شب به نیمه های خود نزدیک میشد و اعضای تالار ، یک به یک راهی تخت های نرم و گرم خود میشدند، این درحالی بود که ریموند و تام هنوز روی تمام کردن تکلیف سنگینی که بابت خرابکاری اخیر در کلاس اسنیپ انجام داده بودند، سخت کار میکردند.
-ری من دیگه نمیکشم این گندیه که خودت زدی خودت هم درستش میکنی، تا همینجا هم که کمکت کردم کار اشتباهی بوده.
-اره، همیشه همه چیز تقصیر منه، حالا اگه نمیخوایی بیشتر از این کار اشتباهی انجام بدی منو تنها بذار، اینجوری بهتر میتونی بهم کمک کنی.
ما بین نگاه تعنه آمیز ریموند و چهره ی خسته و عصبانی تام، هیچ یک برتر نبود، و این تام بود که بعد از چندی نگاه کردن خسته شد و ریموند رو تنها گذاشت.
بعد از رفتن تام، سکوت مرگباری بر تالار حکم فرما شد، جوری که حتی ریموند حاضر بود غرغر های تام رو تحمل کنه ولی تنها نباشه، مخصوصا که کار کردن روی پروژه اسنیپ خودش به تنهایی عذاب بزرگی برای ریموند به حساب میومد.
-ناراحت نباش ری.
ریموند که تا این لحظه احساس میکرد تنهاست، شوکه شد و دنبال صاحب صدا به پشت سرش نگاه کرد.
-اینجا رو نگاه کن، منم شومینه!
-اه،ترسیدم شومینه.
-ببخشید ریموند، نمیخواستم بترسونمت، من فقط...
-تو فقط چی؟
-من فقط مثل تو تنهام.
-من؟ کی گفته من تنهام، من دوستای زیادی دارم...
-اره دارم میبنم، دوست های که وقتی بهشون نیاز داری خواب رو به کمک کردن به تو ترجیح میدن.
انگار حق با شومینه بود، بغض و ناراحتی رو میشد توی چهره هر دو پیدا کرد.
صبح روز بعدتام که تمام شب و با عذاب وجدان تنها گذاشتن ریموند بیدار بود، نگاهی به تخت خالی ریموند انداخت و با فکر این که ممکنه هنوز داره روی پروژه کار میکنه راهی تالار ریون شد، اما همین که از پله های خوابگاه پایین اومد مات و مبهوت به جای خالی شومینه خیره شد، انگار شومینه همراه با قسمتی از دیوار کنده شده و از اونجا بیرون رفته بود.
نزدیکتر که شد متوجه نوشته ای شد که جای شومینه روی دیوار نصفه و نیمه نوشته شده بود:
اعضای دوست داشتنی ریون دنبال من نگردید، حالا که دارید این نوشته رو میخونید احتمالا من در اعماق جنگل ممنوعه جایی برای خودم پیدا کرده باشم، جایی که کسانی باشند که معنای درست با هم بودن رو بفهمند.
امیدوارم که دوستان شما تنها گذاشتن شما رو به همراه بودن با شما ترجیح ندهند.
دوست دار شما شومینه ریونکلاو.
تام، با چشمانی خیس خوندن انتهای نوشته رو به پایان رسوند، حالا نه تنها متوجه اشتباه دیشبش شده بود، بلکه از کوتاهی خودش و بقیه نسبت به شومینه واقعا ناراحت بود،
درست زمانی که تام اشک چشمانش رو پاک میکرد ریموند وارد تالار شد.
-ریموند..من واقعا بابت دیشب...
-نه تام این من بودم که زیاده روی کردم.
تام و ریموند در حالی که هر دو از رفتار دیشبشون ناراحت بودند، با نگاهی به جای خالی شومینه، برای تحویل دادن پروژه خود راهی دخمه اسنیپ شدند.
جلسه اضطراری ریون عصر همان روز-بسیار خب من لینی وارنر، به همراهی سو لی ،رسما جلسه اضطراری ریون رو اغاز میکنیم. موضوع جلسه:
-گم شدن شومینه قدیمی ریون.
-ممنونم سو، همه حاضرند؟
-اره لینی همه به جز ریموند، از ظهر تا حالا انگار اب شده رفته توی زمین.
ویرایش شده توسط ریموند در 1398/3/6 1:32:24