هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۷:۱۸ چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۴
#48

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
بچه ها لطفآ يه کم رعايت کنيد ...! جيگرم و فدات شم و قربونت برم و ميميرم واست و ( :bigkiss: ) زياد به کار نبرين ...!!! زشته بابا ... !!

^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^

ايني : تو هم هيچي بهشون نگفتي ؟!؟!
فلامل : چرا ... خوب ... گفتم ...!!
ايني : آخه ما کجا دنبال عقشولي بازي هستيم ؟!؟!؟! آجر خورد تو سر من رفتيم بيمارستان ...! يه چند روزي درگير اون بوديم ...! بعد هم پانسي و ...!!! اينا عقشولي بازيه ؟!؟!
غريبه : ايني جون حالا زياد ناراحت نشو ...! يه کاريش ميکنيم !!!
فلامل : حالا قرار شد که يه بار ديگه هم بيان ...! آخه مي خواستن با تو صحبت کنن که تو هم نبودي ...!
ايني : اااااااااااه ... پس اين پيتر کجاست ؟!؟! حالا کي مي خوان بيان ؟!
فلامل : يا امروز يا فردا ...!
ايني : حالا پاشين بريم تو هتل يه کاريش ميکنيم ...!
** همه ميرن تو هتل **
ايني : خوب ... بچه ها ... ! لطفآ اين امروز فرداهرو يه کم رعايت کنين تا اينا بيان برن ...هتلمونم تخته نکنن ...!
بن : مثلآ چي کار کنيم ...؟!؟!
ايني : نمي دونم ... خوب ... ! مثلآ موقعي که مي خوايين همديگرو صدا کنيد ، عزيزم و جونم و... قربونت برمو... و ... استفاده نکنين !! مثلآ ، شما پانسي ... مي خواي بن رو صداش کني ... چي ميگي ؟!
پانسي : بــــــن !!!
ايني : خوب ... تومي چي ؟!
پانسي : تومي خوشگله ...!!!
ايني : اِي بابا ... ! همين الان گفتم اينارو به کار نبرين !!!
پانسي : خوب خوشگله که جز اونا نبود !!!
ايني : خوب اينم مثل اوناست ديگه !!!
بعدشم ... ! اين توميه جواات کجاش خوشگله ؟!؟!
تومي : ببين داش ايني هي ما هر چي نميگيم شوما سؤ استفاده ميکني ...!!!
ايني : خوب راست ميگم ديگه ...! قبول نداري ؟!
تومي : دروسته ما جوااتيم ولي شوما ديگه نبايد هي به ما بگي که ...!
ايني : خوب ... حالا ...! باشه ! ولي خود تو ... بايد اين امروز فرداهرو اخلاقت و طرز صحبت کردنتو عوض کني ...! ديگه لات و جوااتي رو بذار کنار ...! جلو اينا خوب نيست!!
تومي : داش ايني ...! يه چي ميگيا ...!اوولآ اگه ما مي تونستيم که واسه هميشه ميزاشتيم کنار ...!!! دوومآ ، ولي جوااتي هم واسه خوودش عالمي داره ...! نميشه داش ايني !!! امکان ناره !!
ايني : اِي بابا ...!!!
خوب حالا تو ..و بن ...! تو ميخواي پانسي رو صداش کني ...!
بن : سر کار خانم پانسي ...!
ايني : خوووبه ...! پس ديگه خودتون رعايت کنيد ديگه ...!
بن : بهع ...! پس بقيه چي ؟! بقيه رو از من نپرسيدي !!!
ايني : بقيه کيه ؟!! پيتر و تريمبل هم که نيستن ديگه ...!!!
بن : پس غريبه چي ؟! اون که هست !!!
ايني : شما لازم نکرده غريبه رو صداش کني !!!
غريبه : ايني ول کن بابا ... انقدر خودت رو ناراحت نکن !!
ايني : باشه ...! خوب تو هم که خودت واردي ديگه ... نمي خواد من ازت بپرسم ...!
غريبه :
ايني : پس همگي اينارو رعايت کنيد ... سعي کنيد خودتون رو ناراحت نشون بديد ...! پانسي شما هم طوري وانمود کن که دستت بد جور سوخته ...!
همه : چــــــــــشــــــــم ...!
***بعد تلفن زنگ ميزنه ...!***
ددددرررريييررينگ !! دددررررررررررييييننننننننننننننگ !!!
فلامل : فکر کنم سازمانيان ...!
ايني : خوب جواب بده ...!
فلامل : الو ... بله .. بفرمايين ...!!
سازمانيه : سلام جناب ...! من .... هستم !! مديرتون تشريف آوردن ؟!
فلامل : بله ... هستن ..!!
سازمانيه : پس ما تا 10 مين ديگه اونجاييم ...!
فلامل : بله ...! تشريف بيارين ...!
ايني : چي شد ؟!
فلامل : گفت تا 10 مين ديگه اينجان ...!
ايني : وووواااييي !!! بچه ها ... جانه من ... ديگه خودتون حواستون باشه ...!!
همه : باشه ...!
ايني : من هتلم و دووست دارم ...!
همه : باشـــه !!!
ايني : من نمي خوام درش تخته شه !!!
همه : باشــــــــه !!!
ايني : من به غريبه قول دادم که با هم ديگه شريک شيم !!! ضايم نکنيد !!!
همه : باشــــــــــــــــــــه ...!!
ايني : مرسي ...!!
همه : خواهش !!!
فلامل : 2 مين گذشت ...!!!
همه : باشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!!
فلامل :

=-=-=-=-=
ادامه دارد ...
=-=-=-=-=


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ دوشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#47

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
کاربران عضو
پیام: 309
آفلاین
من به شوخی اینارو گفتم بابا.به دل نگیرید.
==============================
اینی بن رو میبینه :
بن:مگه دوست داشتن گناهه؟!!!!!! ( (

غریبه:خفههههههههه.
بن: شیشکی منو دوست نداره.
اینی:از کجا فهمیدی؟!!!!!!
تومی:ای بابا ول کنیدا.بریم به پانسی جونم برسیم.
بن:باباباباباشه .

غریبه:اینییی :bigkiss:
اینی:غریبه :bigkiss:
بن:
تومی:بریم دنبال جیگرم.


اینی:پول از کجا بیاریم؟!!!!!!!
بن:تومی مایه دار واسه جیگرتم پول بده دیگه.
تومی:حتماااااااا.
غریبه:پس مشکل پول حل شد دیگه.

همه میرن روبروی هتل

پولو میدن پانسی رو میگیرن.

پانسی:آخیش.چرا زودتر نیومدین؟!!!!!!!!
غریبه:حالا که اومدیم.
پانسی:پول از کجا آوردین؟!!!!!!
تومی:آبجی بخاطر روی گل شما من پول دادم.
پانسی:مرسی تومی جون :bigkiss:
بن:بی حیای........
تومی:بتوچه؟!!!!!!پانسی جون :bigkiss:

بن:شیشکی منو دوست نداره
اینی:ایدفعه از کجا فهمیدی؟!!!!!!!!!
غریبه:اینی جونم.این بدبخت حقیر ...... تحقیر نکن.
بن:شیشکی منو دوست نداره



همه میرن هتل

فلامل وایساده دمه در داره گریه میکنه.
اینی:چی شده؟
فلامل:سازمانیا اومدن در هتل رو تخته کردن.
اینی:چرا؟!!!!!!!!!!!
چون اصلا تو هتل نیستین همش فکر عقشولی هستین.
بن:بفرما

=========
ادامه دارد.......
=========
--------------------------------------------------------
حالا موضوع عوض شد. دستم درد نکنه ها.


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ دوشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
#46

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
خيلي جالبه ... ! خيلي خيلي جالبه ...! همه دارن نمايش رو به نفع خودشون مينويسن !!!!

="="="="="="="="="="="="="="="="="="="="

غريبه : ايني ... !! ايني جون ... !!!
تومي : آبجي غريبه مي خواي برم يه پارچ آب بيارم ؟!
غريبه : نه خير ...
تومي : پس ، مي خواي برم آب قند بيارم ؟!
غريبه : نــــــــــــــــه .... ! ايني ... ايني جونم ...!!!
ايني بهوش مياد بعد داد ميزنه : آخه مگ شما ها ماست خوردين ؟! دختر رو جلو شما بر ميدارن ميبرن شماها هيچ کاري نميکنين ؟!!؟
تومي : بابا داش ايني ... ما نه ماست خورديم نه .... شوما با آبجي غريبه رفتي غذا خوردي و حال کردي ...! تازه بن که رفت ....
ايني : ببين اصلآ به من ربطي نداره ... خود دانيد !!!
بن : اِ اِ اِ اِ اِ ... يعني چي ايني ... ما هميشه با هم بوديم ... مي خواستي نذاري با غريبه بري غذا بخوري ... مي خواستي خودتم بموني اينجا پيش پانسي !!! ... ! من با غريبه جو....ميرفتم .... !!
ايني : بفرمايين الان با غريبه جونتون برين ...!
بعد ميره ... !
غريبه : ايني ... !!!
بن :
غريبه : خيلي بدي بن ...!!!
بن :
بعد غريبه ميدوه ميره پيش ايني ... !
تومي : خراب کردي که داش بن ...!
بن : شيشکي منو دوست نداره ...!
-----
غريبه ايني رو پيش ماشينش ميبينه ... !
ايني ... ! چرا ناراحت شدي ؟!
ايني : واسه چي اومدي ؟! منو باش که فکر ميکردم ، منو ...!!
غريبه : باور کن ايني من بي تقصيرم ...!
ايني : ببينم مثل اينکه موقعي که من بيمارستان بودم خيلي بهتون خوش گذشته ... غريبه راستشو بگو ...!!
غريبه : ايني جون باور کن خبري نيست من خودم هم از کاراي بن سر در نميارم ...! تا ديروز پانسي رو دوست داشت حالا ...!!!
ايني : باور کنم ؟!
غريبه : بله ... حالا پانسي رو چي کار کنيم ؟!؟!
ايني : نمي دونم سوار شو بريم هتل يه کاريش ميکنيم ...!!
------
** تو بيمارستان **
تومي : داش بن ... حالا پاشو بريم هتل پانسي رو يه کاريش بکنيم بعد قضيه تو رو حل ميکنيم ...! من خودم هواتو دارم ...!
بن : بريم ..... !!!

=-=-=-=-=
ادامه دارد ...
=-=-=-=-=


ویرایش شده توسط غریبه در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۵ ۱۵:۲۷:۰۸

تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۴
#45

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
کاربران عضو
پیام: 309
آفلاین
اینی:چیییییییییییییییی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
بن که بیهوش افتاده با داد اینی بیدار میشه.
بن:اینییییییییییی.پانسی رو دزدیدن (تو دلش آخ جون )
اینی:یعنی چی؟!!!!!!!
تومی:یعنی چنتا آدمه مسلح اومدن پانسی رو بدزدن بعد بن رفت جلو بعد اونا بن رو زدن منم تهدید کردن بعد پانسی رو دزدین و رفتن.پانسی جووووووووووووووونم.
بن:
غریبه:عجب کاره شجاعانه ای کردی بن جو... آقای بن
بن:
اینی:
بن:
غریبه:

تومی:حالا چیکار کیم؟!!!!!!!!
اینی:باید به پلیس خبر بدیم.
بن:نهههههههه!اگه به پلیس بگیم میکشنش بعد تومی بدبخت میشه.

تومی:زبونتو گاز بگیر بنی.

موبایل اینی زنگ میخوره.
دیدی دیدی دیدیدیدیدیدیدی دی دی دی(آهنگ Love Story)


اینی:بله؟!!!!
یارو:سلام 100000 گالیون بیارین روبروی هتل پانسی رو تحویل بگیرین
اینی:
غریبه :چی شده؟!!!!!!
اینی قش میکنه.

همه:

=========
ادامه دارد.......
=========
---------------------------------------------------------------
همه این جو...... ها شوخیه ها البته شاید


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۴
#44

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
بیمارستان:

بن:خب.....این دو تا هم که دیگه شورشو در آوردن
تومی:واقعا که.....ما دارریم اینجا ا گرسنگی تلف میشیم اونا اونجا..
بن:همه تقصیره این اینیه!!!!یه ذره هم به فکر ما نیست
تومی:بابا داش بنی.....این طوریا هم که فکر میکنی نیست اون زمانای قدیم که هنوز اینی با این خانومه غریبه آشنا نشده بود.....خیلی هوای ما رو داشت
بن: فهمیدم که با هاش رفیق بودی...
تومی:حسود هرگز نیاسود
بن:خودت نیاسود....چرا فحش میدی
تومی:بیشین بین با
**رستوران**
اینی:میدونی غریبه.....من از زمانی که با تو آشنا شدم.....یه جوری شدم.......
غریبه: منم همین طور.......
اینی:چیزه.....میخواتم یه چیزی بهت بگم
غریبه: بگو
اینی:چیزه.....آخه گفتنش خیلی سخته
غریبه: اشکال نداره....هرچیزی که تو دلت داری خالی کن
اینی:باشه....میگم.....راستش.....من میخواستم....
غریبه: بگو بگو
اینی:من میخواستم که چیزه......3 دونگ از هتل رو به نام تو کنم
غریبه:وای خدا......
اینی: میخواستم با هم شریک باشیم.....هم در اینجا و هم در زندگی
غریبه:نمیدونم چه طوری ازت تشکر کنم
اینی: خیلی دوست دارم غریبه
غریبه:منم همین طور
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:

اینی:خب......بریم به بیمارستان هم یه سری بزنیم
غریبه:باشه بریم

**بیمارستان**
بن و داش تومی روی یه صنلی نشستن و دارن گریه میکنند

اینی:چی شده؟؟چرا گریه میکنید
تومی:اینی.......پانسی رو دزدیدن!!!!!!!
********************************************


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۴
#43

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
بن : پانسي .... !!!
بن ميدوه طرف پانسي ...! حالا چي کار کنم !!!
بعد دوباره ميدوه ميره طرف اون اتاقي که غريبه و ايني ... اونجا بودن ...!
بن : غريبه ، ايني ، تومي ... ! پانسي اومدش ...! ولي...
ايني : اه ... بن ... بسته ديگه ... نمي خواي غذا درست کني بگو نمي خوام ... چرا مارو هي ميذاري سر کار ؟؟!؟!؟!
بن : بابا به خدا پانسي اومد ...! تازه سر و صورتشم خونيه ...! به چي قسم بخورم باور کنيد ...؟!؟
تومي ميدوه ميره طرف آشپزخونه بعد پانسي رو ميبينه ... پــــانسي ...!!!!
بعد همه پاميشن ميرن آشپزخونه ...!
غريبه : پ ... پا ... پان..سي ...!!
ايني : چي کارش کردي مرتيکه
بن : بابا به خدا من کاريش نکردم ...! اون موقع که شما رفتين 10 مين بعدش پانسي اومد ...!
تومي : آبجي پانسي ...!
تومي به ايني : داش ايني ميخواي برم يه پارچ آب بيارم ؟!
ايني : نه خير لازم نکرده ... من ميرم ماشينو ميارم که پانسي رو ببريم بيمارستان ... !
غريبه : ايني جونم مراقب خودت باش ...! يه وقت آجر ... !
ايني : باشه عزيزم ...!
تومي :
غريبه: تومي ناراحت نباش الان ميبريمش بيمارستان خوب ميشه ...!
بن : شيشکي منو دوست نداره ...! شيشکي حرف منو باور نمي کنه ...!
غريبه : بن ج... يعني آقاي بن !!!من حرفتو باور کردم ...!
بن : جدي ؟!
غريبه : بله ... ! حالا کمک کنيد پانسي رو ببريم الان ايني مياد ...!
تومي : آبجي من کمکت ميکنم ...!
بن : لازم نکرده ...! من کمکش ميکنم ...!
تومي : غريبه تا حالا هر کمکي خواسته به خودم گفته ... ! اون روز هم من رفتم بيمارستان پيش ايني ... حالا تو چي ميگي ؟!
بن : اِ اِ اِ اِ .. نه بابا ... قبل از اينکه تو بياي من اينجا بودم تو که ..... !!!
غريبه : !!!!
تومي : بن ، با پارچ ميزنم تو سرتا ....!
بن : اينو ... 2 روزه اومده اينجا واسه من پررو شده ...!
غريبه که ديد اوضاع داره خراب ميشه خودش پانسي رو برد بيرون از هتل پيش ماشين ايني ... !
ايني : اِ اِ اِ اِ ... غريبه بذار کمکت کنم ...!
غريبه : نه ديگه آوردمش ... !
ايني : پس اين دوتا گنده چي کار ميکنن !؟!
غريبه : دعوا .... !
ايني : اِي بابا ... ! بعد ميره تو هتل پيش اونا ... !
بن و تومي که هنوز داشتن بحث ميکردن يه دفعه اي چشمشون ميوفته به ايني : اِ اِ اِ اِ ... سلام ايني ... !
تومي : داش ايني شما برو ... من الان با غريبه پانسي رو ميارم ...!
بن : نه ايني جان اصلآ من هم غريبه و هم پانسي رو ميارم !!!
ايني : خوب ... ! بيارينشون ديگه ... !
بعد بن و تومي اين ور اون ورو نگاه ميکنن ميبينن شيشکي نيستش !!!
بن : ديدي ايني ، خودم بردمشون ، قبل از اينکه تو بياي ...!
تومي : آره جونه عمت !!!
ايني يه داد ميزنه که برين بشينين تو ماشين ...!
تومي و بن ... ! : خوب بابا حالا چرا ميزني !!
بعد ميرن ميشينن تو ماشين ... !
تومي : آبجي غريبه شما همش دوست داشتي مارو ضايع کني ...!
بن : راست ميگه غريبه جو... راست ميگه سر کار خانم غريبه ...!
غريبه : دوباره شروع نکنيدا ... ! به ايني ميگم دوتاتون رو از کار بيکار کنه ...!
تومي :
بن :
بعد تومي و بن دوتايي با هم ميگن که : آخه من چه جوري بگم که ...؟!
غريبه : چه تفاهمي !!!
تومي : داش بن شوما اول بگو ... !
بن : نه تومي جان شما بگو ... !
ايني مياد ميشينه تو ماشين ... !خوب بريم ديگه ؟ ببخشيد دير شد !!!
غريبه : نه عزيزم ... اشکال نداره بريم ... !
تومي و بن :
** ميرسن به بيمارستان **
بعد پانسي رو تو يکي از اتاق ها بستري ميکنن ... !
ايني : واي ... ببخشيد غريبه جان .. ما هر وقت اومديم يه چيزي بخوريم يه برنامه اي پيش اومد ... !
غريبه : هوم .. مهم نيست عزيزم ...
ايني : مي خواي الان بريم بيرون غذا بخوريم ؟
غريبه : آخه پانسي ... !
ايني : بن و تومي پيشش ميمونن ... ! ما هم زود برميگرديم ... !
غريبه : باشه ...
ايني به بن و تومي : خوب بچه ها شما پيش پانسي بمونين من و غريبه بريم يه چيزي بخوريم و بياييم ... !
بن :
ايني : داش تومي ... ديگه خودت حواست باشه ديگه ... حساب کن ... اگه چيزي هم لازم داشت ديگه زحمتش رو بکش
تومي : مااااااااااااا ... چشم ... !
بعد ايني و غريبه ميرن ...
تومي و بن :

=-=-=-=-=-
ادامه دارد ...|
=-=-=-=-=-


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#42

پانسی پارکینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹
از برج تاریکی _طبقه ی 13 _واحد نفرین شدگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
همه:

بن:به خدا همین جا بود ... پانسی ... پانسی...
اینی :پس پانسی کجاست؟؟ مگه نگفتی سوخته؟؟ پس کجاست؟؟

غریبه:اصلا شوخی بامزه ای نبود بن
امبولانسیه: اقا بفرمایید ما سر کار هستیم دیگه
بن به خدا اینجا بود ... تو یک چیزی بگو تومی........
تومی:
بن:با اون حالی که داشت نمی توانست جایی بره!!
غریبه :پس می گی کجاست؟؟
تومی:.... تو اون را سر به نیست کردی ...
بن درست حرف بزن..... سر به نیست کردی یعنی چه؟؟؟
(تومی وبن دست به یقه میشوند)
اینی فورا انها را جدا میکنه
اینی :بس دیگه چند مین بعد حتما پانسی برمگرده دیگه.... ول کنید ولی بن بار اخرت باشه سر کار میزاری......
بن ولی..........
اینی گفتم بسه
و همگی با عصبانیت از اشپزخانه بیرون میرن
بن در اشپزخانه قدم میزنه
******************************************
10مین بعد
در اشپزخانه باز میشود وپانسی با دست باندپیچی شده(همون دستی که سوخته بوده) ولی سر و صورت خونی در کنار در ظاهر میشه
بن پانسی...............
پانسی نگاهی به بن میکنه و روی زمین می افته
بن
----------------------------------
ادامه دارد...
------------------------------------


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#41

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
کاربران عضو
پیام: 309
آفلاین
اینی:اوه عزیزم .حالت خوبه؟
غریبه:آره جیگرم.
اینی:من میخواستم تریپ ماتریکس بیام اینا نزاشتن.
غریبه:از این به بعد به حرفه اینا گوش نکن. پس منم از این به بعد 24 ساعته قش میکنم.

بن و داش تومی میان.
بن:اااااااااا......این کارای غیر آسلامی چیه؟!!!!!!!!
اینی:تو اینجا چیکار میکنی؟!!!!!!!!!
تومی:اااااااااااااااه........حالا وقت اینکارا نیست سریع زنگ بزنید آمبولانس.
غریبه:چرا؟!!!!!!!!!!!!
بن:آخه عزی........آخه سرکار خانم غریبه آب جوش ریخت رو پانسی پانسی سوخت.
تومی:پانسی جو....پانسیییییی
اینی:پس چرا نشستین؟!!!!!!!زود باشین.
غریبه میره زنگ میزنه آمبولانس.


*** 13 مین بعد***

ببو ببو ببو.........

آمبولانس میرسه.

سلام.
کی مرده؟!!!!
تومی:هوووووو......حرفه دهنتو بفهم.
آمبولانسیه:خوب ببخشید.
بن:مقتول تو آشپزخونس.
تومی:هوووووووووووووووووو..........
بن:چیز....یعنی سوخته تو آشپزخونس.

آمبولانسیه میره تو آشپز خونه و میاد میگه :منو سر کار گزاشتین؟!!!!! کسی تو آشپزخونه نیست.
همه:

همه میرن تو آشپزخونه.

پانسی نبود.
همه:



========
ادامه دارد.....
========
------------------------------------------------------------------------
خوب دیگه آجر نمیندازیم.

آب جوش میریزیم.


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#40

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
بن :
پانسي :
تومي :
ايني : غريبه ...!!!
ايني مي خواست دوباره تيريپ ماتريکس 1 رو بياد ........ ( :bigkiss: ) که بن ميگه :
بابا ايني ... بيخيال ... اِ اِ اِ اِ ...
ايني : خوب ...! غريبم از دست رفت ...!
پانسي : من الان ميرم آب قند بيارم ...!
تومي : نه آبجي ... من الان ميرم سه سوت ميارم ...
ايني : سرت رو بپا !!!
تومي : هوم ... باشه ...!
بعد تا بر ميگرده ميره تو ديوار...!
بن :
ايني :
پانسي :
تومي : Oops !! حواسم نبود ...! در اينوره ...!
ايني : آخه من نميفهمم ...! اين کيه ؟! چي مي خواد ؟! دونبال چيه ؟!؟!
بن : اون که دونبال نيست ...! تريمبل دونباله اونه ...!
ايني : ااااااااه ... آي کيو ...!
تومي : آوردم ...! فقط قندمون کم بود بجاش شکر ريختم !
ايني :
تومي ميره که بده به غريبه ...!
ايني : مي خواي چي کار کني ؟!
تومي : خوب بدم بهش ديگه ...!
ايني : اين که غش کرده ...! چه جوري مي خواي بدي بهش ؟!؟!
تومي : هوم ...! خوب مي خواي بذارم اينجا هر موقع که بهوش اومد بخوره؟؟!؟!
ايني : اااااااااااااااااه ... گفتم بذاريد من ...
بن : بابا تو هم که همش سؤ استفاده کن ...
ايني : اِ اِ اِ اِ اِ ... يعني چي ؟! خوب بيچاره غش کرده ...! بايد يه کاري بکنيم ديگه ...!
بعد تومي ميره يه پارچ آب مياره ميريزه رو صورت غريبه ...!!!
ايني : اِ اِ اِ اِ اِ ... چي کار کردي بابا
تومي : هوم ... آخه آب قندشو که درست کرده بودم اين اضافه اومد گفتم بريزم رو صورتش که هم پاشه اين آب قند رو بخوره هم اين آب همين جوري نمونه ...!
پانسي :
بن :
ايني :
غريبه يه کم تکون ميخوره ...! ولي همه رو 6 تا ميبينه !!!
ايني : اِ اِ اِ ... خوبي عزيزم ؟!
غريبه : ايني ...! تو چرا 6 تا شدي ...! چرا اينجا داره ميچرخه ؟!؟!
تومي : هوم ...! ميگم آبجي اين آب قند رو بخوري خوب ميشي ...!
بعد ميره جلو که بده بهش ...
ايني : کـــجــــا ؟!؟! بده من خودم ميدم بهش ...!
الان جلو چشم من اينطوري ميکنيد ، ببين اون موقع که من بيمارستان بودم چي کارا ميکردين ...!
تومي : ماااااااااااا به جونه داش ايني هيچي ...!!
بعد ايني ميره آب قند رو ميده به غريبه ، و حالش بهتر ميشه ...!
ايني : خوب ، پاشين بريم تو يکي از اطاق ها تا بلايي سرمون نيومده ...!
بعد پانسي ميدوه مياد ...!
بن : پانسي کجا بودي ؟!
پانسي : رفتم چتر بيارم ...!
بن : مگه بارون مياد ...؟! تازه ما که نمي خواييم بريم بيرون !!
پانسي : ميدونم ...! ولي از اونجايي که از آسمون آجر ميباره گفتم اينارو بگيريم بالا سرمون ...!
ايني :
غريبه :
بن :
تومي : البته فکر بدي هم نيست !!! ولي اينجا که سقف داره !!!
ميرن تو يکي از اطاق ها ...!
تومي : ميگم ايني ... ! اينجا که سقف داره ... چه جوري آجر.........؟!؟!!!؟؟؟؟
ايني : اون موقع که آجر افتاد جلو غريبه هنوز وارد هتل نشده بوديم ، يعني جلو در بوديم ...! اون موقعي هم که خورد تو سر من يادم نيست کجا بودم ...!
غريبه : ايني ...! من خيلي گشنمه ...! ميدوني چند روزه غذا نخورديم ؟!؟!
ايني : هوم ... باشه عزيزم ... بن ، پاشو برو يه چيزي درست کن بخوريم ...!
بن : ماااااااااااااااا من چرا ؟!؟!؟!؟!
ايني : خوب با تومي برو ...! داش تومي پاشو ...!
تومي : اي بابا ...! تازه اومده بوديم ...!
ايني : پاشين برين ديگه چرا بحث ميکنين ؟!؟
بن و تومي :خوب بابا ... حالا چرا ميزني ؟!
بعد از اطاق ميرن بيرون ...!
پانسي : خوب ... چيزه ... منم برم ديگه ... غريبه جان فعلآ ...
غريبه : خدافظ عزيزم ...!

=-=-=-=-=-=
ادامه دارد ...
=-=-=-=-=-=

----------------------------------------------------------------------
من از دست کسي ناراحت نبودم و نيستم و نخواهم بود ...!
يه لطفي بکنين ديگه آجر جلو کسي نندازين ...!
لطفآ اين آخريش باشه ...!
با تشکر... !
----------------------------------------------------------------------


ویرایش شده توسط غریبه در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۳ ۱۵:۴۰:۵۶

تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#39

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
کاربران عضو
پیام: 309
آفلاین
اینی:آآآآآآآآآآره.این داش تومیه خودمونه دیگه.
غریبه:آآآآآآآخ جون اینی جونم پس خوب شدی دیگه.
اینی:خانوم این کارا چیه؟؟؟؟؟!!!کارای غیر آسلامی.
غریبه: فقط تومی رو میشناسه.
بن:اشگالی نداره کم کم ما رو هم بجا میاره(تو دلش :اااااااه نمیشد بمیره چرا این تومیه .... میشناسه؟!!!! )
غریبه:واقعا؟!!!!!!!!!
بن:آره عزی......آره غریبه.
غریبه:چی؟!!!!!!!!!
بن:گفتم آره دیگه سرکار خانم غریبه.
پانسی حسودی میکنه.

تومی تو دلش میگه آخ جون پس تموم ارثیش ماله منه.

یه دفعه یه آجر از بالای سر اینی میفته رو سر اینی.
اینی:آآآآآآی.به سلام غریبه عزیزم.
غریبه:
بن:
پانسی:
تومی:
غریبه:سلام اینی جونم خوبی؟!!!!!!!
اینی:مگه قرار بود بد باشم.
بن همه داستان رو واسه اینی تعریف میکنه.
تومی: بشکنه این دست که نمک نداره.
بابا من پول دادم.
هیچکی بهش توجه نمیکنه.

همه میان هتل

***تو هتل***

اینی عمو و زن عموش رو میبینه.
عمو:سلام اینیه عزیز.خوبی؟
اینی:بله عمو جان.
عمو:پس مرتیکه اگه خوبی پس چرا مارو سر کار گزاشتی رفتی بیمارستان؟!!!!!!!!تو از همو بچه گیهم اینجوری بودی.همسر گرام بیا بریم.بچه ها زود باشین.
اینی:نه عمو جان اینجوری نبوده.

ولی عمو میره.

***10 مین بعد***

همه داشتن میگفتن میخندیدن که یهو یه آجر میفته جلوی پای غریبه.
غریبه:
بعد قش میکنه.

========
ادامه دارد.....
========
---------------------------------------------------------------------
غریبه جان از اینکه ناراحتت کردم معذرت.
از این به بعد نمایشنامه مینویسم.
---------------------------------------------------------------------
خطاب به همه:من اگه چیزی تو نمایشنامه مینویسم قصد بی احترامی ندارم.

با تشکر و پوزش دوباره


::.::Newest Music::.::







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.