هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱:۴۲:۲۳ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۴۹:۵۸
از تارتاروس
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
شـاغـل
بانکدار گرینگوتز
پیام: 278
آفلاین
نقل قول:
جعفر به دنبال شخص و همکاری می گشت که بتونه برای کمک به گروه مافیایی جعفر، مقدار زیادی طلا به اون تزریق کنه. جعفر با تفکرات فراوان، فــــــــــراوان! به این نتیجه رسید که یکی از گوسفنداشو تبدیل به طلا کنه. یکی از چاق ترین، فربه ترین، بزرگ ترین و خرترین گوسفند هاشو...


طبیعیه که وقتی بخواین گوسفند چاق کنید میرین پیش هاگرید اگه بخواین گوسفند کباب کنید میرید پیش ویزلی ها و وقتی بخواین گوسفندو طلا کنید میرید پیش نیکلاس فلامل.
با همین تفکر جعفر پشت گوسفندش پرید و تا جلوی خونه ی فلامل، هو هو کنان آمد و جلوی پرچین خانه ی فلامل که کبک داشت خروس میخواند پیاده شد.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱:۳۷:۵۴ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۲۳:۴۷ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
از وسط دشت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
جعفر به دنبال شخص و همکاری می گشت که بتونه برای کمک به گروه مافیایی جعفر، مقدار زیادی طلا به اون تزریق کنه. جعفر با تفکرات فراوان، فــــــــــراوان! به این نتیجه رسید که یکی از گوسفنداشو تبدیل به طلا کنه. یکی از چاق ترین، فربه ترین، بزرگ ترین و خرترین گوسفند هاشو...


Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴:۵۲ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۳:۲۴:۳۳
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 301
آفلاین
اومدم این جا بهتون بگم با حیوون داخلتون مهربون باشید، نازش کنید، بوسش کنید، بهش غذا بدین و یه وقتایی ام ولش کنین. وحشی بازی درمیاره؟ خب، بیاره. همیشه که قرار نیست متمدنانه رفتار کرد.

اون قدیما که هنوز خون آشاما قرتی نشده بودن و لباسای خفن نمی پوشیدن و آداب دودوب نداشتن و نمیشستن پشت میز قاشق چنگال بگیرن دستشون و الکی چیرینگ چیرینگ راه بندازن که آره، ما داریم غذای آدمیزاد می خوریم، آره، اون قدیما، خیلی حیوون و بی تمدن بودن.

کرکثیف و بوگندو بودن و بوی ... می دادن و شپش لای موهاشون پرواز می کرد و به خودشونم وایتکس نزده بودن که سفیدیشون چشم بقیه رو کور کنه.

شبا به جای این که تو این تابوت خوشگلای باکلاس تو زیرزمین قصر بخوابن، می رفتن قبرستون یه قبر خالی پیدا می کردن توش می کپیدن و خلاصه که زندگیاشون هم ساده تر بود و هم باصفاتر و هم حیوونی تر.

تا شما حیوونای داخلتونو آزاد می کنین، من برم تو استخر وایتکس شنا کنم و موهامو بابیلیس کنم و ناخونامو مانیکور کنم و بعدم برم بخوابم تو تابوت جدیدم که مجهز به تشک گرم کننده ست.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲:۲۶ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۲:۲۳:۵۱ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
از خلافکارا متنفرم!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 268
آفلاین
آن روز وقتی دانش‌آموزان به کلاس مراقبت از موجودات جادویی آمدند، دیدن پاتریشیا معلم‌شان است.

پاتریشیا گفت:
- خب، همه کتاباتون رو بردارین تا بریم توی محوطه. یه آموزش عملی داریم!

همه به دنبال پاتریشیا به محوطه رفتند. آنجا، همه متوجه دری به رنگ قرمز روشن با دستگیره‌ی طلایی شدند که روی زمین بود. پاتریشیا در زد.

در باز شد و یک دختر عجیب از آن بیرون آمد.‌ دختر، موهای نارنجی و فرفری کوتاهی داشت که رشته‌ای از آن سیاه بود؛ با گوش‌های روباه‌، دماغ روباه، پنجه‌های روباه و دم روباه. چشم‌هایش هم مثل چشم‌های روباه سبز و درشت بود. پیراهن پشمی نارنجی‌ای پوشیده بود و خلاصه خیلی عجیب بود.

پاتریشیا گفت:
- خوشگل نیست؟

یکی از دانش‌آموزان پرسید:
- اون دیگه چیه؟

پاتریشیا گفت:
- یه روباهینه‌ست. دیشب اینجا یه لونه ساخت. لونه‌هاشون خیلی دنجه و به سرعت می‌سازنشون. اونا بعضی از ویژگی‌های روباه‌هارو مثل ظاهرشون، شنوایی و بینایی قوی و بویایی فوق‌العاده دارن.

سپس به طرف دانش‌آموزان چرخید و گفت:
- حالا تکلیف‌تون اینه که یه مقاله درباره‌ی روباهینه‌ها بنویسین. باید ۴۰۰ کلمه داشته باشه. کلاس تموم شد!


با یه کتاب می‌شه دور دنیا رو رفت و برگشت، فقط کافیه بازش کنی.


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳:۴۴ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

اما ونیتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۳۴:۲۹ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
از دست رفته و دردمند
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
تکلیف کلاس مراقبت های از موجودات جادویی

موضوع: کله پاچه تک شاخ با لیمو

کله پاچه موضوع غریبی است. در واقع در تئوری اینکه ارگانهای داخلی و یا زبان ، سم و چشم حیوانی خوشمزه باشد کمی غیر ممکن به نظر میرسد اما این درست جایی است که تئوری در جدال با عمل به پوچی میرسد. درست همانطور که همینگویوس شاعر یونانی میفرماید:
“ این نعلبکی که نعلبکی نیست، نعل بکی است!”

در همین راستا کله پاچه را نه به عنوان کله پاچه بلکه به عنوان نعل بکی باید نگریست.
این غذا یک راه خلاقانه برای دریافت همه انرژی حیاتی است که در یک موجود جریان دارد. در واقع میتوان با خوردن پاچه به زمینی که حیوان در آن قدم زده متصل شد و با خوردن زبان به طراوت علف های جویده شده دست یافت . در هیچ غذایی در جهان چنین زیبا و چنین ماهرانه به عمق وجودی حیات نفوذ نشده است و هیچ لبخندی مثل لبخند کله پوست کنده و پاک شده به زندگی شما شادی را نخواهد آورد.

با این وجود هنوز هم معاندینی در مورد کله پاچه تک شاخ با اسانس لیمو وجود دارد.
افراد به اصلاح « محافظ طبیعت» عنوان میکنند که ضبح این حیوان به علت کمیاب بودن و خاص بودن آن خلاف اخلاق بود و باید ممنوع گردد. این افراد ادعا دارند که خون و احشای حیوان نیز سمی بوده و باعث میشو‌د کله افراد داغ نموده و حس جاودانه بودن به سرشان بزند.البته بر این ادعا ها هیچ اثباتی ندارند. همچنین وقتی به ایشان گفته شد حداقل یک بار زانوی سمت راست اغشته به آویشن را امتحان کنند و بعد نظر بدهند، بسیار بی جنبه بازی درآورده و غش کردند.

بنده در این باب با اصغر قاتل صاحب مغازه « کله تک» که به صورت تخصصی این غذا را طبخ میکنند گفتگو نمودم. ایشان همه ادعاهای محافظین طبعیت را رد کرده و با گفتن “ تک شاخ همه جا ریخته” ما را روشن نمودند. غذای محبوب طباخی ایشان نیز چشم تک شاخ با تزئین موی دم و‌اسانس لیمو بود که صرف نظر از کمی گیر کردن موها در گلو بسیار لذیذ و خوشمزه بود.

ما مساله مسمومیت با خون تک شاخ نیز با جناب اصغر قاتل مطرح کردیم و راه کار را از ایشان جویا شدیم. ایشان اظهار کردند همه چیز به نژاد تک شاخ مورد نظر برمیگردد. در همین راستا ما همراه با اصغر قاتل از طویله ایی که پشت مغازه بنا شده بود نیز بازدید کردیم. ایشان به ما تک شاخ های قهوه ایی را نشان دادند و گفتند این ها مدل بی شاخ تک شاخ هستند که بسیار شبیه به اسب معمولی میباشند. این تک شاخ های قهوه ایی خونشان سمی نبوده و مشکلی از نظر طبخ و ذبح نیز ندارند.

در مرحله اخر ما مدعیان محافظت از طبیعت را نیز به طویله اصغر قاتل بردیم که آن ها را متوجه اشتباهاتشان کنیم که تک شاخ نه تنها کمیاب نیست بلکه این مدل تک شاخ قهوه ای سمی نبوده و بسیار لذیذ نیز میباشد.

هر چند این مدعیان بسیار ضعیف القلب شدت حق بودن این موضوع را تاب نیاورده و چند نفری مجددا غش و یک نفرشان سکته نمود. چون باقی افراد غش نکرده و سکته نکرده پا به فرار گذاشتند، ما دریافتیم ابهت تک شاخ قهوه ایی بسیار بیشتر از چیزی است که تصور میکردیم.

در اخر ما طباخی « کله تک » را به همه دوستان پیشنهاد میکنیم که باشد همانگونه که دست پخت اصغر قاتل پاتوق ما شده، ایشان نیز بیایند و از این زبان و پاچه و سم بهشتی لذت وافر ببرند.

به پایان امد این تکلیف
کله پاچه همچنان باقی است.


All great things begin with a vision ……....A DREAM


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۴:۲۴:۳۵ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۲۳:۴۷ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
از وسط دشت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
- بــع!
- تو اینجا چیکار میکنی؟
- بــــع! بـــــــــــع!
- یعنی چی حوصله ام سر رفته بود، گفتم یه دوری بزنم؟ نمیگی آقای حسنی میزنه همتونو سر سیخ تا بره بریونی سرو کنه سر کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی؟ پدر منم درمیاره؟
- بــــــــــــع؟
- بیشعور! به من چه یعنی چی؟
- بــــــــع! بع بع بـــــــــــــع!
- خودمم میدونم تو گوسفندی شعور حالیت نمیشه. ولی شعور گوسفندی که باید حالیت شه.
- بــــــع!
- حوصله شعور داشتن نداری؟ واقعا بیشعوری!
- بــــــــــــع بع بـــبع بــــــــــــــــــــــع؟
- هیچی بابا. هنوز داریم کارای اداریشو انجام میدیم که با هم جفت گیری کنن.
- بــــــــــــع! بع ببع بع بع ببع! بـــبع بببع!
- آها. قضیه کلاسارو میگی! خب زودتر بگو! هیچی شرکت میکنیم ببینیم چی میشه!
- ببع بـــع بع!
- شوت نیستم! تقصیر من چیه تو همه بع هات مثل همه! فکر کردی خیلی گوسفند شاخی هستی که به چوپونت میگی شوت؟
- بعله.
- چی؟
- بع!
- آها. یلحظه فکر کردم گفتی بله.
- بعله.
- یا سوراخ جوراب مرلین. تو مگه حرف میزنی؟
- پس چی فکر کردی؟ تازه میام زیر پستای اعلامیه هاگزمیدت فحشم مینویسم!
- این ابرام دات هیول تو بودی؟ خیلی فحشای نامناسبی میدادی! اصلا در شان یه گوسفند نبود.
- تونستم، دادم. تازه بقیه بچه هام 322323 تا کامنت زیر پست آخرت گذاشتن. اونارو هنوز ندیدی.
- اونا زیاد بودن، گفتم بعدا میخونم. مگه چنتاشونو شما نوشتین؟
- همشونو ما نوشتیم. فکر میکنی ملت انقدر بیکارن که بیان برای تو کامنت بزارن؟
- من چقد دلم به همین کامنتا خوش بود!
- آره تو دلت خیلی خوشه! شبا تو دکه ات از شادی خیلی بوق بوق راه میندازه!
- ها؟ چی گفتی؟ اگه ندادم قصابی لاشه اتو بیارن!
- بــــــع!
- هان؟ چی شد؟ تو که حرف میزدی!
- ببع بــــع بع ببع!
- هم مردم، هم صبر میکنم تا ببینم چه غلطی میکنی!
- خب؟ صدا واضحه؟ یک؟ دو؟ بع؟ بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع؟!
- هوی کر شدم!
- میخواستم مطمئن شم.
- یبار دیگه بی هوا عر بزنی میزنم صدا خودت بدی!
- اولا که من عر نمیزنم! دوما تو بزنی نزنی من صدای خودمو میدم. تو نگران خودت باش که قراره یه بلایی به سرت بیارم که تو صدای منو بدی!
- چه غلطا؟
- یادته دامبلدور گفت توی حیاط پشتی پر علف های جادویی و شبدر و روزدر سیزده بدره؟
- خب؟
- یادته ریموند اومد گفت اگه ازینا بخورن گوسفندات، من کدوی تورو با شاخام سوراخ می کنم و شاخ و شونه کشید؟
- خب؟
- اینم یادته که مدیر مصطفی گفت گوسفندات اینور نیان؟
- خب؟
- یادته گفت همجا پر از nesquik balls شده؟
- خب... نه نه! یه لحظه وایسا! nesquik balls چیه؟
- نمیدونم. من گوسفندم! از من میپرسی؟
- از کی بپرسم؟
- از شماره 4!
- شماره 4، nesquik balls چیه؟
- مجلس خبرگان؟!
- سلطنت قاجار! مجلس خبرگان!
- شورای اسلامی!
- یه چراغتون سوخت! ما یه چراغو ازتون میگیریم!
- آقا چراغت از همون اول سوخته بود!
- چی چیو سوخته بود؟ زدی چراغ نازنین رو آش و لاشش کردی!
- من از عقب زدم. چراغ جلوییت سوخته!
- من نمیدونم. تو از عقب زدی، به چراغ جلوی من فشار اومد. سوخت!
- اصلا این پلیس چرا نیومد؟
- چرا الان رسید. جناب سرهنگ خونه مارو دزد زده!
- من سربان هستم جناب! گفتید کِی خونتون رو دزد زده؟
- دیشب جناب سرهنگ...
- من سربان هستم!
- بله. ببخشید. دیشب اومدن همچیو وا کردن بردن.
- پیچ های اونورم بردن؟
- آره دیگه! همه چیو بردن. فقط کولر مونده. این اسباب کشی هم خیلی سخته ها!
- آره خدایی آدمو پیر میکنه.
- من که نصف موهام سفید کرده.
- ببینم؟ اوه! چرا از رنگ موهایی که خواهرم زده استفاده نمیکنی؟
- خواهرت مگه موهاشو رنگ میکنه؟
- آره.
- بابا خواهرت 3 سالشه! چجوری؟
- تازه خودش همه جاشو رنگ میکنه!
- پولیشم میکنه؟
- میکنه.
- صافکاری؟
- میکنه.
- موتورم باز میکنه؟
- میکنه.
- روغنشو چی؟
- روغنش رو باید دو قاشق بریزی.
- دو قاشق زیاد نیست؟
- نه تازه کمم هست!
- بـــــــــــــــــــــــــــــــعععععععععععععععععع!
- هعویی! مگه نگفتم عر بزنی میزنم صدا خود... چرا میزنی؟
- الان ما کجا رفته بودیم؟
- نمیدونم. خط تو خط شد رفتیم تو یه ماجرای دیگه!
- یدونه؟
- نمیدونم. نفهمیدم!
- جعفر، یدونه؟
- بابا حواسم نبود. تو حرفتو بزن!
- حرف من اینه که من شبدرهای محفلو کامل خوردم.
- نه!
- آرررهــه!
- این خیلی خوبه که!
- خوبه؟ بابا ریموند؟! شاخاش؟! تهدید؟!
- ریموند کیه؟
- بابا تو خیلی شوتی!
- بی ادب!
- میدونستی چرا مدیر هی nesquik balls ،nesquik balls می کرد؟
- نه!
- چون صبحانه ازونا میخورد و خرابکاری ما شبیه اونا بود میگفت ما نیایم که حالش بد نشه!
- آها چه جالب!
- حالا یه چیز جالب تر!
- خب؟
- من nesquik balls های صبحانه دیروزشو با مال خودم عوض کردم.
- ای بابا. چرا عوض کردی؟ مال خودتو خودت میخوردی مال اونو خودش میخورد دیگه.
- نه بابا منظورم این نیست.
- چرا دیگه. هرکی باید مال خودشو بخوره. همین دیگه. پس چی؟
- میگم من nesquik balls های اونو با nesquik balls های خودم که واقعی نیستن عوض کردم.
- خب منم میگم. مال خودتو باید خودت میخوردی! چرا دادی به اون؟
- بابا تو خیلی شل ناموسی!
- قربونت برم!
- خیلی احمقی!
- فدات بشم!
- از تو بی ریخت تر و کصافط تر نیست.
- چشات بی ریخت و کصافط میبینه عزیزم.
- خیلی شوتی!
- هوی! گوسفند کصافط بیشور بی حیای بی خانواده بی اصل و نسب اسلیترینی تنبل هافلپافی ترسوی گریفیندوری کم خرد ریونکلاوی!
- ناموسا الان فحش دادی؟
- سعی امو کردم!
- تلاشت ستودنی بود.
- تازه اصلش مونده!
- اگه میخوای فحش بدی چند میگیری منصرف شی؟
- نه میخوام بدمت دست قصاب!
- ناح عازیزام. ناح قاربونت برام. نه این حرفا چیه. شبدر چیه. nesquik balls چیه. همش دروغ بود. شوخی بود. حرف می زدم چون فارسی ساز ویندوز نصب کرده بودم. همش الکی بود!
- دیگه دیره.
- خیلی دیره؟
- عشق تو داره میمیره!
- من هنوز گوسفند گمشدمو ندیدم که بخواد بمیره.
- خب عشق گوسفند گمشدت داره میمیره.
- آقا چیکار کنم بی خیال قصاب شی؟
- nesquik balls هاتو جمع کن.
- جمع کنم حله؟
- حله!
- خب بده جارو و خاک اندازتو.
- بیا.
- گوسفند مرلین. به امید تو.
- اونجارم جارو کن.
- باشه.
- جارو کردی؟
- آره.
- همه جارو؟
- آره.
- اون گوشه مونده که!
- کو؟
- اوناها.
- اونا مال من نیستن.
- غیر از تو گوسفند دیگه ای نیومد اینجا که. مال خودتن!
- نه اینا مال من نیستن.
- از کجا میفهمی؟
- اولا که اینا بزرگترن. دوما پیوسته ان. سوما مال من کد 353 هست. این کدش... فین فین... عیــــــــی! کصافطا!
- چی شده؟
- این اصلا مال گوسفند نیست؟
- مال کیه؟
- من نمیدونم. ترم هرج و مرجه. فشار روشونه. هرجا برسن خالی میکنن.
- من نمیدونم. باید جمعش کنی.
- من عمرا به این دست بزنم!
- دست نمیزنی که. جارو داری!
- نمیخوام!
- الو. قصابی؟...
- میگم اینا خیلی سنگینن! کجا بریزمشون؟
- بریز تو همون پلاستیکی که مال خودت رو ریختی!
- باشه. عـیـــــــی!... عـــه! تموم شد!
- خوبه!
- پس من برم دیگه!
- خوب و به اندازه کافی ازت مراقبت کردم؟
- آره. برم دیگه؟
- همچی اوکی بود؟
- خیلی خوب بود. برم دیگه؟
- حال کردی؟
- به گوسفندای مرلین حال کردم. برم دیگه؟
- نه!
- چرا؟
- باید تنبیه شی! خیلی گوسفندی!
- خب گوسفندم دیگه!
- نه باید کمتر گوسفند باشی؟
- چیکار کنم؟
- برو اینجا تدریس کن!
- ترو خود مرلین نه!
- چرا!
- بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع!


ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۹ ۴:۳۰:۰۰
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۹ ۱۶:۴۲:۴۷

Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰:۰۳ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

گیلدروی لاکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۱:۳۸ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۱۳ سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 8
آفلاین
کلاس مراقبت از حیوانات جادویی ! کلاس مورد علاقه دانش آموزان فرا رسیده و همه با شور و اشتیاق به سمت کلاس میدوند و در کلاس را میکوبند و میبینند استاد قبل از آنها رسیده.
- استاد ما دیر رسیدیم یا شما خیلی زود رسیدی؟
- همگی ساکتتتت
دانش آموزان متعجب هستند که چرا استاد لاکهارت انقدر عصبی است.
- همگی قلم و کاغذ بردارید میخوام امتحان بگیرم!
- اما استاد این تازه جلسه اول ترم جدیده
- برام هیچ اهمیتی نداره. سوال اول رو بنویسید چطور باید یک سنتور رو ...
قبل از اینکه بتونه سوال رو کامل پای تخته بنویسه جیمز که از بچه های شیظون کلاس بود ورد <اینسندیو> رو روی تخته اجرا کرد و همین جرقه ای شد تا ترم هرج و مرج برای بقیه معنا پیدا کنه!
لیلی بغل دستی جیمز هم با سوت مخصوصش هیپوگریفش رو صدا کرد و ناگهان از بالای سقف سقوط کرد به پایین و لاکهارت که در این میانداشت دیوونه میشد روی لیلی و جیمز <پرتیفیکوس توتالوس> رو اجرا کرد و قبل از اینکه مدیر محترم مدرسه جناب حسن مصطفی باخبر
بشه با اجرای ورد حافظه روی مدیر موفق شد که قسر در بره
بعد از اون هم لاکهارت با آرامش به بچه ها گفت که برای جلسه بعد همگی باید تحقیقی درمورد جانوری که میگه "ثوثیسش همش گوشته" بنویسند!
بجنبین اعضای ترم هرج و مرج هرچه زودتر تکالیفتون رو ارائه بدید!



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷:۰۴ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۳۷:۱۰ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 131
آفلاین
حسن مصطفی حسابی داغ شده بود و داد سخن داده بود. او که با اون سیبیلاش بی شباهت به هیتلر نبود:
تصویر کوچک شده







دستانش را مانند او تکان میداد و جادوآموزان را خطاب قرار میداد، گویی در برابر کنگره حزب نازی ایستاده است.

نقل قول:

حسن مصطفی:
جادوگر و ساحره و مشنگ و ماگل و گاگل و گوگول و اوجول و غیره...


یکی از جادوآموزان:
_ آقا اجازه؟ اوجول چیه؟

یکی دیگر از جادو آموزان:
_ همون جوجوله!

حسن مصطفی با عصبانیت چوبدستیشو کشید و چند کروشیو هوایی در کرد و گفت:
_ خفه ای پدر خران!

جادوآموزان:

حسن ادامه داد:
نقل قول:

همین هیپوگریف پدرفنگو ببینید فقط! همش گوشته! گوشت خالص! چه سوسیسی بشه این!


سپس به نزدیک ترین هیپوگریف نزدیک شد تا به صورت مستند گوشت ها را به جادوآموزان نشان بدهد ولی هیپوگریف که اصلا شوخی نداشت و متوجه حرف های بی ادبانه او شده بود، چنان منقاری به سرش زد که حسن جا به جا همون جا ولو شد و به دیار باقی شتافت.

ولی از اونجاییکه هاگوارتز خیلی کارش درسته و برای هر پلن اِی یه پلن بی هم داره، سریع یه یارو از آسمون ظاهر شد و با ششصد تا سرعت با جاروش فرود اومد، دستی کشید و گرد و خاکی کرد... سپس پرید پایین و به جادوآموزان هاج و واج گفت:
_ سلام برو بچس! حالا که حسن ترکید درس امروز رو من ادامه میدم. این داستانی که این بنده خدا در گذشته نوشته نمونه خوبیه. اینو بخونید: سانتورشناسی


ویرایش شده توسط بردلی در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۲ ۱۴:۵۶:۱۵

تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸:۲۴ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۲۶:۲۳
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 404
آفلاین
جلسه اول، مراقبت از موجوداتی که در باطن جادویی نیستن ولی ممکنه با شما و موجودات جادویی برخورد داشته باشن به گونه‌ای که در انتها اینطور باهات رفیق شن و سلفی بگیرن!

تصویر کوچک شده


روش: محبت خالصانه

پ.ن: فکر کنم واضح باشه کار هوش مصنوعی نیست.


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰:۱۸ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۵:۴۷ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 139
آفلاین
باز کردن در و دیدن داخل
-چه خبره؟
دیدن اوضاع و فرار کردن


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.