هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 228 افسانه لرد ولدمورت، الکساندرا ایوانوا:


نقل قول:
مدیر از بالای عینکش نگاهی به بانو مروپ انداخت که مشتاقانه منتظر بود دانسته هایش را در خصوص غذا ها در اختیار او بگذارد.
ارتباطت رو با پست قبلی خیلی خوب حفظ کردی. اون حالت انتظار و هیجان صحنه، رفتار مدیر... همه رو با جمله های واضح و رسا نشون دادی.


نقل قول:
-خب نظرتون چیه که برای بررسی بیشتر توانایی های شما، طرز پختن یک بز درسته شکم پر و مخلفات کنارش رو برام شرح بدید؟
فکر خیلی خوبی بود. این جا قسمتی بود که باید به سوژه جهت می دادیم. ادامه شو مشخص می کردیم. این گاهی کار سختیه... ولی همیشه کار مهمیه. می تونه باعث زنده موندن یا متروکه شدن سوژه بشه.


نقل قول:
-خب مدیر مامان...جونم برات بگه خواهرم...
شخصیت مروپ رو خیلی خوب و درست نشون می دی. خواننده خیلی راحت می تونه احساس شخصیت رو درک کنه. مروپ در عین حال که می خواد به مدیر احترام بذاره، نمی تونه طرز حرف زدنش رو عوض کنه.


نقل قول:
حالا بعدش باید پاهاش رو به این صورت... اِه...اوه... وای فَنَرِ مامان چقدر سنگینی! اوه!

مروپ با چشمانی که کم پیش می آمد آن طور بدرخشند، به مدیر مات و مبهوت نگاه کرد. سپس پیروزمندانه، از مچ پایِ فنریر گرفت، بلند کرد، و در نهایت پیچاند تا طرز درست پیچاندن پای بزِ بخت برگشته ای که قرار است درسته بپزد را به صورت عملی به مدیر نشان بدهد.
این قسمت خیلی خوب بود. گاهی لازمه انتخاب کنیم که صحنه رو اول با دیالوگ توصیف کنیم یا با توضیح. مهم اینه که خواننده علاوه بر غافلگیر شدن، به خوبی متوجه منظور نویسنده بشه. شما این انتخاب رو خیلی خوب انجام دادی. اون دیالوگ دقیقا تاثیری رو که باید بذاره می ذاره.


نقل قول:
مروپ دریک حرکت پیروز مندانه دیگر، فنریر را روی زمین انداخت. فنریر که پاهایش در هم گره خورده بودند، صدای دردآلودی مانند صدای آکاردئونی که توسط شخصی نا بلد نواخته میشود از خود درآورد. مرگخواران با نگرانی به او خیره شدند
.شخصیت های مروپ و فنریر خیلی خوب نشون داده شدن. شکلک های مروپ هم خیلی خوب بود.


نقل قول:
هم مرگخواران و هم دکتران، با حیرت به آنچه که مروپ میگفت، گوش سپارده بودند و ایوا هم آن وسط مشغول یاد داشت برداری بود. کسی حواسش به لرد نبود که از فرصت استفاده کرده و گوشه ای نشسته و مشغول چیز کشیدن است.
ایوای پستت عالی بود!

داستان رو پیش نبردی. این کاری بود که قبلا انجام می دادی، ولی الان خیلی خوب بلدی درباره موقعیت بنویسی و سوژه رو پیش نبری. اینجا فقط یه نفر(مروپ) در مورد خودش توضیح داده و نفر بعدی حتی می تونه توضیحات مروپ رو ادامه بده. اینم یعنی استفاده از سوژه ها تا حد ممکن.


پستت خیلی خوب بود. طنزت خوب بود. شخصیت هات خوب بودن. سوژه رو خوب پیش بردی. ما خسته شدیم بس که از تو تعریف کردیم! برو نبینیمت.

......................................................................................

بیدل عزیز

این پست رو خودم خواستم بگیرم! چون پست دوئل بود و در جریانش بودم. ولی لطفا موقع درخواست، اسم منو نگین. چون همونطور که تو قوانین نوشتم، بعضی از نقدا به بلاتریکس می رسه.


بررسی پست شماره 605 باشگاه دوئل، بیدل نقال:


فرض کنیم که قراره یه پست دوئل بزنیم. یا هر پستی که سوژه خاصی داره. اول فکر می کنیم. مدت زیادی از مهلت دوئلمون رو به همین فکر کردن اختصاص می دیم. اولین و دومین و سومین سوژه هایی که بلافاصله به ذهنمون می رسه، معمولا بدترین و پیش پا افتاده ترین سوژه ها هستن. اینا به ذهن همه می رسن. اینا رو باید کنار گذاشت. باید دنبال سوژه های خاص تر و ناب تری گشت. یه جایی ذهنمون جرقه می زنه و سوژه ای پیدا می کنیم که به نظرمون دست نخورده اس. غافلگیر کننده اس. تاثیر گذاره! همونو می گیریم! و تازه شروع می کنیم به فکر کردن درباره سرو تهش که چطوری داستان رو شروع و تموم کنیم.


سوژه شما این بود که شما رو با قصد و منظور خاصی می دزدن و قراره ازتون استفاده ای بکنن.
اولین چیزی که به ذهن همه می رسه گروگان گیری برای گرفتن اطلاعات یا سوژه های شبیه به اینه. برای همین، این نوع، دقیقا سوژه هایی هستن که باید کنار گذاشته بشن. ساده هستن. هیچ هیجانی ایجاد نمی کنن. خیلی کارا می شد با این سوژه کرد. خیلی کارا که شاید ظاهرا ساده تر باشن، ولی خیلی جالب تر و سوژه ساز تر هستن.
پست شما از نظر سوژه ضعیف بود. ولی این، تنها اشکالش نبود.

پستتون کوتاه بود. نه برای رول های ادامه دار و نه تکی، هیچوقت از روی ظاهر و طولشون قضاوت نمی کنیم. ولی واقعیت اینه که خیلی بعیده که شما بتونین در پستی با این طول، سرو ته یک پست دوئل رو هم بیارین.


نقل قول:
یک روز خلوت و افتابی ازار دهنده برای بیدل مخصوصن با این اتفاق هایش .
شروع داستان کافی نبود! از هیچ لحاظ. لحنش حالت غر زدن داشت. می تونست ملایم تر باشه.
"مخصوصا با این اتفاق هایش" گنگ بود. چون خواننده نمی دونه کدوم اتفاق. شکلک هم اضافه بود. چون دیالوگی وجود نداشت و این شکلک به نویسنده برمی گشت.
شروع با یک خط یا یک تیتر، اصلا بد نیست. ولی اون یک خط یا تیتر خیلی باید با دقت انتخاب بشه. ساده و روشن، و در عین حال جالب و وسوسه کننده. که خواننده به خوندن داستان ادامه بده.


نقل قول:
اخه چرا ؟ چطور ؟

این سوال هایی بود که بیدل از خودش می پرسید . آخر او به بیکار موندن علاقه ای نداشت .واز هزار تا فحش برای او بدتر بود .
جمله بندیا ایراد دارن. "آخر" یه حالت خاطره وار به داستان می ده که بهتره وجود نداشته باشه.

-آخه چرا ؟ چطور ؟

این ها سوال هایی بود که بیدل از خودش می پرسید. او هرگز به بیکار ماندن علاقه ای نداشت . حتی می توان گفت که از هزار فحش برایش بدتر بود.


اینجوری بهتره.


نقل قول:
پس سعی کرد کاری برای خود بتراشد . و به فکر فرو رفت . فکر کرد ، فکر کرد . ولی چیزی به ذهنش نرسید .
این جمله ها کاملا بی هدف هستن. نه طنز دارن نه فایده دیگه ای. جمله هاتون رو هدفدار کنین. روی هر کدوم توقف کنین و فکر کنین که چطور می شه خاصش کرد؟ چطور می شه متفاوتش کرد.


نقل قول:
پس کت فیروزه ای همیشگی اش را پوشید و به سمت خانه بیدل ها حرکت کرد . چون خواست با یک تیر دو نشان زده باشد .
این جا "خانه بیدل ها" به نظرم خیلی بامزه بود. ولی ظاهرا فقط یک اشتباه تایپیه. چون بعدش نوشتین خانه ریدل ها.


قبل از علامت فاصله نمی ذاریم. بعدش می ذاریم!


نقل قول:
در راه خانه ی ریدل کمی احساس خفگی کرد ولی جدی نگرفت . هر چه بیشتر به خانه ی ریدل ها نزدیک میشد .احساس خفگی بیشتری میکرد . تا اینکه یک دفعه …

- من ؟ من ؟ کجام !
این صحنه شاید هیجان انگیزترین بخش داستان شما بود. یعنی قرار بود باشه! خیلی بیشتر باید روش وقت می ذاشتین. باید بیشتر توضیح می دادین. خیلی سریع پیش رفته.


نقل قول:
- تو باید منو قدرتمند ترین کس رو در تاریخ جلوه بدی . و از گروه مرگ خوار ها جاسوسی رو بکنی فهمیدی ؟
این دیالوگ اصلا جلب توجه نمی کنه. تاثیر نمی ذاره. دلیلش فقط اینه که خیلی با عجله و سرسری نوشته شده. حتما باید براش مقدمه چینی می کردین. طرف باید حرفشو آروم آروم می زد. مثلا:

-ببین بیدل... تو تاریخ نویس هستی. من اینو خوب می دونم که خیلی هم آدم صادقی محسوب نمی شی. گهگاهی تاریخ رو به نفع اربابت تغییر می دی.

بیدل اخم هایش را در هم کشید. قطره های عرق به وضوح روی پیشانی اش برق می زدند. او همیشه سعی کرده بود تاریخ نویسی متعهد به نظر برسد، ولی خودش هم خوب می دانست که این فقط ظاهر قضیه بود. تاریخ برای بیدل، چیزی بود که اربابش می خواست!


بعد از این مقدمه چینی، طرف می تونست حرفشو بزنه. کلمه "کس" هم باید عوض بشه. به جاش می شه گفت شخص، فرد... یا بهتر از اینا، جادوگر.


نقل قول:
سپس فرد ناشناس کروشیو ای به سمت بیدل پرتاب میکند . و چشم های بیدل خاموش میشود .
با کروشیو، آدم شکنجه می شه. جیغ و داد می کنه. درد می کشه و به خودش می پیچه. چشماش خاموش نمی شه.


نقل قول:
- زود از حال رفتی هنوز باهات کار دارم .

- فکر کنم تو منو دست کم گرفتی .

و سپس چراغ ها خاموش میشود و صدای به گوش میرسد . وقتی چراغ روشن میشود . تنها چیزی که میشود دید صندلی ای می ماند با طناب های باز شده دور آن
این قسمت هم که ضعیف ترین بخش ماجرا بود. هیچوقت برای قهرمان جلوه دادن شخصیت خودتون، منطق رو زیر پا نذارین. شخصیت رو زیادی قوی جلوه ندین. توی پست طنز گاهی می شه منطق رو زیر پا گذاشت، ولی اینجا نه. اگه قرار بود بیدل فرار کنه، باید براش نقشه می کشیدین. یه نقشه منطقی و قابل قبول و جالب. چیزی که داستان رو هیجان انگیز کنه.


اشکال پست شما سادگی بیش از حدش بود. طنز نداشت...و اثری از حال و هوای رول جدی توش نبود. فضاسازی کافی نداشت. مثلا جایی که بیدل به هوش میاد باید توصیف می شد که کجاست و چی می بینه و چه احساسی داره. رولتون اینجوری خیلی ناقصه.


پس اول یه ایده خوب برای سوژه پیدا می کنیم... و دوم اون ایده رو به بهترین شکل ممکن می نویسیم. جایی که لازم باشه توضیح می دیم. فضا رو توصیف می کنیم. اگه پستمون طنزه، حواسمون به شخصیت ها هست که کجا می تونن چیکار کنن. هیجان و غافلگیری هم چیزایی هستن که اگه بتونیم به پست اضافه کنیم خیلی خوب می شه.


................................

بقیه نقد ها، خیلی زود!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
سلام لرد!

میشه اینو نقد کنید؟


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۹

افلیا راشدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۳ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۰۰ جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰
از بدشانس بودن متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
سلام
میشه اینو برام نقد کنید؟
منظور از پست سیاه چیه؟...و این که این پست من سیاه بود یا نه؟


ویرایش شده توسط اُفلیا راشدن در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۹ ۱۵:۰۲:۳۲

کار من نبود... خودش یهو اینطور شد!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
نقد خواهنده های عزیز!

لطفا قوانین نقد این انجمن رو که توی امضام هست بخونین.
مثلا بیدل درخواست نقد دو پست رو داده که ممنوعه. ولی حذف نکنه. چون اون پست دوئل نقد لازم داره!

...........................................

پلاکس


سلام. خوبیم.

نقل قول:
درسته تو جمع مرگخوار ها نیستم ولی دلم میخواد شما نقدش کنید لطفا !
اینجا مال مرگخوارا نیست. همونطور که مرگخوارا می تونن تو انجمن محفل پست بزنن، محفلیا(یا سفیدا) هم می تونن اینجا فعالیت یا درخواست نقد کنن.
مرگخوارا و محفلیا انجمنای خصوصی خودشونو دارن که فقط اعضاشون می تونن ببینن. اونجاست که مختص اعضای گروهه. این جا برای همه آزاده.


بررسی پست شماره 606 باشگاه دوئل، پلاکس بلک:


قدم اول برای نوشتن رول دوئل، پیدا کردن یه ایده خوب و متفاوت برای داستانه. این خیلی مهمه. خیلیا ساده ترین و پیش پا افتاده ترین سوژه ها رو انتخاب می کنن و همین باعث می شه پستشون جذاب نشه.
به نظر من شما این قدم اول رو خوب برداشتین. ایده داستانتون تکراری یا پیش پا افتاده نیست. جالبه. هیجان انگیزه. اشکال کار، جای دیگه اس!


نقل قول:
تعطیلات شروع شده بود و پلا مثل همیشه درس رو بهونه کرده بود تا توی هاگوارتز بمونه.
توی توضیحات اسم رو مخفف نکنین. مخفف کردن مال دیالوگه. بجز استثناهایی مثل الکساندرا ایوانوا که اسمش طولانی و سخته و اشکالی نداره که مخفف کنه. مثلا این جا هم "اسلیترین" نباید مخفف می شد:
نقل قول:
همیشه براش سوال بود که چرا مثل بقیه از بودن کنار خانوادش لذت نمیبره،ترجیح میداد تنهای تنها تو خوابگاه اسلی بمونه تا اینکه با خانوادش وقت بگذرونه..
شروع ساده و قشنگی بود.


نقطه ها رو کنترل کنین! علامتی که داریم سه نقطه اس. شما گاهی دو نقطه گذاشتین و گاهی چهار نقطه. چهار نقطه گاهی می تونه کاربرد داشته باشه. مثلا اینجا:
نقل قول:
نامه رو بست و به طبقه بالا رفت، گردنبند رو روی میز گذاشت و زیر لحاف خزید....
ولی این جا هم باید بعد از سه نقطه، یه فاصله بذاریم:
نامه رو بست و به طبقه بالا رفت، گردنبند رو روی میز گذاشت و زیر لحاف خزید... .

اینا خیلی مهم نیستن. روی امتیاز دوئل کسی هم تاثیر نمی ذارن. ولی اگه رعایت کنین بهتر می شه.


نقل قول:
دست از فکر کردن برداشت و از اتاقش بیرون اومد،سال جدید رو به خودش تبریک گفت و رفت سراغ جعبه کوچیک کنار شومینه؛ جعبه رو باز کرد و گردنبند یاقوتی رو ازش بیرون کشید.
جمله "سال جدید روبه خودش تبریک گفت، صمیمی و قشنگ و غم انگیز بود. ترکیب همه اینا می شه تاثیر گذار!

غلت درست.


نقل قول:
قرار بود تا به کوچه دیاگون بره تا برای جذاب ترین پرفسور دنیا هدیه سال نو بخره.
جذاب ترین پروفسور دنیا کیه؟ خواننده قرار نیست اینو حدس بزنه. باید معرفیش می کردین.


نقل قول:
بعد از دوش کوتاه و عوض کردن لباس هاش چون حوصله رفتن به سر سرا رو نداشت گردنبند رو گردنش انداخت و داخل شومینه رفت :
_ کوچه دیاگون....
توی هاگوارتز غیب و ظاهر شدن ممنوع بود. ولی یادم نمیاد انتقال از طریق شومینه ممنوع بود یا نه. چون تا جایی که یادم میاد کسی از شومینه رفت و آمد نمی کرد. حتی تو مواقع بحرانی.


نقل قول:
گرد و غبار رو با وردی از روی لباس ها و صورتش پاک کرد.از مغازه شیرینی فروشی بیرون اومد و به سمت مغازه آقای کریچر به راه افتاد.
این جا دو تا کلمه بی مورد وجود داره. این بی مورد ها ضرر مشخص و واضحی ندارن، ولی ذهن خواننده رو بی دلیل درگیر می کنن. اونم جایی که نباید ذهنش درگیر بشه. باید بخونه و بره جلو.
یکیش پاک کردن گرد و غبار با ورده. یه کار ساده رو بی دلیل پیچیده کردین. دومی آقای کریچره! خواننده ناخودآگاه فکر می کنه که جن چطوری "آقا" و صاحب مغازه شده! بهتر بود یه اسم دیگه انتخاب می کردین.


نقل قول:
هنوز دو قدم نرفته بود که متوجه شد همه بهت زده بهش نگاه میکنن و بعضی ها خودشون رو عقب میکشن،پدر و مادر ها بچه ها رو پشتشون قایم میکردن و هرکسی سعی داشت به نحوی از پلا دور بشه.
پسر جوونی از مغازه ای چند قدم جلوتر با عجله خارج شد اما با دیدن پلا چند لحظه ای خشک شد و همونطور که فریاد میزد:
_ آرتمیسا ریدل برگشته !
پا به فرار گذاشت.با فریاد پسر همهمه ای توی خیابون افتاد و هرکسی به سمتی میدوید،پلاکس که از تعجب خشک شده بود برگشت و پشت سرش رو نگاه کرد. هیچ کس نبود، پس آرتمیسا ریدل کجاست؟ کمی دقت کرد؛ آرتمیسایی در کار نبود، انگشت ها همه پلاکس رو نشون میدادن
این قسمتش قشنگ بود. عکس العمل های مردم خوب بود. تعجب و گیج شدن پلاکس خوب بود. ولی یه نکته ای وجود داشت که می تونست این صحنه رو خیلی بهتر بکنه. اونم این بود که ما قبل از این صحنه، با اسم و سوابق آرتمیسا ریدل آشنا می شدیم. مثلا وقتی پلاکس توی خوابگاه بود می تونست توی یه کتاب یا روزنامه یه چیزی در مورد آرتمیسا بخونه. اون وقت بود که با دیدن اسمش تو این قسمت غافلگیر می شدیم! غافلگیر کردن خواننده نکته مثبتیه! مثلا همین قسمت رو بهتر بود اوایل پست می خوندیم:
نقل قول:
_ آرتمیسا ریدل که پنج سال پیش به جرم قتل زنجیره ای به حبس ابد محکوم شده بود بعد از دو سال موفق به فرار شد و پس از آن کسی اثری از او نیافت.اما اکنون،این هیولای خطرناک خود را نشان داده و آماده ی اجرای حکم میباشد.



نقل قول:
اتاق خالی شده بود، هیچ کس نبود که به دادش برسه...یکدفعه چیزی در ذهنش جرقه زد :
_ گردنبند!
نگاهی به گردنبند انداخت که نور شدیدی درون یاقوتش روشن و خاموش میشد. دیوانه ساز ها وارد شدن و به محض ورودشون طلسم باطل شد، پلا سریعا گردنبند رو از گردنش کند و از پنجره به بیرون پرتاب کرد، دیوانه ساز ها به دنبال گردن بند بیرون رفتن.
پلاکس با حرکتی سریع چوب دستی اش رو از جایگاه قاضی برداشت ، داخل شومینه رفت و پودر جادو رو به هوا پاشید :
_خوابگاه اسلیترین.
ایراد اصلی پست،همین قسمته. پر از ابهامه. غیر منطقیه.
فرار پلاکس زیادی تخیلیه. کسی که با اون جدیت تحت تعقیبه اصولا اینقدر آزاد گذاشته نمی شه که به این سادگی فرار کنه.
این که دیوانه سازا متهم رو ول کنن و برن دنبال گردنبند، توجیه خاصی نداشت.
و از همه مهم تر! جریان چی بود؟ شما نکته اصلی ماجرا رو توضیح ندادین. پدر و مادر پلاکس براش یه گردنبند فرستادن که باعث شد به یه مجرم تحت تعقیب تغییر قیافه بده و توی دردسر بیفته.
چرا؟
گردنبند رو شخص دیگه ای فرستاده بود؟
یا پدر و مادرش می خواستن از شر پسرشون خلاص بشن؟
این سوالا بی جواب مونده.

برای این مورد هم می شد توجیه های خوبی آورد.
مثلا پلاکس نامه پدر و مادرش رو سرسری و نصفه و نیمه می خوند. می تونستن توی نامه توضیح بدن که این گردنبند برای سرگرمیه. اگه عکس کسی رو ببینی و گردنبند رو به گردنت بندازی، برای مدت کوتاهی شبیه اون شخص می شی.
پلاکس هم خوندن روزنامه و خبر فرار آرتمیسا رو به بقیه نامه پدر و مادرش ترجیح می داد و در نتیجه جریان رو نمی فهمید و ناخواسته با دیدن عکس آرتمیسا شبیهش می شد.

ایده داستان خوب بود.
توضیحات شما هم خوب بود.
شخصیت پلاکس کمی کمرنگ بود ولی با وجود این تاحدودی می شد با شخصیتش آشنا شد و این هم نکته خوبیه.


پست شما خوب بود. با کمی اصلاح می تونست خیلی بهتر بشه.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۹

بیدل نقال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 50
آفلاین



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۲۰ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۵۸:۴۷
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 304
آفلاین
سلام ارباب
این پست رو برام شکنجه می کنین؟


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۲ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۹

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۱۰:۳۵ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
سلام بر ارباب!
ارباب ببخشید دوباره درخواست نقد دادم. ارباب اینو برام نقد میکنید؟
ببخشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۱۶ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۹

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
سلام ارباب
خوب هستین؟
ببخشید که مزاحمتون شدم.
ارباب میشه بی زحمت پست 606باشگاه دوئل رو برام نقد کنید؟
درسته تو جمع مرگخوار ها نیستم ولی دلم میخواد شما نقدش کنید لطفا !


ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۸ ۱۲:۳۸:۲۴


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۲ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سلام ایوا!


بررسی پست شمار 428، قصر مالفوی ها، الکساندرا ایوانوا:


نقل قول:
ایوا با ذوق به مثلا آب قندی که قرار بود ذره ای از آن را بنوشد نگاه کرد. رنگ به چهره ی لوسوس مالفوی و نارسیسا نمانده بود. فکشان قفل کرده بود و هیچی نمیتوانستند بگویند. ایوا لیوان را بالا برد و یک قلپ از عرقِ شورِ مالفوی را قورت داد.
صحنه رو خیلی خوب توصیف کردی. با جمله های کوتاه، ساده، و قشنگ. یکی دو نکته داره که اگه رعایت کنی این پاراگراف قشنگ تر و تاثیرش بیشتر می شه.
یکی این که با لحن نوشتاری نوشتی. برای همی "هیچی" باید تبدیل به "هیچ چیز" بشه.
یکی این که توی توضیحات بهتره اسامی مخفف نشن. ولی چون ایوانوا طولانی و نسبتا سخته، اشکالی نداره که همینجوری جا بندازیش.
یکی دیگه اینه که خیلی پشت سر هم نوشتی. برای نشون دادن هیجان صحنه و مکث ها می تونستی گاهی بری سر خط. مثلا:

ایوا با ذوق به مثلا آب قندی که قرار بود ذره ای از آن را بنوشد نگاه کرد.
رنگ به چهره ی لوسوس مالفوی و نارسیسا نمانده بود. فکشان قفل کرده بود و هیچ چیز نمیتوانستند بگویند.
ایوا لیوان را بالا برد و یک قلپ از عرقِ شورِ مالفوی را قورت داد!


اینطوری بهتر شد.


نقل قول:
مروپ که اصلا خوشحال به نظر نمیرسید، لیوان جهیزیه اش را از دست ایوانوا قاپید، بویید و اخم هایش در هم رفت. موهایش به یک باره پریشان شد. با دندان های به هم فشرده گفت:
گفتم صحنه ها رو خوب توصیف می کنی؟
خب تکرار می کنم!
صحنه ها رو خوب توصیف می کنی. جمله ها ساده و روشنن ولی اصلا تکراری نیستن. مثلا صحنه "موهایش به یکباره پریشان شد" رو همیشه و همه جا نمی خونیم؛ ولی خیلی راحت می تونیم تصورش کنیم و این عالیه!


نقل قول:
-این جیش لک لک نیست... عرق یه آدمه... میدونم با شما دوتا چی کار کنم احمق های مامان! گردو ها بی مغز مامان! گوجه های گندیده ی مامان!
فحش های مروپ خیلی خنده دار بودن. خیلی خوب و متناسب با شخصیتش. حتی جایی که عصبانیه هم همه رو متعلق به خودش می دونه. شخصیت ها رو بشناسین و ازشون طنز بگیرین یعنی همین!
شما تازه واردی... تجربه زیادی هم نداری. ولی اینطور که معلومه استعداد زیادی داری!


نقل قول:
ایوا همه چیز خوار بود، ولی آخه غرقِ شور و چندش ناکِ لوسیوس... بله! حتی عرق چندش ناک لوسیوس! ایوا لیوان را گرفت و تا آخرین قطره اش را سر کشید...
این صحنه هم برای تاثیر گذاری احتیاج به فاصله داشت. وقتی پشت سر هم می نویسی، خواننده هم یک نفس و پشت سر هم می خونه. الان این قسمتو بدون هیچ مکث و تغییر لحنی سریع بخون. منظور رو می رسونه... ولی به اون قشنگی که قرار بود بشه نمی شه. یه ایرادش هم باز لحنشه که عوض شده. "آخه" محاوره ایه. اگه محاوره ای راحت تر می نویسی، کلش رو همونجوری بنویس. وگرنه همین کلمات تک و توک رو هم نوشتاری کن.

ایوا همه چیز خوار بود، ولی آخر عرقِ شور و چندش ناکِ لوسیوس؟
بله! حتی عرق چندش ناک لوسیوس!
ایوا لیوان را گرفت و تا آخرین قطره اش را سر کشید...


اینجوری لحنش بهتر منتقل می شه.


نقل قول:
در مغز لرد...
در مغز لرد هیاهویی برپا بود! سلول های بینایی، آنچه را دیده بودند، باور نمیکردند! باور نمیکردند که یک نفر بتواند یک لیوان پر از عرق لوسیوس مالفوی را تا آخر سر بکشد! سلول های بینایی آنچه را دیده بودند، در چند کابین "انتقال اطلاعات دید شده" گذاشتند و به قسمت های مختلف مغز لرد، از جمله مرکزِ تعجب، مرکزِ خواب ها، و مرکزِ سنجش میزان احمقانه بودن هر چیز فرستادند. سلول های به جنبش افتاده بودند. از اینور به آن ور میپریدند. اطلاعات را ذخیره میکردند و نام گذاری میکردند. خدا میدانست لرد قرار بود چقدر "تعجب" کند و چه خواب هایی ببیند. و آیا امکان داشت از شدت احمقانه بودن این اتفاق به هوش آید؟!
این قسمتش عالی بود. خلاقیتت خیلی خوبه. طنزت خیلی خوبه. اینا رو خیلی خوب با هم ترکیب می کنی.
معمولا با سوال های مطرح شده در پایان پست مخالفم. ولی این یکی مفید بود. سرنخ می داد. نفر بعدی می تونه به همین بهانه لرد رو به هوش بیاره یا نه.
از همون اول داشتم فکر می کردم چه فایده ای داره که ایوا اینو بخوره یا نه. ولی آخرش مشخص شد که ممکنه فایده ای داشته باشه.


پستت طولانی نبود. گرچه دیگه از پست های طولانیت هم شاکی نیستم. چون محتواشون خوبه. ولی این پست عادیت هم همونقدر خوب بود. ظاهرا توجهی به طول پست نمی کنی. هر چقدر که لازمه می نویسی و اینم عالیه!


پستت خیلی خوب بود. توجهت به جزئیات و شخصیت ها خیلی خوبه. طنز و جمله هات خیلی خوبن.


ایوای خوبی هستی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۹

بیدل نقال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 50
آفلاین
سلام ارباب

ببخشید دستتون درد نکنه خسته تون کردم اینو

نقد کنید








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.