هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۵
#39

استابی بوردمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۸ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱
از بالاتر از دست راست !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 291
آفلاین
1-نام:استابی بوردمن
2-گروه:گریفندور
3-دسته:(مرگ خوار یا محفلی یا هیچکدام):هیچکدام
4-دلیل درخواست عضویت در المپیک: سنجش خودم و تو کف بودن برای پست زدن


اینجوری پیش بره باید کم کم گفت:
نقل قول:
دلبستگی من به جادوگران و اعضاش کمتر از اون چیزیه که قبلا فکرشو میکردی


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۵
#38

آرتور ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۳ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۲۳ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 390
آفلاین
-نام: آرتور ویزلی
2-گروه: گیریفیندور
3-دسته: هیچکدام
4-دلیل درخواست عضویت در المپیک: تقویت رول پلینگ سایت.


عاقلان دانند...


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ شنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۵
#37

اریک مانچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۷ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
از iran
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
1-نام:اریک مانچ
2-گروه:گریفندور
3-دسته:(مرگ خوار یا محفلی یا هیچکدام):هیچکدام
4-دلیل درخواست عضویت در المپیک:برای فعالیت بیشتر و محک زدن خودم.


جوما�


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ شنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۵
#36

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
1-نام: جاگسن اون
2-گروه: اسلیتیرن
3-دسته:(مرگ خوار یا محفلی یا هیچکدام) : یک مرگخوار خیلی ارزشی
4-دلیل درخواست عضویت در المپیک: بهتر شدن رولها طنزم.
______________________
ایگور یه پیشنهاد دارم :
اگه مسابقات رو به دو قسمت مسابقات طنز نویسی و جدی نویسی تقسیم کنی بهتره.


من یه شبح و�


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ شنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۵
#35

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۱:۲۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
1-نام: مرلين كبير
2-گروه: گريفيندور
3-دسته: محفل ققنوس
4-دلیل درخواست عضویت در المپیک: مشاركت در فعاليت هاي ايفاي نقش سايت و محك زدن توانايي هاي نويسندگي، با اميد به اينكه اين المپيك مثل مسابقه جام آتش نيمه كاره نماند! (ضمنا به كورن اسميت، قهرمان دور قبلي هم تبريك ميگويم )


امضا چی باشه خوبه؟!


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۸۵
#34

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
نام: استاد مالدبر
گروه: اسلیترین
دسته: قراره مرگخوار شم الان هیچکدامم.
دلیل درخواست: ازین وضعیت فوق ارزشی در بیام. البته مخلص تمامی ملت راون نیز هستیم!






همین فقط؟


I Was Runinig lose


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۸۵
#33

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
نتایج کلی المپیک(دوره اول)

پروفسور اسپروات:71
رون ویزلی:69
کورن اسمیت:76
جاگسن اون:59
رابستن لسترنج:18

به این ترتیب کورن اسمیت قهرمان این دوره مسابقات المیپک





==============

ثبت نامه دوره دوم:
*مهلت یک هفته!
4 نفر انتخاب میشوند و در مسابقات شرکت میکنند.در آخر مراحل کسی که بیشترین امتیاز رو داشت قهرمان المپیک میشود.

فرم درخواست شرکت برای المپیک:
1-نام:
2-گروه:
3-دسته:(مرگ خوار یا محفلی یا هیچکدام)
4-دلیل درخواست عضویت در المپیک:


***داوران فعلا من و بینز هستیم شاید بعد ها افراد دیگه ای برای داوری انتخاب شوند.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۸۵
#32

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
كورن اسميت
سوژه:9 امتیاز
زیبایی نمایشنامه:8امتیاز
غلط املایی:10امتیاز
جمع کل:27 از 30

نقد:میشه گفت،رولی بی نقص،توصیف صحنه حالات ظاهری را عالی اجرا کرده بودی.تمام نکات ریز و درشت رول جدی رو رعایت کرده بودی و در آخر از کلک های رولینگی استفاده کردی.
سوژه را خیلی خوب پروروش داده بودی.پاراگراف بندیت هم خوب بود.
===============
پروفسور اسپروات
سوژه:9 امتیاز
زیبایی نمایشنامه:8امتیاز
غلط املایی:10امتیاز
جمع کل:27 از 30

نقد:عالیی بود،نکات ریز و خوب رعایت کرده بودی.توضیف صحنه و توصف چهره افراد رو هم خوب انجام داده بودی.سوژه را بسیار خوب پروروش داده بودی.تو هم مثل کورن بسیار عالی نوشته بودی.

================
جاگسن اون
سوژه:7 امتیاز
زیبایی نمایشنامه:5امتیاز
غلط املایی:10امتیاز
جمع کل:22از 30

نقد:خب،پیشرفت کرده بودی،از رولهای قبلیت خیلی بهتر نوشته بودی.توضیف صحنه زیاد به کار نبرده بودی که در رول طنز مقداریش لازم هست.توصیف چهره هم خوب بود.سوژه خوب نپرداخته بودی و فقط قستمی از رولتو به اون واگذار کرده بودی.پاراگراف بندیت خوب نبود.سعی کن بهترش کنی.
جای پیشرفت داری.

=============
رون ویزلی
سوژه:7 امتیاز
زیبایی نمایشنامه:7امتیاز
غلط املایی:10امتیاز
جمع کل:24 از 30

نقد:رول تقریبا خوبی بود.به نظر میاد جدی بهتر مینویسی تا طنز.توصیف صحنه رو تقریبا خوب انجام داده بود ولی توصیف صجنه رو مقداری ضعیف بودی.
پاراگراف بندی،اصلی مهم در زیا کردن ظاهری نمایشنامت بود که تو این امر رو رعایت نکرده بودی.
از خوبی های رولت میشه پرداختن به سوژه را بیان کرد.یک ذره از حاشیه کم میکردی بسیار بهتر میشد رولت.

===============
رابستن لسترنج
سوژه:5 امتیاز
زیبایی نمایشنامه:6امتیاز
غلط املایی:7امتیاز
جمع کل:18از 30

نقد:از نظر سوژه،که نوشتت خیلی در سطح پایینی بود.اصلا درباره سوژه اصلی خوب ننوشته بودی.
فضا سازی یادت نره.این امر خیلی مهم هست.اگر مقداری فضا سازی میکردی رولت خیلی بهتر میشد.
بی دقت نوشته بودی!یک سری لغات رو هم به کار نبری خیلی بهتر میشه.
توصیف چهره و حالات ظاهری بدن افراد طول رو جالب میکنه.
ولی این تیکش قشنگ بود.
نقل قول:
كارگردان : ننه . بيا بيرون برات خواستگار پيدا كردم .


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۸۵
#31

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
فردا نتیجه مرحله پایانی به همراه نقد پست ها در همین تاپیک!

مرحله سوم تمام شد!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۵
#30

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
امروز واقعا خیلی درمانده شده بودم.اول از همه جلسه محفل ققنوس بود که باید در آن شرکت میکردم.بعد از آن به سراغ گلخانه‌هایم در هاگوارتز رفتم تا برای ترم جدید آماده‌شان کنم و اکنون خسته و کوفته پس از آنکه در میدان لرنس ظاهر شده بودم به سوی خانه گام برمی‌داشتم.در افکار خود غوطه‌ور بودم.پس از طلاق گرفتن از نیکلاس به نزد پدر و مادر پیرم برگشته بودم.پدر و مادری که با دل و جان من را بزرگ کرده بودند و خودشان به تنهایی ارزش دنیا را بیان می‌کردند.به ابتدای کوچه خانه‌مان رسیده بودم.ناگهان یادم آمد که باید برای مینروا نامه بنویسم و از او در مورد کارها و برنامه‌های ترم آینده هاگوارتز کمک بخواهم.تقریبا به خانه ام سیده بودم که با صحنه عجیبی مواجه شدم.تمامی چراغهای خانه خاموش بود..تاریکی توانسته بود بر اندک روشنایی خانه ما فائق شود.دوان دوان به سوی خانه گام برداشتم.امکان نداشت که پدر و مادرم با آن حال و با بیماری مهلکشان از خانه بیرون روند همانطور که از دو سال پیش نیز نیامده بودند.هیچ اثری از برخورد و درگیری نیز دیده نمیشد.از پرچین خانه عبور کردم و به دم در ورودی رسیدم.در فرسوده گویی تا ابد قفل بود.ناامیدانه آنها را فریاد زدم ولی جوابی از آن سوی در نشنیدم.چوبدستی کوتاه خود را درآوردم و به سمت قفل در گرفتم.با گفتن ورد آلوهومورا در با صدای تلقی باز شد.هنگامی که وارد شدم نامه‌ای با پاکت پوستی زرد که بر روی زمین افتاده بود توجهم را به خود جلب کرد.خیلی عجیب بود من صبح تمامی نامه‌ها را خودم تحویل گرفته بودم.معمولا دیگر هیچ جغدی نامه‌ای را پس از ظهر به خانه ما نمی آورد.درز نامه را باز کردم.آرم وزارتخانه در بالای نامه نشان میداد که این نامه رسمی است ولی اینجا چرا؟
نه…این امکان نداشت.پدر و مادر من هیچ جرمی را مرتکب نشده بودند که به خاطر آن به آزکابان فرستاده شوند.آنها در دو سال گذشته حتی از خانه خارج نشده بودند چه برسد به اینکه قصد انجام فعالیتی را بر علیه وزارتخانه را داشته باشند.به سرعت از خانه خارج شدم و به سوی پرچین رفتم تا در آنسوی آن بتوانم خود را غیب کرده و در آستانه در وزارتخانه ظاهر شوم.بعد از تجربه حس غریب غیب شدن که هنوز پس از این همه سال نتوانسته بودم که به آن عادت کنم بوی آشنای کود را در اطرافم احساس کردم.هنگامی که چشمانم را گشودم در مقابل خود کیوسک تلفن قرمز رنگی به من خوشامد گفت.تا زمانی که به زیرزمین وزاتخانه وارد شدم و چوبدستی خود را تحویل نگهبان وزارتخانه دادم هیچ چیزی را در اطرافم درک نکردم.با عجله از وی مکان ریاست ویزنگاموت را پرسیدم.خیلی جالب بود برای اولین بار در طول تاریخ وزاتخانه ریاست ویزنگاموت بر عهده خود وزیر بود.با شتاب به سوی اتاق اسکریم جیور شتافتم.پس از آنکه محترمانه به در کوبیدم او را در اتاق تنها یافتم در حالی که در جلوی آتش شومینه خود ایستاده بود و گویی قصد رفتن داشت.دیگر پس از مرگ دامبلدور او را ندیده بودم.تمامی موهای یال مانند او سپید شده بود.پس از تعارفات معمولی و همیشگی که بین ما رد و بدل شد از او دلیل محکوم شدن والدینم را خواستم.او لبخندی زد و با طمأنینه گفت:
-آنها واقعا عالی عمل کردند.طوری که حتی فرزند آنها که عضوی از محفل ققنوس است(در اینجا مقداری در گفته خود وقف ایجاد نمود تا از گفتا ر خود نهایت لذت را ببرد.)نتوانسته متوجه همکاری وی با اسمشونبر شود.
-ولی من مدارکی دارم که میتواند به شما اثبات کند والدین من طی دو سال گذشته هرگز با کسی ارتباط نداشتند و علاوه بر آن به دلیل مریضی خود از خانه خارج نشدند.
-بسیار خب.من هم اکنون در حال رفتن به آزکابان بودم.مشتاقم که مدرک خود را در آنجا ارائه دهید.
-بسیار خب من هم آماده رفتن هستم.
سپس هردوی ما خود را به پودر پرواز سپردیم تا خود را به سردر آزکابان برسانیم.
زمانی که ظلمات اطراف آزکابان را دیدم بی‌اختیار بر خود لرزیدم و نگرانتر از اینکه والدین من در چه وضعی قرار دارند.ناگهان اسکریم جیور متوقف شد و من که نتوانستم خود را کنترل کنم تنه سختی به وی زدم.او در حالی که شانه خود را می‌مالید نگاه شماتت باری به من انداخت و گفت:
-بسیار خب من آماده هستم تا مدرک شما را مشاهده کنم.
-ولی اینجا؟بهتر نیست که به داخل ...
-من فکر نمیکنم.اگر مدرکی هست بهتر است اینجا به من ارائه دهید اگر هم که نه..
-چرا.لطفا چند لحظه صبر کنید.
سپس نمونه کوچکی از قدح اندیشه را که دامبلدور قبل از مرگش به استادانش هدیه داده بود را درآوردم و گفتم:
-این در اختیار شما.هر لحظه از دسال گذشته را مشاهده کنید و ببینید که والدین من کجا بوده‌اند.
او قدح را از دست من گرفت و به دقت خود قدح و مایعش را بررسی کرد تا متوجه شود آیا آن خاطرات تقلبی هستند یا خیر.مسافتی را از من دور شد و شروع به دیدن برخی از خاطرات کرد.من به تخته سنگی در ان نزدیکی تکیه دادم و با اطمینان منتظر معذرت خواهی وی و بازگشت والدینم شدم.
پس از مدتی او در حالیکه صورتش برافروخته شده بود و عرق از پیشانی‌اش سرازیر شده بود شروع به سخن گفتن کرد:
-من واقعا از شما و آقا و خانم اسپراوت عذر خواهی میکنم.این به دلیل دادن اطلاعات غلط توسط یکی از جاسوسان ما است.من واقعا..
-احتیاجی به معذرت خواهی نیست.فقط خواهش میکنم دستور دهید آنها را آزاد کنند تا بتوانم انها را هر چه سریعتر به خانه برسانم .همان طور که دیدید آنها بسیار مریض هستند.
او در حالی که قدح اندیشه را با یک دستش به من میداد و با دست دیگر عرق صورتش را به وسیله چوبدستی پاک میکرد گفت:
-بسیار خب.همین الان آزادشان میکنم.باز هم عذرخواهی میکنم.
و من در تاریکی وهم‌آور اطراف آزکابان منتظر والدینم ایستادم.چون هرگز دوست نداشتم که قدم به آن مکان شوم بگذارم...




ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱۸ ۲۳:۴۰:۳۶

فریا







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.