(آهنگه یواشه دامبلیو مهجبینی داره پخش میشه....)
(زنه با صدای عرفانی)
شهیدان را ندانم گفت چونند!
شهیدان فاتحان آزمونند
به بلبل لاله ای در باغ میگفت!
شهیدان رسته های بذر خونند!
-----------------------------------------
به به.......
یاد باد آن روزگاران...یاد باد.....
میرویم به سراغ خانواده ی شهید لانگ باتم.....
خب پسرم نویل جان بگو ...از شهادت بگو...از رشادت بگو..
نویل:آقا خیلی باحاله...نمیدونی خانواده شهید بودن چه حالی میده....کلی سهمیه میدن...کنکور که استاده...
کارگردان:کات آقا کات...!
مجری:بلی...میبینم که این جوان چطور از غم شهادت پدر و مادر عقلش را از دست داده...الحق که اینجا هم سه دانگ از بهشت است.....
--------------------------------------
یادی از سخنرانی حاج سید حجت الاسلام ولمسلمین حاج دارکی.....
حاجی:جمعیت مسلمان....خواهران و برادران...
مردم:
حاجی: (با لحن نوهه ای)اول بگم گریه کنید یا اول گریه میکنید بگم؟
مردم:
حاجی دارکی:بَسَه!خَفَه!
مردم:روحه منی حاج دارکی نفس منی حاج دارکی....
و اینجاست که عطر بهشت را میتوان حس کرد....
شهادت بر تو گوارا باد!
------------------------------------
کی خسته شد؟
-دشـــــــــمن!
کی خسته شد؟
-داداش من!
-----------------------------------
مودی:دشمن خمپاره میزد...بچه ها عشق عجیبی داشتن..اینجا دارالحسینین بود.....اونجا بدر و احد رو میشد حس کرد.....
الستور مودی جانباز 81 درصد که برای رشادت دست به هرکاری میزد........
----------------------------------
اینجا پیش لوپین میرویم.....برادر دردمند....
مجری:ریموس جان درباره ی شهید شدن دوستت چه صحبتی داری؟
(ریموس میره تو حس)
ریموس:
دلم از هجر او بی تاب مانده!
ز مهر روی او مهتاب مانده!
به یک بر هم زدن از دیده ام رفت!
گمان کردم که چشمم خواب مانده!
----------------------------------
عکسی از سرداران اسلام...
----------------------------------
جوان دلاور سرلشگر سیریوس بلکاو عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوهاي براي ديگران بود كه جز خدا به چيز ديگري نميانديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و كسب رضاي حضرت احديت، شب و روز تلاش ميكرد و سختترين و مشكلترين مسؤوليتهاي نظامي را با كمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر ميپذيرفت.
(او انساني بود كه براي خدا كار ميكرد و اخلاص در عمل از ويژگيهاي بارز اوست. ايشان يكي از افراد درجه اولي بود كه هميشه ماموريتهاي سنگين برعهدهاش قرار داشت.
حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعي كه در مقابل خدا و در برابر دلاوران بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غران از مصاديق (اشدَاء عليالكفار، رحماء بينهم) بود. همت كسي بود كه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا كرد و از زندگياش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، كه عاقبت همچنين كرد. هميشه سفارش ميكرد كه دستورات فرماندهان را بايد مو به مو اجرا كرد. وقتي دستوري هرچند خلاف نظرش به وي ابلاغ ميشد، از آن دفاع ميكرد.
ابراهيم از زمان طفوليت،روحي لطيف، عبادي و نيايشگر داشت.)
پدر بزرگوارش ميگويد:
(سیریوس از سن ده سالگي تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشيبهاي سياسي و نظامي هرگز نمازش ترك نشد. روزي از يك سفر طولاني و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر شب فرا رسيد. ابراهيم آن شب را با همه خستگيهايش تا پگاه به نماز و نيايش ايستاد و وقتي مادرش او را به استراحت سفارش نمود گفت: مادر! حالي عجيب داشتم. اي كاش به سراغم نميآمدي و آن حلت زيباي روحاني را از م نميگرفتي.)
اين انسان پارسا تا آخرين لحظات حيات خود دست از دعا و نيايش برنداشت. نماز اول وقت را بر همه چيز مقدم ميشمرد و قرآن و توسل،برنامه روزانة او بود. استراتژي به راستي همه چنيزش را فداي انقلاب كرده بود. آن چيزي كه براي او مطرح نبود خواب و خوراك و استراحت بود. هر زما كه براي ديدار خانوادهاش به قمشه (شهرضا) ميرفت. در آنجا لحظهاي از گرهگشايي مشكلات و گرفتاريهاي مردم باز نميايستاد و دائماً در انديشه انجام خدمتي به خلقالله بود.
شهيد همت آنچنان با جبهه و جنگ عجين شده بود كه در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها ك بار در آغوش گرفته بود.
او بسان شمع ميسوخت و چونان چشمهساران در حال جوشش بود و يك آن از تحرك باز نميايستاد. روحيه ايثار و استقامت او شگفتانگيز بود. حتي جيره و سهميه لباس خود را به ديگران ميبخشيد و با همان كم قانع بود و در پاسخ كساني كه ميپرسيدند چرا لباس خود را كه نيازمند آن بودي بخشيدي؟ ميگفت: من پنج سال است كه يك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است.
او فرماندهي مدير و مدبر بود. قدرت عجيبي در مديريت داشت، آن هم يك مديريت سالم در اداره كارها و نيروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفي و نيز اصول مديريت احترام ميگذاشت و عمل ميكرد. در عين حال هنگام فرماندهي قاطع بود. او نيروهاي تحت امر خود را خوب توجيه ميكرد و نظارت و پيگيري خوبي نيز داشت. كسي را كه در انجام دستورات كوتاهي مينمود بازخواست ميكرد و كسي را كه خوب به ماموريتش عمل ميكرد مورد تشويق قرار ميداد.
یوزر آیدی شماره ی 57.
یکی از اعضای فوت شده،سوخته و خاکستر شده ی جادوگران.