هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷
#16

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
جیمز با خوشحالی به دامبلدور نگاه کرد و سپس، او را در آغوش کشید! و به سوی پله ها روانه شد.

دامبل به جیمز خیره ماند؛ و رفتنش را نگاه کرد. بدون اینکه جیمز ببیند چه لبخندی شیطانی بر لبان دامبل نقش بسته است!

دستی به سینه اش کشید که جیمز سرش را روی آن گذاشته بود.

- این بچه هم به پدرش رفته! آدمو یه جوری میکنه.

خانه ی گریمالد

لرد و جماعتی از مرگخواران در آشپزخانه نشسته بودند. اتاقک کوچک و در اولین نگاه، قهوه ای رنگی بود!

کابینت ها و دیوار ها همه چوبی بودند و میز طویل وسط آشپزخانه نیز چوبی. لرد جلوی بقیه ی مرگخواران نشسته بود. ناگهان زنگ در به صدا در آمد.

- بارتی، پاشو برو در رو باز کن.
- لرد خسته ام!
- کروشیو! چقدر پررو شدن اینا. پاشو برو در رو باز کن. حالا اگه بهش میگفتم پاشو برو جورابای پرسی رو بشور با کله میرفت، بوقی!

بارتی با بی میلی از جایش بلند شد. به آرامی به سمت در خروجی آشپزخانه رفت. ده دقیقه تا تابلوی خانم بلک طولش داد.

- بوقی مگه داری تو شانزلیزه راه میری ؟

بارتی سرعتش رو گذاشت رو دور تندو در را سیم ثانیه بعد باز کرد. دامبلدور بود، که با لبخند به بارتی خیره شده بود.

- نمیخوای بذاری بیام تو؟
بارتی: حیف که من حرمت موی سفیدتو نگه میدارم.
دامبل: حیف که تو هم مثل خودم شیر موزی هستی!
بارتی:
دامبل: راستی این ماگله دنبال شماها میگرده! شامتون رو آورده.

بارتی از در بیرون دوید و چشمش به ماگلی افتاد که لباس سفید و نارنجی به تن داشت و یک کلاه بیسبال سرش بود.

بارتی: آخ جووون پیتزا با شیرموز! ()
و به سمت ماگل یورش برد، که با سردرگمی به دنبال خانه ی شماره ی دوازده میگشت.

مدتی بعد، اتاق سیریوس

محفلی ها به صورت ایلی وارد اتاق سیریوس شده بودند. جای تنگی بود و پرچم های مختلف گریفندور جای جای اتاق چشم همه اشان را خسته کرده بود.

دامبلدور روبروی بقیه روی میز ایستاده بود و به جیمز پاتر، نگاه میکرد که در عکسی روبرویش ایستاده بود.

- سیریوس من دارم یه جوری میشم اون عکس رو بردار!
- باو این عکس یادگاریه!
- بهت میگم دارم یه جوری میشم!

قلپ ! ( افکت قورت دادن آب دهان! )
سیریوس به سمت عکس دوید و آن را از دیوار کند. دامبل نفس راحتی کشید و شروع به صحبت کرد.

- خب دوستان ارزشی من ،ما از این خونه که به دست این مرگخوار های بوقی اشغال شده، میریم! به زودی میخوایم به گورستان ریدل ها و خانه ی ریدل ها نقل مکان کنیم!

ملت :
- اصلا هم این طور نیست! ما میتونیم نقشه ها، ماموریت ها رو ببینیم و کلا هر غلطی بخوایم میتونیم بکنیم! در ضمن؛ خونه ی خیلی خوبیه و من خاطره ی لذت بخشی ازش دارم.

و در سرش؛ صحنه ای را دید که جیمز او را بغل کرده بود.

- خب، پس چرا معطل (ت؟) هستید! جمع کنید وسایل رو که بریم اونجا!
سیریوس: کجا؟
- اونجا! ... خانه ی ریدل!
سیریوس: بچه ها شنیدم مرلینگاهش اندازه ی آشپزخونه ی ماست!
دامبل : تازه پرسی هم اونجاست !


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۹ ۱۱:۰۴:۵۵

[b]دیگه ب


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#15

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
دامبول یک نگاه به سند می کنه و یک نگاه دیگه به پله ها و می پرسه : « میشه طبقه بالا رو هم ببینم ؟ »
جیمز با خوشحالی میگه : « البته ! ولی باید اول دزدگیر رو خاموش کنم »
سپس با چوبدستی اش یک طناب ایجاد میکنه و شروع به بالا رفتن میکنه ! وقتی به پایین نگاه می کنه دامبول رو میبینه که خیره شده تو صورت جیمز و به این صورت نگاه میکنه :
جیمز میگه : « خوب دزدگیرش خاموش شد »

دقایقی بعد - طبقه بالا

- « این که میبینید سرویس بهداشتیشه ! بسیار تمیز و پیشرفته است ! اگر موبایلتون بیافته توی چاه فاضلاب خودش تف میکنه بیرون ! »
دامبلدور نگاهی به سرویس بهداشتی که توسط مرگخوارا آباد شده و تقریبا همه جاش با تار عنکبوت و لایه ای قهوه ای رنگ ( ) تزئین شده می اندازه و به سراغ اتاق بعدی میره !

-« اینجا که میبینید لرده ! ایشون هر شب اینجا می خوابیدند .. شما هم میتونید کلاس هاتون رو اینجا برگذار کنید ! »

سپس جیمز و دامبل به سمت دو اتاق رفتند که درشون با طناب بسته شده بود. جیمز جلو رفت و سعی کرد گره کور طناب را باز کند. هرچی بیشتر سعی می کرد گره سفت تر میشد ! دامبلدور پرسید : « در اتاق باز نمیشه ؟ »
جیمز پاسخ داد : « چرا چرا ... رمزش رو یادم رفته »

سر انجام گره باز شد و جیمز در اتاق اول را باز کرد. دامبلدور به وجد آمد و گفت : « اینجا چه باحاله ! »
اتاق رو بروی آنها کاملا سفید بود ، نه دیواری مشخص بود و نه وسیله ای و نه حتی کف اتاق ! هرچه آنها میدیدند سفیدی محض بود ! جیمز چوبدستی اش را تکانی داد و گفت : « کنترل اف پنجیوس ! »
وسایل اتاق بر روی کف چوبی آن ظاهر شد و کاغذ دیواری های خاک گرفته سبز رنگ نمایان شدند. جیمز گفت : « این مشکل در دنیای جادوگری شایع شده که بعضی جاها همه چیز سفید دیده میشه ! »
دامبول گفت : « طوری نیست ! من چیز سیفیت دوست دارم »

سپس نگاهی به اتاق بعدی انداخت. اتاق بعدی با دیوار های زرد رنگ و آینه ای زیبا و میزی پر از لوازم عجیب غریب بود و تمام دیوار های اتاق با قفسه هایی پر از انواع کلاه گیس ها پر شده بود ! جیمز لبخندی زد و گفت : « و سر انجام ، اینم اتاق آرایش لرد سیاه ! نظرتون چیه ؟ »
دامبول به ریش های مصنوعی اطراف اتاق نگاه انداخت و گفت : « فوق العاده است ... می خرمش ... »


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۶:۱۸:۴۲

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#14

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
خانه ریدل:

-میبینید جناب دامبول،این خونه دور از شهر و سروصدای ماشیهای ماگولی و دخترهای مدرسه ایه که هر روز در مورد لباسهای دیگران نظر میدن.اتفاقا اگر پیش خودمون بمونه،این همسایه دوتا پسر تپل مپل داره که هر روز توپشون میفته این ور و به بهانه توپ میان داخل خونه.

دامبلدور نگاهی به درو دیوار قدیمی خونه ریدل کرد و پاهای تنومدشو به آرومی روی یکی از پلها گذاشت.دومین پاشو هم روی پله گذاشت و بصورت بسیار یهویی صدای تقی اومد و پلهای چوبین،شکسته و دامبول بداخل پله فرو رفت:
آییی کمرم...آی بیچاره شدم.وییی وییی..این چه خونیه ایه به من داری میدی هان؟

جیمز نگاهی از روی نگارنی به دامبل کرد.یویوی خودش رو محکم در دستش فشرد و گفت:
خب...این نشون میده که دزدگیرهای این خونه هنوز هم کار میکنه.اینجوری هر دزدی میخواد بیاد تو این تو گیر می افته.این که خیلی عالیه.

دامبل با زحمت خودشو از پلها در میاره و داخل خونه میشه.به کاغذ دیواریهای پوسیده و تیره-که در اینجا بمعنای خاک گرفته مییاشه-نگاه میکنه و میگه:
نچ نچ...اینجا رنگ و روش رفته.من هر روز با یک پسر توپولو موپول میام اینجا.وقتی ببینه این خونه خیلی تاریکه و از مد افتاده که میره و دیگه من نمیتونم کلاس خصوصی بزارم.

جیمز با اشوه جواب دامبول رومیده:
نگران نباش.این رنگ مخصوصا اینجاست که توجه همه رو بخودش جلب کنه.تازه رنگش خیلی خفنه.مگه شلوارای جدید نایک روندیدی همشون تیره رنگن؟

دامبول دستی به چونش میکشه و وارد اتاق خواب ها میشه.بعد از نگاه کردن کل خونه و دوساعتی گذروندن در مرلینگاه،از خونه بیرون میاد و خودکار رو از توی جیبش در میاره:
من کجا رو باید امضاء کنم؟

حیمز:سند اینجاست...بفرما


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۶:۰۳:۱۲
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۶:۰۶:۱۰

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#13

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
لرد آهی کشید و یقه ی تد را رها کرد ، قدری فکر کرد و گفت :

- امم... اصن چرا من یهو شاکی شدم؟ خونه که ماله منه ، سند هم که مال منه... اون دامبله که باید شاکی شه . عهه ! چقده ژانگولرم من ! بای باو !

سپس با لبخندی که تمام صورتش را پوشانده بود لی لی کنان از بنگاه بیرون رفت .
جیمز و تدی تنها فرصت رد و بدل کردن یک نگاه متعجب را داشتند و سپس آلبوس دامبلدور سرش را پایین انداخته و وارد شد .

لرد نیز پس از دامبلدور دوباره با نیشی باز خود را بدرون مغازه انداخت.
دامبلدور به سراغ تدی رفته و با خشانت یقه ی وی را گرفت .
ولدمورت به سراغ جیمز رفته و با خشانت یقه ی وی را گرفت .
رنگ از رخسار دو برادر شیاد پریده بود .

تدی با چهره ای نگران دامبلدور را به گوشه ای راهنمایی کرد .
جیمز ولدمورت را به گوشه ای دنبل خود کشید .

اونور بنگاه :

دامبل : ققنوس تو آستینم می پروروندم ! واقعا که ، این چه کاری بود که با من پیرمرد کردی تد؟
تد آب دهانش را قورت داد و صدایش را صاف کرد :

- خونسرد باشید پروفسور ، دارید نقشه هامونو به باد می دید ! من تمام این کار ها رو برای محفل کردم ، اینا سندشون قلابیه، من همه ی مرگخوار ها رو کشیدمشون اینجا تا خانه ریدل خلوت شه ! نه چک زدید نه چونه ، مرگخوار اومد تو خونه !
دامبلدور چیزی نگفت ، به نقطه ی نامعلومی از زمین خیره شده و با چهره ای متفکر به ریشش دست می کشید .

اینور بنگاه :

لرد که هنوز یقه ی جیمز را چسبیده بود گفت : من بهتون اعتماد کردم ، من پول نقد رو در اختیار شما گذاشتم ، اونوقت تو ، تو پسربچه ی شیاد ... !
جیمز که پاهایش حدود نیم متر با زمین فاصله داشت آب دهانش را قورت داد و با چرب زبانی شروع به صحبت کرد :

- ابدا اینطور نیست لرد ، سند اصلی اون خونه به نام شماست ، خونه مال شماست و هیچ شکی هم در این نیست ! حالا دامبل پیری کرده ، اومده یه شب اونجا مونده . شما به بزرگی خودتون ببخشیدش ! من بهتون قول میدم طی صحبت هایی که تدی الان با دامبل کنه ... راضی میشه که همه جوجه محفلیا رو برداره بره یه جای دیگه . قبوله؟

لرد نیز چیزی نگفت ، آرام تر شده بود . جیمز را دوباره روی زمین گذاشت و با چهره ی متفکر چانه اش را خاراند.

دوباره اونور بنگاه :

- خب الان خانه ریدل خالیه دامبل ، بدون هیچ نگهبانی ، پره از اطلاعات جنگ ها ! با بهترین امکانات ! جای دنج و راحتی هم هست... شما فقط به لرد بگو که دیگه از خیر گریمالد گذشتی... اوکی؟

دامبلدور ابرویی بالا انداخت و لبخندی شیطانی نثار تدی کرد .
در آنطرف بنگاه ، لرد نیز لبخندی شیطانی نثار جیمز کرد .
جیمز و تدی نیز لبخندی شیطانی شیطانی نثار هم کردند .

دقایقی بعد ، لرد از بنگاه خارج شده و دامبلدور پشت میز و در مقابل تدی نشسته بود .

تدی : خب ، معامله انجام شد ! جیمز ، بپر خونه ریدل رو به آقا نشون بده !


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۵:۳۸:۲۱


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۹:۵۵ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#12

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 367
آفلاین
قرارگاه مشترك محفل و مرگخواران

لرد دوباره بازگشته و فكري را كه بهترين راه از نظرش بود براي دامبل بيان مي كند:

- ببينم اصلا اين خونه ملك شخصي منه و اين حق قانوني منه كه شما رو از اينجا بيرون كنم.پس خودتون قبل از دست بكار شدنم از اينجا بريد بيرون .من از تو به مراجع قضايي شكايت ميكنم.پرسيوالو ميارم جلو چشات!از اون ريشت كه تو گينس جادوگريم ثبت كردي خجالت بكش.
- عزيزم مي تونيم اين موضوع رو با صلح و محبت حل كنيم .حالا بيا يه شربت تقويتي تو اتاقم دارم باعث مي شه آروم شي فرشته!بيا دستتو بده من .

و بعد اين شعر فريدون را با نازي به مراتب بيشتر مي خواند:

- گل نازم تو با من مهربون باش...واسه چشمام...

لرد كه به شدت تحت تاثير قرار گرفته بود و به نوعي به هيپنوتيزم شده بود در آستانه ي قرار گرفتن دستش در دست دامبلدور، پايش روي يكي از يو يو هاي جيمز كه همه جا ولو بود رفته و روي زمين پهن مي شود .بلافاصله به خودش مي آيد.

- نه از من دور شو.اصلا من همين الان پا مي شم مي رم به اين پسره لوپين نشون مي دم ،حالا كارش به جايي رسيده با لرد بازي مي كنه؟اين شارلاتان بازيا واسش زوده حالا.

و با دست چپش رداي خود را صاف كرده و به سمت بنگاه معاملاتي گرگينه ي صورتي راه مي افتد و دامبل را بيش از پيش در خودش فرو مي برد:

- همين كاراشه كه منو عاشق اون مي كنه!

بنگاه املاك

جيمز بر كف كاشي شده ي آشپزخانه نشسته و با دستكش هاي صورتي كه تا بالاي آرنج هايش ادامه داشتند ، عرق ريزان مشغول شستن جوراب هاي تد در تشتي از جنس روي بود.شلپ شولوپ شلپ ...شيششششش (افكت شسته شدن جوراب ها و بعد فشار دادن آنها براي خالي كردن آب هاي اضافي)
تد روي راحتي چرمي اش ولو شده بود ، در دستش يك ليوان بلند پر از معجون قرار داشت . مشغول ديدن تلويزيون بود و به نقشه هايش فكر مي كرد.اما چون از فكر كردن خسته شده بود به جيمز گفت:

- آهاي جيمز...بيا اين ريموت كنترلو بده من، صدو بيست فيلماش بدرد نمي خوره .اين هاليوود بوقيم كه از سينماي هندم جلو زده.پاشو...پاشو بيا بزن صدو چهل و پنج!در ضمن از اين به بعد موزو با پوست بنداز تو اين مخلوط كن ،معجونش بي مزه شده.

و ناگهان بووووووووووم

لرد با ردايي كه با وزش ملايم باد به شكلي خوفناك موج مي زد در آستانه ي در قرار داشت!سپس با قدم هايي ريز و سريع جلو آمده ،موهاي لختش را مثل پرنس چارمينگ(توضيح:همون شاهزاده كه در شرك آدم بده بود) از روي صورت سفيدش كنار مي زند .يقه ي تد را گرفته و با دست راست به پيشاني خود اشاره مي كند:

- ببينم رو پيشوني من چيزي نوشته شده؟
- بذارين يكم بيشتر دقت كنم ...اوه بله خطوط نا مفهومي ديده مي شه.من يه دوست دارم كارش خيلي درسته ،اگه مي خوايين يه عكس از پيشونيتون مي گيرم ميدم اين خطوط رو رمز گشايي كنه.مسلما اين خطوط معني خاصي دارن.
- اه راس ميگي؟ چرا خودم بهش فك نكرده بودم؟مثل اينكه خيلي به كروشيو علاقه داري هان؟


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۱:۰۵:۱۵
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۱:۱۲:۰۸
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۱:۱۶:۴۹
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۱:۲۰:۲۱
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۱:۲۲:۲۶
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۷:۳۹:۳۰

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷
#11

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
دامبلدور دستی به ریشش کشید و قدمی به جلو برداشت به لرد گفت:

-بابا خجالت بکش مرد گنده! چرا اینجوری میکنی؟؟

لرد چوبدستیش را بیرون کشید و گفت:

-ترو به مرلین جلو نیا وگرنه به خشانت متوصل میشم. کمکم کنید! یکی منو از این دور کنه! اصلا تو چرا وارد حریم خصوصی من شدی؟؟
-بابا خیر سرم اینجا قرار گاه محفله ها
-خیلی خب؛ خیلی خب؛ اصلا یک کاری...تو برو تو همون اتاق خودت بخواب، منم میرم تو شیروونی میخوابم! حق هم نداری پاتو یک قدم نزدیک پله های شیروونی بزاری وگرنه مرگخوارام طلسمت میکنن! اصلا این بلیز، محض احتیاط، تا صبح جلو پله ها نگهبانی میده!
-نه دیگه ارباب من خوابم میاد.
-کروشیو.

دامبل که دیگه طاقت این همه ظلم و نفرت رو با هم نداشت یک قدم به لرد نزدیک شد و گفت:

-عزیزم اخه چرا اینقدر خون خودتو سیاه میکنی؟؟ حیف از این پوست سیفیدت نیست؟! بیا دستتو بده به من.

بعد دستش را به طرف ولدی دراز کرد. لرد به طرف پله ها دوید و در حالی که از پله ها به پشت بالا میرفت گفت:

-نیا جلو! من لردم! بهت میگم نیا جلو، جلوشو بگیرین. میزنم طلسمت میکننما!! بلیز دستشو بگیر...جیـــــــــــغ... گمپ، گمپ، گمپ، گمپ(افکت بالا رفتن لرد از پله ها)
دامبل:دهه! این چرا همچی کرد

بنگاه معاملات املاک گرگینه صورتی

تد: جیمز چایی دم کردی؟

جیمز در حالی که دو طرف سینی رو محکم گرفته که باز چایی ها از دستش نیفتن، از ابدارخونه بیرون میاد و چایی رو میزاره رو میز؛ خودش هم میشینه رو صندلی و با یویوش بازی میکنه.

تد در حالی که چایی اش رو مزه مزه میکنه میگه:

-میگم جیمزی، اینا امروز خیلی اتیشی بودن! احتمالا فردا ولدی و نوچه هاش هم میان. باید یک نقشه درست حسابی بکشیم.
جیمز: من که گفتم این کار عاقبت نداره! حالا چه عاقبت دنیوی چه اخروی!
تدی: میگم من چند روزه با این ولدی رفت و امد کردم کروشیو رو یاد گرفتما!!
جیمز:اره باید یک نقشه اساسی بکشیم!

تدی کمی به دورو برش نگاه کرد و گفت:

-یه کاری هم میشه کرد؛ بیایم این خونه ریدل رو غالب کنیم به دامبلی
جیمز:


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷
#10

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
-بلیز برو ببین کیه در میزنه این وقت شب.اگه با دامبول کار داشتن بگو خونه نیست...

بليز شلپ شلپ از جاش بلند شد. به سمت در رفت و پاش به جاچتري پاي غول خورد و پختي نقش زمين شد. بلاتريكس از ديدن اين منظره به پيشونيش زد و به رودوولف گفت:

-رودولف ...رودولف ...هوي...با تو ام ها! بپر برو ببينم كيه در ميزنه..سر راهت اين آشغال ها رو هم ببر بذار بيرون در.

رودولف كه مشغول ور رفتن با يكي از سر هاي اجنه بود، با حالت عشقولانه اي به بلا نگاه كرد و به سمت آشپزخونه ي خونه رفت. بلا فاصله با دو تا گوني روي پشتش برگشت. درحالي كه شر شر عرق ميريخت به سمت در درفت.

_ترخت ترخت ترخت!

لرد خيلي جدي ظرف تخمه اش رو گذاشت رو ميزش و يه فرياد كلي زد:

_باب ...دارم به موزيك اپرايي گوش ميدم آخه! كيه...يكي ببينه كيه در ميزنه؟

بارتي "لي لي كنان" وارد نشيمن شد و دو دستش رو اينجوري باز كرد وگفت:

-بابايي... بابايي... بابا كچلي! بگم كيه در ميزنه؟؟ بگم ..بگم؟؟؟

اما در آن لحظه رودولف به در رسيده بود:

-خيلي خوب اومدم...اومدم... سياهي كيستي؟؟؟

- سياه جد و آبادته! مرتيكه ي مرگخوار... از من سيفيت تر ،كي ديدي؟ من دامبلدورم!

رودولف كه هنوز دو تا گوني زباله رو كولش بود ، سعي كرد بدون اينكه سرش رو بخارونه ،فكر كنه.

-همممممممم.... نيست! دامبول نيست!

از پشت در معلوم بود كه دامبول دست به كمر زد و صاف وايستاد.

-يعني چي نيست؟ من هستم! اگه در رو باز نكني ، ميزنم شپلخت ميكنما!

رودولف كه هنوز دو تا گوني زباله رو كولش بود ، يه گوني رو گذاشت زمين و در رو باز كرد.دوباره گوني رو گذاشت رو كولش

در، صداي غيرررژژژژژژي كرد و به آرامي باز شد ... از پشت در يه مرد قد بلند معلوم شد .از پشت بهش نور ميخورد و صورتش تو تاريكي معلوم نبود.

-هممممممم ....كجات سفيده؟ صورتت از سياهي اصلا معلوم نيست!

پخت! تخ !تخ!(رودوولف و دو تا گوني اش افتادن رو زمين)

البوس با ملت محفل ريختن تو خونه... سر راهشون بليز رو هم به كناري زدن. وقتي به نشيمن رسيدن ، ولدي به هوا پريد! دو تا دونه تخمه پريد تو حلقومش و به خر خر افتاد. دستاش رو به دور گردنش گرفت ..داشت چشاش از حدقه در ميومد و خفه ميشد كه بلاتريكس گرومپي زد تو پشتش و بهش يه ليوان اب داد. تا نفس ولدي بالا اومد، چشش به دامبولي خورد .

بارتي :بابايي... بابايي... بابا كچلي! بگم كيه در ميزنه؟؟ بگم ..بگم؟؟؟

دامبول: بچه ها ...تام كوچولو از ديدن من ذوق زده شده ! تامي عزيزم ، حالا كه اصرار ميكني ، ما امشب اينجا ميخوابيم!

بارتي :بابايي... بابايي... بابا كچلي! بگم كيه در ميزنه؟؟ بگم ..بگم؟؟؟

ولدمورت: جلو نيا...به جون ماااااااادرم، يه قدم برداري ميزنمت!


---------------------------------
تندي تندي شد، ببخشين بهتر نشد. غلظت صداها رو حال كن!


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۷:۳۱:۱۷
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۸:۱۰:۲۵
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۸:۱۶:۳۵

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷
#9

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
اونجا خونه ی اجدادی سیریوس بلکه... اینا دو تا شیاد کلاهبردارن!

- عجب..(همراه با یک عدد شکلک که اینجا موجود نمیباشد)

دامبولی که الان دست از کندن ریشهای خودش برداشته بود و ریهاشهای مامور ژاندارمری رو داشت میکند با صدایی بس بلند و خانه خراب کننده،فریاد کشان گفت:
بدبخت شدم...دیگه جا برای محفلیام ندارم..من دیگه چکار کنم؟خانه خراب شدم رفت.من فقط تو اون اتاق میتونستم راحت بخوابم.الان دیگه نیمیشه.آخه چرا؟چرا اون خونه رو فروختین؟من براتون باب بزرگی کرده بودم(تیریپ فیلم هندی)

جیمز دستی به یویوش کشید و برق صورتی در چشمانش پدیدار شد:
خب کاری نداره که.شما میتونید این خونه رو دوباره خریداری کنید.اصلا اگه دلتون خواست میتونید همین خونه رو سه چهار بار از ما بخرید تا تعداد سندهاتون بیشتر بشه.هر چی بیشتر بشه بهتره..اتفاقا چن شما ریفیق مایی ما برات ارزون تر حساب میکنیم.قیمت خونه 500.000.00پوند هست،چون شما آشنایید ما ده تا بیشتر میفروشیمقبول؟

دامبول دستی به ریش مامور ژاندار مری زد و گفت:قبوله.ولی الان من پول ندارم.باید بریم با سیریش بیایم.آخه میدونی،این خونه اجدادی سیریش بود.برای همین الان اون باید بخره.ما میریم خونه شب میخوابیم فردا میایم دوباره.من امشبرو با تام کار دارم


در خانه ای بسیار قدیمی،لرد ولدمورت بر روی صندلی قدیمیتری نشسته و به منظره پرسروصدای روبروی خودش خیره شده بود:
میبینی بلیز،میبینی چقدر زیباست؟درست مثل خواننده 5ستاره جیغ ویغ میکنه.هییی...من سالها میتونم به این تصویر نگاه کنم.

همین طور که لرد به تصویرخانم بلک خیره شده بود،صدای دیلینگ-که در اینجا زنگ در میباشد- در اتاق طنین انداخت.
- بلیز برو ببین کیه در میزنه این وقت شب.اگه با دامبول کار داشتن بگو خونه نیست...


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۴:۵۱:۱۷

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷
#8

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
شتلق!

نقش یک مگس که ماستش ازش بیرون زده روی شیشه ی بنگاه حک گردید. تدی در حالی که با یه دست ریشش رو میخاروند و با دست دیگه مگس کش رو کنار سینی آبگوشتش میذاشت، با سر اشاره به جیمز کرد و اون هم به سرعت مشغول پاک کردن باقیمانده ی مگس شد.

- تدی... دامبل و سیریوس با یه مامور دارن میان این طرفی!
- صد دفه گفتم سنت قانونی نیست... یه شیشه پاک کردن جادو نمیخواست که!
- باب این ماموره از وزارت نیست... از ژاندارمری هاگزمیده!
- ژاندارمی؟ اخ اخ من الان یادم اومد... یه ربع دیگه با ویکی قرار دارم، اگه دیر ....
- پتریفیکوس توتالوس!

درست همان لحظه ای که تدی نقش بر زمین شد، در بنگاه غیژژژژی صدا کرد و سه شخص مورد نظر وارد شدند. دامبل یقه ی جیمز رو چسبید و با حالتی هیستیریک شروع به تکان دادن او کرد (افکت فیلم جام آتش، بعد از خروج اسم هری به عنوان نماینده ی چهارم)

- چرا این کارو کردی؟! چرا؟ بگو که تو نبودی! بگو که تحت طلسم بودی! بگووو!
- نه آلبوس، این کارا از نوه ی من بعیده... میدونم زیر سر کیه! داوشت کجاس جیمز؟

جیمز که کبود شده بود، با دست به پشت میز، جایی که تدی با صورت روی زمین افتاده بود و حرکت نمیکرد، اشاره کرد و سیریوس فورا" ضد طلسمی روانه کرد اما بی فایده بود! انواع طلسم و ضد طلسم به سوی تدی روانه شد اما اون انگار به جای فلج، مرده بود. جیمز که چونه اش رو میخاروند، یکهو داد زد:

- جــــــــــــــیــــــــــــــــــــغ! ویکتوریا اینجا چیکار میکنه؟!

همزمان دامبل، سیریوس، مامور مخصوص حاکم هاگزمید و البته تدی از جا پریدن و به سمت در نگاه کردند.

-
- بوقی آخه این چه حرکتی بود؟
- طلسمی که هوش و حواس تدی رو بر می گردونه باب بزرگ!

دامبل انگشت دراز و سیاه و چندش آورش رو که می لرزید به سمت تدی گرفت و گفت:

- بگیرینش... بگیرینش... همه اش زیر سر اینه... لرد خودش به من گفت!
- چی گفت؟
- در گوش من گفت!
- چی گفت؟
- ااااههه ...گفت خونه ی گریمالد رو از این خریده... سندش رو نشون داد...
- اگه سند داشته پس ملک مال اونه دیگه!

دامبل که دیگه مویی روی سرش واسه کندن نمونده بود، در حالی که ریشهاش رو میکند، جیغ جیغ کنان گفت:

- اونجا خونه ی اجدادی سیریوس بلکه... اینا دو تا شیاد کلاهبردارن!

- عجب...


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۴:۲۹:۱۰

تصویر کوچک شده


Re: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
#7

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
مرگخواران و محفلي ها رو در روي هم با چوب دستي هاي آماده صف كشيده بودند.

آلبوس سوروس پاتر در حاليكه همزمان پنج چوب دستي را بطرف مورفين گانت گرفته بود به سختي جلوي خميازه اش را گرفت..
-آقا بفرماييد بيرون.پررويي هم حدي داره.نكنه اينم بخشي از كودتاتونه؟

بليز زابيني از پشت به آلبوس سوروس نزديك شد و سعي كرد كلاه وزارت را (كه آلبوس در خواب هم از خودش جدا نميكرد)از سر وزير غير مردمي بردارد.

بلاتريكس فرياد زنان از اتاقي به اتاق ديگر ميدويد.
-خداي من..حموم كجاست؟باورم نميشه.من به اون محفلي دست زدم.او ماي گاد.لرد هرگز منو نميبخشه.

صداي چند جيغ متوالي از اتاق آلبوس دامبلدور به گوش رسيد.
-ولم كن بابا.من اوني كه فكر ميكني نيستم.من اربابم.اي بوق..دستتو بكش عوضي.نميدونم چرا هر چي ميكشمت باز زنده ميشي.ردامو ول كن.چطور جرات ميكني؟

در اين لحظه بليز زابيني بشدت غيرتي شده و براي نجات اربابش در اتاق آلبوس دامبلدور را منفجر كرد.
-ارباب طاقت بيار...دارم ميام.

مرگخواران و محفلي ها با ديدن صحنه اي كه در مقابلشان قرار داشت بشدت متاسف و منزجر و خجالت زده شدند.
دامبل در روشنايي كم اتاق نگاهي به چهره جذاب لرد سياه انداخت.
-اوه...تو كه پرسي نيستي.چقدرم بيريخته..قبلا اينجوري نبودي ها.چرا كمي به خودت نميرسي؟تو منو اغفال كردي.ازت شكايت ميكنم.تو ميخواستي يه پير مرد ريش سفيد رو بدنام كني.واقعا كه...

لرد سياه با عصبانيت خود را از لابلاي دست و پاي دامبل نجات داده و پشت لشكر مرگخواران پناه گرفت.
-به خاطر مرلين نذارين به من نزديك بشه.تو كتابم گفته شده بود كه تنها جادوگري كه من ازش ميترسم اينه ولي علتشو ننوشته بود.

سيريوس با حالتي تهديد آميز به صف مرگخواران نزديك شد.
-حالا ميشه يكي لطف كنه بگه شما سياههاي بوقي چطور و به چه جراتي وارد قرارگاه ما شدين؟

بارتي فورا به وسط اتاق پريد.
-اجازه..من بگم؟من بگم.

با فرياد كروشيوي لرد بارتي وسط اتاق ولو شد و محفلي ها كه به اين صحنه هاي خشانتبار عادت نداشتند با جيغ و داد پشت ميز و صندلي ها پناه گرفتند.

دامبل بالاخره موفق شد از اتاقش خارج شود.درحاليكه بطرز عجيبي به بارتي خيره شده بود خم شد و دستش را گرفت.
-بلند شو فرزندم..حالت خوبه؟احتياج به معجون شفا بخش نداري؟اگه بخواي من كمي توي اتاقم دارم.

سيريوس بارتي را از دامبل جدا كرد و بطرف لرد هل داد.
-آقا جدا بشين..مرگخوارا اونور...محفليا اينور.بيشتر از دو متر هم به همديگه نزديك نشين.حالا تا نكشتمتون يكي توضيح بده همه اين كارا زير سر كيه؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.