در خانه ی گریمالد همه سر میز نشسته و عین بچه ی آدم در حال تناول صبحانه بودند که ناگهان سپر مدافعی به شکل ققنوس از دفتر دامبلدور بیرون پرید و روی میز صبحانه شیرجه زد و شیر و چایی و آب پرتقال و هلیم و تخم مرغ و سوسیس و کله پاچه و نون و پنیر و همه ی کائنات را روی ملت محفلی پاشاند(!).
آرتور ویزلی با متانت عینکش را از لکه های چی پف جیمز پاک کرد و به سپر مدافع که سعی داشت سرش را از داخل ظرف شیر خارج کند خیره شد:
- آلبوس! میشه لطف کنی و این دو قدم راه رو پیاده بیای و سپر مدافع نفرستی!
سپر مدافع دامبلدور بالاخره موفق شد سرش را از ظرف شیر خارج کند:
- نه، آرتور! ما محفل ققنوس هستیم و نماد ما ققنوسه و من به عنوان دامبلدور وظیفه دارم نماد ققنوس رو به عنوان نماد برتر در دنیای جادوگری نهادینه کنم و سپر مدافعمم ققنوسه و تازه این مسیر طولانی از طبقه ی دوم تا آشپزخونه واسه تو دو قدمه، من پیرم، کمرم درد می کنه!
تدی با بی خیالی تکه استیک خامش را از زیر میز برداشته و به نیش کشید:
- حالا چی شده، پرفسور؟
- هیچی. مگه قراره چیزی بشه؟... هان، بله، یادم اومد! تو روزنامه نوشته که:
سقوط سايه اي سياه و سيل آهن بر دياگون!
صبح امروز یک پرنده ی آهنی غول آسا در دیاگون و در مقابل بانک گرینگوتز سقوط کرد. مامورین بخش اشیای مشنگی وزارتخانه در گفتگو با خبرنگار ما اظهار داشتند که نام این پرنده "هواپیمای ایرباس A380" است و مشنگ ها داخل این پرنده رفته و با آن پرواز می کنند. همچنین مامورین وزارتخانه از کشته شدن تمامی 525 سرنشین مشنگ این هواپیما خبر داده و اظهار امیدواری کردند که در آینده شاهد سقوط هر چه بیشتر غول های آهنی و لت و پار شدن مشنگ ها باشیم.
لازم به ذکر است در این حادثه سیستم امنیتی بانک گرینگوتز دچار اختلال موقت شده و همچنین ساحره ای مادام کوری نام با سنگفرش کوچه یکی شد.آرتور بغضش را فرو خورد: اگه هوکی اخراجم نکرده بود الان من اون صفاپیما رو از نزدیک لمس می کردم.
ریتا نیشخند زد: چقدر وزینه این روزنامه ی پیام امروز! ما هنوز سر میز صبحونه ایم، این خبرای امروز صبح رو تیتر زده.
سپر مدافع دامبلدور گلویش را صاف کرد: اهم اهم! خب همونطور که شنیدید یه غول آهنی پر از مشنگ سقوط کرده و وظیفه ی انسانی و عقلانی و سفیدانه ی ما ایجاب می کنه که بریم و آهن های به درد بخور این وسیله رو به دور از چشم مامورین وزارت جدا کنیم و بعد که آبها از آسیاب افتاد بزنیم تو کار بیزینس آهن و مصالح ساختمانی و پول درآریم و به تام ثابت کنیم که عشق نیروی برتره!
ملت محفل:
ناگهان جیمز با نگرانی از صندلیش پایین پرید و از آشپزخانه بیرون دوید.
سپر مدافع دامبلدور فریاد زد: پس چرا نشستین دارین بروبر منو نیگا می کنین؟ ماموریته مثلا! از اون جیمز فسقلی یاد بگیرین. نصف شماست. تو افتخار محفلی، جیمز!
صدای جیمز از راهروی خروجی خانه ی گریمالد به گوش رسید:
- افتخار محفل کیلو چنده پیری؟ سیستم امنیتی گرینگوتز دچار اختلال شده! یویوم در خطره!!!
سپر مدافع دامبل:
ملت محفل:
لحظاتی بعد لشکر محفلی های هراسان برای محافظت از یویوی جیمز از گریمالد خارج شدند، چرا که می دانستند اگر مویی از سر یویوی صورتی کم شود، جیغ های بنفش جیمز دیوار صوتی را بر سرشان شکسته و خراب خواهد کرد.
***
در خانه ی ریدل ها لرد ولدمورت با لبخندی شیطانی روزنامه ی پیام امروز را روی میز انداخت و فریاد زد:
- بلیــــــــــــــــــــز! تسترال های ارباب رو آماده کن! موقعشه که بریم سر وقت هورکراکس صورتیم!