انجمن مدیرانآنتونین : خوب نگفتی آلبوس،همکاری میکنی یا بلاکت کنم؟
- نه نه همکاری همکاری!
- اوکی اوکی 200گالیون بسر بیاد!
آبرفورث و آلبوس : مــــــــــــــــــــــــــــــــع!
آبر : داداشی اگه بلد نیستی مجبور نیستی به زبون بزا بحرفی.گوشتو بیار تا بگم چی گفتی.
آلبوس با سرافکندگی تمام گوشش را به دهان آبرفورث نزدیک کرد.
- پچ پچ پچ آنیتا...پچ پچ پچ ...بلاک... پچ پچ پچ آنتونین....
آلبوس : اوه بله ممنونم از راهنمایییت
آبر که به شدت کیفور شده بود سری تکان داد و متظر ادامه صحبت شد.
آنتونین : آهای با تو اما،تصمیمت چی شد؟
- ئـــــــــه،چیزه،خوب بـ...
اما هنوز حرفش را تمام نکرده بود که آن فکر به ذهنش رسید.
آنیتا دختر منه،وبمستره،آنتونین قدرتشو نداره منو بلاک کنه،وگرنه به آنیت میگم پدرشو در میارهآنوتونین : خوب بزنم این دکمه لعنتیرو؟
- بزن داوووش.
آبر با ناراحتی و بهت گفت : هوووی باو وایسا چی میگی تو.این حرفا چیه؟
آلبوس : داوشی تو که پولتو دادی دیگه،من هرچی میگم تو تایید کن کارت نباشه.
آبر با استیصال شدید گفت : آره آنتونین جونیور بزن زنگو... منظورم دکمه هست
- میزنما!بزنم؟شناستو میبندنا...!
- بزن عزیز من حرفی ندارم.
خون آنتونین به جوش آمد و به سرعت انگشتش را به طرف دکمه طلایی رنگ منوی مدیریتی اش برد اما به محض برخورد انگشتش با آن آلبوس دامبلدور لب به سخن گشود.
- همممم،حتما خوب میدونی که دختر من از وبمسترای قدیمی اینجا هست و اگه منو بلاک کنی در واقع خودتو بلاک کردی.
آنتونین : بله؟چی فرمودین؟آنیت؟
- بله،آنیت،کجاش خنده داره دلقک!
دامبلدور از اونجایی که اعتماد به نفس فزاینده ای درونش حس میکرد بی پروا کلمات را بر زبان می آورد.
آنتونین : اوکی اوکی آقا من ترسیدم،دو مین وایسا تا پولاتونو پیارم.
آبرفورث و آلبوس که حس پیروزی شدیدی داشتند با کمال بی اعتنایی به آنتونین از او روی برگرداندند.
خانه گانت هالرد و آنیت کل تو کل هم توی حیاط قدم میزدن.
لرد دسته گل رز سیاه و وحشتناکی برای آنیتا چیده و در آستانه تقدیم کردن آن بود که ییهو...
هیووووووووووووشت
آنتونین : مای لرد معذرت میخوام اما لازمه یه چیزی خدمتتون بگم.
لرد : هوووووووووم؟
آنتونین 5 دقیقه تمام برای لرد صحبت کرد.
لرد : خوب تو برو سرشونو گرم کن تا من بیام.
و سپس رو به آنیت کرد و گفت : بویین(تاثیرات جومونگه دیگه،یعنی بانوی من
) باید بریم به دفتر مدیریت اگه ممکنه.
آنیت : ای وای چرا آخه؟نمیشه نریم؟
- نه بویین باید بریم.منافع همسرتون در خطره
آنیت که از شنیدن آن کلمه به شدت به وجد آمده بود بدون معطلی دست لرد را گرفت و هیوووووووووووشت!
انجمن مدیران- بله بله اجازه بدین الان میان.
هیوووووووووووووشت
لرد و آنیت پشت در اتاق مدیریت آنتونین دالاهوف ظاهر شدند.
لرد : آنیت عزیزم،ممکنه دست منو بگیرین؟
آنیت :
لرد و آنیت دست در دست هم به اتفاق وارد اتاق شدند...
seems it never ends... the magic of the wizards :)