کارکاروف کف کلبه نشسته بود و هماهنگ با ریتم قار و قور شکمش با ریش بزی اش بازی می کرد:
- موروغنی لعنتی! کجا موندی امشب؟ مردم از گشنگی!
ناگهان در به آرامی باز شد و اسنیپ در حالیکه سروته شده بود و شرت گل گلی مامان دوزش معلوم بود، وارد شد و پشت سرش لرد سیاه و حجم عظیمی از مرگخواران وارد کلبه ی کوچک شدند، به طوری که دیگر جای سوزن انداختن نبود. کلبه پر از مرگخوار شده بود در حالیکه که هنوز خیل عظیمی از مرگخواران جلوی ورودی کلبه ازدحام کرده بودند و سعی می کردند به هر ضرب و زوری که شده وارد کلبه شوند. یکی از مرگخواران از بیرون کلبه داد زد: دوستان داخل کلبه! یکمی صمیمی تر وایسین، ما هم جا شیم!
- راست میگه آقا! صمیمی تر بشین. مورفین منقلتو جمع کن یکم جا باز شه.
- کی بهت اجازه داد با ارباب صمیمی بشی، دالاهوف؟! کروشیو!
- آییییییییییی! ارباب! چرا من پوست استخونو شکنجه می کنید؟! من که دالاهوف نیستم. ای وای! فکم افتاد! بابا! هل ندین! فکم افتاد. تو رو خدا مواظب باشین پاتونو نذارین روش. لطفا بگردین استخون فکمو پیدا کنین!
- فکت شبیه شلنگه ایوان؟!
- نه بابا! شلنگ چیه؟!
- پس این شلنگ مال کیه انداخته زیر پا؟!
- اون شلنگ نیست، نجینیه!
- چی گفتی؟! پرنسس ارباب لگدمال شد؟! کروشیو سند تو ال!
با شکنجه ی لرد، برای لحظاتی تمام کلبه رفت روی ویبره. ویبره که تمام شد لرد فریاد زد: ای کارکاروف خائن! مگه نمی دونستی سزای خیانت به ارباب مرگه؟ توی دادگاه بر ضد ارباب شهادت میدی؟ من طلسم فرمان روی تو اجرا کردم، بی چشم و رو؟!
- در خدمتم ارباب! امری داشتین؟
- من چیکار به تو دارم ایوان؟! دارم با ایگور حرف میزنم!
- خودتون فرمودین بی چشم و رو! تنها بی چشم و روی اینجا منم دیگه!
- در اوج خشم ارباب مسخره بازی درمیاری؟ کروشیو!
صدای فریاد بگمن از داخل شومینه شنیده شد:
- وایییییییییییی! ارباب چرا منو شکنجه می کنید؟
- چی میگی لودو؟! من مطمئنم طلسممو تو حلق ایوان شلیک کردم!
- پس چرا من دارم می لرزم؟... ها! فهمیدم! این وسیله ارتباطی مشنگی که وزیر دیگر بهم داده داره می لرزه.
صدای ایگور از ضلع غربی کلبه به گوش رسید:
- ارباب تقصیر من نبود! تحت طلسم فرمان بر ضد شما شهادت دادم. غلط کردم! منو نکشید!
- می کشمت تا دیگه کسی پیدا نشه از این غلطا بکنه. مرگخوارای احمق یه ذره راه باز کنین من برم طرف ایگور!آیییییی! سوختم! این دیگه چی بود؟
- کچل بی دماغ بی خاصیت! کوری؟ نمی بینی سینی چایی دستمه؟ چرا هل میدی؟!... ای وای! ارباب شمایید؟:worry: غلط کردم!
- چای نبات منم ریخت؟! دِ لامروتا! چیکار به چای نبات من دارین؟ کروشیو شند تو ال!
با طلسم مورفین دوباره همه ی کلبه از جمله ارباب رفتند روی ویبره.
- مورفین احمق! اربابو شکنجه می کنی؟! اول تورو می کشم بعد کارکاروفو! آیییییییی! چشمم! چشمم کور شد! شست پای کدوم احمقی رفت تو چشم من؟!
- ببخشید ارباب! شست پای اسنیپ بود! نیست که سر و تهش کردین. لنگ و لقدش تو چش و چال ملته!
- راستیوس اسنیپ! مونتگومری! قبر کارکاروفو همینجا بکن.
- ای به چشم ارباب!
مونتگومری بلافاصله کلنگش را بالا برد و به زمین کوبید، ولی به خاطر ازدحام شدید مرگخواران در هر بار رفت و برگشت کلنگ هفت هشت نفری تلف می شدند و خون و مغز و دل و روده شان به همه جای کلبه می پاشید.
مرگخواران بی شمار بیرون کلبه همچنان هل می دادند و سعی می کردند وارد کلبه شوند:
- کارکاروف خائن! تو باید مجازات بشی!
- کارکاروفو اعدام کنید!
- اسنیپم اعدام کنید! چون به کارکاروف کمک می کرد!
- آره! اسنیپم اعدام کنید! اونم یه جاسوس دوجانبه است!
- آره دادا! اشنیپم اعدام کنید! به من 3 داد!
لرد همچنان سعی می کرد خودش را به کارکاروف برساند:
- می کشمت ایگور! آیییییییی! اون یکی چشمم هم کور شد! بازم شست پای اسنیپ بود؟!
لودو در حالیکه با شنای کرال از روی مرگخواران عبور می کرد، شست پایش را از چشم لرد بیرون کشید:
- نخیر ارباب! شست پای من بود! وزیر دیگر تماس گرفت گفت اجلاس سرانه. با اجازتون یه هفته ای میرم مرخصی!
- کی با مرخصیت موافقت کرد، احمق؟! آخخخخخخخخخ سرم! این کلنگ مال کیه؟ 4 تا هورکراکسم از بین رفت!
همهمه ی مرگخواران کل کلبه را پر کرده بود.
- بابا! این چای نبات که کم شیرینه!
- دوستان! بی زحمت همینو دست به دست کنین، بمالین به دیوار!
- هل نده باباجون! هل نده!
- پسرم. من پیرم. فراموشی دارم. می دونی الان لرد کیه؟ کیــــــه؟
کیـــــــــــــــــــــه؟ - حالا! جونی جونم بیا/دردت به جونم... اوری بادی هندز آپ!
- ای بابا! یعنی چی؟ استخوان لگن خاصره ام نیست! بچه ها تو رو خدا شوخی نکنین. من استخون لگنم ترک داره. تو رو خدا پیداش کنین.
- ارباب! لطفا این پستو نقد کنید!
- آواداکداورا!
- گـــــــــــــــــل! گل! گل! گل! بچه ها! ترختور گل زد!
- می کشمت کارکاروف! کجایی؟
در گیر و دار ازدحام مرگخواران، کارکاروف با سینه خیز از کلبه خارج شده بود و حالا کیلومترها دورتر از کلبه ی کوچک بود.