رسیدگی به شکایت لوسیوس مالفوی از نارسیسا بلکقسمت اول!داخل دادگاهملتی که توی تاریکی نشسته بودن و با کمال بی طرفی نظاره گر گفتمان شیرین خانوادۀ مالفوی بودن، بعد از شوتیدن افراد به خارج دادگاه و انتقال شاکی (لوسیوس مالفوی) به بخش سوانح منطقی بیمارستان سنت مانگو، شروع به بحث و تبادل نظر می کنن تا نتیجۀ این اختلاف نظر رو به دست بیارن.
مشاور شمارۀ یک:
- دیدین چه زن و شووری بودن؟ واه واه واه! مرلین به دور!
قاضی به خاطر به کار بردن کلمۀ سفید "مرلین" توسط مشاور شمارۀ یک، ایشون رو با یه آوداکداورا مرخص می کنه، نوک چوبدستی شو فوت می کنه و رو به چشای متعجب دیگران لبخند می زنه:
- تا وقتی سالازار کبیر رو میشه اسم برد، کسی حق نداره از مرلین اسم ببره.
خوب! حالا نفر بعد!
مشاور شمارۀ دو با ترس و لرز توی صندلیش جابجا میشه. ورق کاغذایی که جلوش قرار دارن، بالا و پایین می کنه و از توشون یکی رو انتخاب می کنه:
- هممم... من توجه کردم و دیدم در اولین مرحلۀ شکایت آقای مالفوی، ایشون از بوی جورابی که تمام خونه رو فراگرفته می نالیدن:
نقل قول:
صبحا که از سر کار برمیگردم میبینم تو خونه بوی جوراب میاد. آقا بو جوراب میفهمی یعنی چی؟؟!
و بعد این بو رو به یه مورد مشکوک ربط دادن:
نقل قول:
برو با اون یار قدیم ولدمورت جوراب بشور.
این نشون میده که بانوی این خونواده سابقۀ جوراب شوری داشته و نمیشه ایشون رو متهم کرد که خونه شون رو بوی جوراب پر کرده. درضمن، در اولین جوابیۀ لیدی مالفوی می بینیم که:
نقل قول:
هر روز جوراباش بوی گند مید!
خوب این یعنی چی جناب قاضی؟ یعنی آقای مالفوی جوراباشو درحالیکه بوی گند میدن توی خونه پراکنده می کنه و بعد همسرش رو متهم می کنه که باعث شده خونه بوی جوراب بگیره!
جمیع مشاورین:
- نوچ نوچ نوچ!
مشاور شمارۀ دو ادامه میده:
- از طرفی ما شاهدیم که این آقای مالفوی، بله همین آقای مالفوی که موهاشو دم اسبی بسته و نقش نجینی نشون میده، با کارخونۀ بابای لیدی نارسیسا پولدار شده و حالا داره فخر فروشی می کنه!
نقل قول:
میخوای کارخونه ی بابام رو تعطیل کنم ورشکست بشی؟
جمیع مشاورین:
- نوچ نوچ نوچ!
مشاور شمارۀ دو که چونه ش گرم شده:
- از همه بدتر! جناب مالفوی نتونستن ثابت کنن که با یه مشنگ زاده رابطۀ نامناسبی نداشتن!
نقل قول:
شما این خانوم رو میشناسید. این خانوم رو من تا حالا بیست بار دیدم که با لوسیوس حرف زده. رفتم پروندش رو درآوردم و فهمیدم که بعله! ایشون مشنگ زاده هستن.
اصلا شاید این خانومی که توی عکس بوده، یه خوناشام مزدور بوده باشه.
به محض اینکه آخرین کلمات از دهان مشاور شمارۀ دو خارج میشه، با سکتوم سمپرایی که از طرف قاضی فرستاده میشه، شپلخ میشه میره پی کارش. قاضی خونی که از باقیموندۀ مشاور شمارۀ دو به در و دیوار پاشیده شده، با یه حرکت چوبدستی پاک می کنه:
- مورد آخر گزارش ایشون ناشنیده گرفته میشه. کسی حق نداره به یکی از رعایای من در آوالان، که از عکسش سوء استفاده شده بگه خوناشام مزدور.
نفر بعدی!
مشاور شمارۀ سه گلویی صاف می کنه:
- برخلاف نظر دوست درگذشته مون، من عقیده دارم که جناب مالفوی حق دارن اسراری که از طرف لرد سیاه بهشون سپرده شده مخفی نگه دارن.
جمیع مشاورین:
- صحیح است. صحیح است!
مشاور شمارۀ سه:
- و در همین راستا، اتهام آخر کلا مردود هست. همون بهتر که فرمودید ناشنیده گرفته بشه. و اما من هم اتهاماتی رو متوجه بانو مالفوی می دونم.
1- ایشون ابدا توضیحی راجع به جوراب شستن ندادن. بلکه از مفاد فرمایشات ایشون اینطور برداشت میشه که اهل این کارا نیستن و اگه جناب مالفوی درمورد "جوراب بشور" حرف زدن، منظورشون دقیقا رفتارهای مشکوک همسرشون بوده:
نقل قول:
هر روز جوراباش بوی گند مید!1خدا شاهده همیشه دابی رو مجبور میکردم بشوردشون ولی حالا دیگه اونم نمیشوره!خب من چیکار کنم بردارم جورابای طوسی بو گرفتشو با دستای سفید و قشنگم بشورم؟!
که نشون میده ایشون ابدا اهل جورابشوری نیستن.
2- بانو مالفوی با حرفاشون نشون دادن که روابط مخفیانه ای با شخصی به نام ریگول دارن! تا حدی که این جناب ریگول حاضره با خاندان بلک بسیج بشه و جناب مالفوی رو مورد ضرب و شتم و قتل و کشتار قرار بده!
نقل قول:
میخوای ریگول رو بندازم به جونت؟میخوای خاندان بلک رو بسیج کنم بیان سرتو ببرن؟
درنتیجه آقای مالفوی برای حفظ جون خودشم شده، ناچاره از این بانو جدا بشه!
جمیع مشاورین:
- صحیح است! صحیح است!
قاضی که از این همه پرحرفی خسته شده، حرف مشاور سه رو قطع می کنه:
- خوب دیگه! بقیشو بذار برای بعد. فعلا 24 ساعت تنفس اعلام می کنم تا به بررسی بقیۀ پرونده بپردازیم.
-------------------
با عرض شرمندگی، قسمت دوم مشاوره، حوالی 24 ساعت بعد ارسال میشه.