هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
هکتور اصلی به سمت صدا برگشت، لینی دیگر تاخیر را جایز ندانست، درحالی که کرم را در آغوش گرفته بود با تمام قدرت به سمت چشم هکتور رفت و نیشش را درون چشم‌ش فرو کرد!

- موفق شدم. بالاخره انجام‌ش دادم!

هکتور بی‌ویبره سر جای‌ش ایستاد و قد کشید. قد کشید. قد کشید و همانطور به قد کشیدن ادامه داد، آنقدر که سقف خانه را سوراخ کرد و از سقف بیرون زد و به آسمان رفت!

لینی خوشحال و شاد و خندان و کرم در بغل به بال زدن خودش ادامه داد. باید کرم را می‌برد و نقاط مختلف خانه‌ی ریدل را نشانش میداد تا با آنجا آشنا شود و یک روزی برای خودش مرگخوار بزرگی شود. قصد داشت خودش به تنهایی کرم را تر و خشک کند. البته کمی شک داشت که اگر خشک‌ش میکرد می‌توانست به حیات خودش ادامه دهد یا خیر. ولی این سوالی بود که تا انجامش نمیداد جوابش را نمیفهمید!

پس به سمت اتاق‌ش که قندانی بود که با یکی از برگ‌های خشکِ رز فرش‌ش کرده بود رفت و سعی کرد کرم را بخواباند:

- تصویر کوچک شده

-

لینی داشت تلاش خودش را میکرد و ففیس فسس کرم را که حتا برای گوش‌های او قابل شنیدن نبود را متوجه نمیشد!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
لينى با كرمى در بغل، از جمع هكولى ها فرار كرد و به هكتور اصلى رسيد. نيشش را بلند كرد و فرق سر هكتور را نشانه گرفت.
اما اين نيش از پشت بود. لينى پيكسى حمله از پشت سر نبود. او منصف بود. حمله از پشت، در مرام پيكسى جماعت نبود كه! بايد در چشمان هكتور نگاه مى كرد و او را نيش مى زد.
پس به سرعتش افزود و از هكتور جلو زد. دقيقا مقابل صورت او قرار گرفت و...
هكتور به سرعت به او پشت كرد.
-لينى؟... پيكسى زشت؟... حشره مزاحم؟... ويزويزو كوشى؟

با القابى كه هكتور به لينى نسبت داده بود، لينى هر لحظه بيشتر وسوسه مى شد كه از همان پشت سر هكتور را نيش بزند.

-آره... نيشش بزن!
-نه لينى! خام اين فرشته شونه چپت نشو! تو يه ريونكلايى هستى!

فرشته شانه چپ، دستى بر ريشش كشيد.
-چه ربطى داره؟
-لينى... ولش كن اين رو! مرام و معرفت پيكسى وارانه چى شد؟... خجالت بكش!

و لينى خجالتش را درآورد. روشنش كرد و كمى كشيد. سپس فرشته شانه چپش را به پايين پرتاب كرد. حق با فرشته شانه راستش بود. بايد رو در رو به دشمنش حمله مى كرد. پس با دست آزادش نيشش را تيز و هكتور را صدا كرد.
-اينجام هكولى... پشت سرت.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
هکتور همان‌طور که ویبره می‌زد جلوتر حرکت میکرد و مدام پشت سرش را نگاه میکرد تا خیالش راحت باشد که لینی همچنان دنبالش در حال حرکت است:

-
-

همانطور که هکتورِ اصلی و لینی در راهرویی که اتاق‌های مختلفی درونش قرار داشت جلو میرفتند، هکولی‌ها هم همراهشان میرفتند. جلوتر که میرفتند از جلوی در اتاق لرد عبور کردند.

مار (لرد) که کرم (نجینی) روی سرش نشسته بود، خزید و از اتاق بیرون زد. با دیدن آنهمه هکولی که در راهرو جلو می‌‌آمد بر سرعت خزیدن خودش افزود و خزید و خزید و خزید. همانطور که می‌خزید دری در انتهای راهرو دید! باید زودتر به آن در میرسید و کرم کوچک‌ش را از دست آن همه هکولی نجات میداد.

لینی با وجود آنهمه هکولی دیده نمیشد. مار (لرد) می‌خزید و هکولی‌ها روی زمین و دیوار وییره‌زنان پشت سرشان در حرکت بودند. بالاخره به در رسید و از در گذشت و در را بست و پشت به در تکیه داد و با دُم‌ش در را گرفت. هکولی‌ها به در رسیده بودند و نزدیک بود در را بشکنند.

لینی از سوراخ در گذشت و از فرصت استفاده کرد و کرم را در آغوش گرفت و پروازکنان از آنجا دور شد :

- Hold the door !
-
- Hold th dor !
-
- Hod t dor!
-
- Hodor!
-


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
- معجون هام؟
- پاتیلام؟
- ملاقه‌ی طلاییم؟
- اون لوله‌ی خاک گرفته ته آزمایشگاهم؟

لینی به هکتور‌هایی که همزمان ویبره میرفتن اما جواب های متفاوت میدادن نگاه کرد. تشخیص نسخه اوریجینال هکتور بین یه عالمه هکتور حتی برای یه ریونی هم سخت بود.

- لینی تو نمیتونی به بزرگترین معجون ساز قرن بگی هکولی.

لینی به سمت صدا برگشت و با یه عدد هکتور مثل هکتور های دیگه مواجه شد، شاید از نظر بقیه اون هکتور هم مثل بقیه هکتورها بود اما لینی که از هکتور نسخه اورجینال و اصل متنفر بود، میتونست هکتوری رو که ازش متنفره رو هم تشخیص باشه.
- آخه هکولی نکه ازت متنفـ... نه میدونی، درست میگی. تو بزرگترین معجون قرنی.
- میدونم لینی.

لینی کلی با خودش کلنجار رفت که درهمون لحظه نیششو تو بدن هکتور فرو نکنه اما میدونست اگه این کارو بکنه هزاران هکتور دیگه روی سرش خراب میشن پس باید به نقش بازی کردن تا وقتی ادامه میداد که لشگر هکتور ها برای چند لحظه هم که شده پراکنده شن.

- میدونستی ازت متنفرم لینی؟
- منمـ... نه من ازت متنفر نیستم.
- پس بیا بریم معجونای جدیدمو بهت نشون بدم، اگرچه هنوزم ازت متنفرم.

لینی لبخند شیطانی ای زد و به دنبال هکتور و درحالی که هکتور ها پشت سرش بودن به راه افتاد.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
ریگولوس نگاهی به لینی میکنه و بعد از مقادیری سرخ و سفیدی یقه ی لباسش رو تا زیر دماغش بالا میاره و دکمشو میزنه. بعد هم رو به لینی میگه.
- ببین خواهرم الان این چه وضع گشتن جلو نامحرمه. درسته که دین نداری ولی حداقل آزاده باش. الان فقط آزادی، آزاده نیستی. برای اینکه آزاده باشی چندین راه داری. راه اول و دوم و سوم و چهارم. که اینا هیچکدوم مهم نیستن. من راه آخرو پیشنهاد میکنم. باید رفع نامحرمیت بشه و محرم بشی بهم. بیا اینو بخون همه چی درست میشه.

لینی که کاملا گیج شده بود میره تا کاغذ رو بگیره. اما لینی حتی فکرش رو هم نمیکرد که این بار ناجی اش یک فرد ویبره رونده ی معجون ساز باشه.

گومـــــپ!

با شنیده شدن این صدا در به شکل افقی در دهان ریگولوس جا میگیره و هکتور ها به سردستگی هکتور اصلی وارد اتاق میشن.

- لینی!
- لینی!
- لینی!
- لینی!
- لینی!
- لینی!

لینی نگاه موذیانه ای به هکتور میکنه و خوشحال از اینکه بلاخره اون رو گیر آورده سعی میکنه اونو تسترال کنه.
- هکولی! دلم برات تنگ شده بود. هکولی کی بودی تو؟

لینی در حالی که این رو میگفت نیش تیز کنش رو بیرون میکشه و با صدای قیژ قیژی سر نیشش رو تیز میکنه تا بتونه نیش بهتری بزنه. حتی نیش یدکیش رو کنار نیش قبلیش جا میزنه تا بتونه به شکل دو قلو نیش بزنه و انتقام بهتری بگیره. حالا تنها کاری که باید می کرد این بود که هکتور رو تسترال کنه و با نزدیک شدن به اون نیشش رو در بینی هکتور فرو کنه.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
لینی درست رو به روی نجینیِ کرم شده روی هوا باقی ماند.
- سلام همنوع من!

چهره کرم اصلا خوشحال به نظر نمیرسید. در واقع بیشتر عصبانی بود.
- فیییس!

- چرا با این مار بزرگ و غریبه که یکم هم شبیه نجینیه دوست شدی؟ بیا با هم دیگه بریم خونه رو بهت نشون بدم و کم کم مرگخوارت کنم!

لینی حتی جلو رفت تا کرم را در آغوش بگیرد. اما لرد که به شدت خشمگین بود، جلو او گرفت و دندان های عظیمش را نشان داد.

لینی که فهمید یک قدم دیگر جلو برود، کارش ساخته است، تصمیم گرفت سوت زنان و به سرعت اتاق لرد سیاه را ترک کند.
لینی پس از ترک اتاق، به سمت راهروهای طبقه بالا رفت. نیاز به اندکی تفکر داشت.
رفت و رفت تا اینکه در مقابل اتاق تسترال ها، با شنیدن صدایی همچون خر و پف، متوقف شد.
- اوه... تسترالا همیشه انقدر خر و پف میکردن؟

لینی پس از اندکی تفکر به این نتیجه رسید که تسترال ها همیشه انقدر خر و پف نمیکردند، پس از میان سوراخ کلید وارد اتاق شد.
لینی در میان تاریخی اتاق، به سختی چیزی را میدید، اما متوجه شد که در وسط اتاق، به نظر میرسد که چیزی در حال ترساندن تسترال ها است.
چیزی که در زیر مقادیری از کاه و علف مخفی شده و با تمام وجود هم خر و پف میکند...

- اگر این موجود داره تسترال های اربابو ناراحت میکنه، پس باید از اینجا بندازمش بیرون!

لینی این موضوع را به خود یادآوری کرد، و سپس با تمام قدرت، با نیشِ تیزِ خود به سوی آن موجود حمله کرد.
ثانیه ای بعد، یک عدد ریگولوس بلک که از ناحیه نشیمنگاه نیش خورده بود، با تمام قدرت بالا پرید.
- خواهرم، من رو چرا از خواب بیدار کردید شما؟ میخواید که به راه راست هدایتتون کنم؟
- عه ریگولوس... تو اینجا چیکار میکردی؟ میخواستی نکنه تسترالای ارباب رو کش بری و بفروشی؟
- نه خواهرم. پیش از نیش خوردن رو یادم نیست، ولی الان میخوام به راه راست هدایتشون کنم. درست مثل شما.

لینی به عمامه ای که ریگولوس، در همان لحظه، به وسیله کاه درست کرده بود و روی سرش گذاشته بود، نگاه کرد.
- حاجی ریگولوس شدی یعنی؟ دزدی و اینا خبری نیست دیگه؟
- خیر خواهرم. من اومدم که همه شمارو به راه مرلین هدایت کنم.
-



پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
با خروج کراب از اتاق، لردِ مار شده و نجینی کرم شده دوباره توجه شان به لینی جذب شد و فیس فیس خطرناکی از خودشان بروز کردند!
لینی از آن مار میترسید...حق داشت...آن مار برای او خطر محسوب میشد...اما کرم؟ چرا یک کرم کوچک باید فیس فیس کند؟ یا حتی شاخ بازی در آورده و فیس فیس تهدید آمیز از خود دَر بکند؟ در ضمن...او و لینی از یک دسته بودند...چرا باید همنوع، همنوع خود را تهدید کند؟ شاید این کرم در آینده پیله ای به خود ببند و او هم بعدها به پیکسی ای تبدیل شود!
به همین خاطر لینی قصد کرد تا با هم نوع خود به صورت منطقی یک صحبتِ حشره به حشره داشته باشد!

اما در اتاق لسترنج ها اوضاع طور دیگری بود!
بلاتریکس که از شدت صاف و لَخت بودن موهایش، هیچ بیگودی و حتی شال و بند بر موهایش دوام نمی آورد و لیز میخورد، عاجزانه زیر دست رودولف نشسته بود!
_میگم خانومی...حیف نیست موهات رو خراب کنی..اینجوری خیلی بهتره!
_موهام رو وز کن رودولف!
_نمیشه...وز نمیشه...اصلا من وقت ندارم!
_وقت نداری؟ تو بیکار و بی عار ترین ادم رو زمینی رودولف...چیکار داری؟
_کلاس دارم تو دانشگاه مشنگی!
_کلاس بری یا نری چه فرقی میکنه اخه؟ تو که همه درسات میوفتی!
_نه دیگه..اون دوران نکبت بار گذشت...الان من ساحره ام!
_چه ربطی داره؟
_دیگه مسئول اموزش برام درسایی که نخوندمم معادل سازی میکنه...چه برسه به اینکه کارم رو راه بندازه...خرجش یه عشوه اس!
_
_تازه...همه درسام رو با استادای مرد برمیدارم، همه درسام رو پاس میکنن...خرجش یه "استااااااد" گفتن با عشوه اس...
_بسه رودولف...برو...برو بلکه اینجوری فارغ التحصیل شی..فقط برو!

رودولف رفت...به نظر میرسید بلاخره زمان فارغ التحصیلی او رسیده بود!

در اتاق لرد ولی همه چی به این سادگی حل نمیشد...لینی بدون توجه به عواقب وخیمی که اکمان بروزش وجود داشت، در حال نزدیک شدن به نجینیِ کرم شده بود!




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
آرواره‌های شکلاتی مار که به جای آب دهن، شکلات ازش می‌چکید، لحظه به لحظه به لینی نزدیک‌تر می‌شن. نزدیک و نزدیک‌تر...
لینی چشماش رو می‌بنده و آماده‌ی بلعیده شدن توسط ماری شکلاتی می‌شه که...

- هاااام!

مار بلافاصله از دم به پشت کشیده می‌شه و لحظه‌ای بعد خودش رو درون شکمِ کراب که تبدیل به فروشگاه لوازم آرایشی شده بود پیدا می‌کنه! به نظر میومد کراب بالاخره موفق شده بود خودشو از آشپزخونه نجات بده.
کراب با ولع و اشتیاق خاصی شروع به لیسیدن انگشتای دستش می‌کنه.

- چقد دنیا پیشرفت کرده! کرم پودره مزه شکلات می‌داد! جالبه نه؟

مار نگاهی به کرم می‌ندازه و کرم نگاهی به پیکسی.
- بل. 👀

- باز که تو اینجایی! لازمه بازم حبست کنم؟

کراب نگاهی به در و دیوار خونه می‌ندازه.
- نه نکن! رفتم دوناته رو بخورم! نجاتت بدم! نذارم با لوازم آرایشی تقلبی به پوستت آسیبی وارد کنی!
- بر من نیرنگ می‌زنی؟ بر خانه‌ی ریدل؟ بر...
- رفتم رفتم.

کراب دوان دوان در جستجوی دونات از اتاق خارج می‌شه و لینی رو با مار(لرد) و کرم(نجینی) تنها می‌ذاره.




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
در اتاق لرد مارهای شکلاتی فسس ففس کنان به لرد و نجینی نزدیک میشدند و لرد و نجینی به آنها خیره شده بودند:

تصویر کوچک شده


لینی که میخواست آن مار و کرمِ روی سرش را از اتاقِ ارباب‌ش خارج کند، اکنون با یک ارتش مار رو در رو شده بود! ارتشی که از حرکاتِ سریع‌شان فهمیده بود خطر بیشتری برای وسایلِ اتاقِ لرد دارند! لینی گرچه کوچک بود، ولی اراده‌ی بزرگی داشت، پس با تمام توان به سمت مارهای شکلاتی شیرجه رفت:

- ویز ویز ویز ویز! غوداااااااا!

به محض برخوردِ نیشِ لینی با مارهای شکلاتی که هر لحظه به لرد و نجینی نزدیک میشدند، اتفاق عجیبی افتاد. مارها به هم پیوستند و تبدیل به مار عظیم‌الجثه‌ای تبدیل شدند، که شروع به باریدن برف شکلاتی کرد! دانه‌های برف شکلاتی به لینی برخورد میکردند و لینی که تحمل وزن آن دانه‌ها را نداشت، همراه با یکی از دانه‌ها که بال‌هایش را در خود اسیر کرده بود به زمین سقوط کرد. مار که خشم مانند اشعه از چشمانش ساطع میشد به سمت لینی خزید!

-


ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۸ ۱۸:۲۰:۳۱

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.