هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
سلام

منم به احتمال زیاد میام والبته این هیچ ربطی به اومدن ملت دیگه نداره .




Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶

مریم زاهدی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۸ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۷ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶
از درمانگاه هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
سلام


برادر کوچولوی ما به احتمال زیاد خواهند آمد(اینیگو ایماگو).خودشان بیمارستان هستند فعلا جای ایشان خبر دادم.


سلامي چو بوي خوش آشنايي
بدان مردم ديده روشنايي


تصویر کوچک شده


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۳۵:۵۹ پنجشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
ای پرسی نامرد! من اصرار کردم یا تو!

و در ضمن ملت اینقدر کلاس نزارین برای همدیگه که من به خاطر این میام و بخاطر اون نمیام و چون این خواست و غیره

صورت خوبی نداره

ما نیز احتمالش هست


!


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

با اینکه وقت من پر هست و کلا وقت اضافی ندارم ، ولی خوب از طرفی نمیشه درخواست ایگور و لی جردن و سالازار و ماندانگاس و راجر و استرجس از خودمو مبنی بر اومدن به میتینگ نادیده بگیرم ! ( ایگور و لی جردن و سالازار و ماندانگاس و راجر و استرجس )

در هر صورت اگر بتونم حتما میام ! فقط به خاطر این شش دوست عزیز ! ( چیکار کنیم خاله بازیه دیگه )


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۲۳:۰۹:۳۸

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۷ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
از پایان...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
منم به خاطر این ایگور جون میام یه وقت بچه رو ساده گیر نیارین:چکش:

در هر حال ما نیز چون معمول به علت درصد بالای علافیت میایم!!:دی


[b]The sun enter


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
در راستای افزایش تعداد پست ها:

آقا منم هستم!خیلی تعجب کردید نه؟چون من به هر کسی افتخار نمیدم!ایندفعه هم به خاطر ماندی و استر و سالی دارم میام!

پس هستم دیگه!رو من حساب کنید!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۱ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۱۷ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶
از fozool sanj
گروه:
کاربران عضو
پیام: 280
آفلاین
بابا ایول. بالاخره به فکر ما کنکوریها هم افتادن.
من که حتما میام. به خصوص یه نفر مد نظرمه. خودش میدونه کیه.
همینجا ازش درخواست میکنم بیاد.
راستی اولین نفرم که پاسخ دادم....


همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای بد به سرت میزنه.
همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای خوب از سرت پر میزنه


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶

ماندانگاس فلچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۸ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ جمعه ۲ دی ۱۴۰۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 433
آفلاین
× نشست تابستانی ، 15 تیر ×

سلام به همه عزیزان

خوب اول اینکه بنده با مدیر مربوطه کریچر عزیز هماهنگ کردم و برنامه ریزی های لازمه رو انجام دادم .

به مناسبت تابستان و خلاصی کنکوری های عزیز .... در تاریخ86/4/15 نشستی به مناسبت تابستان برگذار کردیم .تمام علاقه مندان ، مشتاقان ، بچه های خفن و نیمه خفن در ساعت 1 در بانی چو برای صرف ناهار می توانند حضور به عمل رسانند . ( آقا گفتیم ناهار ، ناهار مجانی نیست ها )

قابل توجه عزیزان : کسانی که مایل هستند بعد از نشست میتوانند در پارک ملت حضور داشته باشند برای اجرای مراسم خاله بازی .

1. از ساحره های خفن تقاضا میکنیم ، چادر چار چوق به همراه داشته باشند .

2. جادوگران عزیز از آوردن قمه ، ضد نفر و تانک خود داری کنند .

3. به جانه خودم این گزینه جدیه : به دلیل قوانین جدید جمهوری اسلامی ایران و هماهنگی با مسئولان پارک از شما خواهشمندیم که شئونات اسلامی را رعایت کرده تا سبب بروز مشکل نشوید ( مخصوصا برادران عزیزمون )


تاریخ :86/4/15
زمان : ساعت یک تا سه
مکان: تهران، بلوار میرداماد، بین پل میرداماد و خیابان نفت، رستوران بانی چاو (Bonny Chow)


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۳:۴۶:۰۱
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۳:۴۸:۳۲
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۲۱:۵۲:۵۱


جونم فدای عشقم ، نفسم فدای رفقا ، شناسه ام هم فدای سر آرشام

[color=99


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۵

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
دو ساعت مانده به آغاز جشن

ققي ! فنگ برادر حميد و اسنيپ در ماشين من به سمت ميرداماد در حركت بوديم. جلوي شيشه ي ماشين نوشته بودم:
قانون اول: از بكار بردن "اعضاي بدن" در جملات خود, خودداري كنيد!

و شيشه ي عقب نيز چنين نوشته بود:
اگر بر عالمي پادشاهي.... باز گداي مادري!!

در راه جيمز پاتر به ققي زنگ زد و گفت:" كه من رو هم سر ميرداماد سوار كنيد."
و آنهنگاه بود كه "آه" از نهاد همه ي ما بلند شد!
نگاه كنيد:
برف به شدت مي باريد و ما از اينكه با خود مايو هم آورده بوديم. به فكر خود مي باليديم! پرايدو ي(پرايد) ما در كشاكش ميرداماد همچون قايقي بي سكان, تن به امواج خروشان خيابان مي داد!

نيم ساعت مانده به آغاز جشن:

فنگ: دستت رو از تو دهنم در بيار!!! گاز مي گيرم ها!
ققي: به من چه؟ به اسنيپ بگو بره اون ور!
بيگانه: خفه شيد ديگه!!!! پاشو مي خوام دنده عوض كنم!! پاشو نكبت!!!!
اسنيپ: خيلي خوب, بابا!!!!

ما شش نفر بالاخره از قايق (پرايد) پياده شديم! و مصافتي رو نيز پياده تا رستوران باني چاو طي كرديم!

آغاز جشن

پشت ميز همه از گشنگي و تشنگي تلف شده بودند. من بعنوان عنصر خنثي حد فاصل خانم ها و آقايان بودم! و چون اولين ميتينگي بود كه شركت مي كردم. هيچ كس مرا نمي شناخت!

من و كرام سابق به درد و دل هميشگي مشغول شديم و آن زمان بود كه حاجي و مملي رسيدن! دو گيس بريده!!!!

ققي مث ققنوس پركنده با يك ليست به اين ور و انور مي دويد!!! تا سفارش هاي بچه ها رو از كافي شاپ, بگيره!

هري پاتر, بالاخره اومد و بدون هيچ مقدمه ي خاصي درد دل كرد و كمي اشك ريختيم!
كيك را هم آوردند و كمي از آن خورديم! تا كيك نخورده از دنيا نرويم!
القصه!!!
در اين گيرو دار بود كه ..... نسكافه اش را روي زمين ريخت و همه فهميدن كه ما برو بچ جادوگرانيم!
من و اسنيپ بخاطر دوري راه و مه و كولاك شديد. عذر خواهي كرده و ساعت 6 رفتيم... (هرچند كه شام يه جايي دعوت بودم)
اينم من! هي ميگين چرا نمي اي ميتينگ, اومدم!
باشد كه آينده گان بگويند كه اين پير را خجسته باد!



Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ شنبه ۹ دی ۱۳۸۵

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
فلش بک به شب یلدا
استاد ادبیات که از جماعت مونث است ،در حال انجام هماهنگی های لازم برای مراسم شب یلداست.
من:استاد چرا اجازه ندادید من امروز کنفرانس بدم.
استاد:چی رو؟ارباب حلقه ها رو؟
من:نیشت رو ببند استاد(در دلم).حالا چه زمانی کنفرانس بدیم؟قول میدم عاشقش بشی.
استاد:هفته ی بعدی.نیم ساعت وقت داری
من:رو آب بخندی(در دلم).یا یک ساعت و یا اصلا کنفرانس نمیدم.
استاد:باشه.فقط فعلا گیر نده
....
ساعت 9 شب
استاد در حال بریدن هندوانه، در کافی شاپ روبروی دانشگاهه.
من:استاد نیت کنید تا براتون فال بگیریم
ملت دانشجو:
استاد:بگیر
من هم کتاب ارباب حلقه ها رو باز میکنم.فصل دشنه ای در تاریکی میاد
.....
پایان فلش بک

این جریان داشت.من هفته ی قبلی یک شب یلدا(دقت کنید که از باقی شب ها طولانی تره) بر مخ استاد ادبیات راه رفتم و اجازه ی کنفرانس پنج شنبه رو گرفتم.ولی جشن باعث شد تا سر کلاس نرم.به احتمال زیاد باید درس رو حذف کنم
پنجشنبه ساعت 8صبح از محمود اباد راه افتادم و ساعت 1 تهران بودم.سریع یه ناهار خوردم و به مترو رفتم(اونجا با ارباب و بادراد قرار داشتیم)
در همین حال که بنده علاف شده بودم، یک فرد ارزشی مخم را به کار گرفت:
«ماشینم رو گشت نامحسوس خوابوند.از بومهن تا شهرک امید افتادند دنبالم.دو تا ماشین گشت رو انداختم توی خاکی.یه جایی دستی کشیدم و ماشین دو دور چرخید.یه سری از ماشین ها وقتی لایی کشیدن ها رو میدیدند از ترس توقف میکردند و ....»
من:
من:اقا خوشحال شدیم.من برم ببینم این رفیق ارزشیم نیومد
فرد ارزشی:ارزشی؟؟؟؟؟؟
من:هیچی بابا.خدافظ

چند دقیقه ای در سرمای زیر سفر علاف بودم که ناگهان یک عدد ارباب به همراه یک فروند معاون دیده شد.
عابر بانک در یک حرکت انتحاری،کارت بادراد را خورد.
بعدش رفتیم و سوار مترو شدیم
من:با هدی در کجا قرار گذاشتی؟
ارباب:ایستگاه امام خمینی.
من:بیرون قرار گذاشتی دیگه؟
ارباب:نه.دقیقا در ایستگاه
بادراد و من:از این ایستگاه خلوت تر پیدا نکردی؟
...
من:به سینا نگید که من آرشامم.میخوام یه کم ارزشی بازی در بیارم
ارباب:من میگم که رفیقمی

بعد از مترو پیاده شدیم و به طبقه ی همکف رفتیم.جالب اینجاست که نه بادراد هدویگ را شناخت و نه ارباب.داد زدم و دویدم جلوی ارباب
به صورت درگوشی:حسین .همینه که اینجا وایساده
ارباب و بادراد سلام کردند و بنده به عنوان رفیق معرفی شدم.
(کلی خودم رو کنترل کردم که نپریدم بقلش)
از اینجا بود که هدی رفت سر کار
من:شناسه ی شما توی این سایت چیه؟
هدی:هدویگ
من:حالا چیکار میکنید اونجا؟
هدی:من که اصلا نمیام.اینا فقط میان
من:بله مشخصه
ارباب (به صورت درگوشی):سر کارش نذار.گناه داره.
ارباب:این رو نشناختی؟یک جوات اصیل
هدی پس از هشتصد و هشتاد و هشت حدس توانست مرا شناسایی کند و بنده


به ایستگاه میرداماد رسیدیم.
شرایط جوی در طول مترو سواری به شدت خراب شده بود برف سنگین میومد.
ارباب:ساعت دقیقا یک ربع به سه هستش.باید همین جا صبر کنیم تا نیم ساعت دیگه
در کنار یک قفس سنجاب ایستادیم
بادراد:دو تومن رو بذاریم روی هم و این رو بخریم
هدویگ:اقا سنجاب رو با این بادراد عوض میکنی؟
یک غریبه ی مونث:اخی...این سنجابه..
من(در دلم):نه.شتر مرغه
همون غریبه:چرا ناراحته؟
ارباب،هدی،بادراد،من:
حرکت کردیم و ساعت سه و نیم در محل بودیم.
بارون،جرج،سیریوس اونجا بودند.
یه کم در مورد مجوز دادن سیریوس بحث شد.بعدش کم کم همه اومدند و جشن به شکل رسمی اغاز شد.

در جشن
چندین بار توسط افراد مختلف خفت شده و مجبور شدم شناسه رو اعلام کنم.
دو عدد لبتاب دیده شد.اما وقت نشد که تیم شناسایی به محل اعزام بشه.
صحبت های کاملا دوستانه با جرج ویزلی سابق( انتونین دالاهوف جدید)داشتم.
چند بار با استرجس ،جنگ زیر میزی انجام دادیم و به دفعات این جمله از زبان معاون محفل شنیده شد:«اون پات رو جمع کن دیگه».البته باید اشاره کنم که هنوز اثار کفش معاون محفل بر شلوارم دیده میشه.
قرار شد ساختن موشک توسط بروبکس جهاد محفلی صورت بگیره و بعدش توسط دانش پژوهان مرگ خوار آزمایش بشه.
موشک ساخته شد ولی در طراحی بالهایش دقت لازم را انجام ندادند و سقوط کرد.خوشبختانه این حادثه تلفات جانی نداشت.
ملت جادوگر بر سر ترور بیل ویزلی به اجماع رسیده بودند که البته قطعنامه ی ایشان وتو شد.
شایعه ی آمدن سرژ به جشن تکذیب شد.
چندبار استرجس رو پشت وسایل مختلف(چتر و ...) پنهان کردیم
پدیده ی میتینگ ریموس لوپین بود(توضیحات بینز رو بخونید)
کیک خوردیم و شکلات داغ(هات چاکلت)
یک گریف فروش بارها بروبکس غیور گریف رو خاله باز خواند(نمیگم اسمش گویله)
همه از دست مالدبر شکایت میکردند.
چند بار هدویگ حرکت هایی انجام داد ،من و لوییس هم این حرکات رو خز کردیم.
با لی جردن،لوییس،استرجس،هدی،بادراد،ارباب،جرج وزلی(سابق) خیلی صحبت کردم.
در مورد آرمان گرایی در کتاب های هری پاتر و ارباب حلقه ها با لوییس و لی جردن بحث کردیم و همچنین انواع صحبت های سیاسی و ...
چند بار سعی کردم که با ریموس لوپین صحبت کنم.ولی همیشه صندلی های اطرافش پر بود

آنگاه که زمین لرزید
درست زمانی که عله شروع کرد به صحبت کردن،در طبقه ی پایین آهنگ گذاشتند.
لی جردن:(سانسور)
من:(سانسور)
کلماتی که زیاد تکرار شد:بازاری.ترجمه.قابلی نداشت.
اخر سر نفهمیدم که این جوایز قابل داره یا نه؟و یا اینکه زیاده یا کمه؟(البته مشکل از آی کیو بنده بود)

ساعت هشت و نیم به شکل کاملا دوستان از رستوران پرتاب شدیم بیرون.حس ارزشی بازی زده بود بالا .همش میپریدم وسط صحبت های این و اون و به زور با همه دست میدادم .
جلوی در رستوران هم n بار واژه ی خوشحال شدیم شنیده شد.اما هیچ فردی قصد خدافظی نداشت.من با یه نفر شش بار خدافظی کردم


جا داره از مدیران،مخصوصا البوس دامبلدور تشکر کنم.خیلی زحمت کشید.کریچر و بارون هم همین طور.
از دیدن مرلین،سیریوس ،انتونین،فنگ،ققنوس،جرج،لوییس،استر،گویل،ریموس،بیگانه،لی جردن و ...خیلی خوشحال شدم(از همون خوشحال شدن ها )
کلا حال داد.شرمنده اگر اسم خیلی ها در این گزارش نیست.
--------------------------------------------------
nخط شد؟


ویرایش شده توسط آرشام در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۹ ۲۳:۵۳:۳۴
ویرایش شده توسط آرشام در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۹ ۲۳:۵۶:۰۳

[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.