بلا بادیدم چیزی خشکش زد بانو شیوائ زخمی و خونین اون جا وایساده بود وکنارش کسی نبود جز امپراطور
امپراطور :
بانو بلا این چه رفتاریه از شما به عنوان بانوی ارشد قصر بیشتر انتظار میره
بعد رو میکنه به فرمانده ی ایوان : مقدمات ازدواجو فراهم کنین .
ایوان: با بانو شیواد ؟
امپراطور : بانو شیواد و 4 نفر دیگه تا 6 تا تکمیل شه .
ایوان : بااااااااااااااشه
شیواد و بلا با هم بسیج میشن و
صحنه خارجی داخل قصر صحنه کلی ندیمه رو نشون میده که دارن الکی میدون و کار میکنن . غذا درس مسکننن واسه عروسی
و نظافت میکنن
مراسم عروسی همه جا آذین بندی شده
ندیم اسکریمجور فریاد میزنه : نخستین نامزد بانو شیواد
امپراطور و بانو شیواد با هم میرن تو راه همه تعظیم میکنن میرن تا میرسن به آخوند بانو
آخوند بانو : عروس به داماد تعظیم کنه . داماد به عروس تعظیم کنه .
بعد وزرا با هم میگن : بانوی بزرگ هزاران رحمت از هزاران سال بر تو باد
انپراطور هزاران سال امپراطوری در صحت بر تو باد .
بعد شیواد میشینه کنار بلا
امپراطور میره و باهمسر دوم میاد
همسر سوم
همسر 4
همسر 5
همسر 6 بعد جشن شروع میشه
ایوان در همون حین : یکی کمه دوتا غمه سه تا .....
امپراطور : کروووووووووووووشیو منو مجبور به طلسم مکنی بدبخت چی گفتی یه بار دیگه بگو
ایوان : من من من هیچی