یه جمله آنیتا نوشت ، کلی حال کردم باهاش !
نقل قول:
چقدر سخته اعتراف کردن! اما قشنگه!
منم می خوام خودم رو خالی کنم .
یه مدتی بود ، فکر کنم یه هفته ای میشد که روابط من و ولدمورت سایت ، ولدمورت حال حاضر ، که یه زمانی خیلی با هم بودیم ، اختلاف پیش اومده بود .
ولدی : صبر من امتحان نکن ! یه حدی داره ها !
بادراد : بینیم بابا !
( فکری که همون موقع به ذهنم رسید : حالا انگار کیه ! )
ولدی : خیلی دوستت داشتم ، ولی الان یه طوری شدی !
بادراد : بینیم بابا !!
( فکر : برام مهم نیست ، هر طور می خوای فکر کن . )
مدتی گذشت و هر دو به ظاهر راهمون از هم جدا شده بود .
من به سمتی می رفتم که خودم می خواستم برم ، اون به راه خودش .
نحوه ترکید ، منم نمی خواستم کم بیارم از هر چیزی علیه ولدی استفاده می کردم . که بماند ....
جنگ روانی در گرفت ، توی مسنجر !! من خیلی بدم ، کلی به ولدی فحش دادم !!
ولی نمی دونم چرا اون موقع ها برام مهم نبود .
امروز هم که توی میتینگ فقط و فقط به خاطر ولدی اومده بودم ، که با کمال ناباوری من رو تحویل نگرفت .
از ملتی که میتینگ امروز بودن بپرسین ، قیافه م ین شکست خورده ها و بی حال شده بود .
اون توله سگ جیگر هم که رفت آخر میتینگ دست من رو گذاشت توی دست ولدی جیگر ! روبوسی و بی ناموسی و اینا !
البته در قسمتی از میتینگ که اثرش شد این حالت زار من (!) ولدی جملاتی رو به من گفت که عمرا تا یه میلیارد سال یادم نمیره !
خودش می دونه چی به من گفته ، منم یه کمیش رو برای شما بگم :
بهتره اول خودتون رو اصلاح کنین ، نه این که بگین اینا ارزشین . من با اینا کنار نمیام. هیچ وقت اول خودتون رو کنار نکشین ، مثل من !
خیلی وقت بود اصلا ننوشته بودم ، نوشتن یادم رفته ! کلا نوشتن چه رول چه غیر رول !!!!!!!
فقط زدم پستم رو که بگم کدورت بین من و ولدی ، اگر خودش بخواد تموم شده ، جیگرتو