آیلیناصولا من نباید نقد می کردم. چون قبل از این تو تالار نقد، درخواست نقد کردین. اینجور پستا رو بلاتریکس نقد می کنه.
ولی این استثنائا پستی بود که خودم می خواستم نقدش کنم.
بررسی
پست شماره 587 باشگاه دوئل، آیلین پرینس:
نقل قول:
تند تند، بال می زد و شهر را در جست و جوی خانه ی اربابش میگشت.
این حرفا رو قبلا به خودت گفتم. ولی یه بارم تکرار کنم شاید به درد بقیه خورد.
سوژه هایی که برای شخصیتتون انتخاب می کنین، باید بهتون کمک کنن. نباید مزاحم کارتون باشن.
بعضی از سوژه هایی که برای خودتون انتخاب می کنین، دست و پاتونو می بندن. محدودتون می کنن. هیچ کمکی هم نمی کنن. خیلی وقتا تازه واردا از من می پرسن می شه فلان حیوون رو داشته باشم؟ می گم البته که می شه. ولی به این فکر کن که این حیوون تو سوژه ها و موقعیت های مختلف قراره چه کمکی بهت بکنه؟ فرض کنیم یه نفر هیپوگریف داره. اگه بالای یه برج گیر کنه و هیپوگریفش بیاد و نجاتش بده، این کمک نیست. اتفاقا مزاحمته.جلوی سوژه ها رو می گیره. منظورم از کمک، کمک برای نوشتنه. سوژه ساز بودنه. برای سوژه ساز بودن حیوون یه موضوع مهم لازم داریم. حیوونه باید خنده دار باشه! یه ویژگی طنز داشته باشه. یا بشه ازش برای طنز نوشتن استفاده کرد. لینی چرا حشره شد و حشره موند؟ نمی تونست اژدها باشه؟ می تونست. ولی همین ضعفشه که براش سوژه می سازه. اگه کسی انتخاب کنه که ازدها داشته باشه، باید به یه شکلی اژدها رو طنزآمیز کنه. جانورنما شدن هم به همین شکله. ضررش کمتر از حیوونیه که همراهتون باشه... ولی بازم گاه و بی گاه مجبور می شین بهش تبدیل بشین.چون احساس می کنین لازمه ازش استفاده کنین.
قبلا هم گفتم. تو کل این سایت کسی رو نمی شناسم که با این سوژه جا افتاده و موندگار شده باشه. نجینی ماره...لینی حشره اس...فنریر گرگ نماست. اینا دائما به شکل حیوان هستن و ویژگی های خاص و خوبی دارن و مدتها تلاش کردن که اینو جا بندازن. لادیسلاو عقرب داشت. خوب هم بود. ولی اصل کار لادیسلاو بود. عقربش خیلی فرعی بود و البته لادیسلاو نویسنده قوی ای بود.
برای آیلین هر سوژه ای رو می تونی امتحان کنی. من هیچ مخالفتی ندارم. ولی احساس می کنم لازمه از همین اول راه چیزایی که می دونم رو بگم. می ترسم بری و بری و بری...و وقتی متوجه بشی به جایی نمی رسه که دیگه خسته شده باشی و نتونی برگردی. کارایی رو که با شکل جانورنمای آیلین انجام می دی، همه رو می شه با جادو انجام داد. از پرواز گرفته تا حمله.
این جا منظورم فقط آیلین نیست. خیلیا این کارو می کنن. شروع کنین. امتحان کنین. تلاش کنین. ولی دقت هم بکنین! ببینین واقعا می شه یا نمی شه. اگه نشد و اگه این سوژه به پرورش و جا افتادن شخصیتتون کمک نکرد، روش اصرار نکنین. شاید بدون اون راحت تر بنویسین. اگه وسط راه احساس کردین راهتون اشتباهه، برگردین. ادامه ندینش.
نقل قول:
تند تند، بال می زد و شهر را در جست و جوی خانه ی اربابش میگشت.
سرعت این جمله رو می شد کمی کمتر کرد. چون شروع داستان بود. مثلا:
هوا هنوز تاریک نشده بود، ولی باید عجله می کرد. به سرعت بال می زد و شهر را جستجو می کرد؛ برای پیدا کردن خانه اربابش!به شکل بالا هم قابل قبوله. ولی اینجا بهتره شروع ملایم تری داشته باشیم.
نقل قول:
روی پشت بام خانه ریدل، فرود آمد. از روی سقف پایین پرید و در زد. سدریک در را باز کرد.
-تازه واردی؟ بیا تو. فقط جای زیادی اشغال نکن. ارباب فردا مشخص می کنه که مرگخوار میشی یا نه.
آیلین وارد خانه شد و در را پشت سرش بست. سدریک از مسیر گیج کننده ای به اتاق خودش رفت و آیلین را تنها گذاشت.
قسمت ورود آیلین به خانه ریدل ها و غیب شدن سدریک خوب بود. این قسمت رو می شد کمی بیشتر توضیح داد. این که آیلین داره چه فکری می کنه؟ تعجب کرده؟ ترسیده؟ توی ذوقش خورده چون انتظار استقبال جالب تری داشته؟
قسمت اگلانتاین و تام کمی ساده بود. می تونست متفاوت تر بشه یا کلا حذف بشه.
نقل قول:
توی دودکش رفت و مستقیم در اتاق لرد فرود آمد.
این جاش جالب بود. ولی خیلی سریع جلو رفته. اول می تونست کمی فکر کنه که دودکش ممکنه به کجا ختم بشه. توی ذهنش نقشه بکشه. بره بالا. بپره پایین. اولش متوجه نباشه که کجاست و بعد، یهو با لرد مواجه بشه.
ایده خوبی بود...ولی می تونست بهتر اجرا بشه.
دیالوگ های لرد بامزه بودن. ساده، ولی خوب بودن.
داستانت خیلی سریع پیش رفته. سوژه داشتی... ولی می تونستی بیشتر بهشون بپردازی. توی خانه ریدل ها کلی جادوگر و موجود عجیب و غریب هست که می شه باهاشون مواجه شد. یا همون صحنه ای که میفته تو اتاق لرد. بهتر نبود یه مدتی لرد اصلا متوجه آیلین نمی شد و آیلین چیزایی می دید و می شنید که بعدا می تونست ازشون استفاده کنه؟ یا توی همون گردش و جستجو به اتاق های سری ای می رسید و اطلاعات زیادی پیدا می کرد؟ اینجوری یا مجبور می شدن قبولش کنن و یا بکشنش.
طنزت جای پیشرفت داره. ولی مسیرش درسته. مثلا دیالوگ های جدی لرد بامزه هستن. این خوبه. در مورد بقیه شخصیت ها باید تمرین کنی. اولا خوب بشناسیشون. بعد، از ویژگی هاشون توی موقعیت های مناسب استفاده کنی. گاهی اغراق کنی. مثلا وقتی همه با دقت به حرفای لرد گوش می کنن، اگلانتاین سعی کنه از زیر میز ردای تام رو آتیش بزنه و اشتباهی ردای لرد یا دم نجینی آتیش بگیره. سوژه ها رو به زور وارد ماجرا نکن... توی هر موقعیتی یه شخصیت و یه سوژه جلو میاد، پررنگ می شه، ازش استفاده کن.