روونایمان!
نقدی آبی بر
پست شما!
نقل قول:
-اوه سیوروس...! میدونستم به سوی نور بر میگردی! خوشحالم که می بینمت!
سیوروس تنها شخصیتیه که به راحتی در همه سوژه ها می تونه بره محفل و بیاد خانه ریدل. گاهی سیاه باشه و گاهی سفید! کسی هم از دیدنش چندان تعجب نکنه. اینجا از این شخصیت به خوبی استفاده شده و شما هم این فرصت داده شده رو از دست ندادین و ازش استفاده کردین. البته باید جبهه ای رو که این شخصیت در سایت انتخاب کرده همیشه در نظر گرفت. درست مثل کاری که شما انجام دادین.
نقل قول:
اکسپلیارموس! چون دو بار تکرار شده بود گفتم. البته افتخار می کنیم که یارانمون نتونن چنین طلسم های بی مصرفی رو تایپ کنن!
تاکید ایوان( و محفل) روی چنین طلسم ساده ای یکی از نکته هاییه که سیاها می تونن ازش برای طنز نوشتن استفاده کنن.
شکلک های تکراری ای که برای شخصیت هاتون استفاده کردین تاثیر خیلی جالبی روشون گذاشته! یه جور حالت ثابت و خنده دار! حالت گیج و منگ و نسبتا بچگانه ایوان و نیش باز و بی خیالی و سادگی دامبلدور. کارتون خیلی خوب بود.
نقل قول:
اسنیپ دهان باز کرد تا پاسخ پیر محفل را بدهد اما...
-حالا ازت می خوام ایوان رو پرورش بدی! در ضمن، یادم باشه راجع به ماموریت سریمون واست توضیح بدم. دقیقا یه یار کم داشتیم.
دیالوگ های دامبلدور خیلی خوب بودن. اغراق و بزرگنمایی اعتماد مضحکش به اسنیپ! اشاره به "ماموریت سری" هم همین اعتماد بیش از حد رو نشون می داد. خیلی هم به جا بود. فقط امیدوارم نفر بعد این مورد رو بیشتر از حد لزوم جدی نگیره و سوژه برنگرده روی ماموریت سری محفل!
حضور اسنیپ مسلما تاثیر مثبت و خوبی رو سوژه خواهد گذاشت. موقع ادامه دادن سوژه همیشه باید این موضوع رو در نظر بگیریم که کدوم شخصیت می تونه مفید باشه. میتونه جالب باشه. کدوم مسیر می تونه داستان رو خلاقانه تر و جذاب تر کنه. نباید فقط در حد پست خودمون فکر کنیم! شما هم همین کار رو انجام دادین و اسنیپ رو در سوژه جفظ کردین.
نقل قول:
تصمیمش را گرفت. می ماند و جاسوسی می کرد! دهان باز کرد تا صحبت کند که ایوان چند قدم جلو رفت:
-پروفسور مگه با نیروی عشق و اکسپلیاریموس نمیشه رفت پیش مرگخوارا؟ این میگه نمیشه!
انگشتان استخوانی ایوان، او را نشان می دادند.
پایان پستتون خوب بود. دردسر کوچیکی که برای اسنیپ درست کردین و توضیحی که احتمالا باید بده نکته جذابیه. گرچه احتمالا باز اعتماد دامبلدور به دادش خواهد رسید!
خوب بود.
_______________________
بررسی پست شماره
246 نیروگاه اتمی، آرسینوس جیگر:
قسمت اول پستتون و مقاومت رودولف برای تسلیم قمه هاش به همون خنده داریه که خواننده انتظار داره! یعنی طنزش می تونست بیشتر هم باشه. می تونستین فراتر از انتظار خواننده ظاهر بشین و غافلگیرش کنین. عکس العمل رودولف می تونست اغراق آمیز تر باشه. این تاکید بیشتر و پررنگ تر بودن حرکات رودولف می تونست بیشتر خواننده رو جذب کنه و نگه داره!
با انتقال سوژه ها به محفل جز در مواردی که لازمه زیاد موافق نیستم. محفل و خانه ریدل فاصله زیادی با هم دارن. این جور انتقالا ممکنه سوژه رو دو تکه کنه...و این زیاد برای سوژه خوب نیست.
کار خوبی که شما انجام دادین این بود که موضوع مهم یا جدید رو در محفل مطرح نکردین. یعنی نفر بعدی مجبور نیست اون قسمت رو هم ادامه بده. بخش محفل صرفا یه گفتگوی ساده و دوستانه اس.
نقل قول:
نیرو های محفل ققنوس سر میز محقر و پوسیده ی شام نشسته بودند و مثل همیشه سوپ پیاز را بدون هیچ گونه اشتهایی میخوردند، اما ایندفعه شادی فوق العاده عجیبی در میان آن ها وجود داشت.
اشاره به میز محقر و پوسیده و سوپ پیاز خیلی خوب بود. حتی می تونستین قضیه رو بزرگتر جلوه بدین! مثلا سر همون میز محقر هم برای همه جا نباشه و سرش دعوا کنن...یا همون سوپ پیاز بی مزه هم به همشون نرسه. سوژه ها رو خوب می گیرین...ازشون بطور کامل استفاده کنین.
نقل قول:
جیمز سیریوس که با جادو بینی خود را غیب و ریشش را بلند کرده بود فریاد زد:
- آخه پروفسور قیافه ی ولدک با ریش..... خودتون تصور کنید! خیلی باحال میشه.
حرکت جیمز بامزه بود..قابل قبول هم بود...ولی کلمه "ولدک" به هیچ عنوان نبود! از این کلمه گاهی در چت باکس و گاهی در پست های خاصی استفاده می شه ولی اجازه ندین بصورت عادی وارد پست هاتون بشه. مخصوصا شما به عنوان یه مرگخوار نباید این کار رو انجام بدین. من به حد و مرز شخصیت ها اعتقاد دارم. این حدود باید رعایت بشن. وگرنه فرقی بین شخصیت ولدمورت و پیتر پتی گرو باقی نمی مونه و اینا تبدیل به دو اسم بی معنی می شن. استثناهایی وجود داره که می تونه این مرز ها رو زیر پا بذاره...ولی اینجا یکی از اون موقعیت های استثنایی نبود.
نقل قول:
پس از مقدار زیادی خنده از سوی ملت محفل ناگهان میز غذاخوری با صدایی مثل گرومپ خرد شد و همان غذای بخور و نمیر ملت محفل هم به خاک و خون کشیده شد و جیمز روی زمین پخش شد.
منفجر شدن میز محفلیا خوب بود. ولی دلیلش مشخص نشد. من به عنوان خواننده بر گشتم و دنبال دلیل گشتم! بهتر بود کمی بیشتر دربارش توضیح می دادین. مثلا جیمز سعی می کرد رنگ چشماشو عوض کنه که بیشتر شبیه لرد بشه و اشتباها میز رو منفجر می کرد!
فرار رودولف به اتاق تسترال ها خوب بود. یه سوژه فرعی که مسیر داستان رو عوض نمی کنه...زیاد خواننده رو درگیر نمی کنه و معمای غیر قابل حلی براش مطرح نمی کنه.
پست شما در راستای سوژه، خوب و سرگرم کننده بود. شکلک هاتون خوب و مناسبن و به انتقال احساسات شخصیت هاتون به خواننده کمک می کنن.
موفق باشید.