و این وسط...
دامبلدوری موند که زیر فشارِ این رفتنها و سوت و کوریهای کلبهی سپید، همچون بستنی قیفی، ذوب شده بود.
آیا باید رفتگان رو برمیگردوند؟ آیا باید اونا رو به حال خودشون ول میکرد؟ آیا باید نسل کاملاً جدیدی از فرزندان روشنایی رو تحویل جامعه میداد؟
آیا باید به رفتگان اهمیتی میداد؟
آیا..؟
از این به بعد، محفل به کدوم سو میرفت؟
همان طور که دامبلدور داشت با خود حرف میزد با یکی برخورد و ان شخص گفت:
-معلومه که باید رفتگان را برگردانی،بیاد به انها اهمیتی بدهی،نباید انها را به حال خودشان ول کنی.
دامبلدور گفت:
-سورس،باورکن از دیدنت خوش حال شدم،تو اینجا جیکار میکنی؟
سورس گفت:
-امدم تا کمکت کنم و در مورد موضوع مهمی باهات صحبت کنم.مینروا هم تا چند دقیقه ی دیگر میاد.
دامبلدور گفت:
-در مورد چه موضوعی؟
سورس گفت:
-این مشکل فقط در بین بچه های محفل نیست در واقع انگار کل مدرسه این مشکل را دارند البته برای من عجیب است بعضی از اسلیترین ها این مشکل را ندارند.
دابملدور گفت:
-برای من هم عجیب است.خوب میرنوا کی میاید؟
در همین لحظه مک گوناگال هم رسید و گفت:
-سلام.اتفاق بدی افتاده باید به همراه من بیایید.
دامبلدور و سورس به دنبال مینروا رفتند و به وزارت سحر و جادو رسیدتد،دامبلدور گفت:
-برای چی مارا اوردی اینجا؟
مینروا گفت:
-البوس،اتافق وحشتناکی افتاده،کورنلیوس پودری را در هوا پیدا کرده که باعث میشود همه تغییر شخصیت بدهنر و در واقع کسل و بیمزه شوند.اما بعضی ها نشده اند و انها هم مرگخوار ها بودند .اما نمیدانم چرا این پودر روی ما اثر نکرده یا چرا روی مرگخوار ها اثر نرکده ،برای من که این ماجرا هم خیلی مشکوک است و هم خیلی عجیب.
همین لحظه در خانه ی گریمولد.
رون گفت:
-جیییییننننننیییی،بیا پایین گفتم بیا پایین،نشنیدی چی گفتم،گفتم بیا پاییییننننن.
جینی گفت:
-رون الان اصلا حوصله ندارم بیایم پایین چون بعدش دوباره باید بیایم بالا رفتن بهتر از موندن است.
رون :
هری گفت:
-جینی چش شده؟چرا امروز همه اینجوری هستند؟
هرمیون گفت:
-این رفتار ها خیلی برایم اشنا است انگار اثرات پودر اها اره خودش است اثرات پودر بلبیام است.
رون گفت:
-پودر بلبیام دیگر چه کوفتی است؟
هرمیون گفت:
-پودری که باعث تغییر شخصیت به یک ادم کسل میشود که فقط به خودش اهمیت میدهد و همش دوست دارد از یک جا برود تا اینکه انجا بماند.