هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۱

آماندا ویلیامز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۰:۵۹ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲
از وسط خواب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 27
آفلاین
1) در یک رول یک ورد اختراع کنید که به بی‌منطق ترین شکل ممکن یکی از مشکلاتتون رو رفع کنه! (15 امتیاز)
**********


-یا تک تک ریشای مرلین مقدس! تودیگه کی هستی؟!

آماندا به شخص روبه رویش نگاه کرد که چوبدستی‌اش را به سمتش گرفته و اگر همین الان جوابش را ندهد قطعا تبدیل به مجسمه بعدی تالار خواهد شد! سولی هم با وحشتی که در چشمانش بود به آماندا نگاه کرد.

-منم، آماندا!
-عه. واقعا؟! یه چیزی بگو بفهمم خودتی!
-خب اصلا تو کی هستی که ازم می‌خوای خودمو بهت ثابت کنم؟!
-خب اوکی. فهمیدم خودتی.
-عه...

سولی ‌ چوبدستی‌اش در جیبش گذاشت و به آماندا نگاه کرد.
-این چه وضعیه؟ چرا سر و کلت اینجوریه؟!
-مگه چشه؟
-انگار از یه معجون‌سازی ناموفق جون سالم به در بردی.
-خب شایدم همینطوری باشه، نمی‌دونم. حالا بیا کمک کن موهامو شونه کنم اگه انقدر وضعش خرابه. بعدا یادم میره.
-باشه. ولی نگفتی، چرا اینجوری شدی؟

آماندا سرش را خاراند.
-یادم نیست.
-درسته! ولش کن. بیا بریم موهات رو شونه کنم.

فلش بک : نیم ساعت قبل - نزدیک جنگل ممنوعه

آماندا طبق معمول داشت دنبال تالار ریونکلاو می‌گشت! اما اینبار نمی‌دانست چرا سر از اینجا در آورده است که حتی برایش آشنا نیست!
-قرار بود الانا برسم تالا- وااای!

صدای جیغ آماندا با حس کردن راه رفتن چیزی روی کمرش، بلند شد.
-این چیه؟ وای! برو اونور! ازم دور شو! وای!

آماندا دوباره جیغ زد چون اینبار با دیدن عنکبوتی جلوش فهمید چه چیزی دارد روی کمرش راه می‌رود.
-ازم دور شین! مرلین بزرگ، من از عنکبوت می‌ترسم... یعنی خیلی خیلی می‌ترسم! ازم دورشون کن! خواهشا! به ریشات قسم می‌خورم که اسم همه پروفسورها رو حفظ کنم!

مرلین از میان توده‌ی نوری ظاهر گشت و خمیازه‌ای کشید.
-هرگونه درخواستی فقط در زمان کاری پذیرفته می‌شود، حتی شما دوست عزیز.

و سپس با همان خستگی در توده نور محو شد و رفت.
آماندا جیغی زد و با چوبدستی‌اش شروع به خاراندان پشتش کرد تا شاید آن عنکبوت را از خودش دور کند.
طولی نکشید که یک عنکبوت، دوتا شد و آماندا از سر ترس و وحشت، درحالی که چوبدستی را در ردایش نگه داشته بود جیغ کشید:
-کلابزنبترکونیسوا!

بوووم!

-اهم اهم! فکر کنم رفتن.

آماندا درحالی که از میان درختان ترکیده و عنکبوت‌های فرار کرده قدم زنان به سمت هاگوارتز می‌رفت، متوجه نگاه «خاک تو سرت با این طلسمت!» عنکبوت‌ها شد که متاسفانه از شدت ترس آن نگاه را با «برو دیگه نبینیمت!» اشتباه گرفت و به سرعت به سمت هاگوارتز دوید!

-----


2) یک نقاشی بکشید که اثر انجام اون ورد رو نشون بده. نیازی نیست همون اتفاق توی رول باشه و اثرش روی هر چیزی مثلا هندونه، یا غول غارنشین یا هرچی باشه. (10 امتیاز)
**********
پروفسور... پروفسوری که اسمتون یادم نیست! این طلسم رو دادم یه جادوگری، که اونم نمی‌دونم کیه، اجرا کرد! طرحی بسیار زیبا از اونجا کشیدم! خودم بالای برج وایستاده بودم. چون یه عنکبوت اونجا بود و قرار بود طلسم اجرا بشه. هردوتاش خطرناک بود. از بالا اینو کشیدم. بسیار زیبا و دقیق!
طرح از اجرای آزمایشی و همچنین موفقیت آمیز طلسم «کلابزنبترکونیسوا»

-----


3) برای وردی که انتخاب کردید حداقل 4 تا کاربرد در زمینه های کاملا متفاوت بیان کنید. در این مورد نیازی به رول نیست و ذکر کردن اون موارد کافیه. حتی نیازی نیست توضیح بدید که چطور در اون زمینه به کار می‌آن. (5 امتیاز)
**********
یکیش می‌تونه نابود کردن حشرات باشه، مخصوصا عنکبوت!
دومیش می‌تونه پاک‌سازی محل حضور اون حشره باشه، مخصوصا عنکبوت!
سومیش می‌تونه دورسازی حشرات باشه، مخصوصا عنکبوت!
چهارمیش هم می‌تونه نابود کردن جهت نوسازی باشه، مخصوصا عنکبوت... نه چیزه... مخصوصا برای ساختمان‌های قدیمی که قراره از اول بسازنش!


You forget what you want to remember
You remember what you want to forget


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۳:۲۶ شنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۱:۴۹:۳۱ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
جـادوگـر
پیام: 554
آفلاین
1) در یک رول یک ورد اختراع کنید که به بی‌منطق ترین شکل ممکن یکی از مشکلاتتون رو رفع کنه! (15 امتیاز)

در آن گرمای طاقت فرسای ظهر تابستانی، جنبنده ای نبود که برای فرار از آن باران آتش، به زیر سایه ای پناه نبرده یا خودش را در لانه اش محبوس نکرده باشد. رسم دیرینه‌ی خورشید بود که در در آن ساعت از روز برای تمام زمینیان قدرت نمایی کند.
گرمای هوا گویی حیات را بلعیده بود و جز نشانه ای از تلاش های نسیمی کم جان برای به رقص آوردن شاخه های درخت، صدایی به گوش نمی‌رسید. ساکنین عمارت ریدل ها هم ترجیح داده بودند به جای زورآزمایی با خورشید، در اتاق هایشان استراحت کنند یا در سکوت، چشم به گوشه ای دوخته و به آرزوهایشان بیندیشند. البته نه همه‌ی آنها!

-چقد قشنگی!

سو در میان علف هایی که بعضا به بلندای قامتش بودند، گوشه‌ی دنجی یافته و آنجا کز کرده بود. درست زیر سایه ای که از تراس اتاق لرد سیاه حاصل شده بود.
همانطور که اشک در چشمانش حلقه زده بود، به ردای براق و سیاهی نگاه می‌کرد که دقایقی قبل با جغد پیشتاز به دستش رسیده بود. تمام پس‌انداز سه سال کارش را داده بود تا بتواند آن ردا را به جای پشت ویترین، از نزدیک نگاه کند؛ البته پس‌انداز او به اندازه‌ی قیمت آن ردا نبود، بلکه آن را به عنوان وثیقه در گرینگوتز گذاشته بود و با التماس های فراوان لینی و سدریک را راضی کرده بود تا ضامنش شوند و نهایتا با وامی که گرفت، موفق شد ردا را تهیه کرده و خودش را تا آخر عمر ملزم به پرداخت قسط کند.
-مطمئنم هر کسی منو توی این ردا ببینه از حسودی می‌ترکه!

ردا را به تن کرد و دور خودش چرخی زد. از سیاهیِ درخشانِ آن، چشمانش برق زد.
-آخ!

سو، وحشت زده و نگران عقب رفت و در دل آرزو کرد صدایی که شنیده بود، تنها توهمی در سرش بوده باشد.

خرچ!

توهم نمی‌توانست به آن سرعت و با چنان وضوحی تکرار شود.
همانجا ایستاد و به آرامی گوشه ردایش را بالا آورد.
-نه! نه! کی با تو همچین کاری کرد؟

بخشی از ردا به نقطه ای نامعلوم گیر کرده و نخ‌کش شده بود. براق بودن پارچه هم سبب شده بود تا این دو نقطه‌ی آسیب دیده بیش از حالت عادی جلب توجه کرده و اشک از چشمان سو روان کند.
نسیمی که این بار دست از چرخیدن میان شاخه های درختان برداشته و علف های درون حیاط را به بازی گرفته بود، سوال سو را پاسخ گفت.

-شما؟ تقصیر شماها بود؟ یعنی انقدر به ردام حسودیتون شد که زخمیش کردین؟

سو دست از فریاد برنمی‌داشت و با خشم بر سر ساقه های خشک و باریک اطرافش داد می‌کشید.
-چطور دلتون اومد؟ یادتون نیست اون روزهایی رو که همینجا به لینی خواهش می‌کردم ضامن وامم بشه؟ یا وقتایی که اون خانوما با همین مدل ردا از اون بیرون رد می‌شدن و از حسودی دلم می‌خواست... دلم می‌خواست که...

سو با یادآوری حس خودش، حرفش را خورد. با دیدن ساقه هایی که مقابل او گردن کج کرده و حالتی مظلومانه به خود گرفته بودند، دلش به رحم امد و سعی کرد آنها را درک کند.
-شماها... لباس ندارین؟ برای همین بود که... که ...

بغض گلوی سو را گرفته اجازه نداد حرفش را ادامه دهد. اما این فایده ای نداشت. سو احساس وظیفه می‌کرد. باید کاری برای آن گیاهان مظلوم می‌کرد تا بیش از این غصه نخورند و با حسرت به لباس های دیگران نگاه نکنند.
-فهمیدم!

چوبدستی اش را بیرون آورد و به طرف یکی از علف های هرزی گرفت که جلوی پایش قد علم کرده بود.
-لباسوبافتیوس!

با دقت نگاه کرد؛ از نتیجه‌ی کارش راضی بود. فقط باید این ورد جدید را بر روی بقیه علف ها و شاخه های خشک و تازه‌ی درون حیاط هم انجام می‌داد.

****


خورشید غروب کرده و هوا خنک تر شده بود. مردم از خانه خارج می‌شدند تا کارهای باقی‌مانده‌شان را به اتمام برسانند و برای روز بعد آماده شوند. دیزی هم با عجله از در عمارت ریدل‌ها عبور کرد تا به مصاحبه کاری ای برود که مدت ها برایش تمرین کرده بود. در راه به سرعت صفحه نیازمندی های پیام امروز را ورق میزد تا پس از اینکه از محل مصاحبه بیرونش کردند، به سراغ کار بعدی برود. البته همین بی توجهی به مسیر کار دستش داد و برخورد با مانعی جلوی پایش، باعث زمین خوردن و کثیف شدن ردای رسمی اش شد.
-کی بود؟ چی بود؟

مانع جوابی نداد. نه که زبان نداشته باشد ها! به قدری خسته بود که بی توجه به پاره و سوراخ شدن ردای نازنینش، همانجا وسط حیاط به خواب رفته بود و برخورد با دیزی هم او را بیدار نکرد. دیزی اما هر چه فکر کرد، نتوانست ارتباط سو با آن همه گیاه لباس پوشیده در حیاط را متوجه شود!



2) یک نقاشی بکشید که اثر انجام اون ورد رو نشون بده. نیازی نیست همون اتفاق توی رول باشه و اثرش روی هر چیزی مثلا هندونه، یا غول غارنشین یا هرچی باشه. (10 امتیاز)

بفرمایید پروفسور، نقاشی من. این عکس از یه کاکتوس تنهاست که کلی تیغ تیز داشت و برای همین کسی بغلش نمی‌کرد. حتی دستاشو باز کرده بود تا یکی بیاد و بغلش کنه، ولی اون تیغ ها نمی‌ذاشتن. منم این ورد رو روی اون انجام دادم و یه لباس بافتنی قشنگ براش ساختم تا دیگه غصه نخوره.

3) برای وردی که انتخاب کردید حداقل 4 تا کاربرد در زمینه های کاملا متفاوت بیان کنید. در این مورد نیازی به رول نیست و ذکر کردن اون موارد کافیه. حتی نیازی نیست توضیح بدید که چطور در اون زمینه به کار می‌آن. (5 امتیاز)

*برای جلد کردن کتاب، البته باید هر بار که کتاب رو استفاده می‌کنیم یه بار دیگه طلسم رو اجرا کنیم.
*بسته بندی وسایل کنار هم، مثلا قلم های پر. اینطوری دیگه نیازی به جا مدادی هم نداریم.
*به دام انداختن جانداران، بدون درد و خون ریزی.
*مخفی کردن وسایل و ایجاد ظاهری جلب توجه نکننده! مثل وقتایی که می‌خوایم جعبه شکلاتامونو از بقیه قایم کنیم و اینجوری وقتی ببیننش فکر میکنن یه لباس بافتیِ تا شده‌ست و کاری بهش ندارن.
*ایجاد پوشش ضربه گیر برای وسایل آشپزخانه در هنگام اسباب کشی، طوری که مامان مروپ نگران بشقاب های گل سرخی جهیزیه‌ش نباشه.


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۴۹:۵۸
از تارتاروس
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
شـاغـل
بانکدار گرینگوتز
پیام: 278
آفلاین
-نیکلاس بجنب یه کاری بکن. بیشتر از این نمیتونیم مقاوت کنیم.

نیکلاس با اخم از بالای برج و باروهای هاگوارتز به ارتش غول هایی خیره بود که هر لحظه به دژ دفاعی نزدیک تر میشدند.

-اسمشو نبر اون لعنتی هارو اجیر کرده تا هاگوارتز رو نابود کنن.
-حالا باید چیکار کنیم؟
- من یه فکری دارم.

نیکلاس بدو بدو به سمت سوزان بونز رفت.

-سوزان توی توی رمزتاز ها بسیار حرفه ای هستی درسته؟
-اوهوم. ولی الان بهت نیاز داریم. کجا میخوای بری؟
-نگران نباش خیلی زود بر میگردم فقط خیلی سریع یه پورتال باز کن به مقصد اون سر دنیا و سعی کن تا من برمیگردم باز نگهش داری.

سوزان مطمئن نبود ولی به نیکلاس اعتماد داشت. چوبدستی اش را چرخاند و پورتالی ظاهر کرد.

-امیدوارم بدونی چیکار میکنی، چون خیلی نمیتونم باز نگهش دارم.

نیکلاس سرش را به نشانه ی تایید تکان داد و داخل رمزتاز پرید.

آن سر دنیا

نیکلاس وارد جنگل های افریقا شده بود هنوز چند قدم راه نرفته بود که پشه ها به او حمله ور شدند.

-اه لعنتی ها باید سریع تر طلسم رو اجرا کنم.

نیکلاس زیریکی از درخت ها که چند پیله به شاخه های ان چسبیده بود، رفت. یکی از پیله هارا نشانه رفت و وردش را با صدای بلند خواند.
-اثریوم پروانه ای یوس.

یکی از پیله ها کمی لرزید، بعد شکاف خورد و پروانه ی خوش خط و خالی در حال تلاش برای خارج شدن از پیله معلوم شد.

_آفرین پروانه ی عزیز. تو میتونی بیا بیرون. بیا بیرون.

پروانه زور آخر رو هم زد و خارج شد.
نیکلاس سریع به سمت پروانه رفت و دو دستی اورا قاپید. با ورد "فور پوینت" چوبدستی اش را تبدیل به قطب نما کرد و بعد از شناسایی محل دقیق هاگوارتز پروانه را با احتیاط به همان سمت گذاشت.

-حالا بال بزن پروانه ی من. بال بزن. بیشتر بال بزن. سریع تر بال بزن. خشن تر بال بزن.

پروانه با تمام قدرت شروع به بال زدن کرد.

-آفرین همینه.

نیکلاس به عجله به سمت پورتال دوید و داخل ان پرید. بقیه از دیدن نیکلاس خوشحال شدند.

-چیکار کردی؟ هنوز غول ها دارن به سمتمون میان، باید یه کاری کنیم.
-نگران نباشین کاری کردم کارستون. فقط باید صبر کنیم و نتیجه اش رو ببینیم.

زمین کم کم شروع به لرزیدن کرد، آسمان غرید و از دور طوفان وحشتناکی به سمت غول ها می آمد.
غول ها تلاش میکردند خودشان را با چیزی نگه دارند اما هر درختی و ستونی و سنگی که گرفته بودند هم مثل خودشان به پرواز در میامد. غول ها یکی پس از دیگری در طوفان ناپدید میشدند. بعد از چند ساعت طوفان فروکش کرد و هیچ اثری از غول های غارنشین نبود. فقط رد خرابی هایی که به بار اورده بودند روی زمین مانده بود.
هاگوارتزی ها همگی فریاد خوشحالی سر دادند و یکدیگر را در اغوش گرفتند.

-راستی نیکلاس تو چجوری اینکارو کردی؟
-ساده است. یه قانونی است به اسم قانون اثر بال زدن پروانه، که میگه اگه یه پروانه اون سر دنیا بال بزنه. این سر دنیا طوفان به پا میشه.

همگی هوش نیکلاس را تحسین کردند و از برج ها پایین آمدند تا خرابی هارا تعمیر کنند و این خبر خوب را به گوش ان دسته افرادی که در مخفیگاه پنهان شده بودند برسانند.


2) یک نقاشی بکشید که اثر انجام اون ورد رو نشون بده. نیازی نیست همون اتفاق توی رول باشه و اثرش روی هر چیزی مثلا هندونه، یا غول غارنشین یا هرچی باشه. (10 امتیاز)

تصویر کوچک شده


3) برای وردی که انتخاب کردید حداقل 4 تا کاربرد در زمینه های کاملا متفاوت بیان کنید. در این مورد نیازی به رول نیست و ذکر کردن اون موارد کافیه. حتی نیازی نیست توضیح بدید که چطور در اون زمینه به کار می‌آن. (5 امتیاز)

از کاربرد های این ورد میشه در زمینه رفع تحریم ها استفاده کرد به این صورت که میگیم تحریم هارو لغو میکنی یا گزینه ی اثر پروانه ای روی میز است. (نظامی-سیاسی)
میتونیم از نوع ضعیف تر شده این ورد برای باران و رفع خشکسالی استفاده کنیم. (اقتصادی)
وقتی که دیدیم توی کوییدیچ داریم میبازیم سریعا جر میزنیم و با این ورد میتونیم بازی رو به دلیل بدی هوا تعطیل کنیم. (ورزشی)
و در آخر به نظرم این ورد میتونه به عنوان یک معجزه استفاده بشه و مردم عادی رو گول بزنه که ما فرستاده ای از طرف مرلین هستیم. (مذهبی)


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۹:۲۹ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۵۸:۲۲ سه شنبه ۳ مهر ۱۴۰۳
از ما چه خواهد ماند؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 600
آفلاین
بسمه تعالی


جلسه نخستین



نخستین ساعت روز بود و دانش آموزان سال اولی که بینی هایشان با بوی کیف و لباس نو پر شده بود دور و برشان را نگاه می کردند تا هم شاگردی هایشان را ببینند و خیال بافی کنند که این چجور آدمی هست؟ آیا آن یکی می تواند دوست خوبی باشد؟ نیازی هست به شکل خاصی سر صحبت را با بغل دستیشان باز کنند یا همین که بپرسند آیا حاضر است با وی دوست شود کافی است؟ اگر پدر - یا مادر - بود احتمالا از تعداد خواهر برادرها یا شغل پدر یا همچین چیزی می پرسید، شاید آن ها هم باید همین کار را می کردند؟
روح جوان و دست نخورده ایشان با احساسی میان ترس و شوق در حال قل قل کردن بود و ناگهان در کلاس باز شد. مردی بلند قامت و لاغراندام وارد کلاس شد؛ امتداد کت بلند نفتی رنگش تا پشت زانوهایش می رسید و کلاه بلند لبه دارش روی صورتش سایه انداخته و چشمان مشکی براق و بینی استخوانی تنها جزئیاتی بودند که از چهره مرد دیده می شد. با قدم هایی شق و رق از آستانه در گذشته و رو به روی ردیف وسط نیم کت‌ها ایستاد.

- بخوانید.
- ببخشید آقای معلم، قربان... من قبلا کتاب رو خوندم.

این جمله را یک بچه خرخوان گفته بود.
مرد نگاهش را به سمت طفل برگردانده و با صدای آرام و سرد گفت:
- درود، فزون تر خوان.
- یعنی شما نمی خواید چیزی بهمون یاد بدین؟ نه وردی؟ نه طلسمی؟
- خیر.
- اون وقت چرا؟

این جمله را پسرکی گفته بود که در خانه بسیار لوسش کرده بودند و خیال می کرد همه باید به وی جواب پس بدهند.

- زیرا چیزی بلد نمی باشیم.

کلیه دانش آموزان:

چندساعت قبل، هاگزمید، مهمانخانه سه دسته جارو:

ملانیا استانفورد و تام جاگسن پشت یک میز نشسته بودند و شیشه‌های متعدد نوشیدنی کره‌ای روی میزشان چیده شده بود. خودشان هم روی صندلی هایشان ولو شده و در حالی که سرهایشان روی پشتی صندلی افتاده، به سقف چوبی مهمانخانه خیره شده بودند.

- گفتی رودولفم قبول نکرده بیاد درس بده؟
- اصلا پیداش نکردم، نه جغد جواب می ده نه هیچی دیگه... ایوا چی گفت؟
- گفت تو همون وزارتش زاییده. لینی؟... آهان! اون همون اوّل رد کرد.
- می گم به لرد بگیم بیاد درس بده...؟

ملانیا سرش را بالا آورده و به تامی که کماکان به سقف خیره شده بود نگاه کرد. سپس گویی حشره‌ای را دور می کند سرش را تکان داده و به سقف خیره شد.
- قبول نمی کنه.
- از کجا می دونی؟
- اممم... یه حسی بهم می گه.

دیلینگ...

در ورودی کافه باز شده و زنگوله بالای آن به صدا در آمده بود و صدای زیر و زنگ دارش سردرد مدیر و مدیره هاگوارتز را تشدید کرد و هر دو چینی بر جبین انداختند و سعی کردند بی خیال جای خالی موجود در میان هیئت علمی مدرسه و ساعت های باقیمانده تا آن کلاسی که پیش پیش شهریه‌اش را گرفته بودند و شبح تیره‌ای که از کنارشان رد می شد بشوند. اصلا بی خیال همه چیز بشود! بزند و برود جایی در دوردست ها. ولی حیف...

- ما گرسنه هستیم، از جنابتان طلب طعام می نماییم.

ملانیا بدون آن که سرش را بلند کند چشمانش را باز کرد؛ مردی روی سقف ایستاده و با مادام رزمارتا که پشت پیشخوان روی سقف بود، صحبت می کرد.

- خب،ما یه چندتا غذا هم تو منو داریم. چی می خواید؟
- هیپوگریفی مطبوخ با اشکمی مملوء ز آلوی و معطر به زعفران در معیت جمله مخلفات.
- خب اینی که می گی رو نداریم آقای محترم، ولی اگر بخواید ساندویچ گوشت داریم.
- علی رغم آن که ز بهر این سرای ابراز تاسف می نماییم، پیشنهادتان را مقبول می داریم.
- می شه دو گالیون.

مادام رزمرتا لبخند گرمی زده و دستش را جلوی آقای زاموژسلی گرفت.

- آه... پس از صرف طعام قصد متواری گشتن و رها کردن دنگی که دینگ خطابش می کنیم داشتیم تا علی البدل اینجانب ظروفتان را بشوید.

مرد حشره سیاه رنگی را از روی کلاهش برداشته و کف دست مادام رزمرتا گذاشت و زن هم با تماس حشره با کف دستش بلافاصله جیغ زده و به سمت آشپزخانه فرار کرد.

- مگفتیم لبخند مزن، بانوی بدهشتانیدی.

ملانیا که تا آن لحظه مشغول تماشای ماجرا بوده، از روی صندلی‌اش بلند شد و تلوتلو خوران به سمت مرد آمده و دستش را گرفت و به دنبال خود کشانید.

- ما را به کدامین سوی می کشانید.
- مگه غذا نمی خواستی؟ داریم می ریم غذا بخوریم.


زمان حال، درون کلاس طلسم ها و وردهای جادویی:

- کنون خود خویشتن خویش اینجای می باشیم تا بر خوانش درس توسط جنابانتان نظارت بنموده و سپس وعده‌ای غذای گرم و مکانی ز بهر خفتن یابیم . تعلیم و تعلم نیز برایمان پشیزی ارزش مداشته و آن را بر این دنگِ دینگ می سپاریم.

حشره روی کلاه مرد، با شنیدن نامش خودش را به لبه جلویی کلاه رسانده و در حالی که لبخندی بر لب داشت، چهار دستش را به طرفین گشوده و دانش آموزان را خطاب قرارداد.

سلام خدمت همه نوگلان باغ دانش جادویی، اول که آرزو می کنم توی این کلاس خیلی بهتون خوش بگذره و همینطور من بتونم چیزی بهتون یاد بدم. مطمئنم که همتون متوجه این موضوع شدید که غالب رول هایی که در سایت نوشته می شه طنز هستن، و همینطور جادویی! یکی از نقاط مشترک این دو که می تونه به شما کمک کنه نوشته های بهتری داشته باشید "بی‌منطق" بودنه؛ بیان کردن نکته‌ای هست که در ابتدا به چشم نمی‌آد و شاید غیرقابل قبول باشه... مثلا یک نفر واسه اینکه خون دماغ نشه کل خونش رو از دهنش بکشه بیرون! یا برای گرم کردن خودش بره روی اجاق یا توی مایکروویو. عدم تطابق این اتفاقات با انتظارات ذهنیمون هر چه قدر بیشتر باشه و هرچقدر شوکه کننده تر باشه می شه شانس بیشتری برای نشوندن لبخند بر لب مخاطب داره... البته این فقط یکی از روش های اضافه کردن طنز به رول هاست و خب موضوع جلسه امروز ما و در همین راستا من ازتون سه تا تکلیف می خوام!

1) در یک رول یک ورد اختراع کنید که به بی‌منطق ترین شکل ممکن یکی از مشکلاتتون رو رفع کنه! (15 امتیاز)

2) یک نقاشی بکشید که اثر انجام اون ورد رو نشون بده. نیازی نیست همون اتفاق توی رول باشه و اثرش روی هر چیزی مثلا هندونه، یا غول غارنشین یا هرچی باشه. (10 امتیاز)

3) برای وردی که انتخاب کردید حداقل 4 تا کاربرد در زمینه های کاملا متفاوت بیان کنید. در این مورد نیازی به رول نیست و ذکر کردن اون موارد کافیه. حتی نیازی نیست توضیح بدید که چطور در اون زمینه به کار می‌آن. (5 امتیاز)



××× نکته به شدّت مهم در انجام این تکالیف اینه که تا حد ممکن خلاقیتتون رو به کار بگیرید و دور از ذهن ترین ایده ها رو پیاده کنید. برای این کار سعی کنید از سه تا ایده اولی که به ذهنتون می رسه صرف نظر کنید و بعدی ها رو در نظر بگیرید. این روش برای خرس‌های گنده که این کاره هستن هم مفید خواهد بود.



- بس است دیگر ای سیه چرده، سخن بسیار راندی، فرتوت گشتیم.

آقای زاموژسلی حشره را از روی کلاهش برداشته و در مشتش گرفته و از کلاس خارج شد.
دست بیرون مانده دنگ از مشت آقای زاموژسلی برای دانش آموزان دست تکان می داد...





ویرایش شده توسط لاديسلاو زاموژسلی در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱۵ ۲۱:۱۴:۲۴

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۲۵:۳۰ شنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۳
از زیر زمین
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
ترم 26 سالانه هاگوارتز


تدریس این کلاس در تابستان برعهده‌ی پروفسور لادیسلاو زاموژسلی خواهد بود.


جلسه اول
تاریخ تدریس: چهارشنبه 15 تیر
مهلت ارسال تکالیف: تا چهارشنبه 29 تیر

جلسه دوم
تاریخ تدریس: شنبه 8 مرداد
مهلت ارسال تکالیف: تا شنبه 22 مرداد

جلسه سوم
تاریخ تدریس: سه‌شنبه 1 شهریور
مهلت ارسال تکالیف: تا سه‌شنبه 15 شهریور


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!


شناسه بعدی


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۶

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 1473
آفلاین
این پست توسط کلاوس بودلر نوشته شده.


گریفیندور

دافنه مالدون: ۲۳

آرسینوس جیگر: ۲۹
به‌دلیل انتظار قبلی‌م از این سوژه، رول تو رو کمی بیشتر از رول لینی دوست داشتم. فضا رو به‌خوبی توصیف کرده بودی. مکیدن شادی‌شون تا ذره‌ذره دیگه کسی و چیزی نمونه، خوب بود. شاید واکنش آرسینوس به این موضوع نقص مهم رول بود... چیزی که لینی بهتر، باتوجه به شخصبتش، انجام داده لود. این اتفاق عجیل و مهم و شگرفیه؛ اگر تمام یک رول هم بهش اختصاص داده می‌شد (واکنش) سزا بود. مشمصا سعی کرده بودی در انتها، کمی بیشتر جنبه‌ی کمیک موقعیت رو استفاده کنی.

آنجلینا جانسون: ۳۰

جینی ویزلی: ۲۸
رولت رو دوست داشتم. به «خرابکاری در هاگوارتز» به شکل متفاوتی نگاه کرده بودی؛ استفاده از موسسین هم ایده‌ی فوق‌العاده خوبی بود. درکل از رولت خوشم اومد که این نمره رو گرفتی. اما به‌نظرم صرفا براساس طنز رول، می‌تونستی بهتر کار کنی. خصوصا که در بخش قابل توجهی از رول، انگار نتونسته بودی موقعیت طنزی بسازی. بااین حال، بسیار خوب بود. یه غلط نگارشی و املایی هم دیدم در ضمن، هرچند از این نظر و بااین وجود، خیلی رول پیراسته و خوبی بود.
موفق باشی.

آرتور ویزلی: ۲۷


هافلپاف
سوزان بونز: ۲۷
می‌تونم ببینم که برای رولت وقت گذاشته بودی. تور ماگل‌گردی جالب بود واقعا و انتظارش رو نداشتم اما له‌نظرم واضح بود که می‌خواستی کوتاه و ساده نگه‌ش داری. کار خوبی بود ولی. خوشم اومد و طنز خوبی هم داشت. اما مهمترین ایراد شاید، توی همین طنز رول لود که می‌تونست بسیار بیشتر باشه. موقعبت وافعا موفعبت کمیکی هست ولی له‌نظرم با فقط استفاده از ایده‌ی پاندا وافعا پتانسیل طنز سوژه از دست رفته بود...

جسیکا ترینگ: ۲۸
آملیا فیتلوورت: ۲۶

رز زلر: ۲۷
ایده‌ی خوبی داشتی اما با تبدیلش به اپیزودهای بیش‌ازحد کوتاه، فرصت خیلی خوبی رو از دیت دادی. ساختار اپیزودیک رول، واقعا می‌تونست مفصل‌تر اتفاق بیفته و واضحا می‌خواستی کوتاهش کنی. چرا؟ چون درین شکل، تمام اثرگذاری اپیزودها کاهش پیدا می‌کنه چون خواننده هیچ وقت فرصت پیدا نمی‌کنه بهش خو بگیره؛ انگار که فرصت آشنایی با اون شخصیت و موقعیت، سریع ازش گرفته می‌شه. به‌غیر ازین نکته، رول خوبی بود.
آفرین.

دورا ویلیامز: ۲۷

گیبن: ۲۶.۵
به‌نظرم، تاکید بر روی شخصیت گیبن و آشکار شدن ابعادی از اون بوسیله‌ی معجون رو فراموش کرده بودی. محدودیتی نبود اما حقیقتا باتوجه به توضیحات، انتظار دیگه‌ای از پرداخت این سوژه داشتم. حتا برفرض، موقعیت‌محورکردن رول، درعوض شخصیت‌محور، همچنان می‌شد مفصل‌تر از امکان بسیار کمیک معجون راستی استفاده کرد. دلایل کاهش رول اینها بود اما به‌طور کلی خوب بود. سعی کن به سوژه‌ت، و کاری که اون می‌تونه برای شخصیتت بکنه توجه کنی، خصوصا وقتی تاکیدی درین زمینه وجود داره.

آدر کانلی:28

ریونکلاو

لیسا تورپین: ۲۵
دای لووین: ۲۷.۵

لایتینا فاست: ۲۹
واضحه که رولت رو خیلی دوست داشتم، نه؟ خیلی وقت بود یه رول جدی و ساده‌ی خوب نخونده بودم. حرکت و ریتم رول، باسرعت کافی پیش می‌رفت. عجله نکرده بودی. فضا خوب بود و از همه مهمتر، هاگوارتز، تاکید بیشتری داشت نسبت به رول رز. محوریت و مکان رول، هاگوارتز بود و این احتمالا مهمترین نکته‌ی رول بود.
آفربن.

لینی وارنر: ۲۸
ایده‌ی معجون هکتور خوب بود؛ بااینحال باید اعتراف کنم خیلی سریع و باشتاب همه‌چیز اتفاق افتاد. اما در قیاس با رول آرسینوس، واکنش لینی به دمنتور شدن، متناسب و خوب بود. درضمن، طنز رول رو خیلی دوست داشتم خصوصا نزدیک به اواخر که ذره‌ذره داشت تغییر لحن می‌داد و طنزتر می‌شد.

جیسون ساموئلز: ۲۶
پنه‌لوپه کلیرواتر: ۲۶
لادیسلاو زاموژسلی: 27
مشکل نگارشی و املایی خاصی وجود نداشت. ایده‌ی فوق‌العاده‌ خوب و جالبی بود و بابد اعتراف کنم، تا انتهای رول، هیچ ایده‌ و خبری نداشتم قراره چی بشه و راجع به فقدان چی هست. حفظ کردن حس تعلیق در همچین رول ساده‌ای، خوب بود. امتیاز کاسته‌شده، عمدتا سلیقه‌ای و مربوط به پردازش سوژه‌ بود و که به‌نظرم می‌تونست بهتر باشه.

اسلیترین

گرگوری گویل: ۲۰






ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۰:۲۱ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
مـاگـل
پیام: 483
آفلاین
سلام

با عرض معذرت از کلاوس عزیز بابت تاخیر.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷:۳۴ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
با احترام!
و تشکر بابت زمان زیادی که برای این جلسه گذاشتید! خیلی دوست داشتم شرکت کنم و کردم!

ویرایش: استاد گفتیم سوژه سخته ها! حریف ما شناسه شو بست رفت.


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۱ ۱۳:۰۰:۴۵

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶

دورا ویلیامز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۷ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
از اتاق مد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 206
آفلاین


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶

دورا ویلیامز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۷ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
از اتاق مد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 206
آفلاین







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.