سلام پرفسورِ عزیزتر از جانم! [
]
مدّتهاست که از شما و محفل و جبههی سپیدی دور ماندهام. میخواهم به آغوشِ شما [
]، سپیدی، آسلام و محفل بازگردم!
تکلیف چیست؟
همینطور بیمقدمه میشود به آغوشِ شما و آن باقیِ چیزهای نهچندان مهم، وارد شد یا فُرمی، رولی، ماموریتی، چیزی الزامیست؟ پرفسور، من را به
غلامی عضویتِ -دوباره- محفل میپذیری؟ که مرلینوروونا را قسم، در آتشِ این فراق سوختم و جزغاله شدم!
[
]
کلاوس عزیز!
همونطور که بهتون گفتن، منتظرتون بودم...
عمر ما خیلی کوتاه تر از چیزیه که فکرش رو بکنید! اقلا عمر من پیرمرد.
تایید شد.