گل در اومد از حموم سنبل در اومد از حموم
،در حالی که داشتم سرمو خشک میکردم اومدم نشستم جلوی شومینه و ولو شدم ،یکم اون طرف تر هم همه خوشگل موشگلای ریون دور هم نشسته بودن و پچ پچ میکردن،در همین لحظه یه دست گرم اومد رو شونم،منم یه کش و قوس به کمرم دادم و گفتم :
اخ اخ اخ دمت گرم این قلنچ منو بشکن که خیلی داغونم .
یهو پس کلم سوخت وولو شدم روی زمین.
پشتمو که نگاه کردم دوتا چشم سرخ وسط اتیش به من زل زده بود
،که با دیدن این صحنه و تحت تاثیر بودن دیدن اخرین قسمت واکینگ دد شروع کردم به جیغ زدن تو صورت شومینه،شومینه هم شروع کرد به داد زدن این وسط بچه ها هم از پشت سرم شروع کردن به جیغ و داد.
بلند شدم گفتم یه لحظه اروم،همه آروم همه یه نفس عمیق بکشین و بعد رو کردم طرف بچه ها و گفتم شما چرا داد میزنین ؟
کریس گفت چون سرت اتیش گرفته...
کریس:
من:
شومینه:
بچه ها:
وباز هم من:
نیم ساعت بعد وقتی که کنار بقیه نشسته بودم و زجه میزدم که چرا همه ی موهام سوخته
و دماغمو با گوشه کلاه جدید و بلند سو پاک میکردم با هق هق گفتم :
به نظر من بهترین راه اینه که شومینه رو خاموش کنیم و بخاری برقی روشن کنیم اینجوری دیگه نه کسی میسوزه نه باید نگران سر رفتن حوصله ایشون...
سو کلاهشو کشیدو گفت چه غلطی داری میکنی
؟چرا اب دماغتو میریزی تو قیمه ها؟و بلند شد جلوی شومینه ایستادو گفت به جای این که صورت مسأله رو پاک کنین به فکر راه حل باشین؟
شومینه که از حمایت سو ذوق کرده بود چشماشو گرد کرد و شروع کرد به دست زدن
که همراه شد با افتادن یه جرقه خوشگل موشگل کوچول موچول پشت پای سو،
سو که پاشو بلند کرد اون یکی پاشو گذاشت رو حوله خیس من که لیز خورد و سو هم کله پاشد.