یادم باشه وقتی برگشتیم از سقف اویزونت کنم.
-

این قسمت خیلی خوب بود. شکلک ها هم کاملش کرده. این بی رحمی موذیانه ای که به مرگخوارا نسبت دادین خیلی جالب بود.


نقل قول:
که ناگهان همگی با صدای نعره ی ارباب برگشتند :

در قسمت های غیر دیالوگ از کلمه "ارباب" استفاده نکنین. ارباب لفظیه که مرگخوارا برای خطاب کردن لرد استفاده می کنن. این طرز خطاب رو بذارین برای مرگخوارا و در دیالوگ هاشون.


نقل قول:
لرد به لودو گفت :
-ما چی میل داریم ؟
-من چه میدونم ارباب؟
-کروشیووو
-

دیالوگ اول لرد خیلی خوب بود...جواب لودو هم همینطور! فقط کروشیو وسط رستوران کمی عجیب و غریب بود! بهتر بود یکی جلوی لرد رو می گرفت! با وجود این، بار طنزش بیشتر از اون بود که خواننده توجهی به این اشکال بکنه.


شخصیت هاتون به شکل عجیبی حساب شده و آشنا هستن! گفتم عجیب؛ چون برای آشنا شدن با شخصیت ها و موقعیت هایی که می تونین ازشون استفاده کنین معمولا احتیاج به مدت زمانی دارین. شما خیلی به سرعت خودتونو با شخصیت ها وفق دادین. خیلی درست ازشون استفاده کردین.
لردتون کمی عصبانیه! خیلی از کوره در می ره. ولی در این سوژه این موضوع کاملا قابل قبوله. چون لرد برای اولین بار گیج شده...نمی دونه چیکار باید بکنه.یه جورایی احساس حقارت می کنه! عصبانیتش رو می شه درک کرد.
اینجا از سردرگمی و پراکندگی پست اولتون خبری نیست. از این شاخه به اون شاخه نپریدین... به یک سوژه ساده و مشخص پرداختین و ازش خیلی خوب استفاده کردین.
پیش نبردن داستان یعنی همین. یعنی روی هدف های بزرگ و اصل داستان تمرکز نکنین! از رستوران رفتن اینا استفاده کنین. از اینکه بلد نیستن غذا سفارش بدن...نمی دونن چی باید بخورن! کارتون خوب بود.


اول و آخر پستاتون توضیحی ندین. نه درباره خوب و بد بودن پست هاتون و نه درباره ادامه دادنش.
درباره مورد اول بهتره چیزی نگین که روی خواننده تاثیر بذاره. شما اگه بهترین پست رو بنویسین و اولش بگین "ببخشید که بد شد" خواننده قبول می کنه که نوشته شما خوب نیست.
درباره مورد دوم هم اجازه بدین شخصی که می خواد ادامه بده تصمیم بگیره.

برای عضوی که تازه شروع کرده خیلی خوب بود! فراتر از حد انتظار!

موفق باشید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۵ ۱۹:۱۶:۱۰



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اووووه
ارباب....
چقدر درخواست نقد!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۱۹ جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
از ارباب سیتی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 18
آفلاین
بعد از پست های خپل و جگر لطفا نقد بشه
خـــــانــــه ریـــــــدل !!
#526


تصویر کوچک شده


گرگینه تحت تعقیب


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
درود!

ارباب، آیا شما دوتا پست رو هم نقد میکنید؟

نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)، پست 253

خـــــانــــه ریـــــــدل !!، پست 525

ارباب! با توجه به اینکه درخواستم زیاده هر کدوم رو که فکر میکنید اشکالاتش بیشتر هست رو نقد کنید.

با تشکر از شما



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
سلام ارباب!
میتونید پست 249 نیروگاه هسته ای رو نقد کنید؟


آخرين فرصت ماست ....









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.