هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹

مگان راوستوک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۰۲ شنبه ۵ تیر ۱۴۰۰
از ظاهر خودم متنفر نیستم، چون می دونم زیباترینم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
- طبق قانون شماره ی ۱۱۸ ارایشگری باید اینجا رو یک خانم مدیریت کنه چون این سالن برای خانم ها هستش نه برای مرد ها که یک مرد اون رو اداره کنه.
این صدای ساحره ای بود که به سرعت راه می رفت و به سمت ارایشگاه می امد. وقتی در را باز کرد قبل از انکه بتواند حرفی بزند زبانش بند امد.
- این... این دیگه چه وضعشه؟ کی مدیر اینجاست.
کراب با ارامش به همکارش گفت که یکی از صندلی ها را بیاورد تا این خانم متشخص روی ان بنشیند. وضع وقتی وخیم تر شد که ساحره چهره ی ارایش شده ی ایوا را دید که اگر خود ایوا هم به خودش در اینه نگاهی می انداخت می ترسید.
کراب این بار کارش تمام بود زیرا این خانم همان مگان راوستوکی بود که صاحب معروفترین ارایشگاه مرگخواری بود


Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹

ایزابلا تینتوئیستل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۳ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۰:۴۶ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰
از ارباب دورم نکن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
بعد از اینکه شیپ به اجبار صندلی ای برای لیسا آورد، تازه ماجرا شروع شده بود.

_من با این صندلیه قهرم .
_صندلیه دیگه ای موجود نیست.

در این میان شیپ برای اینکه حرفی زدا باشد گفت:
_اجازه؟ صندلی اصلا موجود نیست .
_من با موجود هم قهرم .
_لیسا صبر منم حدی داره ها .

لیسا با کمی منت رو به قهردونش کرد .
_وایسا با قهردونم مشورت کنم.

بعد از صد و بیست و هفت ثانیه لیسا و قهردونش به نتیجه رسیدند:
_اسم صندلی رو از قهردونم پاک کردم‌.


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۹

hanaaa


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۳ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ یکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
بعد هز ارایش کردن ایوا ، کراب با زور مرگخواران رو بیرون کرد.

_ولی من هنوز گشنمه.

همین یه جمله مثل اتیش زدن انبار باروت بود، فقط از نوع کراب.

_کوفت بخوری . هی میگی گشنمه گشنمه .
_می رم قهر می کنما.
_من فقط من میتونم قهر کنم. من فقط قهر دون دارم.

کراب و شیپ به لیسا خیره شدن.

_به من زل نزنین قهر می کنما
_
_برم ؟ دوست دارین من برم؟
_نه . نه لیسا به ارایشگاه من خوش اومدی. شیپ یه صندلی برای لیسا بیار.
_من گشنمه ها هنوز .
_ بدو برو صندلی بیار وگرنه اخراجی.

شیپ به دور دست ها نگاه کرد.
تا کی ظلم در برابر شپش ها.
تا کی گرسنگی کشیدن.
تا کی...

افکار شیپ با فریاد کراب قطع شد.

_بدوووووووو.




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۹:۵۴ سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
همینطور که بلاتریکس،دومینیک،پیشی و گابریل مشغول آرایش کردن ایوا بودن، کراب داشت به اینده ی سالن زیبایی ای که داشت فکر میکرد. چقدر دیگه ممکن بود که مشتری براش بیاد؟1 دقیقه یا 3 روز یاشایدم هم اصلا 7سال!

-آره!

با دادی که کراب سر داد دست بلاتریکس خط خورد و زیر چشم ایوا گود برداشت! برای لحظه ای همه ی کسانی که در سالن بودن به یاد کریچر افتادن.

-
-


ویرایش شده توسط گابریل تیت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۵ ۱۰:۰۳:۰۶

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۱۰:۳۵ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
ایوا مانند بره‌ای رام، از ترس بلاتریکس، ماشین ریش تراش را از داخل دهانش بیرون کشید و روی صندلی آرایشگاه نشست.
-خب... حالا باید چی کارش کنیم؟

بلاتریکس خط چشمی را از روی میز برداشت و نشان آنها داد.
-زامبیش میکنیم!

ایوا با ذوق و در عین حال بی خیالی، روی صندلی چرمی و پوسته پوسته شده‌، بالا و پایین میپرید و حواسش به آنها که خط چشم را برداشته بودند و به سویش می آمدند نبود.

-ایوا! ایوا! نکن! پلک نزن! میزنم کورت میکنما! پلک نزن بچه! یه جا وایسا!

گابریل پاهای ایوا را گرفته بود، دومینیک هم دست هایش را و بلاتریکس رو اوخم شده بود و سعی داشت با فرچه خط چشم، دور چشم های ایوا را سیاه و غلیظ کند.
ایوا داد میزد و گه گاهی کنترل پاهایش را به دست می آرود و به بلاتریکس لگد میپراند و سعی داشت آنها را گاز بگیرد.

قیافه‌ی کراب داد میزد که دلش میخواهد هر چه سریعتر آنها از آرایشگاه بیرون بروند. ولی پروژه‌ی آرایش کردن ایوا به همین سادگی ها نبود!




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹

مرگخواران

دومینیک ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۳:۲۴ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
فلاش بک-اتاق تسترال ها

- من صاف شدم.
ایوا این را گفت و پشت بندش، یک تسترال درسته‌ی دیگر را بلعید. از شدت اندوه، معده‌اش کش آمده و به پرخوری عصبی روی آورده بود. باقی تسترال‌ها از ترس کمی عقب عقب رفتند و پشت تام پنهان شدند.

تسترال‌ها در دقایق آخر عمرشان، ناامیدانه با دندان به قسمتی از تام وصل می‌شدند و برای همین، با خورده شدن هر تسترال، قسمتی از تام هم به درون معده‌ی ایوا می‌رفت.
- تا تموم نشدم، یه فکری به حال معده‌ی این کنین خب!

ملانی نسخه‌های پزشکی‌اش را بیرون کشید.
- من هیچ وقت خارج از کلینیکم ویزیت نمی‌کنم ولی خب بگو ببینم چه مرگته.
- گفتم که! صاف شدم! نگاه کن صورتمو! مت...متقارن شده! موهام...موهام مرتبن!

گابریل تی‌اش را با تهدید به سمت ایوا گرفت.
- و از این بابت ناراحتی؟
- مگه من ازت خواستم وقتی خوابیدم، صافم کنی؟
- کج و کوله‌ی قدرنشناس!
-

- 翻译时请勿搜索此内容!
پیشی که روی شانه‌ی دومینیک نشسته بود، اظهار نظر کرد. در واقع به نکته‌ی خیلی خوبی اشاره کرده بود! تنها راه حلشان همین بود.
دومینیک با خوشحالی دستانش را به هم کوبید و گفت:
- پیشی راست میگه! همین کارو بکنیم!

مرگخواران کمی سکوت کردند. نتوانستند بیشتر سکوت کنند چون صدای جیغ ربکا در اسطبل طنین‌انداز شد.
- چی کار کنیم دقیقا؟
- بریم سالن کراب تا ایوا رو دوباره کج و کوله کنه!

زمان حال - سالن کراب

- ذلیل مرده ول کن اون ماشینو! بیا بشین اینجا کج و کولت کنیم دوباره!

و مگر ایوا می‌توانست روی حرف بلاتریکس حرفی بزند؟


همتونو بیل می‌زنم!


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
مشتری بعدی کسی نبود جز ایوا! ایوا با غرور و افتخار وارد سالن شد و نگاهی به اطراف کرد.

-به به!
-نه نه! تو رو مرلین نه!
-

کراب با امیدی بسیار کم به ایوا خیره شد. اگه ایوا دست از بلعیدن وسایل سالن برمیداشت و به زیبایی خودش می پرداخت شاید میتونست کمی به عمر سالنش اضافه کنه!

-چیشد؟
-
-
-به یه شرط!
-چی؟
-برام یه سالن دیگه پیدا کنی تا بخورم!
-

کراب با ناامیدی به فکر فرو رفت که ناگهان شیپ دم گوش کراب چیزی زمزمه کرد.

-باشه فقط دو روز بهم وقت بده!

اما ایوا دیگه تو سالن نبود! کراب به سمت پنجره رفت تا ببینه ایوا کجاست؟

هوپپپ!

ایوا مشغول بلعیدن ماشین همسایه بود!



ویرایش شده توسط گابریل تیت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۴ ۲۲:۰۴:۵۱

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

کراب یه سالن مد و زیبایی تاسیس کرده و منتظر مشتری های عجیب و غریب با درخواست های عادی و غیر عادیشونه. اولین مشتری سالن، دامبلدور بود که کراب کل موها و ریشش رو زد.
مشتری دوم لرد سیاهه! به همراه مادرش.
کراب و دستیارش شیپ(که یه شپشه) موهایی که از دامبلدور کوتاه کرده بودن رو به دور سر لرد می چسبونن. لرد درخواست آینه می کنه!

......................

کراب و شیپ، وحشتزده به دستور عمل کردند.

لرد نگاهی به آینه انداخت.
-این...آینه اش کو؟ این که قاب خالیه!

کراب با ترس و لرد جواب داد:
-آینه شو دیروز ایوا خورد! سفارش دادیم... ولی هنوز نیومده.

-خب ما حال چه کنیم؟ از فضای خالی درون قاب تو را بنگریم؟ چقدر هم که زشتی!

کراب دست به دامن آخرین راه حل شد.
-ارباب شما می تونین برگردین به خونه. اونجا آینه هست. مادرتون هم که مدل موهاتونو پسندید. بهشون اعتماد کنین.

با موافقت اجباری لرد، کراب نفس راحتی کشید. شاید شانس می آورد و لرد در خانه آرام تر می شد.

با خروج لرد سیاه، کراب و شیپ منتظر مشتری بعدی شدند.

-گشنمه! خون بخورم؟

صدای شیپ بود.

-بشین سر جات. مشتری بعدی که اومد می فرستمت رو سرش. کمی خونشو بخور. مواظب باش نفهمه!





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۹:۵۳ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
همزمان با بازگشت کراب، یک نفر دیگر وارد آرایشگاه شد. شخصی با پیکر سفید و بی شکل که هاله‌ای خاکستری اطراف آن را گرفته بود.

- آینه چون عیب تو بنمود راست، خود شکن ... آیینه شکستن خطاست!

تصویر مرد چاقی که بطری نوشیدنی کره‌ای در دست داشت برای چند لحظه در نویزهای پشت سر کراب ظاهر شد و سپس، پیکرش دوباره بی شکل شد. متن «متاسفانه این شخصیت انتخاب شده. لطفا از لیست شخصیت های خالی، شخصیت جدیدی انتخاب کنید.» مقابل چشمان پیکر به نمایش در آمد.

- انتخاب شده؟ دو روز رفتم مو رو از ماست سیستم بکشم بیرون نمادهاشو افشا کنم ... شناسمو به کی دادین؟

عبارت «به این! » مقابل چشمانش نقش بست و همزمان شخص دیگری هم وارد شد.

- آینه چون عیب تو بنمود راست، خود شکن ... آیینه شکستن خطاست!

- این چرا دیالوگ منو کپی کرد؟

لرد لحظه‌ای آینه را فراموش کرد و نگاهی به دو مشتری جدید انداخت.

- این‌جا چه خبر است کراب؟ این دونمایه‌ها کیستند؟

- این‌جا چه خبر است کراب؟ این دونمایه‌ها کیستند؟

- گستاخ دیالوگ ما را نیز کپی کرد!

- می‌بینید ارباب؟ می‌بینید شخصیت ما رو دادن به کی؟

- ارباب؟ تو کاربر عضوی بیش نیستی. افتخار بندگی ما را نداری.

کاربر عضو نگاهی به لرد و مادرش انداخت. نگاهی به سوژه انداخت که پوکرفیس گوشه‌ای ایستاده بود و نقشی در پستش ایفا نمی‌کرد. ناگهان یاد جمله‌ی «ما سه نفر رو کجا می‌برین» افتاد! باید هر چه زودتر شخصیت خود را معرفی می‌کرد.

- زمان سالازار ... مرلین بیامرزتش! این‌طوری نبود که. یه بار یه آینه‌ای در رفت ... سالازار با پوتین رفت تو شیکمش. آینه هم با شیشه خورده رفت تو پوتین سالازار!

- بیش از این یک خاندان اصیل را معطل نکن کراب. این کاربن را بیرون بینداز و آینه‌ات را نزد ما بیاور.



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
ولی موفق نشد. چرا که آینه پا به فرار گذاشت!

لرد سیاه با سرعت بیشتری به طرف آینه رفت و آینه در حالیکه با دو دستش کناره های قابش را بالا گرفته بود، دوان دوان به سمت دیگر آرایشگاه رفت.
-نیاااااااااااااااااا! جلو نیا! خودمو می کوبم به دیوار ها!

-آینه های این آرایشگاه سراب می باشند؟ ما نزدیک می شویم و او دور می شود. دستور می دهیم ثابت بمانی که خودمان را در تو تماشا کنیم.

آینه چند قدم عقب تر رفت.
-به جان دایی نفاق انگیزم نمی شه. اگه اینی که من می بینم رو شما ببینین، اولین چیزی که خسارت می بینه صورت خودمه. اصرار نکنین!

لرد سیاه فریاد کشید:
-وینسنت! کجایی؟ سریعا بیا و به تربیت آینه آرایشگاهت رسیدگی بنما.

کراب، ترسان و لرزان، مجبور به خروج از مخفیگاهش شد.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.