خلاصه:
دامبلدور فراموش گرفته و محفلیها دارن سعی میکنن حافظهاش رو برگردونن. بعد از تلاشهای زیاد و ناموفق، به این نتیجه میرسن که اگه معجونهای هکتور رو به پروفسور بدن باعث شوک مغزی میشه و در نهایت حافظه دامبلدور برمیگرده. محفلیها تصمیم میگیرن هم از هکتور معجون بگیرن هم از آرسینوس و هم از اسنیپ. حالا جینی و پروتی رفتن سراغ آرسینوس، دافنه و رون رفتن سراغ هکتور و گرنت و آرتور هم رفتن سراغ اسنیپ.***
- خب؟
- خب چی؟
گرنت و آرتور در حالی که به سمت مقصد نامعلومی راه میرفتن، به هم نگاه کردن. گرنت عینکش رو جا به جا و دفترچهای از جیبش درآورد و اونو جلوی صورتش گرفت.
- خب چی... خب میشه گفت منظور شما از گفتن این حرف "خب چی" بوده. البته ایهام داره... مثلا شاید "خب که چی" رو مخفف کرده باشین و برای صرفهجویی توی زمان بگین خب چی.
- منظورم دقیقا خب چیه!
آرتور قبل از این که گرنت و دفترچهشو به فحش و بوق بکشونه، زیر لب استغرالدامبلدوری گفت و این دفعه رو از خیر گرنت گذشت. اما گویا پسر به ظاهر ریونکلاوی قرار نبود به همین سادگی ها بیخیال شه.
- همین خب چی میتونه هزارتا معنا و مفهوم داشته باشه...
گرنت چند صفحه دفترچهاش رو جلو زد و به حرفش ادامه داد.
- خب... در بعضی موارد خوب هم نوشته میشه. حتی یکی از سوالاتی که تو بچگی همیشه ذهن منو درگیر میکرد همین بود. اما درمورد "چی"...
- میخوای ببندی؟
آرتور نگاه غضبناکی به گرنت انداخت، اما این هم برای ساکت کردن گرنت کافی نبود.
- بستن هم انواع مختلفی داره. مثلا یهو بستن، تدریجی بستن. اصلا چه چیزیو بستن... در بطری نوشیندی کرهای رو بستن؟
- دهن تو ببند!
آرتور لحظهای از این خشونتی که شایستهی یه دل سفید نبود جا خورد. اما گاهی قاطعیت تو برخورد با گرنت لازم بود.
- خلاصه که گرنتِ با دقت کی بودم من؟!
شاید گرنت کلا کم داشت اما میدونست که دهن بستن چطوریه، پس با یه جمله به حرفاش خاتمه داد و با آرتور در سکوت به راهشون ادامه دادن.
- اون دودا رو نگاه کن.
آرتور خواست گرنت رو با عینکش و دفترچهش یکی کنه که متوجه شد واقعا خونهای جلوشونه که مقدار خیلی زیادی دود هم بالاش شکل گرفته.
فقط چن ثانیه طول کشید که آرتور، اسنیپ با افکت (
) رو به یاد بیاره و تشابه بین دود بالای خونه و دود به خصوص و تولیدی اسنیپ رو متوجه بشه.