جـــــــــــــــــــــــــــــــــرنـــــــــــــــــــــــــــگ!- مورگانا اون خورده شیشه ها رو از روی سر ارباب تمیز کن دختر! یعنی من باید وظایفتو بهت بگم؟
بلاتریکس درحالی که بر سر مورگانا فریاد می کشید، به لرد سیاه اشاره می کرد و همزمان با چوبدستی کروشیویی را حوالۀ رودولف کرد. رودولف نالید:
- باب از دست مورگانا کفری شدی، منو چرا کروشیو می کنی؟
- تو که انتظار نداری مورگانا رو کروشیو کنم؟ این دختره لاجونه! کروشیوش کنم می میره و دیگه کسی نیس ظرفامونو بشوره. ولی تو اگه مردی من حاضرم با کمال میل به جات برم ماموریت.
نارسیسا از لحظۀ سقوط لوستر، دست هایش را جلوی چشم و گوش خودش گرفته بود و روی کاناپه اتراق کرده بود. لرد سیاه همچنان که شجاعانه بر درد غلبه می کرد، فریاد زد:
- آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ! مگه کوری؟ این پاست که داری له می کنی زیر پات نه آلوچه!
مورگانا با ترس و لرز عقب پرید و شیشه های خردشدۀ لوستر از دستش به کف زمین ریختند. ایوان و مورگان زیر لبی به خرابکاری به وجود آمده می خندیدند و صدای پخ پخ خندۀ آن ها لرد را بیشتر عصبی کرد:
- به جای اون خوشمزگیا برین دونه دونه اسماتونو بندازین توی جام تا این بلاها از سرم رفع شه!
ایوان:
- ولی ارباب! اگه ماها اسممونو بندازیم توی جام، بلاها بینمون تقسیم میشه! از شما رفع نمیشه.
- خوب لااقل مقدار بلاهایی که سر من میاد به سمت صفر میل می کنه.
مورگان بلافاصله قلم پر و کاغذی پوستی ظاهر کرد:
- همممم... بعد انتگرالشو بگیریم چی میشه؟
رودولف که هنوز از کروشیوی بلا درد می کشید، نالید:
- وسط این هیر و ویر تو هم ریاضی جادویی خوندنت گرفته؟
مورگان موقرانه توضیح داد:
- جادوی ریاضی به قدری شگفت انگیزه که...
لرد فریاد کشید:
- اسماتونو بندازین توی جام!
بلاتریکس قلم پر و کاغذ پوستی را از دست مورگان قاپید و بلافاصله به چند قسمت تقسیم کرد:
- خوب، اول رودولف، بعد بارتی، بعد مورفین، بعد مونتگومری، بعد پرسی، بعد ایوان، بعد سوروس، بعد مورگان،همممم... خوب نیس مورگان تنها بره پس مورگانا رو هم می نویسم...
صدای مخالفت مورگانا بلند شد:
- فک نکنم تدی جونم
خوشش بیاد من ارباب جام آتش باشم. من و اون توافق کردیم که مقابل هم قرار نگیریم.
مورگان نگاه خشمگین و سرشار از غیرت برادرانه ای به مورگانا انداخت و رو به بلا حکم کرد:
- مورگانا رو دوبار بنویس! باید وفاداریشو به مرگخوارا و لرد سیاه ثابت کنه.
بلاتریکس با نگاهی چپ اندرقیچی به معنی (دفه آخرت باشه به من دستور میدی) به مورگان، اسم مورگانا را دوبار نوشت و اسامی را در جام آتش انداخت. رودولف غر زد:
- ببینم بلا! چرا اسم نارسی و خودت رو ننوشتی؟
- خوب نارسی یه مادره و نمی تونه بچه شو تنها توی این دنیای بی در و پیکر رها کنه. منم خواهر بزرگترشم و انتظار نداری که خواهر کوچولومو تنها و بی کس توی این دنیای بی در و پیکر رها کنم! داری؟
پاسخ، تنها سکوت بود.
اسامی در جام آتش ریخته شدند. جام تغییری نکرد. لرد سیاه نگاهی به مورفین انداخت که درحال چرت زدن بود. با اشارۀ لرد سیاه، سوروس نفت و کبریت مورفین را از کنارش برداشت و دوباره جام را شعله ور کرد.