هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
#13

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
کالین: چوبدستیمو رد کن وگرنه ... استغفرالله!! گراوپ حالیشون کن
رابی : اون به خواب ابدی فرو رفته کالین
چارلی : رابی جون ما تو هم دیگه شلوغش نکن دیگه و به سمت رابی می ره و در گوشش می گه : رابی جون توروخدا از این نمایشنامه های اکشن ننویس بااا بااا آخه گراوپ بمیره ما چه جوری اکشن بازی در بیاریم !!!
ققی : به جای در گوشی حرف زدن یه فکری به حال این بکنید .
و با دستش کالین را نشان داد .
کالین : شما یه فکری به حال من بکنید ؟!!! من باید یه فکری کنم و شما رو از این جا بندازم بیرون . تازه کی جنازه ی گراوپ رو ببره؟
هدی : کالین جون منو بندازی بیرون کی آفتابه ها رو برات جغد نشان کنه ؟ من گناه دارم ... کالین تو منو فراموش کردی ... من اسپانسرت بودم تازه تو که هنوز پولتو نگرفتی !!!
سرژ: ببین منم رفیق هدی ام من با اون کار می کنم یعنی ما با هم دوستیم کالین جون !!
رابی : ببینم شما چتون شده ؟ چوبدستیش که دست منه !!! چرا انقدر بهش خواهش و التماس می کنید؟
چارلی با دستش چوبدستیه کالین رو که دسته خودشه نشون می ده و می گه : کالین عزیز !!! بزار اول از همه تاسیس کارخونت و بهت تبریک بگم !!! در واقع من و رابی اصلا برای همین اومدیم که بهت تبریک بگیم!! و بگیم که ما می تونیم برای آفتابه ها بهت کمک کنیم!!
در این موقع اخم های کالین یواش یواش باز می شه و جای خودشو به لبخندی میده و میگه : به به !! چرا زود تر نگفتین ؟!!! حالا چه کمکی هست؟
چارلی : به جای این که با پلاستیک های بازیافت شده ( در همین موقع کالین می گه هیسسس!!) آفتابه درست کنید می تونید از پوست اژدها درست کنید !! یعنی پوست اژدها رو به عنوان محافظ بپیچید دورش!!!
ققی : بله اون وقت منم هم می تونه اونا رو با دقت بازرسی کنم !!
سرژ : البته با کمک من !!!
کالین خوب !! خوب پس بودن همتون این جا حسن های زیادی داره اما یه مشکلی هست اونم اینه که ...


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#12

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
كالين نعره زد:
بريد بيرون!
ققي :
خودتو ناراحت نكن بابا!
كالين :
اواداكداوارا مي خواي ؟
ققي :
نه ممنون
هدويگ :
خب سرژ مي گفتي خانم بچه ها خوبن
سرژ :
بله
هدويگ:
الحمدللاه
كالين جيغ زد :
برين بيرون!
گراوپ مياد تو ،كالين:
بكششون!
گراوپ :
رو ملت مي پره و اونا هم جاخالي مي دن
چارلي :
وايستين الآن رديفش مي كنم! ... الو ...الو ...رابي جون كجايي ؟
رابستن:
تو قزوين
چارلي :
چي كار مي كني؟
رابستن:

چارلي :
ا...خب ...باشه باشه .... اوضاع هچل هفته بايد سريع بياي اينجا يه كار كشت و كاريه
رابستن :
اومدم جيگر
چارلي با خوش حالي از اين كه استاد جادوي سياه را به آنجا آورده است به بقيه ملحق شد تا سر گروپو گرم كنن
در باز مي شه و رابستن وارد مي شه چارلي :
ايول!
رابستن با استفاده از جادوي سياه گراوپو به خواب ابدي ميفرسته
كالين :
بريد بيرون با همه تونم!
رابستن يه بار ديگه از جادوي سياه استفاده و چوب كالين رو از دستش در مياره




Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#11

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
- من هاگر خواست!!!
هدی و ققی و سرژ :
سرژ: این غول بیابونی چرا بزرگتر شده؟!!!
- من هاگر خواست!!!
کالین : یا از کارخونه ی من می رین بیرون یا گراوپی حالیتون می کنه !!
من هاگر خواست!!!
هدی : عزیز دل برادر !!! هاگر می خوای خودم مشکلت رو حل می کنم !!! تو دو دقیقه دست به هیچی نزن ... هاگر تو خیابونه !!! الان من میارمش .
هدی با عجله از در کارخونه می ره بیرون و یه جوونی رو می بینه که 2 تا الوار چوب دستشه .
- جوون ؟
- با من هستید ؟
- آره قربونت برم بدو بیا ... هاگر ... یعنی هاگرید رو می شناسی ؟
- بله چه طور مگه ؟ حالش بده ؟
- نه بااا بااا . بیا بشو هاگرید یعنی خودتو شکل اون کن بعدا با هم راه می آیم!!
- باشه من چه کار کنم ؟
هدویگ در گوش اون جووون یه چیزایی زمزمه می کنه و دوربین می ره تو کارخونه .
- من هاگر خواست !!!
ققی : فدای اون قدت بشم!! هدی رفت بیارش.
در همین موقع یه هاگرید پا چوبی !!! وارد می شه !! -
گرواپی !! عزیزم چرا منو بی خبر گذاشتی؟ نمی گی داداش نگران میشه ؟
کالین با تمام قدرت فریاد می کشه : این هاگرید نیست!!! گراوپ این هاگر نیست!!! هاگر انقدر لاغر نیست!! گراوپی بکششون !!!
گراپی یه ضربه می زنه تو سر کالین ( که موجب بیهوشی موقت اون می شه ) بعد هاگرید پا چوبی می گه :
- گراوپی برو تو کوچه بازی کن تا کار ما تموم شه !!!
بعد که کراوپی می ره بیرون سرژ می پرسه هدی ماجرا چی بود؟
هدی: والا این جوون که هنوز نمی دونم اسمش چیه...
- مخلص شما چارلی.
- خب این چارلیه ما رو تو خیابون دیدم دو تا الوار زده بود زیره بقلش داشت با خودش می برد که من دیدمشو نقشه رو براش گفتم و با علف ها براش ریش درست کردیم و این چوبا هم برای این که قدش بلند شه زد زیره پاش و در این جا هاگر ما وارد شد !!!
همه زدند زیره خنده .
ققی : هدی نگفتی انقدر با هوشی !!!
در همین لحظه چشم سرژ به کالین در حالی که چوبدستی را به سمت هدی و ققی و سرژ و چارلی گرفته بود افتاد!!!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#10

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
_صبر کنید منم هستم!
ققی:سفیدی کیستی!؟
سفیدی:جغد نوک طلا!
ققی:به سلام داش هدی!
هدویگ:منم رای می دم!
سرژ:یعنی چی؟
هدویگ:مگه نمی خواید رای بگیرید؟
ققی:خوب چه ربطی داره؟!
هدویگ:خوب منم رای می دم دیگه!
سرژ:کسی بهت اجازه داده رای بدی؟!
هدویگ:خوب منم حذبیم دیگه!
ققی:تو این رای گیری ها معمولا فقط من و سرژ رای می دیم!
هدویگ:آووو...از اون لحاظ!...حالا اینا رو ول کنید...می گما اوضاع یه خورده خیطه!
سرژ:چی شده؟!
هدویگ:کالین رفته گراوپی رو آورده!

--------پشت در--------

گراوپی:من هاگرید خواست!
کالین:گراوپی برو تو دیگه!
گراوپی:در بسته بود!من نتونست!
ممد 4(چلاغ ممد!):الان من درو می شکنم با همین پاهام!
کالین:نه قربون دستت نمی خواد!بزار من خودم درستش می کنم الان!...این چوب دستی من کو؟...ممد 5(اوشگول ممد!)...کوشی؟
ناگهان از سقف یه نفر میفته پایین.
اوشگول ممد:جونم آقا؟امری دارید؟
کالین:برو این چوب دستی منو پیدا کن!فکر کنم تو دفتر جا گذاشتمش!در که قفله...باید از پنجره بری تو!
اوشگول ممد:ای به چشم!

--------داخل اتاق--------

سرژ:حالا چی کار کنیم؟خطریه!
ققی:آپارات کنیم حذب...اونجا امنه!
هدویگ:بابا مثلا می خوایم مدیر اینجا بشیما!فرار کنیم؟
ققی:راست می گه...باید یه کار دیگه بکنیم!...ادی نظر تو چیه؟
ادی:من وقت ندارم با این آفتابه هه مشغولم!

ناگهان صدایی میاد و پنحره شکسته می شه و اوشگول ممد تیریپ تارزانی وارد اتاق می شه...ولی یه خورده هدف گیریش اشتباه بوده...پس با جفت پا می ره تو در اتاق و در می شکنه و اوشگول ممد میفته روی کالین!

کالین:آآآآآآآآآآآآآخ!چوبدستیمو بده می خوام درو باز کنم!
اوشگول ممد:ولی در که بازه آقا!
کالین:گراوپی شروع کن!
گراوپی:من هاگرید خواست!
..................................


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۷ ۱۴:۳۴:۲۴



Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#9

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
-كالين .. كاسه كوزت رو بردار و ببر!
-دم دروازه ميدن عدس پلو .. كالين كارخونتو بردار و برو!
كالين: اين فريادهاي بي ادبانه از سوي كيست؟
هدي:كيست، چيه؟
بليز: ببين عزيزم .. كيست يه موجود بيناموسه كه ميره تو بدن بعضيا باد ميكنه! به خاطر همينه كه بيناموسان هميشه يه جاييشون باد كرده! ... هوووم ... نه ببين؛ متوجه نشدي! بزار قضيه رو يه جور ديگه برات گشاد كنم ...
هدي: نه نميخواد! برام باز شد!

-رئيس مئيس نداشتن .. جاش كالين رو گذاشتن
-نون و خربزه شيرين ... مديريت نيست حق كالين
كالين: يكي بره اين آشوبگران رو متفرق كنه ...
بليز: باشه ... حتماًتصویر کوچک شده

***يك ساعت بعد***
همه جا سيفيده و يه سوراخ سياه وسط تصوير جا خوش كرده! دوربين زوم اوت ميكنه و از چشم ققي بيرون ميياد! مردم زيادي رو ميبينه كه دور تا دور ققي جمع شدن ...
ققي: بيا .. بفرما ... چي؟ يه گاليون بيشتر بدم؟ باشه .. بفرما ...
-جناب اجرتون با مرلين
-قربونت
-بازم كاري بود در خدمتيم

***ربع ساعت بعد***
دينگ ... دينگ ...
سرژ: ادي گوشيت رو برداره داره زنگ ميخوره
ادي: من كه گوشي ندارم! اين گوشيه خودته ...
سرژ دست ميكنه و از پشتش يه گوشي در مياره و يه دكمشو فشار ميده: چيه؟
ققي: سرژ منم! ماموريت حذب تموم شد! ملتي كه بهشون پول داده بوديم كالين و بقيه رو از كارخونه انداختن بيرون! با ادي پاشو بيا اينجا، در مورد مديريت مذاكره كنيم ...
ادي: بابا سرژي .. اينقده با اين گوشيت فشاري كار نكن!
سرژ: چيكار كنم؟ دست خودم نيست! دو رو كه از كفيه دور ميمونم همه چيو شكل اون ميبينم ...

ادي و سرژ آپارات ميكنن تو دفتر آفتابه سازي!
ققي: بيا سرژ .. اول اينو بگير ...
سرژ: اين چيه؟
ققي: اين آفتابه ساخته شده بدست مرلينه كه تا حالا خيليا ازش استفاده كردن ...
ادي در حالي كه سرشو ميخوارونده ميگه: ققي جون قبل اينكه در مورد رياست كل بندازيم؛ من يه پيشنهادي داشتم ...
ققي: خب سرژ .. تو ميگي رئيس كي باشه؟
ادي شروع ميكنه به حرف زدن: پيشنهاد من اينه كه ته لوله آفتابه يه دوربين بزاريم كه هم فشار آب رو زياد ميكنه هم ميتونيم لذت ببريم! تازه .. اگه كارمون بگيره ميتونيم سي دي بسازيم يا مثلاً به صورت زنده توي اينترنت نشون بديم ...
سرژ: عرض كنم خدمتت ققي جون، من كه ميگم براي مشخص شدن رئيس راي گيري كنيم ...
ادي:
ققي: خب چجوري؟ ما كه دو نفريم! من به تو راي ميدم، تو هم به من ...
ادي: دوربين مخفيه؟


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۷ ۱۳:۵۳:۰۹

جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#8

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همه متقاضیان خشمگین همچنان دمه در کارخونه تجمع کرده بودند و میخواستند حق مسلم خودشونو بگیرند .
کوییرل : آقا از تمام این چیزا گذشته آفتابه های شما مشکل آسلامی داره این چه وضعشه این سوراخایی که روشه شبیه چشمه آدم فکر میکنه یکی داره نگات میکنه !!!
یکی دیگه : کار کدومتون بود ؟ کی اون سوراخا رو درست کرده بود ؟ خونه ما رو آب بردش !
در اون لحظه ققی و هدی همدیگر رو در آغوش گرفته بودند و داشتند میلرزیدند .
ققی : آقا خواهش میکنم ! شما فقط بیاین یه نگاه به تشکیلات گشاد ببخشید وسیع ما بندازید .
با موج دوم پرتاب آفتابه ها ققی و هدی روی زمین شیرجه رفتند و آفتابه ها از بالای سر ققی و هدی عبور کرده و عرض کارخانه را نیز طی نموده و از اون یکی پنجره به بیرون رفته و صاف بر روی سر سوسک که در زباله ها مشغول گشتن بود فرو میریزد و او را نیز افقی میکند.
هدی : آقا من نبودم ! این ققی ناظر این کارخونه بودش !
همه سر ها به سمت ققی بر میگرده که دچار پدیده ریزش پر شده بود .
( توجه : در همون لحظه هدی هم ناپدید میشه و میره پیش کالین )
ققی
ملت
سرژ از میان جمعیت فریاد میزنه :
- تو مایه ننگ حذبی ! سرژیا وقتی فهمید که که چه شارلاتانی هستی .....
ققی : نه تقصیر من نبودش . مورفین به من میگفت چی کار کنم . همش زیر سر اونه . بیاین اینم آدرسش !
ققی با عجله یه چیزی رو روی کاغذ مینویسه و آن را به سمت جمعیت پرت میکنه . اما قبل از اینکه کاغذ به دست جمعیت برسه ققی هم رفته بود پیش کالین و هدویگ .
کالین : پروژه عظیم ما گسترش مرلینگاه های مجهز جامعه جادوگریه ولی شما با این کارکردنتون مایه ننگ ما شدید من باید هر دوتونو اخراج کنم .
در همون لحظه در باز میشه و گیج ممد داخل میشه و در حالی که سعی داره به وسایل درون اتاق بر نخوره روبه کالین میگه :
- ببخشید آقای بلیز نامی با شما کار دارن !
کالین : بهش بگو الان اعضای کارخونه در جلسه هستند بره یه سال دیگه بیاد .
گیج ممد : قربان ایشون میخوان روی این کارخونه سرمایه گذاری کنند .
کالین : آوووو پس بهش بگو بیاد تو !
- نههههههههههههههههههههههههههههه
در همون لحظه گیج ممد که به ظاهر در هوشیاری کامل به سر میبرد از پنجره افتاد پایین و به سرنوشته کورممد و بقیه قربانیان این داستان دچار شد .
کالین فریاد زد :
- هوووووووی بلیز بیا تو !
در باز شد و بلیز وارد شد .
بلیز : ببخشید من یه طرح جدید برای آفتابه های شما دارم .
کالین : بفرمایید بشینید . گیج ممد برو..... ( اما یادش می افته که گیج ممد افقی شده ) نه یعنی هدی برو یه چاییه چیزی وردار بیار این آقائه کوف..... بخوره !
بلیز : خوب طرح من اینه که ما باید آفتابه های پمپی رو به جامعه عرضه کنیم . یعنی این آفتابه ها دارای مخزنی هستند بعد ما اول پمپ میزنیم بعد از پمپ زدن اون لوله آفتابه رو به سمت اون قسمت گرفته و دست خودمونو روی ماشه میبریم و آن را میزنیم و اونوقت آب با فشار به بیرون میاد البته لازم به ذکره که این آفتابه ها دارای ضمانت یک ساله و همچنین قرعه کشی و جایزه و این چیزاست .
کالین که تحت تاثیر قرار گرفته بود :
- آوووووو طرح جالبیه . اینطوری میتونیم دوباره اعتبار سابق خودمونو بدست بیارییم .......
در همون لحظه در باز شد و مورفین که بدست ملت تیک تیکه شده بود وارد شد :
مورفین : کدوم بی ناموسی محل اختفای منو لو داد ؟




Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#7

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
کالین : هیووومک، مطمئنی ققی جان؟ خیلی خوب داره جغد نشان میکنه آفتابه ها رو...
ققی بالشو میاره جلوی منقارش تا مثلا خمیازه بکشه، و وقتی کالین حواسش نیس آروم میگه : مورفین، مطمئنی کارش ضعیفه؟!
مورفین : بابا میگم کارش ردیفه!! اون چه گوشی کتلتیه که رفتی خریدی؟!
ققی : اوکی اوکی گرفتم، آنتن ندارم صداتو خوب نمیشنوم، مهم اینه که کارش ضعیفه دیگه...
ققی خمیازه کشیدن رو تموم میکنه : آره کالین جان، کارش اصلا خوب نیس، ببین همچین با نوک میره تو افتابه که یهو میبینی سوراخ میشه! بعدا مصرف کننده ها تا آبش میکنن و خودشون رو میرسونن به مرلینگاه دیگه آبش تموم میشه و مجبور میشن با اونجاش نَشُسته بیان بیرون!!
کالین : اره راست میگی! هدویگ! هدویگ! هوووووی عامو! با توام، بیا اینجا ببینم!
هدویگ از سوژه خز و خیل با نوک اومدن به سمت یه نفر استفاده میکنه و میاد جلو : هین؟!
کالین : مرض هین! این چه وضعه نوک زدنه؟ اینجوری که افتابه سوراخ میشه بنده خدا!!
هدویگ میاد از خودش دفاعیه چیزی ارائه بده که ممد شماره دو از توی یه افتابه تزئینی میاد بیرون.
ققی : مــــــــــا، این چه جوری اونجا جا شده بود؟ کالین امکانات ویژه ای دارینا!
کالین : هیووم چاکریم! اون کانال ارتباطیه، البته فقط از بالا به پایین کار میکنه، میری تو افتابه بالا و بعدش سر میخوری میری افتابه بعدی طبقه پایین، این ممد احتمالا الان از قسمت رسیدگی به شکایات اومده...
ممد شماره 2 : بله قربان، ملت هوار شدن رو سرمون، هی میگن اینا چیه ساختین!!
کالین : ما که هنوز تولید کالاهامون تموم نشده، اینا چه جوری اومدن شکایت هم میکنن؟ مگه چیزی عرضه هم کردیم؟!
ممد شماره 2 : نمیدونم آقا، همشون یکی یه افتابه جغد نشان دستشونه و هی تاپ و توپ با اونا میزنن تو سر کارکنان! تا حالا 5 تا مورد مرگ و 15 مورد مصدوم داشتیم! از این 15 تا هم 14 تاشون تو کمان، اون یکی هم ضربه مغزیه!!
کالین : ما این همه آدم داشتیم اینجا خودمون خبر نداشتیم؟! جوووون چقد من محبوبم!!
بعدش روشو میکنه به طرف هدویگ : بیا! انقد محکم نوک زدی آفتابه ها سوراخ شده همه اومدن شکایت، خودت باید جواب همشون رو بدی!!
***جلوی دفتر رسیدگی به شکایات***
کالین : ببینین، به صورت قطاری وایمیستیم و نوبتی میریم تو، اول من، بعدش ققی، بعدش هدی، بعدش هم ممد شماره 2 یا همون کورممد!
کالین درو باز میکنه و به محض اینکه چشم ملت به جمال کالین نورانی میشه، یکی یه افتابه پرت میکنن به سمت کالین، کالین خم میشه که البته حرکت بسیار خطرناکیه ولی در اون موقعیت قابل درکه، ققی هم خم میشه، هدویگ در یک حرکت آکروباتیک-فضائی میپره هوا و همه آفتابه ها میخوره تو صورت کورممد! کورممد به جمع مردگان میپیونده!
کالین : فرزندانم، ارام باشید! این همه خشانت لازم نیست که!! شما مشکلتون رو بفرمائین!
1 : با این آفتابه درست کردنتون! چرا لوله اش کجه مرد حسابی؟ انیجوری که اصلا نمیشه نشونه گیری کرد!
2 : بابا ملت میان نشونه میذارن رو آفتابه هاشون، یه دونه بیشتر نمیذارن! شما افتابه هاتون سه نشانه است! از شانس بد هر سه جا هم سوراخ! خب انیجوری که همه ابها تموم میشه!
3 : .....
کالین : به جووون مامانم من بی تقصیرم! این ققی مسئول چک کردن درستی افتابه ها و درست عمل نمودن دستگاهها و از همه مهمتر زاویه لوله بوده، این هدویگ هم مسئول جغدنشان کردن! من اینجا هیچ کاره ام! خودتون مشکلتون رو باهاشون برطرف کنین!
و در یک لحظه غیب میشه و ققی و هدی رو با اون جماعت خشمگین تنها میذاره...


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۱۰:۳۲ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#6

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
کالین:خوب ققی بریم سر دستگاها که کلی کار داریم...باید همه جا رو ببینی و تایید کنی.
ققی:چشم!

ققی هندزفری(Handfree) موبایلش رو می کنه تو گوشش و با صدای آروم می گه:

ققی:الو الو...مورفین هستی؟
مورفین:مورفین مورفین ققی!به گوشم!
ققی:نخودا رو بریز!یعنی ببخشید!اینجا دارن یه سری نخود می ریزن تو یه دستگاهی!این چیه؟
مورفین:اون دستگاه قالب بندی آفتابه است!
ققی:خوب چه ربطی به نخود داره؟!
مورفین:ولش کن...تایید کن بره!
ققی رو به کالین می کنه و با صدای بلند می گه:
_اهم اهم...این دستگاه مشکلی نداشت...تاییده.

ققی دوباره یواش می گه:
_الو الو...مورفین...اینجا یه دستگاه هست عین مجسمه مرلینه!
مورفین:چی کار می کنه؟
ققی:هیچی مجسمه رو می برن جلوش یه چیزی از مجسمه میریزه تو آفتابه بعد آفتابه مسیرشو ادامه می ده!!
مورفین:اوه اوه!اونجا رو سریع رد کن که کوییرل بفهمه کارخونه تعطیله!
ققی دوباره با صدای بلند می گه:
_اینم تایید شد!

می رن سراغ دستگاه بعدی...
ققی دوباره با صدای آروم:
_مورفین مورفین...اینجا هدویگ داره هی با نوک میره تو آفتابه ها!قضیه چیه؟!
مورفین:داره آفتابه ها رو جغد نشان می کنه!اون مشکلی نداره!هدی کارش درسته!
ققی:کارش چیه؟نشنیدم.
مورفین:کارش ردیفه!
ققی:پس بزار به کالین بگم!
ققی با صدای بلند می گه:
_کالین...این هدویگ کارش ضعیفه...باید یه تجدید نظری بشه توش!
.................


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۷ ۱۰:۴۷:۴۳



Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۰:۵۱ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#5



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۷ سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۲۵ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶
از کلبه ی ماروولو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
کالین:اآه ای منشیه من نرگس نه ببخشید ققی بیا رایس بالایی ها ازم خواستن که یه تحقیق در مورده کیفیته افتابه هایی که صادر میشه بکنی

ققی:باشه ولی ولی یه سوال؟
کالین:بگو؟
ققی:افتابه چیه؟
کالین:مرده حسابی سره کارمون گزاشتی ؟
ققی:نمیدونم ولی هر چی باشه من به این کار نیازمندم مادرم داره میمیره باید عمل قلبش کنیم خواهرمم داره ازدواج میکنه جهیزیه میخواد
کالین :خب بابا ولی باید قول بدی یه تحقیق درست حسابی بدی ها
ققی:باشه سعیه خودمو میکنم
و بلند میشه میره بیرون دست میکنه تو جیبش یه عینکه ریبون میزاره رو چشش و موبایلشو در میاره وزنگ میزنه به یه نفر
ققی:الو الو اهوی هوی مورفین یه کاری برات دارم تخصص خودته
مورفین:حمله مواده ؟ خرج مواده؟ گنده مواده؟
ققی :نه بابا تحقیق در مورده افتابن
مورفین :باشه ترتیبشو میدم


همیشه وقتی از فردی نتیجه میگیرید که او را به نتیجه ی اخرش یعنی مرگ برسانید
نیکولو ماکیاولی
تصویر کوچک شده


Re: کارخانه آفتابه سازي
پیام زده شده در: ۰:۲۹ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
#4

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
سالی و هدویگ داشتن بیرون میومدن که ققی رو به جلوی در دیدن و ناگهان سالی در حرکتی ناگهانی پرید و یقه ققی رو چسبید...
کالین:هوی هوی تو کارخونه من دعوا نکن...
سالی:من این دزد رو گیر آوردم...این 7 ماهه رفته تو سوراخ من درو بسته اجاره اش هم نمیده...(سوراخ ماری که سالی های پیش ققی از سالی اجاره کرده بود)
کالین میاد ققی و سالی رو از هم جدا می کنه...
کالین:ققی واسه خودمه...دست نزن بهش...
سالی:صبر کن ببین ماهی 15 گالیون 7 ماهه ندادی...زود تند سریع...
ققی:ای بابا دست رو دلم نذار که خونه من بیکارم بد بختم کفیه ازم طلاق گرفته خرج 6 تا بچه رو می دم سالی تازه مهریه کفیه رو هم باید بدم...آخه من الان اجاره خونه از کجا بیارم...
کالین: آخ دلم سوخت...ققی از فردا بیا کارخونه به عنوان منشی دفتر من فعالیت کن...
ققی:راس می گی
کالین:ققی تو عزیز دل منی...بیا تو بغلم بیا...شما دو تا هم برین...ممد شماره 2 برای منو ققی چایی بیار...ققی بریم تو دفتر...بریم منشی من...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.