هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۰:۲۵ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
× پست پایانی × (کپی رایت بای ارباب)


بلا تو راه تصمیم میگیره که علاوه بر چشم بند به چیز دیگه ای مثل گوشبند هم نیاز داره و در کمال تعجب همگان رز متوجه این موضوع میشه و هندزفری ای رو که آهنگ بلندی از توش بلند میشه رو تو گوشای بلا میذاره.

بلا علی رغم حس اینکه گوشش داره از این صدای بلند کر میشه جلوتر میره و بالاخره لولوخورخوره تغییر شکل میده و لرد ولدمورت ظاهر میشه که مثل دفعه ی قبل دنبال سلسیتنای عزیزش میگرده.

- ریدیکولوس!

مندی از اون طرف شیرجه ای میزنه و لولوخورخوره رو داخل جعبه برمیگردونه. بلا بعد از اتمام عملیات هندزفری و چشم بندو در میاره و رو به بقیه میگه:

- قربانی بیارین! فقط مونده امتحان کردنش و مطمئن شدن از عملکرد درستش!

ساعت ها بعد:

- اوه این یارو چقد احمقه!

مرگخوارا بساط تخمه و شکوفه و پفک و چیپس و امثالهم رو جلوشون پهن کردن و مشغول تماشای قربانی ای هستن که همچون بلبل داره براشون اعتراف میکنه و دافنه هم سریعا ازش یادداشت برداری میکنه.

مرگخوارا بسیار از کار خودشون راضی و خرسند هستن و با غرور به ابتکار خلاقانه شون خیره شدن.

- اینجا فقط یه مشکل وجود داره، من دلم لک زده واسه شکنجه کردن ملت، بهتر نیست وسایل قبلی رو بازسازی کنیم و در آخرین مرحله اونارو سراغ لولوخورخوره بفرستیم؟ یعنی اول یکم شکنجه شون کنیم و حال کنیم و آخر سر اگه چیزی نگفتن بندازیمشون جلو لولوخورخوره. نظرتون؟

همون موقع در باز میشه و ایوان و آنتونین و فنریر درحالیکه وسایل شکنجه شده ی قدیمی ولی از نو ساخته شده رو حمل میکنن وارد میشن.

- آخ جوووون!

لرد که از دریچه ای مخفی تمام مدت مرگخواراشو زیر نظر داشته، لبخند رضایتی میزنه و مرگخواراشو با شکنجه گاه جدیدشون تنها میذاره ... اونا کارشونو خوب انجام دادن!


× پایان سوژه ×




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲:۱۱ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بعد منتظر می شه. همین جوری منتظر می شه. اما لولوخورخره بیرون مگه می آد؟

برای همین، ایوان که همین چند لحظه پیش سر و هم شده بوده؛ می ره داخل ِ کیسه!

فلور از جهنم تماس می گیره و می پرسه: چجوری اون کارو کرد؟

آماندا جواب نمی ده. دافنه هم جواب نمی ده. آما... بلاتریکس هم جواب نمی ده. برای همین، فلور، زنگ می زنه ناسا- جادوگری و از آندرو مدا می پرسه.

وقتی آندرو هم جواب نمی ده؛ فلور غرولند کنان، یک پاترونوس می فرسته که حاوی ـه جواب ـه. بروبکس ِ مرگخوار هم دو ساعت تو شک می مونن که بیل ویزلی چجوری اومده توی خانه ریدل ها؟

تازه وقتی که بیل می گه که "اون کیسه طلسمی مثل ِ طلسم ِ کیف ِ مامان دوز ِ هرمیون داره که خیلی بزرگ ـش می کنه"؛ دوگالیونی ِ مرگخوار ها میفته که بــــــعــــــله. اوشون پاترونوس بودن.

چند لحظه بعد، ایوان که جمجمه تا لگن ـش ترک خورده بوده؛ با لولوخرخره بیرون می آد. لینی جیغ می زنه و می پره توی جیب ِ الا دورابلک و قایم می شه و صدایی مثل ِ "وای! اعلامیه ِ روزی که من و مندی دیگه توی یک جبهه نیستیم." به سرش می زنه تا بلکه این کابوس تموم بشه.

ایوان که مات و مبهوت مونده بود؛ به لولوخرخره نگاهی می کنه تا ببینه که لینی از چی می ترسه. همون لحظه، لولو خان رو میندازه زمین و در حالی که جمجمه ـش رو نگه داشته؛ جیغ میزنه: وای! کمبود ِ کلسیم! حالا من چی کار کنم؟

بعد، می پره. اون قدر که میره تو هوا و هیچ کس دیگه نمی دونه تا کجا می ره.

بلاتریکس، که چشم بندی رو گذاشته بود؛ تصمیم می گیره تا قضیه رو تموم کنه و میره یک راست به طرف ِ این موجود!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۲۷ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲

ایگور کارکاروف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۴ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر سایه ی لرد سیاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 32
آفلاین
-خیلی خب، ما الان به یه جعبه ی بزرگ شفاف نیاز داریم که بتونیم این لولو خورخوره رو بندازیم توش تا وقتی که به قربانی ها نشون میدیم، فکر کنن همین الان میاد کنارشون!

بلاتریکس نگاه تحقیر آمیزی به لینی که این حرف رو زده بود میندازه و میگه:
- این که کاری نداره، بیا! اینم از جعبه!

با تکان چوبدستی بلاتریکس، هوای کنارش موجدار میشه و جعبه ی مذکور با تکان بعدی چوبدستی وی پدیدار میشه.
-آفرین بلا

- برین لولوخورخوره رو بیارین ببینم؛ باید دستورات ارباب رو انجام بدیم!

مرگخواران با دیدن قیافه ی خشمگین بلاتریکس خودشون رو جمع و جور میکنن و به سمت کیسه میرن ولی با یادآوری اینکه داخل میسه لولوخورخوره منتظر اون هاست، مکث میکنن!
-پس چی شد؟ هیچکدومتون جرئت نداره با یه لولو خورخوره مواجه بشه؟

مرگخوار ها سوت زنان به سمتی رفتند و سعی در نشنیده گرفتن حرف بلاتریکس داشتند که با صدای فریاد بلاتریکس در جای خود میخکوب شدند!
- کجا به شر و بدبختی؟ لینی، زود باش اون کیسه رو باز کن تا خودم تبدیل به بزرگترین ترست نشدم!

لینی سرشو پایین میندازه و و به سمت کیسه ی حامل لولوخورخوره میره و با ترس شروع به باز کردنش میکنه. بعد از باز کردن در کیسه، چند قدم به عقب میره و همراه با بقیه ی مرگخواران منتظر دیدن ترسش میشه!



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
مرگخوارا یکی یکی از اتاق خارج میشن و تو شکنجه گاه جمع میشن. تمام وسایل شکنجه گاه زنگ زده بودن و حتی تعدادی از اونا کاملا به رنگ آجری در اومده بودن و خرده جنازه هاشون اطراف ریخته بود.

مرگخوارا با آهی که از عمق قلب نداشته شان بلند میشد به دیدار اتاق رفتن. به یاد شکنجه های خوفناک و جان گدازی که همه روزه در اینجا انجام میدادن فک کردن. با این فکر لبخندی رضایت بخش و برقی شیطانی تو چشمای همه شون نقش بست.

اما با یادآوری اینکه چطور اون روزگار به اتمام رسیده و دستگاها پوسیده و به درد نخور شدن و اینکه چند روزیه کسیو شکنجه نکردن دوباره غمی عظیم رو قلب نداشته هان حک شد.

رز بدون توجه به بلا که سایر مرگخوارارو برای مشورت دور خودش فرا میخوند، یه گوشه ی دنجو پیدا کرد و کیسه ای که حمل میکردو اونجا گذاشت. در حالیکه یه گوشش به حرفای بلا بود، مشغول در آوردن استخونای ایوان و سر هم کردنشون شد.

- اول باید یه جا لولوخورخوره رو جاسازی کنیم تا از دستمون فرار نکنه. حتی باید مواظب باشیم قربانیمون نگرخه!

زمزمه ای بین مرگخوارا تشکیل میشه و دافنه زودتر از بقیه میگه:

- نگه داشتن قربانی که اصن کاری نداره! دست و پاشو با قل و زنجیر جادویی محکم میبندیم. فقط میمونه جاسازیه لولوخورخوره!

رز که کارش با استخونا تموم شده، همراه با ایوان ترمیم شده به جمع بقیه مرگخوارا میپیونده.

- بعدشم باید اولین قربانیمونو پیدا کنیم و ببینیم که واقعا با این لولوخورخوره ها میتونیم سریع تر از گذشته ملتو شکنجه بدیم و حرف بکشیم؟ بعدش دیگه کارمون تموم و ارباب هم ازمون راضی!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
آنتونین در اقدامی انتحاری با حرکت اسلوموشن پرید جلوی گونی.

- اربـــــــــــــاب...!

لرد که از حرکت آنتونین تعجب کرده بود چوبدستی شو آورد پایین و گردنشو کج کرد.

- آنتونین؟تو باز فیلم مشنگی نگاه کردی؟

آنتونین که دستاشو از دو طرف باز کرده و گردنشو به سمت عقب گرفته بود به حالت عادی برگشت.

- نه ارباب... فقط خواستم اخطار بدم که..

- که چی؟ لابد اینکه اون تو لولو خورخوره ست و ممکنه من بترسم؟ من؟ من و ترس؟ چه فکری کردی؟

بلا که موقعیت رو مناسب دید جلو رفت، چوبدستی شو گذاشت رو شقیقه ی آنتونین.

- آنتونین چه فکری کردی؟ نکنه فکر کردی ارباب واقعا فکر کرده این تو سیب زمینیه؟! کروشیو!

یهو همه ی مرگخوارا به چشمای آنتونین خیره شدن و در عمقش فرو رفتن. دیدن که سیم های مغز آنتونین دارن برق فشار قوی اینور اونور میبرن و چراغ های خطر همه گوشه های جمجمه روشن شده. همین که بلا جوبدستی شو برداشت همه لامپا یکی یکی ترکیدن و چشمای آنتونین لوچ شد و همه مرگخوارا از عمق چشمای آنتونین اومدن بیرون به جز فلور که در پی لوچ شدن چشم آنتونین اون تو گره خورد.
لرد به سمت پایین خم شد و کیسه رو نشونه گرفت و در کیسه رو باز کرد و یه دفعه 12 کیلو سیب زمینی ریخت بیرون.

- که اینطور! زیر سایه ی ارباب، اربابو گول میزنین!

یه دفعه رز که اونوقت تا حالا کسی حواسش بهش نبود و زیر کیسه گیر کرده بود خودشو از زیر کیسه میکشه بیرون و سیب زمینی شروع به تغییر شکل میکنه و مشخص میشه که رز با وجود اینکه خودش لولوخورخوره رو توی کیسه کرده شک داشته و میترسیده که یه وقت سیب زمینی باشه.

لولوخورخوره با حرکتی چرخشی به سمت لرد سیاه رفت و به شکل یه درخت در اومد.

- ارباب؟ شما از درخت میترسین؟

- من؟ نه. کی میگه؟

در همون لحظه درخت کج شد و جایی که لرد چند لحظه پیش وایساده بود افتاد و مرگخوارا برای اولین بار جیغ کشیدن لرد سیاهو دیدن و شروع به خنده کردن.

- خب خب. بسه دیگه. زود این جونور بی مزه رو بردارین ببرین به کارتون برسین.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
بلا و رز هر کدام یک کیسه را روی کولشان گذاشتند و به مقصد شکنجه گاه آپارات کردند. دافنه و لودو و هوگو هم به دنبال آنها .

تخ تخ تخ !

لرد سیاه با بی حالی جواب داد: ها؟ کیه کیه در میزنه؟!

بلا که همچنان تح تاثیر صحنه ی فوق دراماتیک و هارت بریکینگ مواجه با لرد بوگارتی بود، با ترس و لرز و آرامی جواب داد:

_بلاتریکس لسترنج، خواهر نارسیسا مالفوی ، فرزند نوه ی نوه ی برادر الادورا بلک از خاندان اصیل بلک ، خادم وفادار لر....

لرد سیاه از پشت در کروشیویی نثارش کرد و در را برایشان باز کرد.

_بلا ؟ چت شده؟! من رو فشفشه فرض کردی؟ چرا کچل شدی تو؟

بلا : ارباب! دلم براتون تنگ شده بود... برای خود خودتون! برا کروشیوتون ! موهام به فدای بلا گفتنت !

دافنه بلا را به داخل هل داد و جماعت وارد شدند. دافنه با افتخار گفت :

_ لرد سیاه ! ای سیاه سیاهیا ! من وسیله ی شکنجه را یافتم!

و به گونی همراهشون اشاره کرد. لرد سیاه با قیافه ی بسیار تعجبناکی ، پوزخندی زد و گفت:

_این گونی سیب زمینی ؟! بهتره سر به سر اربابتون نذاشته باشید وگرنه شام نجینی هستید. اون دوتا ویزلی رو هم واسه دسرش میذارم کنار!

درحالی که مرگخوارها به هم نگاه ِ:worry: ناکی انداختند ، لرد سیاه چوبدستش را به سمت گونی گرفت تا بازش کند.

مرگخوارها : نــــــــــــــ ـــــــــــــه !


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۷ ۲۱:۲۶:۵۴
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۷ ۲۱:۲۹:۴۲

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
بلاتریکس با دیدن چیزی که در کمد بود جیغی کشید و بر زمین افتاد: غیییییژژژژژ!... ای وای! ای وای! قلبم!... خدا مرگم بده... ارباب... زهره ترک شدم... شما اینجا چیکار می کنین؟...

لرد به آرامی از پشت در خود را بیرون کشید و وارد اتاق شد. نیم نگاهی به بلاتریکس انداخت و گفت: تو دیگه کی هستی مووزوزی زشت؟
بلا: م... م... من ارباب؟!... مووزوزی زشت؟!... شما منو نمی شناسین؟... من مووزوزی و زشتم؟!...
لرد: اینقدر جیغ جیغ نکن بدترکیب! سلستینای عزیزم کوش؟ ارباب دلش یه ذرررررره شده براش!
بلا: ها؟!... من جیغ جیغوی بدترکیبم ارباب؟!... سلستینای عزیزتون؟!... اوه! نــــــــــــــــــــــــه! غیــــــــــــــــــــــــژ! این یه کابوسه! ارباب! منم! بلاتریکس! مرگخوار محبوبتون! آخه چرا؟

رز به لرد نزدیک تر شد: ارباب... سلستینا با ما نیست. شما حالتون خوبه؟... چرا؟... چرا دارین تغییر شکل می دین؟ نه!

لرد به رز ویزلی تغییر شکل داد و با حرارت شروع کرد به صحبت کردن با رز واقعی ولی هیچ صدایی از گلویش خارج نمی شد.

رز: من؟... دیگه نمی تونم حرف بزنم؟... صدامو از دست دادم؟

رز ویزلی قلابی جیغ کشید ولی هیچ صدای جیغی شنیده نشد. رز ویزلی واقعی هم با دیدن این صحنه جیغ کشید که البته صدایش واضح و محکم شنیده شد: غیـــــــــــــــــــــــــژ! حتی نمی تونم جیغ بکشم؟! وای! نه! این یه کابوسه! وحشتناکه!

رز دیوانه وار دور اتاق می دوید و جیغ می کشید و لولوخورخوره هم که به بلا نزدیک تر بود، دوباره به شکل لرد درآمد: اوه! سلستینا! عزیزم! کجایی پس؟! برات یه ترانه سرودم.
و ناگهان گیتاری از زیر ردایش بیرون کشید و روی چارپایه ای نشست و با متانت شروع کرد به گیتار زدن و آواز خواندن:

سر داده در زیر سایه / آوای بی همراهی
پیچد در خانه ریدل / ناله های اربابی
گوید به من نجینی / تا کی در انتظاری
دیگر نمی آید باز / مرگخوار باوفایی
نمانده هورکراکسی / نمانده هیچ سیاهی
ماندم دراین تنهایی / ماندم در انتظارت
سلسی من کجایی / سلسی چه بی وفایی

ایوان که جرات نمی کرد به لولوخورخوره نزدیک شود از همان دور طلسمش را فرستاد: ردیکیولس!

لرد بوگارتی گیتارش را پشت و رو کرد و رویش ضرب گرفت: یه دختره، اینجا نشسته گریه می کنه، زاری می کنه از برای من، هورکراکس من یکیو بزن، یکیو نزن.

رز که به خودش آمده بود، یک کیسه گونی از پشت انداخت روی سر لولوخورخوره و درش را هم محکم بست.
بلاتریکس که هق هق می کرد خشمگینانه به ایوان نگاه کرد و گفت: اربابو مسخره می کنی؟ کرررررروشیو!
تمام استخوان های ایوان از شدت طلسم از هم پاشید و رز همه شان را جمع کرد و در کیسه گونی دوم ریخت تا سر فرصت دوباره سر همشان کند.
بلا و رز هر کدام یک کیسه را روی کولشان گذاشتند و به مقصد شکنجه گاه آپارات کردند.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۹ ۱۶:۵۷:۲۷


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲:۵۸ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد به مرگخوارا دستور داده که وسایل شکنجه گاه رو عوض کنن.مرگخوارا باید اول تحقیق کنن و ببینن که مردم از چه چیزایی بیشتر میترسن.برای این کار قصد دارن از لولو خور خوره ها(بوگارت ها) استفاده کنن.برای آوردن لولو خورخوره ها به خانه ریدل میرن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-صبر کن!

با صدای فریاد رز، بلا یک متر به هوا پرید و فرود زیبایی انجام داد.
-چته تو؟ترسیدم خب!فکر کردم لولو خور خوره داد زد.

رز با حالتی بسیار جدی به دری که بلاتریکس قصد باز کردنش را داشت اشاره کرد.
-آخه...اگه پشت اون در لولو خور خوره باشه چی؟....اگه تبدیل یه چیز بشه...:worry:

چهره بلا برای چند ثانیه در هم رفت.به ترسهایش فکر کرد.ولی طولی نکشید که چهره جذاب لرد، با لبخندی رضایت آمیز درحالیکه از وسایل جدید شکنجه گاه ابراز رضایت میکرد در ذهن بلا نقش بست و همه ترسهایش را نابود کرد.
-مهم نیست.میتونیم باهاش مقابله کنیم.میدونم مدتهاست با لولو خور خوره ها برخوردی نداشتین.و تو این مدت منبع ترسهاتون عوض شده.ولی شماها مرگخوارین.شجاع باشین.رضایت ارباب از بلا از همه چی مهمتره.

رز در حالیکه به این موضوع فکر میکرد که کلمه "از بلا" وسط جمله اضافی بود، سرش را به نشانه موافقت تکان داد.
ایوان روزیه چند قدم عقبتر رفت.درحالیکه در ذهنش به دنبال بزرگترین ترسش میگشت.

بلاتریکس نفس عمیقی کشید.دستگیره در را گرفت.
-هی بچه ها.منم خیلی وقته لولو خور خوره ندیدم.نمیدونم قراره چه شکلی به خودش بگیره.ولی باید هر طور شده شکارش کنیم.

بعد از گفتن این جمله چوب دستیش را در دست گرفت و در را باز کرد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۹ ۳:۰۳:۵۷



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
هوگو، لودو و بلاتریکس که هنوز در شک این ایده ناگهانی دافنه بودند؛ تصمیم گرفتند تا آپارات کنند و به دافنه کمک کنند تا زودتر آن لولو ها را پیدا کنند و از آنجایی که کلید اتاق لولو خرخره ها در دست بلاتریکس بود؛ آنها باید عجله می کردند.

دافنه قدمی بر داشت تا به در خانه ریدل برسد و آنرا باز کند. اما پشت سرش سه تن از مرگخوار ها ظاهر شدند و دوان دوان به طرف در رفتند و او را ماننند پادری له کردند. دافنه وقتی بلند شد و دید که در شکسته است و مرگخوار ها حوصله در آوردن یک کلید هم نداشتند؛ واقعا به این که هوگو، لودو وبلاتریکس آدم هستند؛ شک کرد.

داخل خانه ریدل:

شپلخ! شوپولوغ!

صداهایی که میامد نشان می داد که خانه ریدل واقعا بهم ریخته است و هیچ کسی نمی توانست بدون له کردن یک چیز (شاید) باارزش راهش را باز کند. پس از چند دقیقه در آن تاریکی هوگو دیگر هیچ تکانی نخورد. بلاتریکس تنه ای به زد و از او پرسید: چته تو بازم؟
هوگو که به یک لیوان چای زل زده بود با اشک شوق گفت: این لیوان اولین لیوانی بود که من برای ارباب باهاش چایی بردم. وای! من کل زندگیم دنبال این بودم.

ناگهان لودو داد زد: بلاتریکس! فکر کنم این جا بود که من آخرین با اون لولوخرخره ها رو دیدم. درسته؟

بلاتریکس لبخند شیطانی ای زد و سرش را به نشانه تایید تکان داد و دست به کلید جلو رفت تا در را باز کند.



ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۹ ۱۸:۲۷:۲۸

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.