هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
نارلک، با جادو، صدایش را بلند کرد.
- مرگخواران گرامی! اطلاعیه ای به دستم رسیده که باید بهتون بگم.

صدای خش خش کاغذ از خودش در آورد.
- قراره برای آموزش بهتر و کامل تر، بچه ها رو ببریم اردو. پس هر چه سریع تر آماده بشین که قراره راه بیفتیم. لطفا، در نیم ساعت آینده با بچه هاتون جلوی در آماده باشین تا با اتوبوس خانه ریدل ها، به راه بیفتیم.

بلاتریکس، بسیار خشمگین بود. دود از دماغ هایش بیرون میزد و صورتش قرمز شده بود. بدون او تصمیم گرفته بودند؟ اما... فکر بدی نبود. به دانش آموزانش نگاه کرد که ابعاد کوچکتری نسبت به خودش بودند و به او خیره شده بودند. فکر خوبی بود. اردو، برای آموزش بهتر، خیلی مناسب بود.
با جادو، کوله ی سیاهی در دستان دانش آموزانش جا کرد.
- داریم میریم سفر. هر چی وسیله نیاز دارین بریزین تو اینا. یه ربع دیگه منتظرتونم.

سپس، با قدم های بلند، از مکان آموزشی بیرون رفت. اردو خوب بود... اما نارلک هم باید ادب میشد.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۰:۰۶ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
بعد چند دقیقه دانش آموزان یک به یک و نفر به نفر با صورت های داغان و بادمجان زیر چشم جلوی نارلک ظاهر شدند تا گزارش کار خود را بدهند و نمره خود را دریافت کنند.

- کاری هم انجام دادید؟

دانش آموزان یکدیگر را نگاه کردند. در نگاهشان می‌توانستی کلی حرف را بخوانی. از اینکه چرا به مدرسه آمدیم؟ چرا ترک تحصیل نکردیم؟ چرا جانمان را به خطر انداختیم؟ اصلا گناهمان چه بود که به این وضع افتادیم؟

دانش آموزان جلو آمد.

- خب ما هیچ کاری نکردیم. کردیم! کتک خوردیم.
-

نارلک دیگر ایده ای نداشت. نمی‌دانست چرا دانش آموزان انسان اینقدر کودن هستند و مثل بچه های لک لک نیستند. او خودش را یادش بود. هم بسیار درسخوان و باهوش بود و هم خرابکاری نمی کرد.
در همین فکر بود که فکری به سر نارلک زد که به نظرش احتمالا جواب میداد.

- خوب جمع شید. یه فکری کردم. قراره بریم اردو. با بچه دیگه. تکالیف تون رو هم بهتون میگم. الانم میرم به بقیه خبر بدم.

دانش آموزان اینبار دیگر آب دهانش آن را قورت ندادند. چون اردو را دوست داشتند.




پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
نارلک، که حرکت متاثر کننده ی جادو آموزش را دیده بود، ابتدا برای او دست زد.
- صد آفرین به تو...

و سپس، بالش را بالا گرفت و با تمام قدرت، بر پشت کله ی جادو آموز بخت برگشته فرود آورد.
- اما همیشه این نکترو یادت باشه، هیچوقت سر به سر بلاتریکس لسترنج نزار. بعد از اینکه سر به سرش گذاشتی، هر چی دیدی، از چشم خودت دیدی.

جادوآموز، دو پا داشت، دو پای دیگر هم قرض گرفت و از دست بچه های بلاتریکس، فرار کرد.
جادوآموز دیگر نارلک، به سمت جمع جادو آموزان نشسته دور کتی، رفت. جادو آموزان کتی، در حالی یادگیری نوعی کتک، برای کتک زدن پشمالو بودند. پس، هنگامی که جادوآموز نارلک، شروع کرد به اذیت کردند، جادوآموزان کتی، کتک جدیدی که یاد گرفته بودند را، روی بچه ی بدبخت امتحان کردند.

- آفرین بچه ها! دیدین چقدر کاربردیه؟ خوبه، همین طور ادامه بدید. آفرین! آفرین!

و به قاقارو نگاه کرد که به عنوان نمونه، از سقف بسته شده بود تا دانش اموزان کتکش بزنند.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۲۰ ۱۴:۱۲:۱۹

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
بلاتریکس مشغول تدریس کروشیو بود که متوجه شد یکی از جادوآموزان نارلک پشت سرش است و تکان نمیخورد.

-خب بچه ها الان میخوام به صورت عملی بهتون یاد بدم و از یه نمونه زنده استفاده میکنم یکی یکی بیاین جلو و روش تمرین کنین.
وبه جادوآموز بدبخت نگاه کرد. هنگامی که جادوآموزان بلاتریکس یکی یکی بچه بیچاره را شکنجه می دادند بلاتریکس که با غرور نگاه می کرد روی صندلی نشست ولی ناگهان سه متر به هوا پرید .

-آیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

روی صندلی بلاتریکس پونز کوچکی دیده می شد جادو آموز در حالی که دیگر شکنجه نمیشد لبخند زد و از فرصت استفاده کرد و در رفت.

-بانو بلاتریکس خوبین؟
-من خوبم اونو بگیرین زنده میخوامش تا آوادا کاداورا حرومش کنم تستسترال رو هر کی بگیرتش 50 امتیاز میگیره.
سر و وضع بلاتریکس به شدت به هم ریخته بود در حالی که زیر لب ناسزا می گفت مشغول مرتب کردن لباسش شد و جادوآموزانش را نگاه می کرد که به دنبال جادوآموز نارلک میدویدند.


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
خلاصه:
لرد سیاه می‌خواد مثل دامبلدور مدیر مدرسه باشه. به دستور لرد، مرگخوارا تعداد زیادی جادوآموز جمع می‌کنن و براش میارن. مراسم گروهبندی انجام شده و حالا هر مرگخواری چندتا جادوآموز برداشته و یه گوشه از خانه ریدل برده تا بهشون اصول جادوی سیاه یاد بده.
نارلک تا الان خیلی موفق نبوده و بعد از چند بار شکست خوردن توی تدریس مباحث، الان گفته جادوآموزاش باید سعی کنن به هر نحوی به یکی آسیب برسونن.
________________________

- ببخشید پروفسور، این کسی که می‌خوایم بهش آسیب برسونیم فقط باید از جادوآموزای دیگه باشه یا می‌تونه یکی از اساتید هم باشه؟
- فرقی نمی‌کنه. فقط خرابکاری نکنید!

جادوآموزان نگاهی به اطراف انداختند. هیچ شخص مناسبی برای آسیب زدن یافت نمیشد که با خیال راحت بتوانند حمله کنند. همه بسیار تهدیدآمیز و خطرناک بنظر می‌رسیدند.

- حواستونو خوب جمع کنید. این یکی از مهمترین دروس توی اصول جادوی سیاهه! اگه بازم موفق نشین اونطوری که می‌خوام این کارو بکنین، هرچی دیدین از چشم خودتون دیدین!

جادوآموزان آب دهانشان را قورت داده و متفرق شدند. هرکس به دنبال شخصی می‌گشت که بتواند بطور پنهانی، به او آسیب زده و نمره‌ی این درس را کامل بگیرد. بلکه بعدش بتوانند اندکی استراحت کنند...


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
بلاخره دانش آموزان نارلک هالو نبودند که حمله نکنند. با این کارشان می توانستند خودشان را در دل معلمشان نارلک جا کنند. البته به دانش آموزان سدریک هم حسودی می کردند که اینقدر راحت هستند و ککشان هم نمی گزد.
دانش آموزان نارلک حمله کردند و شکست خوردند. شاید درک این قضیه اینقدر برای نارلک دشوار بود که خودش تخم مرغ ها را در سرش خالی کرد.
هیچکی نمی دانست دانش آموزان سدریک فشفشه و پیش فعال هستند و با کوچک ترین حرکتی می ترکند و به اطرافشان آسیب می زنند.

- میریم سراغ یه درس دیگه. اگه اینبار گند بزنین یه آوادا حرومتون میکنم.


اینبار واقعا دانش آموزان تا مغز استخوان ترسیدند و اینبار با خود عهد بستند به هر شکلی خرابکاری نکنند تا کارشان به سینه قبرستان نکشد.

- تو این درس باید به هر نحوی به کسی آسیب بزنید. هیچکی هم نباید بفهمه. اگه بفهمم کسی پای منو بیاره تو قضیه خودم همین تخم مرغ ها رو میکنم تو دماغش.

مثل همیشه دانش آموزان آب دهنشان را قورت دادند.




پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
شاگردان بلاتریکس در همان نیم ساعتی که زیر دست او آموزش دیده بودند، به میزان قابل قبولی از سیاهی و تاریکی رسیده و ظاهر خشنی پیدا کرده بودند. هنگام عبور نارلک و جادوآموزانش از کنارشان، با چشم‌غره و نگاه‌هایی ترسناک بدرقه‌ی راهشان شدند.

- اینا زیاد مناسب شما نبودن. با یه گروه دیگه تمرین می‌کنیم.

اما گروه‌های دیگر هم دست کمی از گروه بلاتریکس نداشتند. ظاهرا بقیه‌ی مرگخواران در کارشان موفق‌تر از نارلک عمل می‌کردند. تام به جادوآموزانش نحوه‌ی صحیح کندن اعضای بدن و پرتاب آن به سمت دشمن را آموزش داده بود.
هکتور و شاگردانش درحال هم زدن پاتیل‌هایی عظیم بودند که داخلشان مایعی تهدیدآمیز جلز و ولز می‌کرد.
ایوا نیز یکی یکی وسایل اطرافش را در دهان جادوآموزان می‌ریخت تا معده‌شان را به بلعیدن همه چیز، از جمله دشمنان، عادت دهد.

- صبر کنین الان یه گروه مناسب براتون پیدا می‌کنم.

درست پس از گفتن این جمله، نارلک مناسب‌ترین گروه را دید. سدریک به همراه تعدادی از بچه‌ها گوشه‌ای دراز کشیده و با پتویی گرم و نرم رویشان، به خوابی عمیق فرو رفته بودند.
- همین عالیه! زود باشید حمله کنید بهشون!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
دانش آموزان فکر کردند. گشتند و گشتند اما چیزی پیدا نکردند. آنها از آن دسته خر خون های بچه مثبتی بودند که حتی معلم هم از آن بدش می آمد.

- کار های بدتون چی شد؟

دانش آموزان قیافه مظلومی به خود گرفتند.

- خوب ولش کن. میریم سراغ یه چیز دیگه. یه کار بد انجام بدید.

دانش آموزان چند دقیقه همدیگه را نگاه کردند و سپس به تخم مرغ نارلک خیره شدند. آب دهانش آن را قورت دادند و با پا روی پای نارلک رفتند و نارلک را کله پا کردند و باعث شدند تخم مرغ ها روی سر نارلک شکسته شود.

- خوب اینم ول کن. سراغ یه کار دیگه میریم. میریم مبارزه گروهی با بقیه دانش آموزا.

دانش آموزان دوباره آب دهنشان را قورت دادند و مشغول پچ پچ شدند.

- بیاین دنبال من. شلوغم نکنید.

دانش آموزان که از دعوا خوششان نمی آمد در طول راه سعی کردند جیم بزنن که نتیجه کارهایشان بیهوده بود. بلاخره نارلک شاید معلم نبود ولی آدم حواس جمعی بود.
بلاخره به بقیه شاگردان رسیدند.






پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۰:۰۴ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
- دنبالم بیاین.

نارلک لبخندزنان شروع به حرکت کرد و ده قدم آن طرف‌تر ایستاد. دانش‌آموزان نیز که به دنبالش راه افتاده بودند، هشت قدم آن طرف‌تر توقف کردند.

- خب، مبحث دوم...
- ببخشید پروفسور؟ میشه بپرسم اینجایی که وایسادیم با جای قبلیمون چه فرقی می‌کنه؟

حقیقتا هیچ فرقی نداشت. نارلک فقط می‌خواست به مباحث درسی و فضای خانه ریدل مسلط‌تر بنظر برسد و فکر کرده بود این جابه‌جایی می‌تواند مفید باشد. اما خب نبود.
- چون که...این قسمت تیرگی بیشتری داره و برای آموزش مبحث دوم که اتفاقا بحث سنگینی هم هست، مناسب‌تره. و همچنین یادتون نره که هیچکدوم از کارای من بی‌دلیل نیست. پس فضولی بیخود ممنوع و حواستون به درس باشه.

دانش‌آموز که می‌خواست فرق بین تیرگی بیشتر و تیرگی کمتر را بپرسد، بیخیال شد و تصمیم گرفت به درس گوش دهد. یا حداقل اینطور وانمود کند.

- داشتم می‌گفتم. مبحث بعدی، درمورد تیرگی فطری وجودتونه. می‌خوایم ببینیم شما بطور ذاتی چقد تاریکین و چقدر نیاز به آموزش دارین. شروع کنین یکی یکی پلیدترین کارایی که از بچگی تاحالا انجام دادین رو نام ببرین.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۹:۵۰ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
- آخ!
- اوخ!
- وای!
- اه!
- اوه!

در همون لحظه یکی از تخم‌ مرغ‌های گندیده با صورت یکی از جادوآموزان برخورد کرده بود و چنان قدرت پخشی داشت که از هر طرف، دو نفر بغلی رو هم مورد عنایت قرار می‌ده و بنابراین پنج جادوآموز با یک حرکت ناک اوت می‌شن.

- این چه حرکتی بود؟
- کجاش سیاه بود؟
- اصلا چرا ما رو زدی؟

نارلک راضی از کرده‌ی خویش، تخم‌ مرغ دوم رو تهدید کنان بالا میاره که همین موجب می‌شه جادوآموزان شاکی با احتیاط عقب بکشن. حتی شنیده شده بعضیا دست‌هاشون رو هم به صورت دفاعی جلوی صورتشون می‌گیرن.

نارلک بعد از اطمینان از این که شوخی‌ای در کار نیست و همه با جدیت گوش به فرمانش هستن جواب می‌ده:
- تخم مرغ سیاه بود و پرتابش حرکتی سیاه از جانب لک‌لکی که مرگخواری سیاهه.

جمله کمی سخت بیان شده بود و چندان قانع‌کننده نبود. اما هرکسی که تخم مرغ به دست آدن هم با قابلیت پخش بالا در دست داشت، هرچی می‌گفت در نظر همه قانع‌کننده به نظر می‌رسید.
پس جادوآموزان که باهوش بودن، یا حداقل وانمود می‌کردن باهوش هستن، سریعا ازش نت‌برداری می‌کنن تا هرچه زودتر درساشون با نارلک به انتها برسه و آزاد بشن!

- جادوی سیاه بعدی چیه؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.