سـوژـہ جـבیـــב اگر ساکن خانه ریدل باشید به خیلی چیزها ممکن است عادت کنید.
به صدای قمه تیز کردن رودولف لسترنج و به علاقه های خاصش!
به فریاد های " ریگولوس کیف پولمو پس بده".
به جیغ های " از من دور شو" ی مورخ خانه ریدل!
به زمین لرزه های گاه و بیگاه هکتور! و صدای پرتاب ملاقه هایش، وقتی فریاد می زند " دست نوشته های من کجاست آرسینوس"!
و در کنار همه این ها و صدها
جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر مورد شبیه این، عادت می کنید که برای چک کردن سرو وضعتان، جلوی آیینه، باید ساعت ها صبر کنید تا خانم وینسنت کراب، میکاپش را تمام کند. این عادت کردن ها، کمکتان می کند که راحت تر در خانه ریدل روزگار بگذرانید و از قضا اگر شما "هکتور دگورث گرنجر" باشید، دانستن این عادت ها کمکتان می کند که
قربانی های تست کننده های معجون هایتان را راحت تر پیدا کنید. همانطور که در یک ظهر یکشنبه، هکتور این کار را کرد.
- عجب سایه قشنگیه. یه کمی اسموتی لیمو می خوای؟ میگن برای شفافیت پوست معجزه می کنه!
کراب قبل از اینکه سوالش را بپرسد، مژه هایش را که به چند کیلو ریمل آغشته شده بود، چند بار بهم زد. فقط ابهامی اینجا مطرح می شود...کراب که مژه نداشت!
- واقعا تاثیر می ذاره حالا؟ یه جوری نشم آقامون دیگه نگام هم نکنه؟ :zogh:
کراب آنقدر غرق در لاک زدن بود که متوجه نیشخند هکتور نشد.
- تاثیر میذاره کراب!
اینکه همه ساکنین خانه ریدل، درمورد نوشیدنی هایی که هکتور به خوردشان می دهد، محتاط باشند هم عادتی بود که برای سلامتی آنها ضروری به نظر می رسید. ولی ظاهرا کراب درگیرتر از آن بود که چنین عادتی داشته باشد. به همین دلیل هم بود که بی هیچ احتیاطی، آن اسموتی علفی-لیمویی را نوشید.
قطعا نباید انتظار داشته باشیم کراب تا چند ساعت بعد چیزی را به خاطر بیاورد. پس لطفا تشریف ببرید چند خط پایین تر!
.
.
.
د برو دیگه بوقی..
.
.
شاید اگر یادش نمی آمد که چیزی از دست هکتور نوشیده، تصور می کرد به خاطر زیبایی مفرطش(!) توسط محفلی ها دزدیده شده است.اما از فضای اطراف می شد تشخیص داد که در اتاق تسترال هاست. ولی بیش از آنکه از آنجا بودنش تعجب کند از صداهایی که می شنید حیرت کرد.
- این آدم قصد نداره بلند شه؟
- شاید اگر بلند نشه دیوار بیافته روش!
- شاید مرده باشه؟
- نه نمرده. شاید آدم نیست. بوی ما رو میده!
کراب نمی توانست حیرت نکند وقتی بلند شد و دید بین ده تسترال طوسی محاصره شده.یادش نمی آمد مرگ کسی را دیده باشد. نمی دانست او مرده است یا تسترال ها!
- شما حرف می زنید!
اگر تسترال ها احساسات داشتند، کراب می توانست به ردای سبز مورگانا قسم بخورد که یکی از آنها اخم کرده است.
- معلومه که ما حرف می زنیم. چیزی که مبهمه اینه که تو چرا حرف می زنی؟
چیزی نمانده بود کراب غش کند.ولی بهتر دید جلوی غش کردنش را بگیرد تا بتواندبا سرعت از جا برخاسته و این خبر را به اربابش و بقیه مرگخواران هم بگوید.تسترالی فریاد زد.
- آدمیزاد مراقب باش. دارم می بینم که از پله ها سقوط می کنی!
کراب دورتر از آن شده بود که پاسخی بدهد. اما نمی توانست جلوی حیرتش را بگیرد.
قبل از آنکه بفهمد پایش شکسته یا نه، فقط توانست ناله کند.
- می کشمت هکتور!
آنقدر درد داشت که نتواند فکر کند آن تسترال از کجا می دانست او زمین می خورد؟